تغییر دستگاه مسئله‌شناسی و روش‌شناسی جریان انقلابی

کد خبر: 701226

جریان حزب‌اللهی و مدیریت انقلابی نیاز به نو شدن دارد؛ نو شدن الزاما به معنای تغییر هویت و یا استحاله نیست اما اقتضائاتی در پی دارد؛ نو شدن در تغییر دستگاه مسئله شناسی و سپس روش شناسی جریان انقلابی و اصولگرایی در پاسخ به مسائل است.

خبرگزاری فارس: مسعود معینی پور عضو هیات علمی دانشگاه باقر العلوم (ع) یادداشتی با عنوان «برخی الزامات نواصولگرایی» در اختیارمان قرار داد که در ادامه می‌آید: قالیباف درست میگوید؛ جریان حزب اللهی و مدیریت انقلابی نیاز به نو شدن دارد؛ نو شدن الزاما به معنای تغییر هویت و یا استحاله نیست اما اقتضائاتی در پی دارد: نو شدن در تغییر دستگاه مسئله شناسی و سپس روش شناسی جریان انقلابی و اصولگرایی در پاسخ به مسائل است. از یک منظر در حال حاضر ما داریم ذیل دستگاه حکمت نظری و تعریف تمام تحولات عالم انسانی در چارچوب فهم نفس الامر عالم تمام مسائل را فهم میکنیم و فارغ از اراده انسانی تمام واقعیت موجود و پیش رو (آینده)را تحلیل میکنیم ؛ حال آنکه گذر آگاهانه و طولی از دستگاه حکمت نظری به حکمت عملی و سپس فهم کنش اجتماعی بر مبانی دو گانه عالم حقیقت و اعتباریات باید مسائل این زندگی و کنش اجتماعی را فهم کند و سپس بر طبق آن برنامه ریزی کند. حکمت نظری مبنای تحلیل ، فهم و درک پدیده های تکوینی عالم فارغ از اختیار و اراده انسان است. حکمت عملی مبنای تحلیل ، فهم و درک پدیده های عالم واقع ذیل اراده انسان است و در چارچوب تشریعیات و اعتباریات و عرفیات است . کنش اجتماعی هم خروجی رفتاری انسان بر یکی از دو مبنا یا بر آمده از یک نگاه طولی و رفت و برگشتی بر هر دو مبنا ست . مشکل مهم ما، غلبه حکمت نظری و شکل گیری تحلیل مسائل اجتماعی منحصرا در دستگاه حکمت نظری است و این یک اشتباه فاحش است و باید از حکمت نظری به حکمت عملی و سپس کنش اجتماعی حرکت کرد و بالعکس. به نظر میرسد یکی از مقاطع تاریخی بسیار مهم و قابل مطالعه جدی برای فهم نو شدن و تعریف نو شدن ، بررسی روند گذر از دوران انقلابی و تاسیس و سپس تثبیت جمهوری اسلامی از سال 58 تا سال 63 است.آن زمان که نهاد های جمهوری اسلامی در بدو تاسیس (به طور توامان) برآمده از پشتوانه های معرفتی انقلاب اسلامی و نیاز های اجتماعی انسان انقلاب اسلامی تاسیس شد و اتفاقا در بستر زمانی خود کارآمد بود. اتفاقی که در بدنه نخبگانی جریان انقلابی و اصولگرایی در حال رخ دادن است چند چیز به طور توامان است؛ اول فهم نکردن و گاهی عدم توجه به مسئله اجتماعی در دستگاه فلسفی و فقهی؛ دوم تقلیل دستگاه کلامی به حوزه مبانی اعتقادات و اصول دین و عدم گذر به حوزه عمل و تعمیق باور دینی و تحول در رفتار دینی؛ سوم حل نکردن و عدم تدقیق موضع در مواجهه با دوگانه سنت و مدرنیته در طول تاریخ معاصر خصوصا بعد از انقلاب علی الخصوص بعد از جنگ چهارم بی توجهی به تفکیک امر دینی از امر اجتماعی و ترویج سکولاریسم و الهیات مسیحی در بین نهاد های دینی و حکومتی و رسانه و نظام تعلیم تربیت رسمی و غیر رسمی؛ پنجم بی توجهی به شکل گیری طبقه متوسط شهری بعد از جنگ تا امروز و به تغییر مطالبات اجتماعی و انضمامی مردم بر آمده از طبقه متوسط شهری؛ ششم بی توجهی به تغییر و توسعه مطالبات مردم از امر سیاسی به امر اجتماعی؛ هفتم بی توجهی به غلبه ساختار و سازمان و منافع خصوصی دولتها و طبقه نخبه بر نهاد های مردمی و منافع عمومی و توده ها، از این رو لازم است اول روند حضور جریان اصولگرایی در راس نهاد های انتخابی باز بینی و باز طراحی شود و از پروژه ای دیدن انتخاباتها دست برداریم و باور کنیم که مردم واقعیتی غیر قابل انکارند و با بهره گیری از مدل الیگارشی نمی‌توان کاری از پیش برد. دوم حضور نخبگان اصولگرایی در راس نهاد های انتصابی جمهوری اسلامی مورد تجدید نظر قرار گیرد و کارآمدی و شایستگی شاخص اصلی آن شود .گذر از کارکرد گرایی به مدل مسئله محوری در نهاد های انتصابی بسیار کارگشا خواهد بود و در این صورت اثر بخشی و کارآمدی شاخص سنجش است نه کارکرد گرایی و ساختار گرایی سوم نسبت نهاد ولایت فقیه و شخص ولی فقیه با راس و بدنه جبهه انقلاب باز تعریف شود .رهبر به مثابه راهبر و سیاستگذار بازخوانی شود و جریان اصولگرایی از رانت او برای بقاء به هر قیمت بهره نبرند و تلاش کنند دقیقا ذیل مدل ارتباطاتی رهبری در طول بیست و هشت سال گذشته از سرمایه های اجتماعی که در یک سیر طبیعی به دست آورده اند بهره ببرند. چهارم مشارکت مردم در یک فرآیند طبیعی و مدنیت برآمده از عقلانیت دینی برای شکل گیری مسائل اجتماعی و سپس تلاش برای حل آنها جدی گرفته شود و شکل گیری نهاد های مردمی جدی گرفته شود. پیش از اینکه به یک نوع اقتدار گرایی مفرط در ساختار جمهوری اسلامی گرفتار شویم باید به تغییر و اصلاح باشیم.

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت