خواب و خیال ایرانی
چرا جامعه ایرانی یک جامعه بیخواب است؟!
خواب ظاهرا یک سازوکار معمول فیزیولوژیک بدن است، نیازی مثل غذاخوردن یا آشامیدن اما حداقل در جامعه ایرانی ظاهرا به آن توجهی نمیشود، به این معنا که احتمالا درصد قابلتوجهی از ما دچار اختلال خواب هستیم. این موضوع فارغ از پیامدهای سوء بسیار بر سلامتی جسم و روان، در خلقیات ما از جمله تابآوری، افسردگی و کنترل خشم تاثیرات بسیاری دارد اما به شکل عجیبی در فرهنگ زیستی جامعه ایران نشانی از توجه به خواب نمیشود، به این معنا که هنوز در سبک زندگی ما جایگاه مهمی ندارد. نشانه آشکارش؟ اینکه کودکانی که باید در ساعت معلومی بخوابند، پابهپای والدینشان شبزندهداری میکنند! تاثیرات این بیخوابی در اعداد و ارقامهای جهانی هم نمود دارد، بهعنوان مثال تخمین زده میشود که محرومیت از خواب سالانه بیش از ۴۰۰میلیارد دلار در آمریکا، ۱۳۸میلیارد دلار در ژاپن و ۶۰میلیارد دلار در آلمان هزینه دارد. عدد جالبتر در این حوزه مربوط به بازاری است که پیرامون این اختلالات شکل گرفته، بازاری که عنوان پرطمطراق «صنعت خواب» را به خود اختصاص داده و براساس تحقیقت بازار (یا همان ریسرچ مارکتینگ) این صنعت تنها در آمریکا گردش مالی ۳۰میلیارد دلاری دارد اما همچنان سؤال اصلی این است که چرا برای ما «خواب» اهمیتی ندارد؟
ما آیا بیخوابیم؟
آمارهای رسمی میگوید بله. انجمن پزشکی خواب ایران چند سال پیش اعلام کرده بود نزدیک به ۳۰درصد ایرانیها دچار اختلال در خواب هستند. تازهشده این آمار را از پروفسور شبنم جلیلالقدر، عضو هیات مدیره انجمن پزشکی خواب ایران و البته عضو انجمن جهانی خواب میپرسیم و او هم تایید میکند تازهترین پژوهش صورت گرفته نشان میدهد «از هر سه ایرانی یک نفر دچار اختلال خواب» است. البته او این آمار را با این پیشفرض عنوان میکند که «معنای اختلال خواب لزوما مترادف با بیماری خواب نیست. این اختلال شامل طیفی از مواردی همچون سخت به خواب رفتن، بیداریهای مکرر شبانه، بیداریهای صبحگاهی و پرخوابیهای مفرط میشود.» اما این آمار روی تلخ دیگری هم دارد که در آمارهای گذشته این انجمن وجود نداشت. جلیلالقدر به فردا میگوید: «تازهترین آمار اختلال در خواب کودکان اما در ایران بسیار فاجعه است. بهراحتی میتوان گفت بیش از ۸۰درصد کودکان ایرانی اختلال خواب دارند. هر چند خوشبختانه در بسیاری از موارد این اختلالات شامل بیماری خواب نمیشود اما نباید از پیامدهای سوء این رفتار هم چشمپوشی کرد.»
چقدر بخوابیم؟
ذهنیت غالب در ارتباط با مقدار خواب همواره این بوده که هر انسان نیاز دارد ۸ ساعت در شبانهروز بخوابد. احتمالا همین حالا داریم خودمان بررسی میکنیم چقدر بیشتر یا کمتر از این مقدار میخوابیم اما آنطور که شبنم جلیلالقدر میگوید به لحاظ علمی این مؤلفهها یک استانداردی مبتنی بر سن افراد دارد. این عضو انجمن جهانی خواب میگوید: «بهعنوان مثال کودکان زیر دو سال باید حدود ۶۰درصد عمرشان را خواب باشند، یعنی از ۲۴ ماه ابتدایی کودک باید ۱۳ ماه آن را خواب باشد. این نسبت تا ۶ ــ ۵ سالگی به ۵۰درصد میرسد. از این سن تا سن نوجوانی این نسبت ۴۰ به ۶۰درصد است. از سن ۱۲تا ۱۸ سالگی اما سهم خواب به ۸ ساعت میرسد. به این معنا که یکسوم عمر همه افراد بزرگسال باید در خواب طی شود.»
ما شبزیهای شبدوست!
اما ما چرا اینقدر به خواب بیتوجهیم؟ خواب، یک پایه از سه پایه سلامت یعنی تغذیه و ورزش است. شبنم جلیلالقدر معتقد است جامعه ایرانی به هیچکدام از این سه پایه توجهی نمیکند و در میان این سه مؤلفه خواب مغفولتر از بقیه است. او به فردا میگوید: «شاید یکی از دلایل این بیتوجهی نبود اطلاعرسانی درست در راستای اهمیت خواب در جامعه باشد اما یکی دیگر از دلایل مهم این بیتوجهی، به فرهنگ عمومی جامعه برمیگردد.» کودکان ایرانی که حالا متوجه شدهایم بیش از ۸۰درصد آنها دچار اختلال خواب هستند معمولا تا نیمههای شب بیدارند! اما به گواه فیلمها و سریالهای خارجی میتوان حکم داد در آن کشورها وقت خواب کودکان یک قاعده تغییرناپذیر است. آیا این به سبک زندگی ما مرتبط است؟ شبنم جلیلالقدر کمی با احتیاط به این موضوع مینگرد. او با تاکید بر درستی این سبک زندگی در کشورهای دیگر، به فردا میگوید: «ما در جامعهای هستیم که در آن بزرگسالان مجبور به کار دو شیفت هستند و این موضوع هم باعث اختلال خواب این افراد میشود و هم فرزندان آنها برای دیدن والدینشان بیدار میمانند. باید نسبت به وضعیت جامعه خودمان، علم را بومیسازی کنیم. در این میان معذوریتهایی وجود دارد که گریزی از آن نیست، بهعنوان مثال معذوریت شغلی والدین باعث میشود آنها شب دیروقت به خانه بیایند، بنابراین نمیتوان الزام کرد چون علم میگوید، باید زودتر به خانه بروید اما میتوان راهکارهایی متناسب با فرهنگ خودمان را به کار برد.»
بیخوابی چه بلایی سرمان میآورد؟
بیخوابی پیامدهای بسیاری دارد که فهرست آنها به تنهایی گزارش دیگری میطلبد اما این رویه تنها مربوط به بیتوجهی شهروندان نمیشود و بسیاری از سیاستگذاریها و تصمیمگیریها هم در این میان نقش دارد، تلخی ماجرا این است که بسیاری از مؤثران این عرصه هم باوری به اهمیت خواب در زندگی شهروندان ندارند، بهعنوان مثال بدیهی است برنامههای پرطرفدار کودکان نباید در ساعت ۱۱ شب پخش شود! این موضوع خودش به نوعی مشوق بیداری است، همین ماجرا درباره برنامههای بزرگسالان هم صدق میکند. اینها مصداقهایی در ارتباط با تاثیرات این تصمیمها بر سبک زندگی آنهاست اما شاید از پیامدهای مهم اختلال در خواب باید به تاثیرات شگفتش در بازدهی کاری و البته آموزشپذیری دانشآموزان اشاره کنیم، جایی که جلیلالقدر معتقد است: «نظام آموزشی ما از این میزان اختلال بیشترین ضربه را میخورد، اختلال در خواب آموزشپذیری افراد را بهشدت کاهش میدهد، تابآوری افراد را کم میکند و کنترل خشم از سوی افراد دچار اختلال بسیار بیشتر به چشم میآید.»