سودابه حسنیدخت: اگر مرخصی بگیرم احساس خوبی ندارم
گوینده شبکه خبر است و آنهایی که او را در حال گویندگی دیدهاند،متوجه اعتماد به نفس او شدهاند؛ اعتماد به نفسی که ریشه در سبک زندگیاش دارد.
برای آشنایی بیشتر با شما، کمی از خودتان برایمان بگویید؟
پدرم دبیر هنرستان بود و مادرم خانهدار. در خیابان پیروزی تهران متولد شدم، در همین محله به مدرسه رفتم و دیپلم گرفتم و بعد از گرفتن دیپلم سرکار رفتم.
یعنی بعد از گرفتن دیپلم، کنکور ندادید و دانشگاه نرفتید؟
یک سال کار کردم. بعد در کنکور شرکت کرده و دانشگاه رفتم. دوره کمکهای اولیه شامل تزریقات و پانسمان و... را در هلال احمر گذراندم و به مدت یک سال در یک کلینیک مشغول کار شدم.
پس در سن کم حس خوب دستمزد گرفتن را تجربه کردید؟
بله! از همان ابتدای جوانی کار کردن را تجربه کردم .شاید به همین دلیل به کار عادت کردم و الان اگر چند روزی مرخصی بگیرم یا به هر دلیلی سرکار نروم، احساس خوبی ندارم.
بچههای نسل گذشته معمولا بعد از گرفتن دیپلم دوست داشتند سرکار بروند تا بتوانند به خانواده کمک کنند، والدین هم کمتر مخالفت میکردند اما الان بیشتر پدر و مادرها، فرزندان 18 ـ 19 ساله خود را هنوز بچههایی میدانند که باید از آنها مراقبت کنند.
نسل قبل خیلی متفاوت از نسل امروز است. بچههای امروزی خیلی پاستوریزه هستند. تفاوت نسلها کاملا مشهود است؛ ما تجربههای متفاوت اجتماعی داشتیم و خیلی چیزها را از نزدیک درک میکردیم البته نسل امروزی هم خیلی چیزها میداند که ما از آنها سر درنمی آوریم.با همه اینها معتقدم نسل ما بهتر و بیشتر با زندگی و اتفاقات آن رو به رو میشد.
این اتفاق بیشتر به خاطر نگرش والدین به فرزندانشان است یا خود بچهها کمتر اهل ریسک کردن و رودررو شدن با تجربههای زندگی هستند؟
به نظرم مقصر اصلی جامعه است.نسل ما راحتتر وارد جامعه میشد، پدر و مادرها بیشتر به جامعه اعتماد داشتند و به ما اجازه میدادند در کلاسهای مختلف شرکت کنیم و سرکار برویم.اما الان والدین بچههای خود را در کلاسهای مختلف ثبت نام میکنند اما خودشان مدام همراه آنها هستند و از آنان مراقبت میکنند. به همین دلیل است که یک جوان 18 ساله امروزی خیلی از تجربههایی که ما در این سن به دست میآوردیم را کسب نکرده است و توانایی انجام خیلی از کارها را ندارد . برای ما فقط در دوره ابتدایی سرویس میگرفتند اما در مقاطع بعدی خودمان به مدرسه میرفتیم و برمیگشتیم با این که مدرسه به خانه خیلی دور بود.همین رفت و آمد در سرما و گرما ما را قوی کرد. اما بچههای امروزی توانایی پیادهرویهای کوتاه یا تنها رفتن به کوچه و خیابان را ندارند . والدین به جامعه اعتماد ندارند و همین، بچهها را ضعیف کرده است.
البته ناامنی در جامعه را نمیتوان نادیده گرفت؛ به نظر شما که اهل رسانه هستید ناامنی چرا در جامعه زیاد شده است؟
به نظرم قُبح خیلی چیزها از بین رفته است.یکی دو دهه قبل مردم مراعات خیلی از چیزها را میکردند حتی جلوی بچهها سیگار نمیکشیدند اما الان بزرگ ترها جلوی بچه مثلا سه ساله کارهایی را انجام میدهند که مناسب سن او نیست و نباید برای او عادی شود. در اکثر خانهها ماهواره وجود دارد و بچهها مدام در معرض برنامههای آن هستندکه این برنامهها ذهن آنها را تخریب میکند.دوره ما فیلم وی اچ اس بود که با نظارت خانواده آنها را تماشا میکردیم؛ پدر ومادرمان نمیگذاشتند صحنههای خشن و صحنههایی را که مغایر اخلاق بود، حتی سیگار کشیدن را، ببینیم. چند روز قبل در اخبار اعلام کردیم سیگار کشیدن به مقطع راهنمایی رسیده است و این فاجعه است. سن خیلی از ناهنجاریها پایین آمده و همه اینها باعث شده جامعه ناامن شود. من به عنوان مادر همیشه نگران فرزندم هستم چون میدانم هرچند بچهام را خیلی خوب تربیت کنم و مراقب او باشم، اما مطمئن نیستم او در مدرسه و جامعه با خیلی از ناهنجاریها آشنا نشود و در معرض آلوده شدن قرار نگیرد.
شما در سن پایین استقلال مالی را تجربه کردهاید این موضوع چقدر در توانمندسازی شما موثر بود؟
استقلال حس خیلی خوبی دارد! وقتی نوجوان بودم، خجالت میکشیدم از پدر و مادرم پول بگیرم .معمولا خودشان مایحتاج ما را میگرفتند. وقتی حقوقبگیر شدم، چیزهایی را که دوست داشتم، میخریدم البته با اجازه پدر و مادر. استقلال مالی داشتم اما بدون اجازه والدینم چیزی نمیخریدم. یادم هست با اولین حقوقم برای خواهر و برادر کوچکترم اسباببازی خریدم. اما نسل امروز اگر استقلال مالی داشته یا نداشته باشند، خیلی از کارها را بدون اجازه والدین انجام میدهند که این هم یکی از خطراتی است که خانوادههای امروزی را تهدید میکند.
استقلال مالی و به تبع آن اعتماد به نفس بالای شما بعد از ازدواج چه تاثیری در زندگی مشترک شما داشت؟
همیشه گفتهام که همسرم مرد بسیار خوبی است. درآمدم را هیچوقت صرف هزینههای خانواده نمیکنم چون همسرم روی درآمد من حساب باز نکرده است. من بعد از ازدواج هم سرکار رفتم هم ادامه تحصیل دادم؛ چون کار و تحصیل را دوست دارم و همسرم مانعی برای پیشرفتم نیست.
در برخی خانوادهها زن و مرد به یکدیگر فخرفروشی میکنند و همین آسیب جدی به زندگی مشترک آنها وارد میکند، نظرتان درباره چنین روشی در زندگی مشترک چیست؟
رفتار زشت و تحقیرکنندهای است.به نظرم این به فرهنگ خانواده بستگی دارد. وقتی زندگی مشترک شکل میگیرد، زن و مرد شریک داروندار هم میشوند. این که برخی زوجها سر موضوعاتی مانند مالکیت خانه، ماشین و... با یکدیگر نزاع میکنند، نشاندهنده این است که مفهوم زندگی مشترک و خانواده را نمیدانند.
پدر شما معلم بوده و معمولا این قشر در تربیت فرزندان موفق هستند؛ شما بیشتر تحت تاثیر پدرتان بزرگ هستید یا مادر؟
مادرم برای درس خواندن و پیشرفت ما را تشویق میکرد و پدرم حامی ما بود. مادرم مدام ما را تشویق به پیشرفت میکرد برای همین هیچکدام از ما در هیچ مقطعی چه تحصیلی و چه کاری، متوقف نشدیم.
دیدگاه تان را بنویسید