خدای آدم‌های خلافکار!

کد خبر: 274089
رضا صیادی: حوالی ظهر-درست در همان لحظه هایی که ته مانده آب دهان رو به خشکی می‌رود- مثل ماموران اطلاعاتی کارکشته نگاهی نامحسوس به یکدیگر می‌انداختند که یعنی وقت مقرر رسید! یکی از پشت میز بلند می‌شد و می‌زد بیرون. چند دقیقه‌ای طول می‌کشید تا برگردد، در حالی که همان کیسه سیاه همیشگی را به دست گرفته بود. کیسه‌ای که قرار بود ما را فریب دهد، اما بسیار عاجزتر از این حرف‌ها بود. اتاق عقبی اداره تبدیل به یک انبار بی‌مصرف شده بود، پر از میز و صندلی‌های شکسته‌ای که ناتوانی یک مامور خرید ناشی را نشان می‌داد. آن اتاق هر چند درطول سال هیچ فایده‌ای برای هیچ بنی‌بشری نداشت، اما در طول ماه رمضان برای این دو همکار مرموز ما پناهگاه بزرگی بود.
حوالی ظهر-درست در همان لحظه هایی که ته مانده آب دهان رو به خشکی می‌رود- با همان کیسه سیاه همیشگی وارد اتاق عقبی می‌شدند. ما هم که ذکر «حمل بر صحت» می‌گرفتیم و می‌گفتیم انشاءالله گربه است! اما چند لحظه بعد مراسم با شکوه رژه رفتن بوها و صداهای مختلف از مقابل دماغ و گوش ما آغاز می‌شد، ابتدا همان ژامبون- احتمالا مرغ و قارچ- لعنتی بود که خوشبختانه هیچ وقت خدا در مقام یک اشتها برانگیز ظاهر نشد، بعد صدای «پیس» باز شدن یک نوشابه که حتم داشتم مشکی و به غایت خنک است. گاهی اوقات بوی تن ماهی هم به این ضیافت پشت درهای بسته اضافه می‌شد و در نهایت با دودکردن دو نخ سیگار به پایان می‌رسید، از همین سیگارهای ارزان قیمت بدبو که ابهت سیگاری‌ها را به باد می‌دهد! برای خودم روزشمار گذاشته بودم، می‌خواستم ببینم یک روز می‌رسد که اینها قید نگاه و کیسه و اتاق و دیگر قضایا را بزنند. دقیقا یادم هست که نوزدهم ماه مبارک، حوالی ظهر -درست در همان لحظه هایی که ته مانده آب دهان رو به خشکی می‌رود- آن دو همکار ما، مثل دو کارمند نمونه پشت میزهایشان نشستند و از روی صندلی‌شان تکان نخوردند. وقتی از دستشویی بیرن می‌امدند، دیگر بوی سیگارشان با بوی خلا ترکیب نمی‌شد. مدام زبان را روی لب‌ها می‌کشیدند و ساعت را نگاه می‌کردند. تقریبا حال هر روز ما را داشتند. انگار روزه گرفتند بودند، جدا روزه گرفته بودند. چه اتفاق مسرت‌بخشی بود. راستش را بخواهید روزهای قبلش، وقتی از اتاق عملیات بیرون می‌آمدند، در دلم چند فحش‌آبدار نثارشان می‌کردم، ولی آن روز فهمیدم که آنها هم برای خودشان با خدا قول و قرارهایی گذاشته‌اند. گیرم پایشان هم لرزیده باشند، از سر جهالت خطایی هم مرتکب شده‌اند. اما برای خودشان اعتقاداتی دارند، فرق دارند با آنهایی که در ماه مبارک، اگر گرسنه هم نباشند، از سر لجبازی با خدا چند لقمه‌ای را در حلق فرو می‌برند. فرق دارند با آنهایی که تعداد سیگارهایشان را در روزهای روزه‌داری بیشتر می‌کنند و دود سیگارشان را طوری به سوی آسمان پرتاب می‌کنند که انکار- معادالله- با خود خدا خصومت شخصی دارند. می‌گویند ماه رمضان، ماه «عام» رحمت الهی است. عده‌ای ظرفشان بزرگ‌تر است و گروهی مثل آن دو همکار ما که ذکر خیرشان رفت، کوچک‌تر. ولی مهم آن است که حالا، هیچ کس نمی‌تواند خدا را برای خودش مصادره کند. به قول روحانی جعلی آن فیلم توقیف شده:«خدا که فقط متعلق به آدم‌های خوب نیست. خدا، خدای آدم‌های خلافکار هم هست و فقط خود خداست که بین بندگانش فرق نمی‌گذارد.»
۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت