تحلیل از چپ و راست؛
درد مزمن تورم
در بسته پیشرو تحلیلهای سیاسی را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بخوانید.
گروه سیاست سایت فردا – طبیعی و واضح است که تحلیلگران در عرصه سیاست به موضوعات مختلف از منظر خود و با گرایش سیاسی خود مینگرند و مینویسند. در اینجا اما سعی داریم با کنار هم قرار دادن این تحلیلها ، مسائل را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بررسی کنیم.
در بسته پیشرو تحلیلهای سیاسی را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بخوانید.
با درد مزمن تورم چه کنیم؟
مهدی حسن زاده در سرمقاله «خراسان» نوشت: « یکی از مهمترین دستاوردهای دولت سیزدهم، نزولی کردن روند تورم است. واضح است که کاهش نرخ تورم به معنای ارزان شدن قیمتها نیست، بلکه کاهش شیب رشد قیمت هاست. از این نظر تورم همچنان در سطح بالایی است و فشار انباشته شده از سال 97 تاکنون به دلیل چهار سال تورم بالا، همچنان بر گرده مردم سنگینی میکند. با این حال و با این فرض منطقی که نمیتوان یک شبه انتظار تورم تک رقمی و حتی تورم حدود 20 درصد را داشت، به بررسی این مسئله میپردازیم که چشمانداز تورم چگونه است و چه مسیری برای مهار آن باید در پیش گرفته شود.
اگرچه همان طور که گفتیم نزولی کردن تورم، دستاورد دولت جدید است و براساس اعلام مرکز آمار، نرخ تورم از 45.8 درصد در شهریور 1400 به 39.2 در فروردین 1401 کاهش یافته است، اما ادامه این روند با ناپایداری مواجه است. گزارش دیروز صفحه 10 روزنامه خراسان توضیح داده است که چرا روند کاهش تورم با ناپایداری مواجه است. تازهترین گزارش مرکز آمار از نرخ تورم نشان میدهد که اگرچه تورم سالانه در فروردین همچنان نزولی بود اما به دلیل افزایش تورم ماهانه و دلایل مهم دیگر از جمله روند ادامه دار رشد بالای نقدینگی، رشد قیمتهای جهانی و حذف ارز 4200، به نظر میرسد روند نزولی تورم کند یا متوقف شود و حتی براساس برخی سناریوها افزایش یابد.
از زاویه دیگری نیز میتوان به موضوع تورم سالهای اخیر اشاره کرد و آن هم این است که پس از سه سال تورم سنگین پس از شهریور 1320 که اقتصاد ایران حتی تورم بالای 100 درصد را نیز تجربه کرده است، سالهای اخیر سنگینترین و طولانیترین دوره تورمی است. بر اساس اظهارات دیروز معاون اقتصادی بانک مرکزی، تورم محاسبه شده توسط این بانک در شهریور سال گذشته بالاترین نرخ تورم در 70 سال اخیر بوده است. فراموش نکنیم از سال 97 تاکنون کشور وارد تورم بالای 30 درصد شده است و سالهای 98، 99، 1400 و به احتمال زیاد 1401 تورم بالای 40 درصد را تجربه خواهیم کرد. واضح است که در این شرایط هراندازه افزایش حقوق ممکن است سطح درآمدی افراد را در مواجهه با تورم جبران کند اما افت ثروت افراد فقیر را در مقایسه با انباشت ثروت ثروتمندان جبران نمیکند. در این تورم افراد فقیر بیش از پیش از صاحب خانه یا خودرو شدن و افراد ثروتمند بیش از پیش از طریق رشد قیمت داراییهای خود از فقرا فاصله میگیرند.
واقعیت این است که در کنار تقویت تولید و رشد اقتصادی، سیاستهای بازتوزیع درآمد نیازمند اصلاح و تحول جدی است. بسنده کردن به یارانه نقدی و تکرار طرحهای قبلی نتیجهای جز روند فعلی ندارد. راهکار نهایی که در سیاستهای کلی تامین اجتماعی اوایل امسال از سوی رهبر معظم انقلاب ابلاغ شد، شکل گیری نظام رفاهی است، به گونهای که بتواند مجموعه گسترده بودجههای حمایتی و منابع بانکی پرداختی به اقشار ضعیف را سامان دهی کند. فارغ از یارانههای پنهان که شاید در شرایط تورمی اخیر، حذف آنها تبعات داشته باشد و امکان پذیر نباشد، حجم وسیعی از یارانههای مستقیم پرداختی به مردم و منابع بانکی که صرف وامهای حمایتی از اقشار ضعیف و گروههای هدف میشود، نیاز به تغییر در نحوه پرداخت دارد. هدف اصلی این تغییر نیز باید راهاندازی نظامی از پرداخت کالایی و کالابرگ الکترونیک باشد که سطحی از تغذیه، بهداشت و آموزش را تامین کند.
در نهایت بررسی تبعات طولانی مدت تورم بر رفاه اقشار متوسط و ضعیف جامعه ایجاب میکند که این افت سطح رفاه به گونهای جبران شود. حرکت به سمت پول پاشی و افزایش خارج از قاعده حقوق هم تبعات تورمی دارد و هم موجب رکود تولید و توقف اشتغال میشود. راهکار اساسی در بازنگری حجم وسیع امکانات حمایتی کشور، شناسایی دقیق گروههای هدف و توزیع غیرنقدی این حمایت هاست.»
رژیم صهیونیستی و جعل سهگانه
سعدالله زارعی در یادداشتی برای «کیهان» نوشت: «تحولات فلسطین در هفتاد و چهارمین سال اشغال آن بیانگر آن است که رژیم اسرائیل نتوانسته روند تثبیت خود را مدیریت کند و به عنوان یک دولت، «مستقر» شود. در تأسیس یک دولت که سابقه قبلی ندارد، بهطور معمول یک دوره حداکثر 25 ساله - یعنی یک نسل - زمان نیاز است تا پروسهای به پدیدارشدن «پروژهای» منجر گردد. یک مورد آن پدید آمدن کشور «پاکستان» است که در 25 سالگی موجودیت آن تثبیت شد و هند آن را در اواخر این دوره (1351) به عنوان یک موجودیت قطعی پذیرفت و مراودات سیاسی با آن را شروع کرد. کما اینکه حکایت شکلگیری کشورهای بنگلادش، عراق، عربستان، کویت، قطر، عمان، مصر، الجزایر، تونس و... هم همین است.
اما چرا در مورد تأسیس دولت اسرائیل این اتفاق نیفتاده و ارتش آن هنوز در وضعیت آمادهباش است؟ دلیل و تفاوت آن این است که در آنجاها اگرچه کشوری تحت نامهایی که ذکر شد، وجود نداشته اما برای دولتی که پدید آمده، سرزمین و ملت وجود داشته است. ... در مورد رژیم اسرائیل هیچکدام از سه عنصر تشکیل حکومت وجود نداشته است یعنی نه ملتی دراندازه تعیین دولت وجود داشته و نه سرزمینی وجود داشته و از آنجا که حاکمیت، محصول تلاقی ملت و سرزمین میباشد هم وجود نداشته است، بنابراین در اینجا جعل اندر جعل اندر جعل یعنی «جعل مثلث» اتفاق افتاده و یک رژیم جعلی مطلق شکل گرفته است.
ادامه مقاومت در فلسطین علیرغم آنکه سه نسل یعنی 75 سال بر آن گذشته، خود به تنهایی جعلی بودن رژیم اسرائیل را به اثبات میرساند. ... اینکه جمعیتهای یهودی بهجای اینکه در مناطق شرقی فلسطین سکونت داده شوند در مناطق غربی - که در آنها از اماکن مقدس خبری نیست - ساکن کردهاند، به معنای ناتوانی رژیم اسرائیل در تحقق وعدهای است که با آن یهودیان را به اینجا فراخوانده است. جالب این است که با همه تلاشی که برای کوچ یهودیان صورت گرفته است، هنوز در همه شهرهایی که اماکن مقدس در آنجاها قرار دارد، جمعیتهای عرب فلسطینی - با اکثریت قاطع مسلمانان - ساکن هستند و عمده یهودیان ساکن این شهرها، شهرکنشینهای جوانی هستند که از شهرهای غربی فلسطینی به این شهرهای شرقی آورده شدهاند و این راز اصرار رژیم اسرائیل بر تسلط بر مناطق موسوم به 1967 و استراتژیک بودن تداوم شهرکسازیهای آن در این مناطق است. پس یک جنبه دیگر از شکست بنیادین پروژه صهیونیسم، عدم سیطره بر شهرها و اماکن مقدس میباشد.
دقیقاً به دلیل آنچه گفته شد، قدس قلب موضوع فلسطین است که به صورت «پرچم فلسطین» هم درآمده است. به همین دلیل در اهتزاز نگاه داشتن این پرچم، اقدامی استراتژیک است. قدس از حیث نشانهشناسی، علامت استیلا و اقتدار میباشد.»
رمزریال اسم رمزی برای یک شکست!
امیر ناظمی در سرمقاله «شرق» نوشت: « از زمان واریز نقدی یارانه در ایران همواره این پرسش وجود داشته است که چگونه میتوان مطمئن بود که پول یارانه در جهت رفاه خانواده استفاده میشود و نه در جهت خرید مواد مخدر برای پدر معتادی که قانونی سرپرست خانواده شناخته میشود!
حل این چالش، تنها از طریق فناوریهایی امکانپذیر است که بتواند نحوه خرجکردن یارانه را کنترل و مدیریت کند. بهاینترتیب است که مفهوم پول دیجیتال بانک مرکزی (CBDC) شکل میگیرد؛ بانکهای مرکزی در دنیا به منظور اجرای طرحهای ملی اجتماعی-اقتصادی و استفاده از ظرفیتهای فناوری اقدام به انتشار «پول دیجیتال» میکنند.
نظارت بر هزینهکرد مناسب یارانه یا آن چیزی که در دنیای امروز با نام «درآمد پایه همگانی» (UBI) شناخته میشود؛ فقط یک نمونه از طرحهای کلان اقتصادی-اجتماعی است که ممکن است بانکهای مرکزی برای اجرای آن به سراغ «پول دیجیتال» بروند. طرحهای کلان دیگری مانند فراگیری بازار سهام یا مالیات فردمحور (PIT) نیز نیاز به پول دیجیتال دارند اما اینکه بانک مرکزی ایران به چه دلیلی و چرا سراغ ریال دیجیتالی و رمزشده «رمزریال» میرود، نه مشخص است و نه موفق خواهد شد!
با آمدن هر فناوری نوپدیدی، فرصتی کوتاه فراهم میشود تا آرزومندانی که پر هستند از شعارها و آرزوهای غیرواقعی، مدتی هم شیفته آن فناوری نوپدید شوند. آنان امیدوارند ابزاری برای تحقق آرزوهای بزرگ و غیرواقعیشان بیابند. «آرزومندان شکستخورده» هربار بر سر یک فناوری جمع میشوند تا جور ناکامیهایشان را آن فناوری بر دوش بکشد. و هربار آنان به دلیل همان آرزوهای غیرواقعیشان و ناتوانیشان به همان شکست همیشگی میرسند! رمزارز (Cryptocurrency) هم از آن دست فناوریهایی است که برای «آرزومندان شکستخورده» مدتی شوقی خواهد ساخت و برای جامعه نیز خاطرهای از ناکامی. «رمزریال» را میتوان از هماکنون طرح شکستخورده بانک مرکزی دانست!
پول دیجیتال با رمزارز متفاوت است. رمزارز مبتنی بر دو ویژگی کلیدی است:
1- تمرکززدایی از اعتبار پول: انتشار پول توسط بانکهای مرکزی برآمده از جایگاه سلسلهمراتبی و متمرکز بانک مرکزی است که توسط قانون اجبار شده است. درحالیکه رمزارز بر خلاف ارزهای متداول، توسط یک نهاد معتبر منتشر نمیشود بلکه بهصورت توزیعیافته منتشر میشود و اعتبار رمزارز حاصل استقبال مردم و مشروعیتی است که کاربران به آن رمزارز میدهند.
