گفت و گوي همشهری جوان با بهرنگ توفيقي كارگردان مسير انحرافي: هر چقدر «مسیر انحرافی» بازیگران اسم و رسمداری دارد، اسم عوامل پشت صحنه کمتر به گوش خورده. از جمله «بهرنگ توفیقی»، کارگردان سریال که فقط 35 سال سن دارد اما از 15سال پیش دستیار کارگردانهای معروفی مثل ایرج کریمی، فرزاد موتمن، مازیار میری و ... بوده. در کارنامه توفیقی، از سال 85 کارگردانی تله فیلم هم هست که خودش از بین آنها «آمادهباش» را بیشتر میپسندد. این اولین تجربه کارگردانی سریال تلویزیونی اوست که از قضا سریال پرسروصدایی هم شده و آن طور که خودش میگوید در این 10 ماهی که درگیر پیشتولید و ساختش بوده، با اقیانوس بیکرانی مواجه شده. آقای کارگردان در چند جای گفتوگو با ما از فیلمنامهاش مینالد و از این بلای جان سریالش میگوید. در یکی دو گفتوگو بعضی از بازیگران و عوامل فیلم شباهت این سریال با «لاست» را رد کردهاند. شما تکذیب میکنید یا تایید؟! دلم نمیخواهد برای بعضیها که این شباهت را در کار میبینند، تکذیب کنم تا مخالفتی کرده باشم. اما به اندازه یک فیلمنامه اورجینال روی این کار زحمت کشیده شده. تشابه این سریال با لاست در این است که مسافران
هواپیما ناخواسته در یک جزیره متروک سقوط میکنند و مجبورند زمانی را کنار هم بگذرانند. چیز مشترک دیگری وجود ندارد. سبک قصه شما فانتزیتر از کمدیهای آپارتمانی است که ما به آنها عادت داریم. اتفاقا من گذاشتم که قصه پیش برود و در ساختار خودم را با قصه منطبق میکنم. از آنجایی که واقعا پایبند به اصول و قواعد کلاسیک نیستم، همان موقعی که فیلمبرداری میکنم، نمیدانم قرار است چه دربیاید. خودم را در جریان کار قرار میدهم. میگذارم لحن، جنس دکوپاژ و ساختار، منطبق با قصه پیش برود. جایی هست که قصه میطلبد و خودش اتفاق میافتد. به خاطر همین ذهنها را از این که به زور بخواهیم از بیننده خنده بگیریم، پاک کردیم. اینکه قصهای با این کشش بالا را در 15 قسمت جمع کردهاید، باعث هدر رفتن ایدههای دیگری نشده است؟ نسخه مشابهی مثل لاست در فصلهای متعددی ساخته میشود. خلاصهتر کردیم و کمتر به گذشته آدمها پرداختیم. من لاست را بهطور کامل در پیشتولید سریال خودمان دیدم. به نظرم فصل اولش خیلی جذاب بود. از آنجایی که علمی-تخیلی میشد را دوست نداشتم. جنس سلیقهام این نیست. یک اتفاق آنجا این است که در گذشته آدمها زیاد مانور داده میشود.
ما هم تصمیم داشتیم که در نسخه 26 قسمتی فلاشبکهای بیشتری داشته باشیم اما متاسفانه نشد. فلاشبکها ممکن بود فضا را بشکند و از یکنواختی دربیاورد. بالاخره ممکن است این فضا که در یک جزیره محدود است خسته کننده باشد. جزیرهای که در تهران هم بود و به فضای عجیب و غریب و بکر دسترسی نداشتیم. یک نکته دیگر هم این است که اکثر پایتختنشینان با «لاست» آشنا هستند و قصه اولیه را به دلایل ارجاعهایش راحتتر درک میکنند اما برای بقیه درک چنین فضایی سختتر است. این نکته را قبول دارید؟ اتفاقا برایشان جذابتر است. مخاطبانی که نمیدانستند سریالی به اسم لاست وجود دارد، تجربه متفاوتتری دارند و لذت شنیدن یک قصه تر و تازهتر را دارند. جذابیتهای دیگری برای دیدن این سریال دارند. عدهای میگویند چون ما توانایی ساخت لاست را نداریم، باید رفت سراغ هجوش. وقتی پیمان عباسی میخواست قسمت چهارم را بنویسد، گفت بد نیست برویم سراغ هجو لاست. من مخالف بودم، خودش هم فردایش پشیمان شد و گفت فقط یک ایده بود. از نظر من الان هم هجو لاست نیست. نمونههای زیادی از هجو فیلمها و سریالهای مشهور و شاخص دیدهام. در واقع اتفاقات بزرگ و لحظاتی را که در ذهن
بیننده میماند، لحظه به لحظه بازسازی میکنند که این یادآوری میتواند جذاب باشد. اما ما به این نتیجه رسیدیم که هجو لاست برای عده بسیار اندکی میتواند جذاب باشد. فکر کردیم کار در نهایت باید برای کسانی که اصلا لاست را ندیدهاند هم جذاب باشد. اینکه دو تا نویسنده داشتید به کار ضربه نزد؟ چرا این اتفاق افتاد؟ خیلی سخت است. ما پنج ماه پیش تولید داشتیم و در این ماهها کارهای زیادی کردیم. چون فیلمنامه آماده نداشتیم، این تعداد بازیگر فقط میتوانستند سر این سریال حاضر باشند. چون ممکن بود هر لحظه بگوییم فردا باید بروی جلوی دوربین. در انتخاب بازیگران خیلی انرژی گذاشتیم. فقط برای جلوههای ویژه 50 جلسه گذاشتیم، دکوپاژ زدیم، استوریبرد کشیدیم و ... . اما در مورد فیلمنامه از این فرصت استفاده درست نکردیم. یکی از مقصران هم من و آقای هاشمی بودیم که به دلیل حساسیتهایی که داشتیم، قصه را تغییر میدادیم. پیمان عباسی، قسمت اول را هشت بار نوشت. در نهایت این تغییرات باعث شد شب شروع فیلمبرداری با یک سکانس آماده جلوی دوربین برویم. اگر فیلمنامه کامل نوشته شده بود، ابتدا تا انتها را میدانستم. تجربه این کار را با آقای کریمی داشتم.
ایشان وقتی بازیگران را انتخاب میکرد، شبها قصه را بر اساس بازیگرانی که انتخاب شدهاند، بازنویسی میکرد. در سریال این امکان وجود ندارد. سریال به نظرم اقیانوس بیکرانی است که تو باید ابتدا و انتهایش را رسم کنی. متاسفانه این اتفاق برای ما نیفتاده بود. این خیلی ذهنم را درگیر میکرد. به جای اینکه فکر آن سکانس باشم، باید فکر میکردم که این سکانس کجای قصه قرار میگیرد! ترجیح میدهم از این به بعد سریال را با فیلمنامه کامل شروع کنم. کسانی که سریال را دنبال میکنند، دو قسمت اول سریال را بسیار بیشتر دوست دارند. این به دلیل جدایی نویسنده اول از کار نیست؟ دلیلش فقط این نیست. زامیاد سعدوندیان هم از جوانهایی است که آینده خوبی دارد. او در واقع ناجی ما بود. در فاصله این دو نویسنده ما روزهایی را به بطالت گذراندیم. همان قسمتهایی که دور ریختیم، در همین روزها اتفاق افتاد. هر دو نویسنده از دوستان من هستند. تفاوت بین دو قسمت اول و قسمتهای بعدی به این دلیل است که لوکیشنهای شیک و جذابی مثل هواپیما داشتیم، صحنه اکشنی مثل سقوط و درگیری داخل هواپیما را داشتیم که طبعا در قسمتهای بعدی نبود. به همین دلیل نمیتوان بین دو نویسنده
فرق گذاشت. یکی دیگر از دلایلش هم جلوههای ویژه است. پس دلیل این دو پارگی را نویسنده نمیدانید و فکر میکنید که به قصه برمیگردد؟ بله. یکی از دلایلی که لاست از فلاشبکها استفاده میکرد، این بود که این دوپارگیها کمتر اذیت میکرد. البته فضای جزیره آنها با انتهای اتوبان بابایی قابل مقایسه نبود! فضای بکر و نماهایی که آنها با هلیکوپتر میگیرند، خیلی با خجیر فرق دارد. آنها باز هم برای اینکه بتوانند فضا را بشکنند، از فلاشبک استفاده کردند. ما حتی این امکان را هم نداشتیم. اگر امکان استفاده از فلاشبک موجود بود یا میتوانستیم برویم جزیرهای در ایران، اتفاقات بزرگتر و عجیبتری داشتیم. با این وجود نظراتی که از مردم میشنوم، خیلی به من انرژی میدهد. برویم سراغ بازیگرها. چطوری به این تعدد شخصیتها رسیدید؟ درواقع جایی از پیش تولید تصمیم گرفتیم که تعداد بازیگرها را کمتر کنیم. احساس کردیم که سخت است ولی پیمان عباسی موافقت نکرد. برای تشکیل جامعه کوچکی در جزیره به تکتک این شخصیتها نیاز داشتیم. من به ترکیب عجیب بازیگران فکر نمیکردم. اصولا وقتی سوار هواپیما میشوید، ترکیب عجیبی از آدمها چیده شدهاند. ما بر اساس
شخصیتها بازیگرها را انتخاب کردیم. احساس کردیم که این بازیگر برای این شخصیت مناسب است . به متن اولیه بداهه و ایدههای بازیگرها اضافه میشد یا جور دیگری بود؟ سکانسهایی داشتیم که بداهه گرفتیم. گاهی فیلمنامه نداشتیم یا احساس کردیم سکانس، اصلا آن سکانسی که ما میخواهیم نیست. بداهه تمرین کردیم. باور کنید وقتی 22 بازیگر اصلی دارید، کار سختی است. ولی در مجموع سکانسهایی که از روی فیلمنامه میرفتیم، تمرین میکردیم و بچهها بخشهای بداهه را اضافه میکردند که در نهایت پیش خودم میسنجیدم که این میزان بداهه برای اینجا زیاد است یا نه. معمولا روتوش انجام میشد. دست بازیگران چقدر در کار باز بود؟ مثل فرزاد حسنی و بهنوش بختیاری. زمانی که فرزاد حسنی برای این نقش انتخاب شد، ما تغییراتی برای نقش ایجاد کردیم که از شخصیت فرزاد دور باشد. برای اینکه شخصیت «عارف» در قصه اولیه یک آدم باسواد و فرهنگی نویسنده است اما بعد از انتخاب، فرزاد را در نقش یک شخصیت کلاهبردار گذاشتیم. دلیل اینکه فرزاد حسنی به این شخصیت نشسته، به این دلیل است که ما این شخصیت را یک شخصیت زبان باز گرفتیم و از آنجایی که فرزاد حسنی دنیای واژگان گستردهای دارد و
خیلی خوب با کلمات بازی میکند، به نظرم درست درآمده. درباره نقش خانم بختیاری هم زیاد صحبت کردیم. ایشان با خودشان ایدههایی آوردند که مثلا موقع عصبانیت لهجه بزند بالا. فکر میکردیم که این تضادها برای کمدی جواب میداد. من تماسهایی داشتم که خیلی از فیلمسازها به من گفتند یک بهنوش بختیاری متفاوت را دیدیم. خط قرمزهای تلویزیونی را هم خیلی لب مرزی رد کردید. از این خوشحالم که ممیزیهای تلویزیون را خیلی خوب یاد گرفتهام. همین صحنه را یک روز گرفتیم و فردایش تکرار کردیم. چون احساس کردیم که تند رفتیم. قطعا اگر آن صحنه بود حذف میشد. میدانستم که این صحنه در سینما اشکالی ندارد اما در تلویزیون ممیزی میشود. گاهی در قسمت هشتم نگران این تکههای قسمت اول بودم! فکر میکنم از همه چیز راضی هستید اما بزرگترین حسرتتان فیلمنامه است. بله. من حتی برای فیلمنامه تله فیلمی مثل«آماده باش» سه ماه وقت گذاشتم. باید فیلمنامه را حفظ باشم. خودتان را بگذارید جای من؛ مثلا میخواهید قسمت پنج را فیلمبرداری کنید و در آن صحنه 22 بازیگر اصلی دارید. فیلمنامه هنوز نرسیده و باید با هر کدام از بازیگرها حرف بزنید تا فیلمنامه کپی شود و برسد به دست
بازیگران. هر کدام از این بازیگران هم شیطنت کمدی دارند و لبخند میزنند و... . اگر فیلمنامه کاملی به دستتان برسد دوست دارید فصل آینده همین قصه را بسازید. ترجیح میدهم کارگردان دیگری بسازد. چون حتما ایدههای نوتری با خودش میآورد.
دیدگاه تان را بنویسید