چرا مردم درباره سرمایه‌شان به دولت اعتمادی ندارند؟

شکست طرح جمع‌آوری دلارهای خانگی

کد خبر: 1216787

در هفته گذشته چند بار موضوع دلار و سکه‌های خانگی از سوی مسئولان تکرار شد، ابتدا حسینی‌کیا نماینده مجلس افزایش جمع‌آوری دلارهای خانگی را به نوعی به ناکارآمدی دولت در جلب اعتماد شهروندان نسبت داد و گفت اگر دولت می‌توانست اعتماد مردم را جلب کند می‌توانست دلارهای خانگی را جمع‌آوری و به جای آن ریال بدهد! این موضع اما چند روز بعد از سوی امام جمعه مشهد به نوع دیگری مطرح شد این بار این ناکارآمدی نه به دولت که به شهروندان نسبت داده شد. او این بار اعلام کرد «ذخیره ارز و سکه معصیتی هم‌تراز با احتکار است». پیش از این هم در این باره حرف بوده است، محمدرضا فرزین در برابر این پرسش که آیا خرید سکه و ارز از سوی مردم کار خوبی است؟ گفته بود «نمی‌توانم توصیه اخلاقی کنم؛ اجازه دهید به کسی توصیه‌ای نداشته باشم اما اگر ارز خریداری شده در سپرده‌های ارزی منتقل شود می‌تواند در شبکه بانکی جابجا شود که امکان استفاده از آن در اقتصاد کشور فراهم‌می شود.» برآیند همه اینها این است که حالا با وضعیت ارزی موجود دولت گوشه‌چشمی به این ثروت خانگی دارد، ثروتی که آمارهای غیررسمی نشان از این دارد فقط حدود 20 میلیاردلار آن را ارزها تشکیل می‌دهند. پای حرف‌های دکتر ساسان شاه‌ویسی اقتصاددان نشستیم تا از او بپرسیم اساسا چرا حالا که دولت به مشکل برخورده به سرمایه مردم چشم دوخته و مهم‌تر اینکه اساسا چرا باید شهروندان اعتماد کنند و سرمایه اندک خود را به دولت بدهند؟

شکست طرح جمع‌آوری دلارهای خانگی

انتخاب از چگونگی نگهداری سرمایه شخصی چه ارتباطی با دولت‌ها دارد؟

صحبت کردن درباره علایق شخصی خانوادگی در یک اقتصاد فرهنگی پر تنش، پر چالش و پرآشوب ایران سخت است. در یک خانواده سلایق مختلفی پیرامون این موضوع وجود دارد، برخی تمایل دارند ثروتشان را در خانه نگه دارند، برخی دیگر تمایل دارند در بانک نگهداری کنند و عده‌ای هم دوست دارند آن را به ملک تبدیل کنند. یک بهم‌خوردگی ـ نه از بعد منفی ـ بلکه یک دگرگونی و تفاوت‌هایی برای اطمینان‌بخشی نسبت به داشتن دارایی فردی وجود دارد.

این موضوع محدود به دوره اخیر است؟

نه در دوره حکمرانی جمهوری اسلامی و نه پیش از آن که یک نظام فئودالیته داشتیم و یک عده از خوانین در بالادست و رعایایی در پایین دست وجود داشتند و شاهد فاصله طبقاتی معناداری در جامعه بودیم هم این معانی محلی نداشته است. پس از انقلاب هم ما کار خاصی نکردیم که بخواهیم به این رویکرد پاسخی بدهیم.

به نظر می‌رسد شرایط طرح این پیشنهاد خیلی نامناسب است؟

بله. نمی‌خواهم بگویم امر خیلی قبیحی است اما حتی پرداخت نکردن مالیات در زمانه کنونی  می‌تواند در اندازه یک حسنه تلقی شود! به این معنا که حالا پرداخت نکردن مالیات یک فضیلت محسوب می‌شود. به این معنا که آنها هم که مالیات می‌دهند گاهی دچار یک احساس از دست‌رفتگی و خسران هستند. دامنه اطلاعاتی که نسبت به این رویکردهای اقتصادی وجود دارد بستری را مهیا می‌کند برای اینکه من شهروند احساس می‌کنم که اگر ثروتم در بالش زیر سرم باشد مطمئن‌تر است.

شاه ویسی

پس اساسا این یک انتخاب شخصی است و تبدیل ثروت به طلا خیلی هم مرسوم است؟

شما در یک کشوری همچون هند هم نگاه کنید می‌بینید مصرف طلای خانگی بسیار بالاست. در برخی از تفاوت‌های فرهنگی و اقلیمی هم این نکته وجود دارد. به این معنا که این بهم خوردگی در برخی از کشورهایی که حتی دچار تنش اقتصادی نیستند هم گاهی به چشم می‌خورد و آن معلول تفاوت‌های فرهنگی است. شما اما نگاه می‌کنید به نوپدیدهای اقتصادی همچون کشور اندونزی و آسیای جنوب شرق که آنها هم وقتی می‌خواهند تولید ثروت کنند بهترین ممیزه را برای حفظ دارایی فردی و خانوادگی خودشان در سرمایه‌گذاری در طلا می‌بینند. حداقل آمارها مبین این است .

 ما توانسته‌ایم بستر این اعتماد را فراهم کنیم؟

در اقتصاد ایران اما ما نتوانستیم یک فرآیند اطمینان‌بخشی را هم برای درک ثروت در خانواده و هم جایابی مناسب برای آن و هم از همه مهم‌تر  چیزی که از آن به عنوان حفظ ارزش دارایی از آن یاد می‌شود را بتوانیم به وجود بیاوریم. به عنوان مثال آن را بیمه کنیم؟ اما چنین بیمه‌ای نداریم و اگر هم وجود دارد کسی از آن استقبال نمی‌کند. خود بیمه هم مورد استقبال قرار نگرفته است. به نظر می‌رسد ما تا زمانی که آن نااطمینانی را نسبت به حفظ و اندازه دارایی ولو به قدر حداقل نتوانیم فراهم کنیم هیچ اعتمادی را هم شاهد نخواهیم بود.

خیلی خوب است که در یک جامعه‌ای این تعامل سازنده و زنده و پویا وجود داشته باشد که در شرایطی که دچار حفره‌های اقتصادی می‌شویم بتواند مردم را با خودش همراه کند. اما فکر می‌کنم در ایران با توجه به این که ما آن تاب‌آوری را بسیار استفاده کردیم چنین بستری فراهم نباشد.

آن تاب‌آوری معطوف به چه وضعیتی است؟ آیا همین تمام شدن تاب‌آوری هم معطوف به رفتار دولت نیست؟

تاب‌آوری در مواجهه با عوامل بیرونی، شوک‌ها و تکانه‌های اقتصادی. چه ناشی از عامل خارجی همچون ترامپ و غیره، چه متاثر از جنگ اوکراین و روسیه  و چه ناشی از سوءمدیریت در داخل باشد. به نظرم تا این موارد نباشد ما حداکثر کاری که می‌توانیم انجام بدهیم این است که آن تاب‌آوری را حفظ کنیم. حالا اگر بیاییم به یک خانواده‌ای که بخشی از تاب‌آوری خودش را با پس‌انداز روی مسکوک طلا حفظ کرده بگوییم آن را هم بده در اختیار من دو نگاه شکل می‌گیرد. اول می‌پرسد که اگر این طلا را هم در بهترین حالت در اختیار دولت قرار بدهم باز دوباره ممکن است تحریم‌های اقتصادی آن را از هدر بدهد! یا ممکن است در اختیار شخصی قرار داده بشود که سوءمدیریت دارد و این سرمایه باز دچار از دست رفتگی بشود. شهروندان می‌پرسند آیا می‌توانید یک گزارشی به ما بدهید که این طلایی که در اختیارت است درست و خوب خرج می‌کنید؟

