فرمول نانوشته در مذاکرات
پنخستین بار در ماههای اخیر نشریه امریکایی «فارین افرز» بود که در گزارشی از پیگیری پلن «C» توسط «جو بایدن» سخن به میان آورد و پیگیری این طرح را نتیجه شکست او در اجرای طرحهای پیشینش خواند؛ نتیجهای که به نظر میرسد «بایدن» را به پیگیری سیاست کاهش تنش با امید به دستاندازی در مسیر سرعت پیشرفتهای هستهای ایران ناگزیرکرده است.
پنخستین بار در ماههای اخیر نشریه امریکایی «فارین افرز» بود که در گزارشی از پیگیری پلن «C» توسط «جو بایدن» سخن به میان آورد و پیگیری این طرح را نتیجه شکست او در اجرای طرحهای پیشینش خواند؛ نتیجهای که به نظر میرسد «بایدن» را به پیگیری سیاست کاهش تنش با امید به دستاندازی در مسیر سرعت پیشرفتهای هستهای ایران ناگزیرکرده است. رحمن قهرمانپور، استاد دانشگاه و کارشناس مسائل استراتژیک در گفتوگو با «ایران» به تبیین جدیدترین روند مذاکرات پرداخته است؛
روند مذاکراتی که ایران و ایالات متحده به طور غیر مستقیم به جریان انداختهاند بر مبنای نسخه جدیدی است که ظاهراً با هدف کاهش تنشهای فزاینده در دستور کار قرار گرفته است. نگاه شما به روند جاری چیست؟
در دو سال اخیر که از استقرار دولت سیزدهم در ایران میگذرد، مذاکرات فراز و نشیب بسیاری داشته است. ابتدا در اسفند 1400 و سپس در تابستان 1401 امیدواریها برای احیای برجام بیشتر شد. اما عدم دستیابی به توافق نشان داد که موانع همچنان وجود دارد. هم دولت «جو بایدن» و هم دولت آقای رئیسی و در کل هر دولتی برای اینکه توافقی را انجام دهد، هم باید نگاه به داخل داشته باشد و هم به خارج. نگاه به داخل به این معناست که بتواند از آن توافق در داخل دفاع کند، مخالفان خیلی نتوانند به آن حمله کنند و یک دستاورد برای دولت محسوب شود. این قاعده شامل حال همه دولتها از جمله دولت آقای بایدن و دولت آقای رئیسی نیز میشود. با ملاحظاتی که این دو دولت داشتهاند، رسیدن به آن نقطه بهینه، یعنی جایی که توافق در آنجا اتفاق میافتد، دشوار بود. یعنی ایران در ازای بدعهدی و خروج امریکا از برجام، مجموعهای از اقداماتی را انجام داده بود که به راحتی نمیتوانست آن را کنار بگذارد، از آن سو هم دولت بایدن تحت فشار دموکراتها و فضای سیاسی داخلی و ناآرامیهایی که در ایران صورت گرفت، نمیتوانست به راحتی امتیازی را که ایران خواستار آن بود، بدهد. در نتیجه مذاکرات، متوقف شد تا اینکه اخیراً روند مذاکرات محرمانه برای یک توافق نانوشته مطرح شده که عنوان جدیدی است که برای همان گزینه «توقف در برابر توقف» گذاشته شده است؛ یعنی ایران تا هر جا که از نظر فنی پیشرفت کرده در همانجا متوقف شود و امریکا هم از نظر اعمال تحریمها در همان جایی که قرار دارد، متوقف شود تا دو طرف برای بررسی مسیر و گفتوگوهای بعدی فرصت پیدا کنند.
نکته دیگر اینکه دو طرف تلاش میکنند ملاحظاتی را که اخیراً با وقوع جنگ اوکراین در منطقه صورت گرفته، برای تسهیل مذاکرات احیای برجام درنظر بگیرند. باید دید که روند جاری مذاکرات که بر اساس فرمول «فریز تو فریز» پیش میرود، به توافقی مکتوب منتهی خواهد شد یا خیر؟ این مسأله بسیار مهمی است؛ یعنی شرایطی که دو طرف در آن قرار گرفتهاند، شرایط موقت و گذرا است و قاعدتاً باید از آن عبور کرد.
بنابراین ورود به این دوره موقت به معنای عبور دولت «بایدن» از پلن «B» است؟
یک مسأله این بود که پیشتر در امریکا گفته میشد عدم احیای برجام مساوی با بازدارندگی نظامی و پلن «B» است. یعنی بحث بازدارندگی نظامی را مطرح کرده و خواهان روی آوردن دولت امریکا به سیاست بازدارندگی نظامی بودند که بعضی از آن به عنوان دیپلماسی اجبار یاد میکنند. ولی روند تحولات به شکلی رقم خورد که امریکاییها ناگزیر به اجرای یک راهحل مبتنی بر «نه بحران نه توافق» شدند. خروجی این راهحل، آن چیزی شد که از آن به عنوان پلن «C» نام برده شد. این پلن نه به معنای احیای برجام است و نه به معنای اینکه دو طرف به تقابل نظامی برسند. دو طرف بر مبنای این پلن، موقتاً پذیرفتهاند که تنشها را بیشتر نکنند تا فرصت یابند شرایط داخلی و بینالمللی را بررسی کرده و ببینند آیا میتوانند به یک تفاهم برسند یا نه.
الان اروپاییها اتهام پهپادهای ایرانی را به یک مسأله تبدیل کرده و تلاش میکنند عملاً ایران را به یک شریک در جنگ اوکراین تبدیل نمایند. به همین بهانه هم از عدم تمکین از لغو قریب الوقوع بندهای موشکی توافق هستهای سخن به میان آورده و بحث مکانیسم ماشه را مطرح میکنند. آیا این کشورها میتوانند روند مذاکرات جاری را به همین بهانه تحت تأثیر قرار دهند؟
اروپا بازیگر مهمی است ولی این قاعده همیشه وجود داشته یا حداقل تا الان اینگونه بوده که زمانی که امریکا با موضوعی موافق باشد میتواند اروپا را با خود همراه سازد و به نظر میرسد که ایران هم با همین منطق جلو میرود و منطق درستی هم است. یعنی رفتار گذشته اتحادیه اروپا نشان میدهد که درست است که در جاهایی مواضع تند میگیرد اما در نهایت رو در روی امریکا قرار نمیگیرد. بهطور مثال میتوان از مواضع فرانسه در مذاکرات یاد کرد. معمولاً این کشور بین سه کشور اروپایی تندترین موضع را میگرفت. ولی چون تصمیم گرفته بودند که خروجی سیاست اروپا محصول اجماع باشد، بنابراین سعی کردند در نهایت به آن چیزی که مورد نظر جمع بود، تن بدهند. علاوه بر این، معمولاً اروپا حتی زمانی که مواضع تندی دارد، رو در روی امریکا قرار نمیگیرد. لذا با اینکه در حال حاضر از روند مذاکرات ناراضی است، علنی ابراز نمیکند و همراهی آنچنانی هم ندارد؛ یعنی برخلاف دو سال گذشته که اروپا نقش میانجی به خود گرفته بود، اما الان همان نقش را نیز ندارد و بعضاً ادعاهای خود را درباره جنگ اوکراین بیان میکند. پس میتوان اینگونه نتیجه گرفت که اروپا ناراضی است، موافق توافق نیست اما اگر امریکا این کار را بکند، مخالفتی از خود بروز نخواهد داد.
