سرویس سبک زندگی فردا؛ مهدیه جهانگیر: مرد مو خاکستری رو به روی سلولی از سلولهای زندان میایستد: «این سلول من بود» این را میگوید و طوری لبخند میزند که انگار خاطرهای دور در ذهنش نقش بسته باشد. او هر روز بارها و بارها زندان را به همراه بازدیدکنندگان میگردد، خاطراتش را مرور میکند و داستانهای ناگفته از دوران زندانی بودنش را به یاد میآورد. مرد مو خاکستری مثل چندین زندانی سیاسی دیگر در دوران حکومت خاندان پهلوی، از راهنماهایان موزهٔ زندان قصر است، دقیقا همان زندانی که چند دهه قبلتر، دوران بازداشتش را در آن گذرانده بود.
زندان قصر، بسته به نوع کاربری آن در زمانهای مختلف، فراز و نشیبهای بسیاری داشته است. تبدیل شدنش از یک باغ زیبا در جادهای قدیمی که به شمیران میرفت تا به قصر مجللی که در نهایت به یک زندان مخوف سیاسی تبدیل شد، نامی بسیار کنایه آمیز بر روی آن گذاشته است. یک قصر عادی قاعدتاً باید با جایی مثل زندان متفاوت باشد، آن هم یکی از قدیمیترین زندانهای سیاسی در ایران که در آن به زندانیان با شکنجه و اعدام خوشامد گفته میشد. زندان قصر در حالی نام قصر دارد که در دوران مخوف زندان بودنش کمتر از همه چیز یادآور یک قصر بوده است.
ماجرا این است که زندان قصر قبل از زندان شدن واقعا یک قصر قاجاری بود. بعد از اینکه رضا شاه پهلوی برتخت نشست و عدلیه را بنا نهاد، تصمیم گرفت تا بقایای قصر قاجار را به یک زندان مدرن بری مخالفان تبدیل کند. زندان با ۱۹۲ سلول ساخته شد و شاید حدس هم نمیزنید اولین زندانی زندان قصر چه کسی بود. این ضرب المثل معروف فارسی چه راست گفته: «چاه مکن بهر کسی اول خودت دوم کسی» نخستین زندانی زندان قصر، سرهنگ دراگاهی رییس پلیس تهران بود که دقیقاً دو روز بعد از اینکه در جشن بازگشایی زندان با رضا شاه شرکت کرد، به همان زندان افتاد.
از آن به بعد، بیش از ۸۰۰ زندانی در آنجا محبوس شدند یا به قتل رسیدند که افراد معروفی مثل تیمورتاش، بزرگ علوی، خانهای ایل بختیاری و فرخی یزدی شاعر و سیاستمدار معروف انقلابی که در همانجا به وسیلهٔ آمپول هوا کشته شد، از جمله آنها بودند. حتی لارنس عربستان نیز برای زمان کوتاهی در زندان قصر نگه داشته شد.
با افزایش توقیفهای سیاسی در دوره پهلوی دوم، برنامه برای یک زندان سیاسی جدا در دستور کار قرار گرفت و موج جدیدی از دستگیری مخالفان حکومت پهلوی به راه افتاد که در میان آنها آیت الله خمینی، آیت الله خامنهای، نواب صفوی، مرتضی مطهری، آیت الله طالقانی و خیلیهای دیگر بودند. زندان قصر نخستین زندانی بود که توسط انقلابیون آزاد شد و زندانیان سیاسی در میان اشک و لبخند خانوادههایشان و مردم دیگر آزاد شدند.
حالا که زندان قصر دیگر زندان نیست، تبدیل به یک باغ موزه شده و برای بازدید عموم آزاد است. عکس تعداد زیادی از زندانیهای زن و مرد بر دیوار مجاور در ورودی قاب شدهاند. عکس زنان و مردان، همسران، پسران و پدران، مادران و دختران زیادی که برههای از زندگیشان را در این زندان گذراندهاند و راهنمای موزه داستانهای تعدادیشان را میگوید. داستانهای عشقها، لبخندها، اشکها و شکنجهها.
اینکه زندانی یک زندان باشی و بخواهی دوباره به آنجا برگردی، تمام خاطرات تلخ و شیرین برایت یادآوری شود و حالا هر روز برای بازدیدکنندهها تکرارش کنی شجاعت میخواهد. همین باعث میشود که مرز بین واقعیت و خاطرات دور خیلی باریک باشد. انگار همین دیروز بود که همه آدمهای عکسهای روی دیوار در این راهروها قدم میزدند و یا در سلولها چشمان منتظرشان را به میلهها میدوختند.
همانطور که درحال گوش دادن به صحبتهای راهنمای موزه بودم داستانهای زندان قصر و زندانیهای سیاسی سابقش، مرا یاد کتابی میاندازد که چندی پیش آن را خواندهام. نام کتاب «زندگیام برای لبنان» است، کتابی باریک با عکس زنی بر جلدش که توانستم ترجمه انگلیسی آن را بسیار اتفاقی در یک کتاب فروشی در بیروت پیدا کنم. کتاب «زندگیام برای لبنان» زندگینامه و خاطرات زنی است به نام سها بشاره که در زندان خیام، زندانی مخوف در زمان اشغال جنوب لبنان توسط فالانژهای طرفدار رژیم صهیونیستی زندانی شده بود. سها در آن کتاب، با مرور خاطرات از دلایل زندانی شدنش میگوید و خود را در برابر پرسش از خاطراتش و چالش پاسخ دادن به آن پرسشها قرار میدهد.
در باغ موزه قصر همه چیز مثل دیروزهاست. سلولها و سالنهای زندان قصر همانطور که قبلاً بودهاند نگه داشته شدهاند؛ زندان زنان، زندان کوچک انفرادی و سلولهای کسانی که یک شب قبل از اعدام آنجا نگهداری میشدند، همچنین زندان سیاسی پهلوی دوم و حیاط پشت آن.
باغ زیبای محوطه زندان قصر هم با آثار هنری مدرن تزیین شده است و به خاطر رستورانی که در محوطه دارد، میتواند جایی دلپذیر و مطبوع برای وقت گذرانی در بعدازظهر یک روز تعطیل تبدیل باشد.
اما فراتر از همه اینها، موزه قصر یک تلنگر است. تلنگری برای یادآوردی تمام زندانهای مخوف، تمام خیامها و تمام قصرها در سراسر دنیا. یادآور تمام آرمانهایی که زندانیهای این زندانهای مخوف زندگی خود را فدای آن کردند. همان طور که سها بشاره در کتابش گفته است، این موزه زندانها پیش از همه چیز دیگری، پرسشی از خاطرهاند.
دیدگاه تان را بنویسید