بنابراین امر محالی است که شهروندان بخواهند اعتماد کنند؟

اگر ما نتوانیم به هم ریختگی اقتصادی را در یک موقعیتی قرار بدهیم که برای تمام اقشار جامعه قابل اطمینان شود ، به این معنا که همانطور که سرمایه‌دار  تصور می‌کند توان به جریان انداختن سرمایه‌اش را دارد تا از محل گردش این سرمایه به ثروت برسد به همان میزان کارمند و کارگر هم چنین اطمینانی داشته باشد. اما چون متاسفانه چیزی به نام فرار مالیاتی یا نااطمینانی وجود دارد و اینها متغیرهایی هستند که هم تاب‌آوری را  لوث می‌کنند و هم ساماندهی نظام اقتصادی را دچار خدشه می‌کنند و تاز مانی که ما نتوانیم این عوامل سازنده و پویا و متغیرهای کاهنده یا فرساینده اقتصاد را اصلاح کنیم انتظارداشتن اینکه مردم بیایند طلاها و ارزهای خود را در اختیار دولت بگذارند امر بعیدی است.

شرایط مناسب برای این طرح چیست؟

در شرایطی باید چنین پیشنهادی مطرح شود که خودتان را جای همان مردم بگذارید. اگر قرار است عدالت داشته باشیم و به سمتی برویم که نابرابری‌ها را کاهش بدهیم پیشنهاداتمان حتی اگر مشفقانه است بایستی که منصفانه هم باشد.

در این میان متغیرهای اجتماعی هم در واکنش به این پیشنهاد می‌توانیم ببینیم؟ به این معنا که واکنش منفی نسبت به این پیشنهاد از سوی شهروندان را می‌توانیم نشانه‌ای از کاهش سرمایه اجتماعی بدانیم؟

مهم‌ترین مولفه، شاخص و متغیر  در هر اقتصادی تولید ثروت است. می‌خواهد دولتی باشد یا خصوصی و ایدئولوژیک. اقتصادی که نتواند تولید ثروت ( یا رشد اقتصادی ) کند دچار قهقرا و سقوط می‌شود. در اقتصادی همچون ایران که اقتصادی به شدت دولتی است  دومین شاخص و موضوعی که مسبب‌الاسباب می‌تواند باشد برای اقتصادی که یا خوب شود یا بدتر  کسری بودجه است. ما اگر بتوانیم کسری بودجه‌مان را مناسب  و منضبط کنیم می‌توانیم تصمیم‌های درست‌تری بگیریم. ما اما نتوانستیم بودجه‌ریزی‌مان را مدرن کنیم  و وقتی نگاه کنیم می‌بینیم نزدیک به 6-7 هزار طرح ملی روی زمین مانده داریم. از سویی نرخ تورم، افتادگی جریان سرمایه، فراموشی اولویت‌های طرح‌ها باعث می‌شود در نهایت پشت سر ما یک تخریبی از منابع ملی آوار می‌شود. سومین متغیر و موضوع مربوط به معیشت می‌شود. اگر اقتصادی تولید ثروت نکند و البته دچار کسری بودجه هم باشد قطعا اقتصاد خانواده در آن دچار فقر معیشت می‌شود . خود قابلیت جامعه دچار از دست رفتگی می‌شود و نمی‌تواند آن معیشت لازم را فراهم کند که در برخی جاها به آن می‌گویند نرخ رفاه. این سه متغیر ابتدایی است اما وقتی پایین می‌آییم شاید در رده‌های سیزدهم و چهاردهم می‌توانیم به متغیری به نام سرمایه اجتماعی بربخوریم. اگر شما تولید ثروت نکنید، دولتی باشد که دچار کسری بودجه است و اگر اقتصادی باشد که نمی‌تواند منجر به رفاه شود همه منجر به از دست رفتن سرمایه اجتماعی می‌شود.

تعبیرها درباره ریزش سرمایه اجتماعی همواره معطوف به حوزه‌های سیاسی و فرهنگی بوده است، چقدر این متغیر حالا در وضعیت اقتصادی به چشم می‌آید؟

سرمایه اجتماعی وقتی دچار وانفسایی می‌شود که هنجارها ناهنجار می‌شود، دیگر متابعت اجتماعی صورت نمی‌گیرد، ارزش‌ها دچار تزلزل می‌شود، آمرها دچار مناهی می‌شوند. یعنی پلیس فرمان ایست می‌دهد اما اتفاقا نه تنها شهروندان نمی‌ایستند بلکه با سرعت بیشتری می‌روند!

در این شرایط در حوزه‌های مختلف ارزش‌های اجتماعی و ملی دچار تعلیق می‌شوند. در این شرایط هر کسی کلاه خودش را می‌چسبد. مهم‌ترین مفروش این شرایط این است که سوداگری شدت می‌یابد.  

سرمایه اجتماعی که دچار تعلیق می‌شود چه اتفاقی می‌افتد؟

این شرایط چند وجهی است. این در فرمایشات مقام معظم رهبری هم دیده می‌شود که «مردم گله‌مندند» .ما در ابتدای انقلاب هم سختی را می‌دیدیم، در دوران دفاع مقدس و حتی پس از آن در دوران سازندگی هم سختی‌هایی وجود داشت. اما در دوره‌های مهرورزی و امید و غیره هم چنین گله‌مندی وجود نداشت.

خب چه اتفاقی افتاده است؟

همین ناشی از تعلیق سرمایه اجتماعی است. که شامل بخش‌های فرهنگی، اقتصادی و سیاسی است. این تعلیق در ادامه به تحریف‌شدگی می‌رسد. این موضوع در وضعیت اقتصادی هم به چشم می‌آید. وقتی شما درباره دلار حرف می‌زنید آن برانگیختگی و عدم اقناع و نبود تاب‌آوری درباره تصمیمات به چشم می‌آید. جامعه به یک شکافی رسیده است که نسبت به بسیاری از  اخباری که نباید باور کند باورمندی دارد. بنابراین بدیهی است که نسبت به پیشنهاد در اختیار قرار دادن ثروتش هیچ باوری ندارد.

چقدر سوءمدیریت‌های احتمالی می‌تواند در این شرایط موثر باشد. بالاخره همین دولت وعده‌ای درباره دریافت 100 میلون پول در ازای خودرو داشته است اما به نوعی خلف وعده کرده و اعلام کرده خودرو را دو سال بعد در اختیار می‌گذارد، حالا با این نمونه‌های که کم نیست و محدود به این دولت هم نیست چرا باید شهروندان روی خوشی به پیشنهاد دولت داشته باشند؟

من معتقد نیستم که تاثیر سوءمدیریت در شرایط کنونی بالا باشد. اگر باور به این گزاره داشته باشم خودمانی‌اش می‌شود که دیگر سنگ روی سنگ بند نمی‌شود! سوءمدیریت وجود دارد و نمی‌توان آن را کتمان کرد. یک اقتصاد خوب اقتصادی است که دانش داشته باشد، این دانش را با برنامه پیاده کند، آن برنامه را در گام‌های منسجم که به آن بودجه سنواتی می‌گویند بتواند تبیین کند و البته همه تحت شرایط مدیریت شایسته. این چهارمرحله‌ای است که می‌تواند یک اقتصاد را بسازد. اگر سه مرحله اول وجود داشت اما مدیریت شایسته نداشتیم چه اتفاقی می‌افتد؟ فکر می‌کنم قطعا بخشی از ضعف ما در حوزه اقتصاد ملی مدیریتی است. اما بخشی از آن هم متاسفانه ناشی از به جا ماندن الگوهای برنامه‌ای ماست.

 

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت