در اربعین چه گذشت؟
«أ حبيب لا يجيب حبيبه؟» سالار من! آيا دوست باوفا و گرانقدرى چون شما، پاسخ دوست خود را نمى دهد؟! در اربعین چه گذشت؟
افکار: كاروان اسيران پس از رساندن پيام انسانساز شهادت پيشواى شهيدان و ياران فداكارش به عصرها و نسلها، و پس از انگيزش مردم استبدادزده و خمود، سرانجام شام را به قصد مدينه ترك كرد و در سر راه خويش در كربلا فرود آمد! هنگامى كه كاروانيان در شهادتگاه حسين عليه السّلام پياده شدند، خاندان و فرزندان او با جابر بن عبد الله و گروهى از بنى هاشم روبرو شدند كه درست در همان روز به زيارت پيشواى آزادى آمده بودند؛ و بدينسان اين دو گروه و اين دو كاروان كوى حسين، با موجى از غم و اندوه و آه و ناله جانسوز در آن سرزمين گرد آمدند و بر اين سوگ سهمگين و مصيبت بزرگى كه جگر همه دوستداران حق و عدالت را سوزاند و همه دلها را داغدار ساخت، به سوگوارى و عزادارى پرداختند و با ديدار يك ديگر داغشان تازه شد. و نيز آورده اند كه: جابر انصارى كه از ياران پيامبر و از دوستداران راستين خاندان آن حضرت و از دانشوران با اخلاص و فداكار شيعه است، در همان روز ورود كاروان خاندان حسين عليه السّلام به كربلا، او نيز به زيارت حسين عليه السّلام رفته بود. او به كمك برخى از دوستان و يارانش خود را به قبر منوّر رساند و از پرده دل سه بار فرياد جانسوز بر آورد كه: يا حسين! يا حسين! يا حسين! آن گاه گفت: «أ حبيب لا يجيب حبيبه؟» سالار من! آيا دوست باوفا و گرانقدرى چون شما، پاسخ دوست خود را نمى دهد؟! درست در اين هنگام بود كه كاروان خاندان حسين عليه السّلام رسيد و «جابر» با آگاهى از اين موضوع، با سر و پاى برهنه به استقبال آنان شتافت. هنگامى كه اين دو گروه از زائران كوى آگاهى و عشق، با هم روبرو شدند، داغها تازه گرديد و توفانى از غم و اندوه و ناله و فرياد، شهادتگاه حسين عليه السّلام را فرا گرفت. امام سجاد عليه السّلام، يادگار ارجمند سالار شايستگان، رو به «جابر» و همراهان او كرد و فرمود: «يا جابر! هاهنا و الله قتلت رجالنا، و ذبحت اطفالنا، و سبيت نسائنا، و حرّقت خيامنا ....» هان اى جابر! به خداى سوگند، در همين سرزمين بود كه دلير مردان فداكار ما را به خاك و خون كشيدند! در همين سرزمين بود كه كودكان و نوجوانان ما را سر بريدند! در اينجا بود كه بانوان حرم پيامبر را به بند اسارت كشيدند! و همين جا بود كه سرا پرده ما را آتش زدند ....
دیدگاه تان را بنویسید