چرا آثار سینمایی به جای قانونمداری تشویق به انتقام میکنند؟
دعوت به چرخه خشونت
میثم اسماعیلی: «دادخواهی شخصی یا اجرای عدالت بیرون از حوزه قانون»؛ این پیامی است که حالا حداقل در تولیدات فرهنگی بیشتر به چشم میآید، در گذشته هم این پیام به نوعی محور روایت یک اثر خلاقه هنری قرار گرفته و با استقبال عمومی عجیبی هم رو به رو شده بود. نمونه پیشینش را باید در فیلم «قیصر» ساخته مسعود کیمیایی جستجو کنیم جایی که وقتی قیصر از سفر آبادان میآید، به جای اینکه به دادگاه شکایت برد و به پلیس رجوع کند، به انتقام شخصی رو میآورد و هر سه برادر آبمنگل را میکشد. فیلم فروشی چشمگیر دارد و جامعهشناسان را به این فکر وامیدارد که در زیر پوست شهر جریانی وجود دارد که با ظاهر آن متفاوت است. اما چند دهه بعد این پیام از سوی جامعه ایرانی به نوعی بازاری جهانی پیدا میکند؛ فیلم «فروشنده» اصغر فرهادی به نوعی قیصری مدرن است چرا که در آن فیلم هم دادخواهی شهاب حسینی بیرون از چارچوب قانون شکل میگیرد و او هم به دنبال اجرای شخصی عدالت از سوی خود است، فیلم اسکار میگیرد و به نوعی این پیام به بیرون از ایران هم صادر میشود که قانون در کشوری به نام ایران ناکارآمد است و هرکسی برای رسیدن به عدالت از قرائت شخصی خودش مدد میگیرد. اقبال شهروندان به سریال «پوست شیر» تازهترین نمونه از این رویه عجیب است، اینکه فردی برای انتقام از مرگ دخترش به تنهایی و بدون مدد از قانون به دنبال فرجامخواهی است، توالی مکرر این اتفاق در سریالی دیگر به نام «خونسرد» هم به چشم میخورد. افزایش معنادار این پیام در تولیدات هنری ( که به نوعی آینه تمام قدی از جامعه است) چه پیامی دارد؟ القای این نگاه که برای به سرانجام رسیدن دادخواهی نباید انتظاری از قانون داشت چه پیامدهایی میتواند داشته باشد؟ مهمتر اینکه با ضعیف پنداشتن قانون دیگر چه انتظاری باید از آن جامعه داشت؟
پیازداغ داستانی یا هشدار اجتماعی
اینکه در یک محصول هنری مردم تشویق به اجرای عدالت شخصی بشوند محدود به آثار ایرانی نیست، در سینمای جهان هم بیشمار نمونههای مشابه وجود دارد، علی نجفی توانا آسیبشناس اجتماعی و حقوقدان معتقد است بخشی از این ماجرا معلول دراماتیک کردن آثار هنری است، به این معنا که این آثار بیشتر سعی در جذب مخاطب دارند و از جایی که طبیعت انسانی هم میل به تماشای خشونت دارد همین مولفه باعث میشود در آثار هنری نقش داشته باشند. اما توالی مکرر این موضوع از نگاه او به نوعی ارسال پیام به نهادهای حاکمیتی هم است. او به فردا میگوید «اینکه این آثار راه حل فرجامخواهی خود را در اجرای شخصی عدالت میدانند ممکن است به عنوان یک هشدار اجتماعی هم تلقی شود. چرا که آثار هنری وقتی این موضوع را تکرار میکنند که در جامعه پیرامونی خود این موارد را بیشتر دیده باشند!»
اعمال زور برای قانونمداری
موضوع مورد اشاره مهم دیگر محمدعلی توانا در نحوه برخورد نهادهای انتظامی در اجرای امنیت در یک جامعه است. او در گفتگویش با فردا معتقد است «اعمال تنبیهی برای قانونمداری شهروندان» هیچگاه موثر نبوده است. او به فردا میگوید «اعمال زور در قانونمداری شهروندان تنها منجر به تداوم چرخه خشونت میشود. نمیتوان مردم را با زور دیندار کرد و همین مواجهه باعث میشود در زمانههای مورد نیاز همان مردم به جای مراجعه به پلیس به خشونت شخصی برای دادخواهی خود دست بزنند.» تداوم چرخه خشونت کلیدواژه مهمی است که شاید بتوان رد آن را در چرایی تکرار انتقامگیریهای سریالی هم به چشم دید. وقتی فرد خارج از مدار قانون به سمت اجرای عدالت میرود به معنا تداوم چیزی است که محمدعلی نجفی توانا به آن «تداوم چرخه خشونت» میگوید.
خشونت؛ حال مردمی که خوب نیست
در رابطه با افزایش اختلالات روانی جامعه ایرانی بسیار گفته شده است، سازمان نظام روانشناسی ایران معتقد است این اختلالات در دو سال اخیر افزایش معناداری داشته است. محمدعلی نجفی توانا هم با اشاره به برخی از آمارهای رسمی افزایش نزاعهای خیابانی و آمار پزشکی قانونی را مصداقی بر صحت این گفتهها میداند. اما او معتقد است این پایین آمدن تابآوری در جامعه ایرانی هم دلیلی بر بالا رفتن مشکلات اقتصادی و معیشتی است. اگرچه این موضوع شاید ارتباط مستقیمی با اجرای عدالت شخصی نداشته باشد اما پیوست این موضوع از نگاه این آسیبشناس اجتماعی نتیجه جالبی به همراه دارد. او به فردا میگوید « همین تابآوری پایین باعث افزایش خشونت و پیرو آن افزایش پروندههای ورودی به دستگاه قضا میشود. اطاله دادرسی و طولانی شدن روند رسیدگی هم باعث کاهش امید به فرجامخواهی افراد شده و این موضوع دلیلی است بر افزایش اجرای شخصی عدالت.» چالش اطاله دادرسی سالهاست که یکی از مشکلات همیشگی دستگاه قضایی بوده و حالا شاید بتوان آشکارتر به پیامدهای این چالش پی برد. مثال معروفی در این میان وجود دارد که میگوید « عدالت زمان دارد، زمانش که بگذرد هر چه حکم شود عین بیعدالتی است.»
باید از پلیس بترسیم؟
اینکه میل به اجرای شخصی عدالت در سریالها و آثار سینمایی افزایش داشته را به معنای افزایش این چالش در جامعه تصور کنیم بیراه نیست. اما نشان دادن این افراد در آثار هنری در شمایل قهرمان به نوعی ارسال یک پیام هولناک به جامعه است؛ اینکه اگر میخواهید به سرانجام برسید باید قید قانون را بزنید! این موضوع چقدر مهم است؟ محمدعلی نجفی توانا معتقد است در شرایط کنونی و حتی اجرای سیاستهای نادرست از سوی پلیس درباره شهروندان باز هم حضور پلیس در ایجاد امنیت اهمیت بالایی دارد و نباید به تضعیف این نهاد دست زد. هر چند در میانه کلام این حقوقدان میتوان متوجه شد نگاه بخش قابل توجهی از شهروندان در شرایط کنونی به پلیس نگاهی همراه با ترس است. به این معنا که آنها با دیدن پلیس به جای حس امنیت حسی توام با هراس دارند! چرایی این موضوع میتواند مورد بحث مهمی باشد، اینکه چرا به جای حس امنیت با دیدن پلیس میترسیم نشانی از اقتدار نیست بلکه معلول اجرای سیاستهای نادرست در قبال شهروندان است.
دیدگاه تان را بنویسید