تحلیل از چپ و راست؛

جنگ روایت‌ها

کد خبر: 1130517

در بسته پیش‌رو تحلیل‌های سیاسی را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بخوانید.

جنگ روایت‌ها

گروه سیاست سایت فردا – طبیعی و واضح است که تحلیل‌گران در عرصه سیاست به موضوعات مختلف از منظر خود و با گرایش سیاسی خود می‌نگرند و می‌نویسند. در اینجا اما سعی داریم با کنار هم قرار دادن این تحلیل‌ها ، مسائل را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بررسی کنیم.

 

در بسته پیش‌رو تحلیل‌های سیاسی را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بخوانید.

 

چه شباهت عجیبی؟!

 حسین شریعتمداری در «کیهان» نوشت: « قطعنامه ۱۹۲۹ شورای امنیت سازمان ملل علیه ایران در ژوئن ۲۰۱۰ (۲۵ خردادماه ۱۳۸۹) یعنی دقیقاً در سالگرد فتنه آمریکایی- اسرائیلی ۸۸ صادر شد. هیلاری کلینتون وزیر خارجه وقت آمریکا که همراه با رافائل کوریا، رئیس جمهوری اکوادور، در یک کنفرانس خبری صحبت می‌کرد، درباره این قطعنامه گفت: «فکر می‌کنم منصفانه است اگر بگویم این تحریم‌ها مهم‌ترین تحریم‌هایی است که ایران تا‌کنون با آن مواجه شده است»! خبرنگار واشنگتن‌پست در همان کنفرانس مطبوعاتی از هیلاری کلینتون می‌پرسد «فکر نمی‌کنید که این قطعنامه علیه ملت ایران است و نه دولت ایران؟ زیرا مفاد قطعنامه نشان می‌دهد که فشار‌های ناشی از آن بر ملت ایران وارد می‌شود و نه دولت». کلینتون نظر خبرنگار واشنگتن‌پست را رد نمی‌کند و فقط می‌گوید «به هر حال، این ملت ایران است که باید به نظام فشار بیاورد»! ... حالا در این آیات از سوره مبارکه احزاب دقت کنید ... زمانی را به یاد آور که [ دشمنان] از بالا و پایین به سویتان آمدند، و در آن هنگام چشم‌ها [از شدت ترس] خیره شد و جان‌ها به حنجره رسید، و به خدا گمان‌های ناروا بردید». دشمن از بالا و پایین - بخوانید از زمین و هوا- به سپاه اسلام یورش آورده و عرصه را بر آنان تنگ کرده است. ...  در ماجرای جنگ احزاب نیز اگرچه منافقان با استناد به سختی‌ها اصرار داشتند وعده خدا و پیامبرش را فریب جلوه دهند! ولی مومنان نگاه دیگری داشتند ... نمونه‌ای از این دست را در راهپیمایی عظیم ۲۲ بهمن امسال می‌توان دید. ... و ... بالاخره، چه شباهت عجیبی است میان هجوم این روزهای دشمنان بیرونی انقلاب و مأموریت پادوهای داخلی‌آنها با هجوم همه‌جانبه دشمنان اسلام در آن روزها (۱۴۰۰ سال قبل) و مأموریتی که در آن هنگام به منافقان داده بودند!»

 

شاه مستقل و ملی نبود

سید عطاءالله مهاجرانی در یادداشتی برای «اعتماد» نوشت: «در یکی از اتاق‌های کلاب‌هاوس، طعم سخن برخی گویندگان، از ملی بودن و مستقل بودن محمدرضا شاه حکایت می‌کرد. گفتم: «شاه نه ملی بود و نه مستقل!» این سخن، به گوش برخی دوستان اندکی ناهموار آمده بود و توصیه به انصاف کردند. در درنگ امروز می‌خواهم بگویم که سخنم سخنی سنجیده، مدلل و مستند است. می‌توان برای اثبات این ادعا، دلایل متعددی برشمرد، تنها به یک مورد اشاره می‌کنم. می‌توان از اداره ارتش شاه توسط امریکا و انفعال شاه در برابر امریکا سخن گفت. در واقع ما وقتی متن خاطرات ماموریت ژنرال رابرت هایزر- که به گمانم ‌باید تمامی علاقه‌مندان به استقلال کشور، این کتاب را با دقت و تأنی بخوانند- می‌خوانیم، غیر از حس سرافکندگی و حسرت و تاسف به حال کشور و ارتش و فرماندهان خفیف شده نیروهای مسلح و شخص شاه، احساس دیگری پیدا نمی‌کنیم. ... دو کلید واژه بسیار مهم، در کتاب ماموریت تهران، هایزر وجود دارد، واژه اطاعت و واژه اراده. هایزر به صراحت نوشته است: «شاه به گروه منظور از گروه، فرماندهان سه نیرو، ربیعی فرمانده نیروی هوایی و حبیب‌اللهی فرمانده نیروی دریایی و بدره‌ای فرمانده نیروی زمینی، تیمسار توفانیان مسوول لجستیک و خرید‌های نظامی، ارتشبد قره‌باغی رییس ستاد مشترک و تیمسار ناصر مقدم رییس ساواک است. هایزر از این گروه گاه به عنوان گروه پنج نفره و گاه شش نفره، به اضافه تیمسار ناصرمقدم نام می‌برد - گفته بود که به حرف‌های من گوش کنند، به من « اعتماد» داشته باشند، از من «اطاعت» کنند، او گفته بود که من ژنرال آنها هستم.»...

... شاه در فصل ۲۹ کتاب پاسخ به تاریخ ملاقات هایزر و سولیوان با خود اشاره می‌کند، نوشته است آنها فقط می‌خواستند از روز و ساعت حرکت او به خارج مطلع شوند. یعنی خروج شاه از ایران را امری محتوم می‌دانستند. شاه مطلقا اشاره‌ای به فرمان اطاعت یا ادعای هایزر مبنی بر اطاعت فرماندهان نیروها و ستاد ارتش از هایزر اشاره نمی‌کند. به همین خاطر ما شاهدیم که بار‌ها، هایزر بر سر فرماندهان نیروها داد می‌کشد و فریاد می‌زند، آنها را به کم‌کاری متهم می‌کند، از اینکه نتوانسته‌اند، اداره گمرکات و تاسیسات آب و برق و بانک مرکزی و رادیو و تلویزیون را بر عهده بگیرند، آنها را شماتت می‌کند. کسانی که محمدرضا شاه را ملی و مستقل می‌دانند، کتاب هایزر را دو بار بخوانند تا ببینند موسسات بسیار پرهزینه‌ای مثل نیروهای سه‌گانه و ستاد مشترک چه حال و روزی داشته‌اند و درجه توانایی آنها در چه حدی بوده است... اگر قرار باشد تنها یک سند دال بر اینکه شاه ملی و مستقل نبود، ارایه شود، همین اعتراف هایزر بسنده است. در واقع شاه بر اساس توصیه‌نامه‌هایی که پدرش از تبعید برایش نوشته بود، اتکا و امیدش به امریکا و انگلستان بود، رضا شاه به او گفته بود: «دولت‌های خارجی- امریکا و انگلستان - هستند که شاه را می‌آورند یا می‌برند.» چنانکه این اعتراف درباره رضا شاه و محمدرضا شاه دقیق و درست است. هر دو را آوردند و بردند، یعنی ملی و مستقل نبودند.

 

بحران در ایده نزاع

احمد غلامی . سردبیر «شرق» در سرمقاله امروز نوشت: « همه نزاع‌های سیاسی ایران با این دوگانه شکل گرفته‌اند؛ «آنچه باید باشد» و «آنچه هست». تفاوت میان این دو دیدگاه ابتدا منجر به نزاع سیاسی بین راست و چپ و بعد از آن بین اصولگرا و اصلاح‌طلب شد. اگر اصالت این فرضیه را بپذیریم، باید گفت انتخابات 1400 و پیروزی ابراهیم رئیسی در یک فضای غیررقابتی، سیاست‌ورزی و نزاع سیاسی را به محاق برد و صورت‌بندی سیاست داخلی ایران را تغییر داد. اگر زمانی اصلاح‌طلبان به عنوان جریانی پیشرو از «آنچه باید باشد» سخن می‌گفتند و اصولگرایان از «آنچه هست»، یعنی از وضعیت موجود دفاع می‌کردند، امروز این منازعات نه‌تنها به خاموشی گراییده بلکه دیگر این جریان‌های سیاسی معیار «آنچه باید باشد» و «آنچه هست» هم نیستند. ازاین‌رو می‌بینیم که بسیاری از اصلاح‌طلبان هرچه رادیکال‌تر سخن می‌گویند در نهایت به دفاع از وضعیت موجود می‌غلتند؛ چراکه این جریان سیاسی خواسته یا ناخواسته با ساختارموجود درهم تنیده شده و یکی‌ است. دیگر آنکه «آنچه باید باشد»‌ اصلاح‌طلبان با بسیاری از مردم فاصله‌ای جدی دارد و به یک معنا آنان توان پیشگامی خود را از دست داده‌اند. ناگفته پیداست ایده‌های تازه هستند که چهره‌هایی پیشگام می‌سازند و یا برعکس. اما آنچه شاهد آن هستیم بحران ایده است. دیگر ایده تازه‌ای وجود ندارد که به نزاع سیاسی دامن بزند. ایده‌ها هرچه اصالت بیشتری داشته باشند، پایدارتر خواهند بود. از همین‌جاست که می‌توان به اصالت برخی ایده‌ها که اصلاح‌طلبان مطرح کرده‌اند پی برد. ایده‌هایی همچون جامعه مدنی و دموکراسی. این ایده‌ها توانستند در دوره و زمانه خود به منازعات سیاسی اصیلی بینجامند. منازعاتی که موجب شد اصلاح‌طلبان در سیاست پیشرو شوند و دست بالا را پیدا کنند، اما این ایده‌ها با مخالفت جدی اصولگرایان و پافشاری آنها بر سنت‌های رایج و فهم رایج مردم از سیاست موجب عقب‌نشینی اصلاح‌طلبان شد و اصلاح‌طلبان که عرصه منازعات سیاسی ر ا تنگ و پرهزینه می‌دیدند، به سمت صیانت از منافع خود عقب‌نشینی کرده‌اند. این عقب‌نشینی موجب بی‌قدرشدن این مفاهیم شد. البته نباید نادیده انگاشت که بسیاری از اصلاح‌طلبان نیز در دفاع از این مفاهیم هزینه‌های سنگینی پرداخته‌اند، اما اینک دوره و زمانه عوض شده است و چون اصلاح‌طلبان پیشگامی خود را از دست داده‌اند پس ضعف‌های آنان عیان‌تر و خدماتشان در چشم‌اندازهایی دورتر و عملکردشان نزدیک‌تر از همیشه پیش چشم مردم و در کفه قضاوت قرار دارد. اگر بخواهیم تجربه تاریخی مشابهی برای این دوره در نظر بگیریم، شاید وضعیت حزب توده بعد از شکست دولت مصدق چیزی شبیه وضعیت کنونی اصلاح‌طلبان باشد. بگذریم. اینک مسئله نه اصلاح‌طلبان هستند و نه اصولگرایان که محلی از اعراب ندارند. مسئله اصلی این است که «آنچه باید باشد»ها چنان وسیع شده‌اند که جناح‌های سیاسی داخلی قادر به نمایندگی آن نیستند و نیروهای اپوزیسیون نیز مشروعیت این را ندارند تا آنچه بایدهای مردم را نمایندگی کنند و از طرفی دیگر رادیکالیزم اپوزیسیون باعث شده اصلاح‌طلبان در نهایت به حفظ وضع موجود تن دهند. این پرسش اساسی مطرح است که در این میدان چه جریانی می‌تواند ابتکار عمل را به دست گیرد؟ 

آیا روشنفکران، آن‌هم نه روشنفکران سنتی، بلکه روشنفکران ارگانیک قادرند منشأ تغییر و تحولات باشند؟ این‌گونه که به نظر می‌رسد، تنها گروهی که می‌تواند وضع موجود را از انسداد سیاسی خارج کند همین روشنفکران ارگانیک هستند. جریانی که هم داخلی است و هم آلوده به منافع اقتصادی و سیاسی نیست و تا حدی هم از مشروعیت برخوردار است. البته تفاوتی جدی بین روشنفکران سنتی و ارگانیک وجود دارد. متأسفانه فضای روشنفکری ایران بیشتر در سلطه روشنفکران سنتی است. روشنفکرانی که باور دارند «آنان باید حکومت کنند نه اینکه حکومت شوند. باید ایدئولوژی بسازند تا بر دیگران حکومت کنند. روشنفکرانی که باور دارند نباید به سطح توده‌ها بغلتند». نقطه مقابل روشنفکران سنتی، روشنفکران ارگانیک هستند؛ روشنفکرانی که می‌توانند حس مردم را دریابند و با دانسته‌های خود هم‌تراز کنند. فاصله‌ای است بین دانستن و حس‌کردن. مردم با دردها و رنج‌های زمانه خودشان به درک و دریافت می‌رسند و نه با دانستن آمار و اطلاعات. آنها درد و رنج را با پوست و گوشت خود حس می‌کنند. روشنفکران ارگانیک نمی‌توانند صرفا با دانستن، صدای مردم شوند. دانستن به همراه حس مردم کارساز است. روشنفکران ارگانیک می‌توانند «فهم رایج» مردم را به «فهم درست» تبدیل کنند. مهم‌ترین وظیفه روشنفکری ارگانیک تشخص‌بخشیدن به توده‌هاست. دولت‌ها، جناح‌های سیاسی، اصلاح‌طلبان، روشنفکران سنتی و رسمی برای برون‌رفت از این وضعیت ناگزیرند به روشنفکران ارگانیک روی آورند و آنان را به یاری بطلبند. اگر این‌گونه شود منازعات سیاسی بر سر «آنچه باید باشد» یا ایده‌ها شکل خواهد گرفت. نزاعی برای ارتقای جامعه نه منافع جناحی و گروه اندکی از نخبگان سیاسی.»

 

تجربه یک نشریه دانشجویی «موهن» و درسی برای امروز

محمدحسن روزی‌طلب در یادداشتی در روزنامه «ایران» نوشت: « شهریور 1378 خبر توهین یک نشریه دانشجویی به امام زمان(عج) تبدیل به جنجالی گسترده در سطح کشور شد. کار تا آنجا پیش رفت که عده‌ای حکم به ارتداد نویسنده آن مطلب داده و خواهان مجازات اعدام می‌شوند. نویسنده مطلب در دادگاه انقلاب محکوم می‌شود،  اما در نهایت رهبر انقلاب در حکمی به دادگاه انقلاب توهین مندرج در متن مقاله را ناشی از «ضعف اندیشه و ضعف قلم» نگارنده می‌دانند و نویسنده را مورد عفو قرار می‌دهند. توجه به شرایط سیاسی و فرهنگی آن زمان، پیشینه فتنه 18 تیر 78 و احساس خطری که از جانب متدینین نسبت به سیاست‌های فرهنگی دولت وقت وجود داشت بستر این جنجال شد. جنجالی که با ورود رهبر انقلاب خاموش شد تا ضعف قلم یک جوان در نشریه‌ای دانشجویی با تیراژ 150 نسخه مبدل به مسأله اصلی کشور نشود.

در گذشته رسانه را بازتاب دهنده واقعیت معرفی می کردند اما امروز دانش ارتباطات، رسانه را سازنده واقعیت می داند. در این میان نظام اولویت دهی به مسائل کشور در آنچه که توسط رسانه‌ها برساخته می شود و ضریب پیدا می کند باید مدنظر قرار گیرد.

اکنون مایه تعجب و شگفتی است که اظهار نظر یک فیلمنامه‌نویس در نشست خبری فیلمی در جشنواره فیلم فجر که در زمان خودش دیده نشده به یکباره در سخنان برخی خطیبان در صدر مسائل قرار می گیرد. اظهار نظری که خیلی زود توسط گوینده آن توضیح داده شد و گوینده بابت بدفهمی حاصل از آن عذرخواهی کرد.  روز پنجشنبه در یادداشتی با عنوان «هنرمندان را از دایره انقلاب نرانیم» اشاره شد که غیریت سازی هنرمندان با نظام و انقلاب، نقشه دشمنان است و در مواجهه با اهالی فرهنگ و هنر باید از دوقطبی سازی‌های کاذب اجتناب کرد تا پازل دشمن تکمیل نشود. ...  آیت الله مهدوی کنی، در خاطرات‌شان می‌گویند که در سال 1378 جامعه روحانیت مبارز به دبیرکلی ایشان، در بیانیه‌ای تهاجمی بخاطر آن نشریه موهن، رئیس جمهور وقت را مورد خطاب قرار داد اما رهبری انقلاب اسلامی در خطبه‌های نمازجمعه به دفاع از رئیس جمهور وقت پرداختند. ایشان به شیرینی توضیح می دهند که چگونه پس از اقامه نماز جمعه به سرعت محل نماز یعنی حرم امام خمینی (ره) را ترک کردند تا با رهبری رخ در رخ نشوند.