ایران و غرب، شهریور ماه سال گذشته به احیای برجام نزدیک شده بودند، اما بروز بحران داخلی در کشور عملاً فضای بینالملل را علیه ایران هدایت کرد. با وجود سنگینی این فشارها نه امریکاییها و نه اروپاییها نتوانستند جنگ نرمی را که با شدت تمام از سوی اپوزیسیون ایرانی دنبال میکردند، به نتیجه برسانند و عملاً شکست خوردهاند. این عامل چه اندازه میتواند در روند جاری مذاکرات و تعدیل رویکرد این کشورها اثرگذار باشد؟
به دنبال اغتشاشات داخلی، مخالفت با مذاکره بویژه در داخل امریکا از سوی جمهوریخواهان شکل گرفته بود و طبیعی بود که در این فضا «بایدن» نمیتوانست کاری کند. حتی برخی از سناتورهای دموکرات هم مخالف احیای برجام بودند. بنابراین کار برای بایدن خیلی سخت بود. او حتی اگر میخواست این کار را به سرانجام برساند باید حتی با هم حزبیهای خودش درگیر میشد؛ ولی چون مسأله اصلی وی برجام نبود، نمیخواست در این مورد ریسک کند.
مسأله دیگر، جنگ اوکراین بود. این جنگ تأثیرات سرنوشتسازی در آلمان داشت. آلمان بعد از نزدیک به 70 سال در حالی اولین استراتژی امنیت ملی خود را منتشر کرد که در 70 سال پس از جنگ جهانی دوم همواره با نظامیگری مخالف بود و تأکید داشت که راه مواجهه با روسیه، نه نظامی بلکه تجاری است. همچنین در اتحادیه اروپا هم طرفدار اصلی تعامل با روسیه بود ولی وقتی این جنگ شروع شد، تأثیرات عمیقی هم بر خود حکومتهای اروپایی و هم افکار عمومی این قاره داشت. مخصوصاً در شرق اروپا کشورهای لهستان، استونی، لتونی و لیتوانی به شدت از روسیه میترسیدند. این در حالی بود که بعد از جنگ جهانی دوم، فرصتی پیدا کرده بودند که مقداری نفس راحت بکشند اما جنگ اوکراین دوباره این کشورها را ترساند. اروپا به ناگهان احساس کرد که در شرایط بعد از جنگ جهانی دوم قرار گرفته است و ملاحظات زیادی در رابطه با جنگ اوکراین مطرح شد. این واقعیت را هم باید در نظر گرفت که از نظر معادلات قدرت، طبیعی است که امریکا سهم بیشتری دارد. اگر امریکا میتوانست کوتاه بیاید، رسیدن به توافق بعید نبود اما آن امتیازاتی را که ایران میخواست، نداد. مسأله امریکا این بود که در داخل نمیتوانست جواب مخالفان را بدهد و در عرصه بینالمللی هم سخت بود که بخواهد امتیازات مدنظر ایران را بدهد.
شتاب گرفتن روند فعالیتهای هستهای ایران که درصد غنیسازی آن را به 60 درصد رساند، چه اندازه در ترغیب امریکاییها برای رجوع دوباره به دیپلماسی اثرگذار بود؟
از 6 ماه پیش، یعنی در اوج دورانی که امریکاییها اعلام میکردند دیگر با ایران توافق نمیکنند، ادعاهایی که امریکاییها در قبال برنامه هستهای ایران مطرح میکردند، این بحث بود که زمان گریز هستهای برای ایران کمتر شده است. این مسأله از نظر ادعای کنترل تسلیحاتی برای آنها بسیار حائزاهمیت بود؛ زیرا دولت «بایدن» از ابتدا اعلام کرده بود که سیاست دولتش این است که ایران به سلاح هستهای دست پیدا نکند و این مباحث، در محافل سیاستگذاری و رسانهای امریکا بازتاب بیشتری پیدا کرد. ضمن اینکه نباید فراموش کرد که سیاست کلان امریکا در حال حرکت به سمت مهار چین است. اگر قرار بود امریکا به سمت درگیری نظامی برود، نیازمند این بود که دوباره نیروی نظامی بیشتری را در منطقه مستقر کند که این مسأله باعث میشد امریکا از مسأله اصلی خود که مهار چین است، غافل شود. بنابراین خود این مسأله هم در سوق دادن دولت بایدن به پلن «C» و سیاست کاهش تنش مؤثر بوده است.
روزنامه ایران
دیدگاه تان را بنویسید