نقش ايرانيان در قيام مختار

کد خبر: 130533

در ميان قيام هايي كه پس از شهادت امام حسين(عليه السّلام) در سرزمين هاي ايراني انجام گرفت، نيرومندتر و اثرگذارتر از همه، جنبشي بود كه با رهبري مختار در كوفه آغاز شد.

همشهري آنلاين : پيوستن نيروهاي ايراني به مختار چندان دامنه دار بود كه وقتي سفيري از شام براي مذاكره با ابراهيم بن مالك اشتر وارد اردوي سپاه مختار شد، از زماني كه از دروازه اردو گذشت تا وقتي كه با خودِ ابراهيم مذاكره كرد، يك كلمه عربي نشنيد. در ميان قيام هايي كه پس از شهادت امام حسين(عليه السّلام) در سرزمين هاي ايراني انجام گرفت، نيرومندتر و اثرگذارتر از همه، جنبشي بود كه با رهبري مختار در كوفه آغاز شد. مختار، يكي از جوانان خاندان ثقفي بود كه از ابتداي درگيري ميان خاندان اموي و هاشمي، طرف شاخه هاشمي قريش را گرفته بودند و در ميان نزديكان امام اول و دوم شيعيان بودند. عمويش، سعد بن مسعود ثقفي، عامل حضرت علي(عليه السّلام) و امام حسن(عليه السّلام) در مداين بود و به‌دليل حسن سلوك و رفتار نيكويش با مردم محلي شهرت داشت. خودِ مختار، در آن زمان كه امام حسين(عليه السّلام) قيام كرد و مسلم بن عقيل را براي بيعت گرفتن از مردم كوفه به اين شهر فرستاد، به ياري او برخاست و از نزديكان مسلم بود. زماني كه والي كوفه مسلم بن عقيل را به قتل رساند، مختار را نيز دستگير و زنداني كرد. ابن زياد، با عصا چنان مختار را كتك زد كه يكي از چشمانش نابينا شد. با اين وجود، با وساطت شوهر خواهرش عبدالله بن عمر خطاب از بند رست و آزاد شد. مختار پس از آزاد شدن، به عبدالله بن زبير پيوست و براي مدتي از او در برابر امويان طرفداري كرد. اما خيلي زود از او بريد و شروع كرد به دعوت كردن به اسم محمد بن حنيفه، كه در اين زمان در مدينه ساكن بود. مختار به كوفه رفت و به جنبشي پيوست كه هم پيمانان قديمي امام حسين(عليه السّلام) سردمدارانش بودند. اين هم پيمانان، همان كساني بودند كه پس از بگير و ببندهاي ابن زياد، سكوت كرده و از ياري به امام خودداري كرده بودند، و حالا، پس از واقعه كربلا از كردار خود پشيمان شده و توبه كرده بودند. از اين‌رو نيز حركت ايشان قيام توابين ناميده مي‌شد. رهبر ايشان، سليمان بن صُرَد بود كه رئيس شيعيان كوفه به شمار مي‌رفت. والي اموي كوفه، وقتي از دامنه دار شدنِ اين قيام خبردار شد، سليمان را زنداني كرد. اما سليمان از زندان به دوستش رفاعة بن شداد نامه نگاشت و او با ياري مختار ثقفي و ابراهيم بن مالك اشتر - فرزند سپهسالار حضرت علي(عليه السّلام)، در كوفه شورش كردند و سليمان را از زندان رهاندند. مختار در اين هنگام به‌عنوان رهبر قيام كوفه اسم و رسمي يافته بود و رهبر قيام دانسته مي‌شد. مختار هم سرداري دلاور بود و هم سازمان دهنده‌اي لايق. او به سرعت از ميان ايرانيانِ كوفه كه جمعيتي بسيار داشتند و موالي ناميده مي‌شدند، يارگيري كرد. موالي، در اصل به معناي هم پيمان بود، اما در اين معني خاص، به بردگاني اطلاق مي‌شد كه آزاد شده بودند و پس از آن به قبيله ارباب سابق خود منسوب مي‌شدند. موالي در اين هنگام نوعي شهروند درجه دوم و نيمه برده محسوب مي‌شدند و قوانيني سخت محدود‌كننده بر ضدشان وجود داشت. با توجه به اين كه بيشتر اين موالي فرزندانِ سربازانِ ارتش ساساني يا اسيراني بودند كه در زمان هجوم اعراب از شهرهاي ايراني به بردگي گرفته شده بودند، از موقعيت خويش ناراضي بودند و گذشته از انگيزه پررنگ ديني، به دلايل اجتماعي نيز براي پيوستن به قيامي از اين دست آمادگي داشتند.مختار با بسيج ايرانيان موفق شد در قلب سرزمين هاي خلافت اموي، نيرويي بزرگ و مقتدر را بر ضد امويان بسيج كند. او علاوه بر كوفه، شهرهاي موصل و بصره را نيز فتح كرد، و بخش مهمي از سرزمين اَراك (همان كه معربش عراق است و در پهلوي قلب و سرزمين مياني معنا مي‌دهد) را فتح كرد. او تعقيب و سياست قاتلان امام حسين(عليه السّلام) و هواداران حكومت اموي را آغاز كرد و شمر ذي الجوشن و عمرو بن سعد بن ابي وقاص- پسر سپهسالار اعراب در جنگ قادسيه- را دستگير كرد و به قتل رساند. سرهاي ايشان به علامت هواداري و تابعيت، به مدينه و نزد محمد حنيفه ارسال شدند. با اين وجود محمد حنيفه از تأييد رسمي قيام ايشان خودداري كرد. اندكي بعد، عبدالله بن زبير كه از سوي ديگر در برابر امويان علم طغيان برافراشته بود، مدينه را فتح كرد و از آنجا كه محمد حنيفه با وي بيعت نمي‌كرد، او را در خانه اش بازداشت كرد و حتي قصد آتش زدن خانه اش را داشت. اما مختار چهارصد تن از مريدان خود را به مدينه فرستاد و ايشان وي را از خطر رهاندند. مريدان و هواداران مختار را در عراق خشبيه مي‌ناميدند، از اين‌رو كه گرزهايي چوبي سلاح اصلي شان را تشكيل مي‌داد.پيوستن نيروهاي ايراني به مختار چندان دامنه دار بود كه وقتي سفيري از شام براي مذاكره با ابراهيم بن مالك اشتر وارد اردوي سپاه مختار شد، از زماني كه از دروازه اردو گذشت تا وقتي كه با خودِ ابراهيم مذاكره كرد، يك كلمه عربي نشنيد. به همين دليل هم به تدريج گروه‌هاي عربي كه هوادار وي بودند و به سنت جاهلي اشرافيت اعراب باور داشتند، به تدريج از گرد او پراكنده شدند. با اين وجود كار مختار تا مدتي بعد پيش رفت. در نخستين روز از محرم سال 67 هجري، مختار و ابراهيم به همراه دوازده هزار تن از پيروانشان در كرانه رود خازَر در نزديكي موصل، در نبردي بزرگ بر ابن زياد و حصين بن نمير كه از بزرگترين دشمنان خاندان علوي بودند پيروز شدند، و ابن زياد را به قتل رساندند. پس از اين نبرد، شكاف هاي دروني جبهه مختار به تدريج رخ نمود و وقتي مختار همراهي ابراهيم را از دست داد، به تدريج بختي واژگونه يافت. غم انگيز آن كه عامل از ميان بردن مختار، دشمنان اصلي اش يعني امويان نبودند، كه اعضاي خاندان زبير - هم پيمانان سابقش- به شمار مي‌رفتند. مصعب بن زبير، كه سردارِ بزرگِ عبدالله بن زبير بود و از خلافت برادرش هواداري مي‌كرد، به كوفه تاخت و در شرايطي كه توانسته بود در ميان پيروان مختار تفرقه ايجاد كند، ايشان را در نبردي سهمگين در هم شكست. مختار و ايرانيانِ هوادارش، به ارگ كوفه عقب نشستند و در آنجا چندان مقاومت كردند كه مختار در جنگ كشته شد. آنگاه، هفت هزار از ايرانيانِ محاصره شده و خانواده مختار با اين شرط كه به جانشان تعرض نشود، تسليم شدند. مصعب به ايشان امان نامه داد، اما به محض آن كه به آنها دست يافت، دستور داد هفت هزار ايراني را به قتل برسانند، و زنِ مختار - اسماء بنت نعمان- را هم كه حاضر نشد شوهرش را در برابر مردم لعن كند، گردن زد. به اين ترتيب قيام مختار پس از دو سال فرو مرد. هرچند كاميابي چشمگير آن در اين مدت و انتقامي كه از قاتلان خاندان امام حسين‌(عليه السّلام) گرفت، ديباچه‌اي شد براي قيام هاي ديگر، كه در نهايت به سرنگوني نظام اموي انجاميد.

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت