سرنوشت ۴ دختر بچه ناپدیدشده

کد خبر: 190672

سرچهارراه‌‌ها به دختران فال فروش خیره می‌شوند نکند دخترانشان ربوده شده‌اند تا گدایی کنند. پدری می‌گوید اگر دخترانمان می‌مردند سنگ قبری بود که بالای آن بنشینیم و گریه کنیم حالا تا آخر عمرمان باید چشم‌انتظار بمانیم و چقدر سخت است. مادری مدام صدای دخترکش را می‌شنود، آخرین روز، آخرین نگاه و آخرین خنده چقدر شیرین بود که برای همیشه تلخ شد.

روزنامه ایران: 4 دختربچه و 4 سرنوشت اسرارآمیز و مشابه معمایی را در برابر پلیس کرج قرار داد، که در آن فرضیه کودک‌ربایی‌‌های سریالی پررنگ‌تر است. 4 مادر و 4 پدر دو سالی می‌شود که بغض دارند و مدام اشک می‌ریزند، با هر زنگ تلفنی چشمانشان با امید برق می‌زند و وقتی صدای درمی‌آید هراسان برای دیدن دخترانشان به تکاپو می‌افتند. مهشاد 2 سال بیشتر نداشت که در جاده چالوس گم شد، زهره 2 ماه بعد بود که در همان منطقه ناپدید شد و هنوز اثری از این دو دخترک به دست نیامده بود که دختر 11 ساله‌ای به نام نرگس در مسیر مدرسه و 7 ماه بعد زهرا هم نرسیده به کلاس درس گم شد. 4 مادر شب‌‌ها چشمانشان را می‌بندند یکی برای کودک 2 ساله‌اش لالایی می‌خواند، دیگری مو‌های دخترک دوست‌داشتنی‌اش را در خیال نوازش می‌کند. وقتی عید می‌رسد دیگر لبخندی در خانه این 4 کودک گمشده نمی‌بینید. دیوار‌های غمزده و گردو غبار ماتم روی تک‌تک چهره‌‌ها نشسته است. بغض و اشک دقایق و حتی ثانیه‌‌های 4 مادر و 4 پدر را پر کرده است. بار‌ها در خواب با دخترکان شان حرف زده‌اند، چقدر شیرین شده‌اند مگر می‌شود در چشم‌به هم زدنی شادی از زندگی‌‌ها فراری شود. هنوز بوی پیراهن‌‌های 4 دخترک عشق را به دل مادرانشان می‌نشاند. گل‌سر‌های قرمز و سبزرنگ تنها یادگار دختران گمشده‌اند و عکس‌‌هایی که دنیایی از خاطره را در برابر چشمان 4 مادر و 4 پدر ورق می‌زنند. در گرما و سرما به یاد دخترکانشان هستند نکند مریض شده باشند. سرچهارراه‌‌ها به دختران فال فروش خیره می‌شوند نکند دخترانشان ربوده شده‌اند تا گدایی کنند. پدری می‌گوید اگر دخترانمان می‌مردند سنگ قبری بود که بالای آن بنشینیم و گریه کنیم حالا تا آخر عمرمان باید چشم‌انتظار بمانیم و چقدر سخت است. مادری مدام صدای دخترکش را می‌شنود، آخرین روز، آخرین نگاه و آخرین خنده چقدر شیرین بود که برای همیشه تلخ شد. مهشاد کوچولو قرار بود به شمال بروند در جاده زیبای چالوس هنوز دیزین را کاملاً پشت سر نگذاشته بودند که برای ناهار در گوشه‌ای توقف کردند. مهشاد پازوکی 2 ساله و خواهرش 5 ساله بود، همه می‌خندیدند که ناگهان سایه هولناکی روی زندگی این خانواده جاخوش کرد. خرداد ماه سال 88 بود که همه فریاد‌های زنانه‌ای را در جاده سرسبز چالوس شنیدند، مهشاد گم شده بود!!! مادر مهشاد گفت: در جاده چالوس بودیم که برای ناهار بعد از دیزین کنار رستوران جوان توقف کردیم. شوهرم مهشاد و دختر دیگرم که 5 سال داشت را به پشت چادر برد و من رفتم تا برایشان لباس بیاورم، هنوز 5 دقیقه هم نگذشته بود که صدای دختر بزرگم را شنیدم که می‌گفت مهشاد نیست. هیچ کس متوجه نشد که مهشاد به چه شکلی گم شده است، همه رودخانه را وجب به وجب گشتیم اما سرانجام به ما اعلام کردند که اگر جنازه دخترم در آب بود باید تا 18 روز جسدش بالا می‌آمد. اما این اتفاق نیفتاده است. در هر حال چون ما هیچ دشمنی نداشتیم مطمئنیم کسی در همان جا دخترم را دزدیده است. به پلیس اطلاع دادیم و پس از 2 سال هنوز هم چشم انتظار. جاده چالوس برایم کابوس شده و شبی نیست که در خواب گریه نکنم. 2 ماه بعد و یک سرنوشت مشابه دو ماه از گم شدن اسرارآمیز دخترک 2 ماهه در جاده چالوس نگذشته بود که دختر 10 ساله‌ای به سرنوشت مشابهی گرفتار شد. آخرین محلی که «زهره» دیده شده بود تنها چند کیلومتر با محل گم شدن «مهشاد پازوکی» فاصله داشت. نزدیک به ساعت 3 بعدازظهر 11 مرداد‌ماه سال 88 بود زمانی که خانواده «زهره جنیدی» برای استراحت و خوردن ناهار در روستای گچسر در جاده چالوس توقف کردند. زهره برای قدم زدن از خانواده‌اش دور می‌شود که بعد از چند دقیقه پدر و مادرش نگران شده و به دنبالش می‌روند، اما هیچ رد پایی از زهره پیدا نمی‌کنند. پدر زهره می‌گوید: در حالی که خودش از آب می‌ترسید و می‌دانست نباید این کار را بکند به دلیل ادعای اطرافیان گمان کردیم که وارد آب شده است. به همین‌خاطر همان موقع شروع به جست‌وجو در آب کردیم. هیچ عمقی نداشت، با این حال دسته جمعی به تکاپو افتادیم. مأموران پلیس هم که آمده بودند اصرار داشتند دخترم در آب افتاده است. شنیدیم دو ماه پیش هم یک دختربچه در این منطقه گم شده است. وی ادامه می‌دهد: تا 6 ماه کارمان جست‌وجو در آب بود، مردم محلی، هلال احمر و غواصانی که از همکارانم بودند به همراه خودم وجب به وجب رودخانه را تا 48 کیلومتر گشتیم، هر روز ساعت 7 صبح تا 7 شب در آب بودیم، اما هیچ ردی از زهره پیدا نشد. پدر زهره ادامه می‌دهد: آن قدر اطرافیان تلقین کرده بودند که زهره غرق شده است که تا مدت‌‌ها خودم هم چنین فکری را می‌کردم، اما وقتی هیچ ردی از دخترم در آب پیدا نشد و محلی‌‌ها هم گفتند که محال است آب جنازه را در زمان کوتاه پس ندهد. به این فکر افتادم که شاید دخترم را ربوده‌اند چراکه طلا به همراه داشت و در عین حال خواهرش هم دیده بود که یک مرد از پشت پل آنها را تحت نظر گرفته است. وی افزود: در این مدت هیچ ارگانی نیست که به آن مراجعه نکرده باشم، اما هیچ کمکی به من نشده است. در همه این مدت خودم همیشه دنبال پرونده دخترم بوده‌ام و فقط نتوانسته‌ام سد کرج را بگردم چراکه هم هزینه زیادی دارد و هم اجازه‌اش را ندارم. آگاهی کرج هم دیگر اعلام کرده است که کاری از دستش برنمی‌آید و هیچ ردی برای پیگیری وجود ندارد. بی‌بازگشت سرنوشت نرگس نادری بعد از 2 سال هنوز هم مشخص نیست. ظهر روز 13 مهر‌ماه سال 88 ساعت 5/12 با لباس مدرسه از خانه‌اش در فردیس کرج خارج شد تا به مدرسه برود. فاصله خانه تا مدرسه‌اش نزدیک به 150 متر بود، اما زمانی که بعد از تعطیل شدن مدرسه خبری از نرگس نشد مادرش به مدرسه رفت تا خبری از دخترش بگیرد، اما شنید دخترش از ظهر اصلاً به مدرسه نرفته است و مسئولان مدرسه هم هیچ خبری به خانواده‌اش نداده‌اند. پدرش با بغض می‌گوید: نرگس 11 ساله بود، در همه مدت تحصیلش شاگرد اول بود، آن قدر باهوش بود که شماره تلفن همه فامیل را حفظ بود، هنوز هم باورم نمی‌شود که گم شده است. لحظه‌ای که مادرش خبر داد که به مدرسه نرسیده است دنیا روی سرم خراب شد. خانواده این دختر 11 ساله بلافاصله بعد از اینکه از ناپدید شدن دخترشان مطلع شدند ماجرا را به پلیس آگاهی اطلاع دادند. مأموران پلیس دست به کار شدند و همه محله‌شان را گشتند و حتی با سگ‌‌های زنده‌یاب ساختمان‌‌های نیمه‌کاره اطراف را هم جست‌وجو کردند اما هیچ خبری از نرگس نشد. پدرش می‌گوید: تازه 12 روز بود که به خانه جدید رفته بودیم، نه کسی را در آن محل می‌شناختیم و نه کسی ما را می‌شناخت، هیچ دشمنی هم نداشتم که بخواهد اینگونه خانه‌خرابمان کند. وی ادامه می‌دهد: بعد از اینکه مطلع شدم دخترم گم شده است سریع به پاسگاه فردیس رفتم، پرونده‌سازی کردیم و ما را به آگاهی مرکزی کرج فرستادند که آنجا پرونده تشکیل شد، از همان روز کارم شده است که به همه ارگان‌‌ها مراجعه کنم تا شاید خبری از نرگسم شود اما با وجودی که 29 ماه گذشته هیچ خبری نشده است. حتی چندبار هم در روزنامه آگهی زده‌ام اما جز چند تماس که مزاحم تلفنی بودند خبری نشد. پدر نرگس حتی به همسایه طبقه پایینش که یک خفت‌گیر بود هم مشکوک شد چراکه پلیس در یک عملیات سخت وی را دستگیر کرد اما با بازجویی‌‌هایی که به عمل آمد مشخص شد که وی نقشی در دزدیدن دخترش نداشته است. پدر نرگس ادامه می‌دهد: به کسی 4 میلیون تومان بدهکار بودم حتی به وی شک کردم اما فایده‌ای نداشت، مدتی پیش فریب دوستانم را خورده و وارد گلدکوئیست شده بودم فکر کردم شاید دراین جریان نقشی داشته باشند اما با بررسی‌‌های پلیس مشخص شد کار آنها هم نبوده است. این مرد در حالی که دستانش می‌لرزد، می‌گوید: 2 سال است خانه ما پر از غصه و گریه است، حتی خواهر و برادر کوچکش هم هر چیزی می‌خورند سهمی برای خواهرشان کنار می‌گذارند، مادرش هر روز چشم به راه است تا خبری از نرگس شود. یک دختر مدرسه‌ای دیگر داستان گم شدن زهرا کریمیان شباهت بسیاری به سرنوشت نرگس دارد. زهرا که مانند نرگس 11 سال داشت زمان امتحانات پایان سال زمانی که از خانه‌اش در چهاردانگه هشتگرد خارج شد تا برای امتحان دادن به مدرسه برود دیگر به خانه برنگشت و بعد از گذشت این مدت هنوز هم خبری از این دخترک نشده است. زهرا کریمیان که شاگرد کلاس پنجم بود ساعت 5/12 ظهر از خانه‌شان در چهاردانگه کرج خارج شد تا برای امتحان دادن به مدرسه برود اما مانند نرگس هرگز به مدرسه نرسید و داستان ناپدید شدنش هنوز معمایی است. خانواده زهرا هم مانند خانواده نرگس هیچ دشمنی نداشتند. بن‌بست تحقیقات پلیس کرج با دریافت هر گزارشی از ناپدید شدن دختران خردسال در محدوده استحفاظی به اقدامات تجسسی گسترده‌ای پرداخت. مظنون‌گیری‌‌ها و بازجویی‌‌ها و همه شاخه‌‌های تحقیقی پلیس در افشای سرنوشت اسرارآمیز این 4 دختربچه به بن‌بست خورد. از سویی پیدا نشدن اجساد مهشاد کوچولو و زهره در آب‌‌های رودخانه اطراف چالوس و اینکه هیچ‌کس ندیده بود این دو دختر به آب افتاده باشند یا اصلاً شنایی در کار باشد و از سوی دیگر پرسه زنی‌‌های مردان مشکوک در اطراف این دو خانواده مسافر مسیر فرضیه‌‌ها را به سمت کودک‌ربایی پیش می‌برد. پدر زهره که در اراک زندگی می‌کند در این خصوص گفت: هربار سر چهارراه ها دختران ژنده‌پوش و فالگیر را می‌بینم جست‌وجوگرانه چهره‌هایشان را نگاه می‌کنم شاید زهره هم از سوی باند‌های تکدی‌گیری ربوده شده و حالا در خیابان‌‌ها پرسه می‌زند. اما سرنوشت دو دخترک دانش‌آموز عجیب است چراکه آنها در یک محدوده جغرافیایی سر یک ساعت و در مسیر مدرسه گم شده‌اند. اینکه دختربچه‌‌ها به جز مهشاد کوچولو که نمی‌توانست خانواده اش را پیدا کند اگر فرصتی پیدا می‌کردند می‌توانستند به تلفن خانه یا موبایل پدر و مادرشان شاید هم به خیلی‌‌های دیگر زنگ بزنند اما تا حالا اثری از خود بر جای نگذاشته‌اند و این معما را پیچیده‌تر می‌کند.

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت