بغضی که زیاد ایرانی نیست!
اینکه در کشوری مانند ترکیه دو جوان ایرانی به شکل اغراق شده ای استاد تمام خلاف کاری ها از اعتیاد و دزدی گرفته تا قتل هستند زیاد قابل قبول نیست. شاید زمان آن رسیده است که فیلمسازان ما از این دست بردارند که از جوان ایرانی یک تصویر منفعل و بعضا خلافکار و معتاد نشان دهند. جوانی که انگار هیچ هویتی ندارد و تنها برای این زاده شده که ضعیف باشد و به تمام دنیا اعلام کند که هیچ حرفی به جز غم و ناراحتی برای گفتن ندارد.
یکی از اصلی ترین نقاط قوت فیلم تصویر و صدا است، صدای فیلم واقعا به ریتمش کمک کرده و در عین حال می توان گفت که قابهای اصلانی فیلم را بسیارخوش عکس کرده است، قابهایی که با توجه به کارهای قبلی تورج اصلانی به خوبی میتوان امضای وی را در آن ها احساس کرد. از آنجایی که کار تورج اصلانی شناخته شده است به خوبی می توان فهمید که این قاببندی های درست و زیبا خلاقیت فیلمبردار است. قابهای نامتعارفی مثل دو دست که از پایین قاب بیرون میآیند و بقیه فضای قاب خالی است، سکانسی که تناسب عجیب و غریبی دارد و شاید یه فیلمبردار کلاسیک آن را غلط بداند.
در کنار تصویر شاید اگر تدوین هوشمندانه هایده صفییاری نبود «بغض» خیلی بیشتر از این حوصله مخاطب را سر میبرد. در بسیاری از صحنه های فیلم میتوان به خوبی درک کرد که تدوینگر به دلیل در اختیار نداشتن پلان های لازم به سختی توانسته است کارش را انجام دهد، اما در نهایت با کات زدن های درست توانسته به ریتم کمک کرده و بیننده را درگیر فیلم کند.
اما بغض نکات مثبتی هم دارد یکی از چیزهایی که در فیلم قابل تامل است ایدهی دیده نشدن صورت بازیگران به جز سه شخصیت اصلی است این کار در حس و حال فیلم و اینکه تماشاگرشخصیت ها را غریبانه تر حس می کند تاثیر زیادی دارد چرا که با این کار حس نزدیکی و همزاد پنداری بیشتری با شخصیتهای فیلم می کند چون فقط صورت شخصیتها جلوی چشم بیننده است و با آنها ارتباط برقرار می کند.در عین حال بازی یکی از ویژگیهای مثبت فیلم است. باران کوثری، بابک حمیدیان و مهران احمدی هر سه بازی خوب و کم نقصی دارند و هر کدام به درستی برای ایفای نقش انتخاب شده اند.
اما فیلمنامه«بغض» هم بدون ایراد نیست، به راحتی میتوان یک سوم سکانس های فیلم را بدون اینکه لطمهای به داستان فیلم بخورد کنار گذاشت به عنوان مثال سکانس قبرستان ماشینها واقعا اگر در فیلم نباشد هیچ لطمهای به فیلم نمی خورد، سکانسی که بیشتر تماشگر را به یاد فیلم فارسی میاندازد و این که نیاز است مخاطب بیشتر منتظر بماند تا ببیند نتیجه داستان چیست؟
بسیاری دیگر از سکانسهای فیلم هم واقعا دم دستی هستند اینکه بابک حمیدیان رو به شهر داد میزند ابتدایی ترین چیزی است که برای نشان دادن اعتراض یک انسان میشود به آن فکر کرد یا پایان فیلم که تماشگر به راحتی آن را حدس زده و تنها منتظر است که اتفاق بیفتد. روایت فیلم نیز با اینکه خیلی نو است روایت جدیدی اضافه نکرده، نمونه خیلی بهتر را دقیقا با همین فرمول روایت حتی به شدت پیچیدهتر و منسجم تره در سینمای خودمان زیاد داریم.
در عین حال نکته ای که در مورد داستان نمیتوان آن را نادیده گرفت روایت بی هویتی شخصیتهای اصلی داستان است که دو جوان ایرانی هستند. اینکه در کشوری مانند ترکیه دو جوان ایرانی به شکل اغراق شده ای استاد تمام خلاف کاری ها از اعتیاد و دزدی گرفته تا قتل هستند زیاد قابل قبول نیست. جوانانی که در زندگیشان خبری از مادرهای همیشه دلسوز و پدران خوش غیرت ایرانی نیست. شاید زمان آن رسیده است که فیلمسازان ما از این دست بردارند که از جوان ایرانی یک تصویر منفعل و بعضا خلافکار و معتاد نشان دهند. جوانی که انگار هیچ هویتی ندارد و تنها برای این زاده شده که ضعیف باشد و به تمام دنیا اعلام کند که هیچ حرفی به جز غم و ناراحتی برای گفتن ندارد.
دیدگاه تان را بنویسید