2- دفتر کل توزیعیافته (DLT): تراکنش و مالکیت رمزارزها بهصورت توزیعیافته در رشتههای بیشماری از دادهها ذخیرهسازی میشود. به این ترتیب نهتنها به یک «شخص سوم مورد اعتماد» (Trusted Third Party)، یعنی بانک مرکزی، نیاز نیست بلکه اطلاعات بهصورت توزیعیافته میتواند راستیآزمایی شود.
بر اساس این دو تفاوت، رمزارزها ذاتا ماهیت توزیعیافته و در تقابل با نهاد بانکهای مرکزی دارند. اما پولهای الکترونیکی، صورت الکترونیکیشده همان پول رایج بانک مرکزی هستند. بانکهای مرکزی در دنیا اما به دلایلی به سراغ «پول دیجیتال بانک مرکزی» (CBDC) میروند؛ یعنی استفاده از ظرفیت پول دیجیتال در پروژههای بزرگ اقتصادی-اجتماعی. به عبارت دیگر بانک مرکزی پول دیجیتال را نه بهعنوان رقیب پول متداول خود بلکه به دلیل ظرفیتهایی که پول دیجیتال برای طرحهای کلان ملی دارند، استفاده میکنند.
پرسش نخست از بانک مرکزی آن است که «چرا و به دلیل اجرای کدام طرح کلان اقتصادی-اجتماعی به دنبال رمزریال رفته است؟».
اما پرسش دوم در خصوص آن است که چرا و به چه دلیل نیاز به رمزارز بوده است؟ چرا «ریال دیجیتال» برای آن هدف کافی نبوده و باید حتما رمزارز میشده است؟
بانک مرکزی نه سندی در این خصوص منتشر کرده است، نه طرح کلانی در کشور که نیازمند رمزریال باشد، مشاهده میشود و نه بانک مرکزی وجاهت آن را دارد که طرح کلان اقتصادی-اجتماعی را تعریف کند!
آرزومندان شکستخورده به دنبال ادعاها و شعارهای بزرگ هستند تا از این طریق برای خود اعتبار خریداری کنند. رمزریال بیشتر به شوخی کودکی میماند که از اسم رمزارز خوشش آمده است و دوست دارد از این اسباببازی هم داشته باشد.
رمزریال فعلی یک کارکرد دارد: حذف نهاد بانک از تراکنش! گویا بانک مرکزی از طریق رمزریال به دنبال کاهش بازیگری بانکها و حذف بانکها از تراکنشهای مالی بر پایه ارتباط مستقیم مردم با سوییچهای بانک مرکزی است! اگر چنین حدسی درست باشد، نهتنها رمزریال یک طرح شکستخورده است بلکه در جهتی نادرست به سمت تخریب نهاد بانک نیز پیش خواهد رفت.»
جنگ اوکراین و نظم جدید جهانی
کوروش احمدی در یادداشتی برای «اعتماد» نوشت: « با گذشت دو ماه از شروع جنگ در اوکراین، به نظر میرسد که این بحران وارد مرحله سرنوشتسازی شده که در آن طرفین باید استراتژیهای درازمدت خود را تعیین کنند. روشن است که روسیه از تصرف کییف و خارکیف و دیگر شهرهای بزرگ اوکراین صرفنظر کرده و نیروهای خود را از حوالی این شهرها به خطوط جدیدی در شرق اوکراین و سواحل مشرف بر آن عقب کشیده است. اگرچه خطر از سر دولت اوکراین و شهرهای بزرگ گذشته، اما با تمرکز روسیه بر شرق و جنوب اوکراین، هنوز دورنمایی از خاتمه جنگ در آینده نزدیک مشهود نیست. پوتین آشکارا اهداف اولیه مانند سرنگونی دولت کرنسکی و بازگرداندن اوکراین به آغوش مام وطن و «نازیزدایی» و... را کنار گذاشته و بر امنیت روستباران در شرق اوکراین متمرکز شده است. او هفته گذشته در دو سخنرانی جداگانه کوشید تا آسایش مردم دنباس و عادی شدن زندگی برای آنها را هدف اول و آخر «عملیات نظامی ویژه» معرفی کند. اکنون سوال این است که آیا دولت زلنسکی و حامیان غربیاش، حاضر به دادن امتیازی به پوتین در این جبهه که میتواند مقدمه برقراری آتشبس باشد، خواهند بود یا خیر؟ دولت اوکراین که از مقاومت موفق خود دلگرم شده، نشانهای که حاکی از آمادگی برای نوعی مصالحه باشد، به دست نداده است. اینکه غرب چه سیاستی اتخاذ کند، فاکتور مهمی در این معادله خواهد بود. سوال این است که آیا غرب متمایل به نوعی مصالحه و بده بستان در مورد مناطق شرقی اوکراین خواهد بود یا به قصد تضعیف بیشتر مسکو به تقویت دولت زلنسکی در همه حوزهها و تشویق آن به مقاومت ادامه خواهد داد. به عبارت دیگر سوال در محافل سیاسی غرب این است که آیا باید اجازه دهند تا پوتین از ماجراجوییاش در اوکراین امتیازی برای ارایه به مردم روسیه به دست آورد یا با محروم کردن او از هر گونه امتیازی باید در جهت تضعیف مبانی قدرت او و نهایتا فروپاشی دیگری در روسیه حرکت کنند؟ اگر اوکراین مصمم به مقاومت باشد و غرب نیز با هدف تضعیف بیشتر مسکو تصمیم به ادامه کمکهای مالی و تسلیحاتی به اوکراین و ادامه تحریمهای گسترده علیه روسیه بگیرد، کرملین مشکل خواهد توانست خود را از باتلاق اوکراین خلاص کند.
در این صورت خطر اینکه خط تماس در جبهههای شرقی و نوار ساحلی مشرف بر آن برای ماهها و حتی سالها بدون تغییر چندانی باقی بماند و شرایطی مانند جنگ جهانی اول شکل گیرد، دور از ذهن نیست. شکلگیری این سوال را باید تحول مهمی در نحوه برخورد غرب با بحران اوکراین به شمار آورد. طی دو ماه گذشته غرب درگیر نوعی تفکر مقطعی و روزمرّگی در ارتباط با اوکراین بوده است. در اوایل جنگ امریکا که شانسی برای اوکراین نمیدید، به زلنسکی پیشنهاد کرد که او را از کییف خارج کند. همزمان متناسب با ادامه جنگ، غرب واکنشهای مقطعی نشان میداد؛ بدون اینکه استراتژی مشخصی داشته باشد. در واقع، تصور غرب و شاید همگان این بود که روسیه نسبتا آسان موفق به سرنگونی دولت اوکراین و کنترل بخش عمده کشور خواهد شد و مقاومت اصلی در مرحله بعد به شکل جنگهای پارتیزانی ممکن است محقق شود. اکنون با توجه به دادههای موجود، غرب خود را در موقعیتی میبیند که باید روی یک استراتژی درازمدت کار کند. اکنون سوال این است که آیا روسیه و غرب خواهند توانست به یک حد وسط مرضیالطرفین در مورد اوکراین برسند یا اولویت غرب تبدیل این بحران به وسیلهای برای ایجاد یک نظام بینالمللی جدید خواهد بود. در این رابطه، به لحاظ سیاسی دست دولت بایدن تاحدی باز است، چراکه مطابق نظرسنجیها بیش از 70درصد مردم امریکا با ادامه انواع کمکها به اوکراین موافقند. برخی اقدامات نیز که غرب تاکنون انجام داده، میتواند اقدامات دامنهدار بعدی علیه مسکو را تسهیل کند. ادامه کمک به دولت زلنسکی در شرایط میدانی جدید آسانتر میتواند ادامه یابد. ادامه تحریم روسیه میتواند تحمل هزینههای کمرشکن جنگ را برای کرملین دشوارتر کند. اخراج 443 دیپلمات روسی از کشورهای مختلف تا دو هفته قبل باید لطمهای بزرگ به توان ساختار اطلاعاتی روسیه برای گردآوری و تحلیل اطلاعات در مقطع حساس کنونی زده باشد. غرب همچنین بیمحابا مشغول وارد کردن اتهامات علیه روسیه در حوزه جنایت جنگی و نسلکشی و جنایت علیه بشریت بوده و برخی نهادهای بینالمللی و اوکراینی را وارد مرحله مستندسازی اقدامات ارتش روسیه در اوکراین کرده است. با توجه به این تحولات اکنون سوال این است که آیا جامعه بینالمللی در آستانه فاصله گرفتن از نظم بعد از جنگ سرد و ایجاد یک تحول ساختاری دیگر قرار گرفته است. تردید نیست که در صورت تلاش برای منزوی کردن روسیه با 22 میلیون کیلومتر مربع وسعت، دارنده بیشترین کلاهک هستهای و یکی از صادرکنندگان بیشترین نفت و گاز و گندم، جهان طی سالهای آتی با عدم قطعیتهای زیادی مواجه خواهد بود و اگر چنین شود، سوال بعدی این است که آیا دیگران، از جمله کشور ما، در پی اتخاذ تدابیری برای متضرر نشدن از تحولات شگرفی که احتمالا پیش رو است، هستند یا خیر.»
اشتباه محاسباتی کاخ سفید و ادامه جنگ در اروپا
ثمانه اکوان در یادداشتی برای «وطن امروز» نوشت: «با وجود گذشت ۲ماه از آغاز حمله نظامی روسیه به اوکراین، به نظر میرسد کشورهای غرب بویژه آمریکا و کشورهای اروپایی هنوز نتوانستهاند شرایط پیروزی در این جنگ را برای اوکراین تعریف کنند. ... اهداف آمریکا برای تبدیل کردن اوکراین به زمین جنگ نیابتی بین جبهه شرق و غرب نیز تا حد زیادی تحقق پیدا کرده است؛ بر همین اساس است که اگر مسکو نتواند به این زودیها پایان کار عملیات نظامی خود در اوکراین را اعلام کند، ممکن است برای سالهای طولانی درگیر جنگی پرهزینه در این کشور شود. با وجود اینکه اهداف ولادیمیر پوتین از حمله به اوکراین کاملا مشخص بوده و در برخی از آنها با موفقیت روبهرو شده و به بسیاری از اهداف ازپیش تعیینشده نیز نرسیده است، نکته جالبتوجه این است که جبهه غربی همچنان در مساله اوکراین سردرگم به نظر میرسد. ارسال میلیاردها دلار تجهیزات نظامی به اوکراین و تلاش برای بهم زدن توازن نظامی به نفع کییف با وجود اینکه هزینههای زیادی را به غرب تحمیل کرده اما مشخص نیست با نتیجه مورد نظر آنها همراه شود. ...آمریکا و کشورهای اروپایی میدانند چطور میخواهند از ابزار تحریم علیه روسیه استفاده کنند. آنها مشخص کردهاند که از ابزار منطقه پرواز ممنوع علیه مسکو استفاده نخواهند کرد. آنها در عین حال قاطعانه گفتهاند از ابزار پیوستن سریع اوکراین به ناتو و اتحادیه اروپایی نیز استقبال نمیکنند. روسیه نیز بر همین اساس به نمایشی از ابزارهای خود در جنگ با اوکراین پرداخته و حتی تهدید به حمله هستهای نیز کرده است. زمانی که نمایش استفاده از ابزارها در یک جنگ به مساله اصلی در تعیین پیروزی یا شکست طرفین تبدیل میشود، میتوان گفت ۲ طرف بدون هیچ دلیلی یک کشور ضعیف را به محلی برای جنگ نیابتی خود تبدیل کردهاند و هیچ چشماندازی درباره چگونگی پایان این جنگ وجود نخواهد داشت. اگر بخواهیم اهداف اصلی را کنار گذاشته، ابزارهای جنگی را نیز به عنوان شاخصی برای پیروزی یا شکست یک جبهه در جنگ در نظر نگیریم، در نهایت باید به نتایج توجه کنیم؛ اینجاست که باید نتایج اصلی مشخص شود تا روشن شود کدامیک از طرفین پیروز جنگ بودند.
تا اینجای کار، تا هماینک که ۲ ماه از آغاز جنگ میگذرد، روسیه نتوانسته به تصرف سریع و کمهزینه اوکراین دست بزند و این یک نتیجه بد برای مسکو است. از طرف دیگر، اوکراین نیز بیشتر زیرساختهای نظامی خود را از دست داده و این نیز یک نتیجه بسیار بد برای این کشور است. به این هزینهها باید هزینه موج خروج مردم جنگزده از اوکراین را نیز اضافه کرد که میتواند در درازمدت موجب ایجاد بحرانهای اقتصادی شدید در این کشور شود و از این منظر نیز نتیجه به نفع کییف نیست. البته از نظر اقتصادی نتیجه به نفع روسیه نیز نبوده است. بیرحمانهترین و گستردهترین تحریمهای بینالمللی هماینک علیه روسیه و افراد حاکم بر این کشور و حتی الیگارشهای نزدیک به پوتین اعمال میشود اما این تحریمها تنها باعث ایجاد بحران اقتصادی در داخل روسیه نشده و سایر نقاط جهان را نیز دربر گرفته است. پیشبینیها درباره وقوع رکود تورمی بزرگ در کشورهای غربی به دلیل افزایش قیمت انرژی و کمبود کالاها و مواد غذایی لازم، نتیجهای است که پیشبینی میکند این جنگ با پیروزی هیچ کدام از طرفین همراه نخواهد بود. در نتیجه تنها مسالهای که میتواند تعیینکننده برد یا باخت در این جنگ باشد، نتایج مذاکرات بین کییف و مسکو است. اگر زلنسکی بپذیرد کشورش عضو ناتو و اتحادیه اروپایی نشود، جدایی کریمه و مناطق جنوب شرق از اوکراین را بپذیرد و در نهایت یک سیستم سیاسی بسیار ضعیف در کییف را مدیریت کند، میتوان گفت جنگ با پیروزی روسیه پایان یافته و در عین حال هزینههای زیادی نیز بر مسکو وارد کرده است.
اگر نتایج مذاکرات به این معنی باشد که روسیه از تمام مناطق مورد نظر خارج شود و اوکراین نیز عضو ناتو و اتحادیه اروپایی نشود، باز هم نتیجه به ضرر اوکراین خواهد بود زیرا نشان میدهد این جنگ از ابتدا بیهوده رخ داده و کافی بود کییف از همان ابتدا مسائل را به صورت واقعی در نظر میگرفت و تضمینهای امنیتی لازم را به مسکو میداد تا از این کشتار و ویرانی عظیم جلوگیری شود اما اگر مذاکرات صلح به این نتیجه برسد که روسیه بر اثر فشارهای اقتصادی جنگ را نیمهکاره تمام کرده و به داخل مرزهای خود بازگردد و اوکراین را نیز برای پیوستن یا نپیوستن به ناتو و اتحادیه اروپایی به حال خود بگذارد، در نتیجه کل این مسائل به نفع اوکراین تمام میشود اما این گزینه بشدت به دور از واقعیات موجود بوده و دستیافتنی نیست.
بررسی تمام سناریوهای موجود نشان میدهد با ادامه جنگ در اوکراین هیچ کدام از طرفین درگیر در این بحران نمیتوانند پیروز میدان باشند و مشخص نشدن پیروز، شاید به نفع جبهه غربی باشد اما در نهایت در درازمدت با ایجاد بحرانهای اقتصادی شدید و هدر رفتن منابع و امکانات نظامی به ضرر این جبهه تمام خواهد شد و اقتصاد و سیاست دنیا را دچار تغییر و دگرگونیهای شدید خواهد کرد. بر همین اساس است که تحلیلگران غربی بر این عقیدهاند جنگ اوکراین با وجود نظریهپردازهای کاخسفید برای ادامه ارسال سلاح به این کشور و تبدیل کردن آن به جنگی یک یا چند دههای نباید چندان ادامه پیدا کند و باید سریعتر به پایان برسد زیرا هر قدر این جنگ ادامه پیدا کند، تعیین نتیجه آن و همچنین تعیین پیروز میدان کار بسیار سختی خواهد بود و بلاتکلیفی در بین کشورهای اروپایی یا نوع نگاه آنها به روسیه و بازار انرژیاش میتواند تعیین نتیجه نهایی جنگ را به وقفه بیندازد. این مساله نه به نفع مسکو است و نه کییف و متحدان غربیاش.»
دیدگاه تان را بنویسید