آیت‌الله خامنه‌ای، امام جمعه تهران در آن روز سخنانی مطرح کردند که بازخوانی آن در این روزها نیز ارزشمند است: دیدم در اعلامیه‌ها و در بعضی از بیانیه‌ها گفته می‌شود یک «نشریه دانشجویی» این مطلب را درج کرده است. چرا پای دانشجو را به میان می‌کشید!؟ مگر چند نفر دانشجو در چنین کاری دخالت داشتند که حالا بعضی‌ها اسم دانشجو را با چنین چیزی همراه می‌کنند!؟ گیرم حالا دو نفر دانشجو در جایی حرکتی انجام دادند؛ این را نمی‌شود به حساب دانشجویان گذاشت. افراد مراقب باشند؛ دشمن روی این خصوصیات خیلی حساس است. »

 

جنگ روایت‌ها در وین

محمدعلی وکیلی در سرمقاله امروز «ابتکار» نوشت: «عصر کنونی به عرصه جنگ روایت‌ها تبدیل شده است. در این عصر واقعیات برساخته و پرداخته می‌شوند. واقعیت‌ها آن چیزی نیست که در میدان رخ می‌دهد بلکه آن‌چیزی است که برکشیده و تصویر می‌شود. “تقریر حقیقت” جای “حقیقت” را گرفته است و از همین روی تیغ بلاغت بیش از حقیقت خواهد برید. این انقلاب در مفهوم واقعیت، ماهیت قدرت را نیز دچار تحول مفهومی کرده است. آنچه روی صحنه نمایش داده می‌شود بیش از (و یا دست‌کم به اندازه) آنچه در پسِ صحنه می‌گذرد، قدرت ساز است. به همین علت “روایت واقعیت” بیش از “واقعیت” مهم شده است و یا به تعبیر بهتر، واقعیت همان روایت واقعیت شده است. بنابر همین ماهیت قدرت، امروز قدرتمندان جهان دست کم همانقدر که وقت خود را صرف توافق می‌کنند، زمانی را صرف روایت توافق امی‌کنند. بایدن سخنانی که با رسانه‌ها در مورد بحران اوکراین می‌گوید را با خود پوتین در این مورد حرف نزده است. می‌داند که پیروزی روایت بخشی از پیروزی واقعی است. همین کار را نیز دارند با برجام می‌کنند. ابتدای دور جدید مذاکرات با بزرگنمایی محدودیت زمان مذاکرات و تعیین ضرب الاجل های فرضی، تلاش کردندضمن به انفعال کشاندن تیم مذاکره کننده ایرانی، چنان وانمود کردند که ایران محتاج و مضطر به توافق است و اینگونه اضطرار و احتیاج خودشان را زیر درشت نمایی اضطرار ایران پنهان کردند. در واقع می‌توان گفت شاهد جنگ روایت ها در وین هستیم. پس از آن نیز طرف غربی تمام تلاش خود را حول تحمیل روایت خود از مذاکرات به افکار عمومی می‌کند. این را نیز به کمک لشکر رسانه ای صهیونیستی انجام می‌دهد. طرف غربی می‌کوشد اولین خبر از چگونگی روند مذاکرات را به خورد افکار عمومی جهان دهد و آن را جا بیندازد. اکنون نیز سعی در ارائه روایت خود از دستاوردهای توافق احتمالی دارد. باید جنگ روایت ها را جدی گرفت. روایت فتح از خود فتح دستاورد کمتری ندارد. حتماً آمریکا می‌کوشد در این مدت، با پروپاگاندا خود را پیروز مذاکرات معرفی کند و توافق احتمالی را به نفع خود در افکار عمومی مصادره کند.»

 

اجماع 1+5 برای احیای برجام؟

احمد زیدآبادی روزنامه‌نگار و فعال سیاسی در یادداشتی برای «آرمان ملی» نوشت: «ژان ایو لودریان وزیر خارجه فرانسه گفته است: بریتانیا، فرانسه و آلمان با چین و روسیه و آمریکا به «همگرایی کافی» برای رسیدن به توافق با ایران دست یافته‎اند و می‌توان گفت؛ این توافق همین الان در دسترس است. لودریان اضافه کرده است که توپ در زمین ایران است و به تصمیم سیاسی از سوی این کشور نیاز دارد. به گفتۀ لودریان، ایران در روزهای آینده باید بین توافقی که منافع همه طرف‌ها را تأمین می‌کند و یا بروز یک بحران جدی، دست به انتخاب بزند. سخن لودریان به بیان آشکارتر این است که شش قدرت جهانی در مورد مفاد توافق با ایران به اجماع رسیده‌اند. چنین اجماعی بین چین و روسیه با آمریکا و اروپا بر سر برنامه اتمی ایران و نوع مواجهه با آن، از همان آغاز مذاکرات وین قابل پیش بینی بود، اما بسیاری از رسانه‌های فارسی‌زبان از طیف‌های مختلف، خبررسانی خود را در جهتِ مخالفِ این واقعیت سازمان دادند. برخی از حمایت قاطع چین از مواضع جمهوری اسلامی و مقابله سرسختانه آن با آمریکا سخن به میان آوردند و برخی دیگر، روسیه را طرف مخالف شکل‌گیری توافق و کارشکنی در مسیر آن معرفی کردند! اگر شش قدرت جهانی توافق اجماعی خود را به‌طور رسمی در برابر هیات ایرانی قرار دهند، رد آن از طرف جمهوری اسلامی تقریباً ناممکن به نظر می‌رسد چرا که نه گفتنِ علنی تهران به چین و روسیه دیگر به سادگی مقدور نیست. در این میان، آن دسته از اصولگرایانی که با وعده اتکاء به چین و روسیه برای مقابله با دنیای غرب و در نتیجه عدم نیاز به احیای توافق برجام، حامیان خود را گمراه کرده‌اند، حسابی به لکنت زبان خواهند افتاد و این تازه آغاز راهی سخت و پرتلاطم برای آنهاست.»

 

ماشین سرکوب آل خلیفه شتاب می گیرد؟

حامد رحیم‌پور در سرمقاله «خراسان» نوشت: « چند روزی است که سواحل جنوبی خلیج فارس به مرکزی برای اخبار و رخدادهای نظامی، امنیتی و صدالبته دیپلماتیک تبدیل  شده است. امارات که چند ماه پیش مشاور امنیت ملی خود را به ایران اعزام کرده بود و چند روز قبل هم هدف تهاجم انصارا...قرار گرفت، چندی پس از آن از اسحاق هرتزوک رئیس رژیم صهیونیستی میزبانی کرد، حضوری که گفته می‌شود با شلیک دست‌کم چند موشک علیه مقر اقامتش نیز همراه بود. همزمانی حضور رجب طیب اردوغان در امارات  و نفتالی بنت در بحرین  هم نشانگر توجه ویژه به این منطقه از سوی بازیگران مختلف منطقه‌ای است. سفر بنت به منامه چند روز پس از سفر وزیر جنگ رژیم صهیونیستی به بحرین انجام شد که در آن چندین سند همکاری امنیتی بین دوطرف به امضا رسید و  یک افسر نظامی اسرائیلی در منامه مستقر شد. این رویداد نیز تنها چند روز پس از رزمایش دریایی با حضور نزدیک به ۶۰ کشور شامل برخی کشورهای عربی و آمریکا و رژیم‌صهیونیستی در دریای سرخ انجام شد که حضور این رژیم برای اولین‌بار اتفاق می‌افتاد اما در خصوص دلایل سفر بنت طبیعی است که پس از امضای توافق سازش در  شهریور سال گذشته طرفین برای حفظ آن و گسترش روابط دوجانبه چنین دیدارهایی را صورت دهند کما این که بحرین همواره نقشی پیشرو و خط‌شکن در عادی‌سازی روابط با رژیم صهیونیستی داشته است. میزبانی نشست اقتصادی طرح معامله قرن، اظهارات مثبت و پی‌درپی وزیر خارجه این کشور در خصوص اسرائیل، حمله به گروه‌های مقاومت و ... بخشی از کنش‌گری‌های منامه در این چارچوب است. نکته قابل توجه این که سفر بنت در سالروز قیام مردم بحرین علیه آل خلیفه انجام شد. انتخاب این زمان برای سفر مقامات اسرائیلی به بحرین بدین معناست که رژیم آل خلیفه به همراه رژیم صهیونیستی درصدد بی‌اعتبارسازی قیام مردم بحرین هستند. افزون بر این، اگرچه رژیم صهیونیستی تلاش خواهد کرد از حضور در قلمروی کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس علیه ایران استفاده کند اما این رژیم بیشتر به دنبال حل بحران شناسایی خود است؛ چرا که اغلب کشورهای منطقه، این رژیم را یک کشور به حساب نمی‌آورند. رفع بحران شناسایی می‌تواند از مشکلات سیاسی، امنیتی و اقتصادی این رژیم بکاهد یا به عبارتی منافع آن را ارتقا دهد. برای شخص بنت نیز که فقط از سر تصادف و به لطف اختلافات داخلی بین احزاب رژیم صهیونیستی به قدرت رسیده است این یک برگ برنده حساب خواهد شد. اما در این که روابط با کشوری چون بحرین بتواند در رفع این بحران سودمند باشد جای تردید بسیار است. این‌که اگر حمایت‌های عربستان سعودی از رژیم آل‌خلیفه نباشد، این کشور به دلیل خالی‌بودن از مؤلفه‌های قدرت، کمترین توانی برای کنش‌گری در سطح منطقه‌ای و حتی تا حدی در سطح داخلی را نخواهد داشت، گزاره‌ای است که مورد تأیید بسیاری از تحلیل‌گران است. رژیم آل‌خلیفه خود در داخل با بحران مشروعیت روبه روست و مانند اسرائیل با ابزار سرکوب به حیات خود ادامه می‌دهد. اکثر اقشار مردم بحرین اعم از شیعه و سنی با عادی سازی روابط با رژیم صهیونیستی مخالف هستند طوری که حتی پارلمان بحرین در اکتبر سال 2009 قانون ممنوعیت هرگونه ارتباط با رژیم صهیونیستی را تصویب کرد؛ اما این مصوبه هرگز از سوی حکام آل خلیفه به اجرا گذاشته نشد و این رژیم همچنان به صورت آشکار صدای مردم را در نطفه خفه می کند. بنابراین همان طور که اشاره شد به نظر می رسد هدف واقعی بحرین، استفاده از تجربه به دست‌آمده رژیم صهیونیستی در سرکوب مردم فلسطین و هدف اسرائیل کسب شناسایی  و گسترش قابلیت‌های خود در مواجهه با ایران است. با توجه به این که یکی از شیوه های این رژیم در سرکوب قیام و انتفاضه مردم فلسطین شناسایی و ترور چهره های سرشناس مبارز فلسطینی بوده از این رو این احتمال وجود دارد که از این پس دستگاه اطلاعاتی و امنیتی بحرین هم به همین شیوه متوسل شود  یا این که جوخه های ترور اسرائیلی به نیابت از آل خلیفه به این اقدام دست بزنند. تا پیش از این دستگاه اطلاعاتی و امنیتی بحرین بیشتر متکی به حمایت ها و مشاوره های سرویس اطلاعات انگلیس بوده که تا حدودی مبتنی بر شیوه های محافظه کارانه بوده است اما اکنون رژیم صهیونیستی جای انگلیس را در حوزه امنیت داخلی می گیرد یا این که انگلیس برای بسترسازی روابط منامه- تل آویو داوطلبانه و بر اساس بده وبستان صورت گرفته جای خود را به این رژیم می دهد. گذر زمان نشان خواهد داد که تقلای جدید آل خلیفه برای سرکوب انقلابیون سودمند است یا نتیجه معکوس می‌دهد.»


 

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها