تحولاتی كه تاكنون رخ داده و در رأس آنها سقوط رژیم مبارك و پیامدهای پس از آن، برای رژیم صهیونیستی مانند یك كابوس آشفته بوده است. این رژیم بیش از همه نگران تحولات آینده است، زیرا بیشترین ضربه را از این تحولات خورده است. اكنون رژیم صهیونیستی همپیمان ارزشمندی مثل حُسنی مبارك را از دست داده است. تعبیری كه اسرائیلیها در مورد مبارك به كار میبردند، «گنج استراتژیك» بود. حتی چندی پیش در خبرها آمد كه اسرائیل مبارك را به عنوان نامزد «مرد سال» معرفی كرده است. اینها همه نشان از خدمات مبارك به رژیم صهیونیستی در سی سال گذشته دارد. با اینكه پیمان كمپدیوید در زمان انور سادات امضا شد، اما قسمت عمدهی آن در زمان مبارك به اجرا در آمد. اسرائیلیها علناً و آشكارا اذعان دارند كه پیمان كمپدیوید تنها یك پیمان صلح نبود، بلكه دستاوردهای بسیار مثبت امنیتی و اقتصادی نیز برای آنها در پی داشت. هِنری كسینجر 1 در دههی هفتاد میلادی این جملهی معروف را گفت كه «بدون [توافق با] مصر هیچ جنگی بین اعراب و اسرائیل اتفاق نمیافتد و بدون [توافق با] سوریه هیچ صلحی بین اعراب و اسرائیل رخ نمیدهد.» این یك واقعیت تلخ است، زیرا وقتی مصر پیمان
كمپدیوید را پذیرفت و از جبههی مبارزهی اعراب بیرون آمد، عملاً دیگر هیچ جنگی علیه اسرائیل وجود نداشت. یعنی اردن و سوریه و لبنان ضعیفتر از آن بودند كه بتوانند مستقلاً در چنین مبارزهای حضور داشته باشند. تحولات اخیر منطقه و بهویژه مصر حتی از لحاظ ژئواسترتژیك نیز امنیت اسرائیل را به چالش كشیده است. گابیل، رئیس ستاد ارتش رژیم صهیونیستی، در مراسم تودیع خود صراحتاً اعلام كرد: ما تا الان از بابت مرزهای جنوبی آسودهخاطر بودیم و استراتژی و دكترین اسرائیل بر اساس مرزهای شمالی طراحی شده بود، اما پس از سقوط مبارك جبههی جنوبی هم ناامن شده است. پس باید دكترین نظامی خود را تغییر دهیم، زیرا دیگر احتمال حمله از جنوب نیز وجود دارد. از طرف دیگر رژیم صهیونیستی به این نتیجه رسیده كه سر كار آمدن هر نظام دیگری در مصر، هیچگاه مانند نظام مبارك برای آنها مفید نخواهد بود، زیرا مردم مصر بهپا خاستهاند. درست است كه انقلاب در مصر كامل نشده و تنها بخشی از حاشیه و رأس نظام پیشین از بین رفته و هنوز بدنهی آن باقی است، اما در همین حد هم مسئولین شورای نظامی در پیمان كمپدیوید تجدید نظر میكنند. مثلاً آقای نبی العربی، دبیركل نهضت
عرب كه مدتی وزیر خارجهی مصر بود، صریحاً اعلام كرد كه پیمان كمپدیوید یك پیمان دوجانبه است و مصر نمیتواند یكجانبه و یكطرفه آن را لغو كند. البته ایشان این تعبیر را نیز داشت كه: در طول 30 سال مصر به تمام تعهدات خود در كمپدیوید عمل كرده، اما اسرائیل عمل نكرده است و ما باید از همین زاویه وارد شویم كه چرا اسرائیل به تعهدات خود عمل نكرده است؟ چند وقت پیش نیز آقای عصام شرف، نخستوزیر فعلی مصر گفت: پیمان كمپدیوید پیمان مقدسی نیست كه حق تشكیك در آن وجود نداشته باشد. این جملات با واكنش مقامات رژیم صهیونیستی روبهرو شد، زیرا این پیمان برای آنها یك گنج استراتژیك است و منافعی را برای آنان تأمین كرده كه قابل چشمپوشی نیست. اگر این پیمان لغو شود، ارتش مصر میتواند در صحرای سینا مستقر شود و این خطر بزرگی برای اسرائیل به حساب میآید. بنابراین از نظر اسرائیلیها یك اتفاق بزرگ استراتژیك رخ داده است؛ اینكه مبارك سقوط كرده و معلوم نیست چه دولتی در مصر بر سر كار خواهد آمد. ، گروههای مخالف اسرائیل در مصر پا گرفتهاند و همهی اینها برای اسرائیل یك كابوس شده است. تلاش آمریكا و اسرائیل برای غلبه بر موج بیداری اسلامی نیز
به همین دلیل است. وضعیت در مورد اردن نیز به عنوان یكی از همپیمانان نزدیك اسرائیل همینگونه است. همه میدانند كه دستگاه امنیتی اردن در منطقه مثل شعبهای از موساد عمل كرده و این دستگاه رابطهی نزدیكی با رژیم صهیونیستی دارد. الان خیال اسرائیل از بابت مرز كرانهی باختری رود اردن راحت است، ولی هنوز به دلیل مسائل داخلی، در اردن حركتهای اعتراضی گسترش پیدا نكرده است. اگر این رژیم هم دچار بحران شود، قطعاً مشكلات اسرائیل دوچندان خواهد شد.
ما شاهد تلاشهای آمریكا و اسرائیل در سوریه برای تضعیف جبههی مقاومت هستیم. آنها در این كشور چه برنامهای را دنبال میكنند؟ اسرائیل در برخورد با سوریه دو دیدگاه دارد؛ اول سرنگونی حكومت فعلی سوریه به سبب همپیمان بودن با ایران و حزبالله لبنان و گروههای فلسطینی است. دوم اینكه به دلیل عدم شناخت جایگزین این حكومت، نظام فعلی تا مرز سقوط پیش برود و در حالت مرگ و زندگی قرار بگیرد تا پس از آن شروع به گرفتن امتیازهایی از آن مانند قطع رابطه با ایران كنند. بنابراین تمام
اتفاقاتی كه در منطقه رخ میدهد، بر ضد آمریكا و اسرائیل است. از همینجا این سادهاندیشی عدهای رد میشود كه معتقدند این اتفاقات را آمریكا طراحی كرده است. آمریكاییها الان سردرگم هستند و با تلاشهای دیپلماتیك در صدد كنترل موج و خیزش مردم هستند. ضمن اینكه اگر دست آمریكا بود، اول باید انقلاب را از مخالفین خود شروع میكرد، اما چطور است كه آمریكا انقلاب را از همپیمانان خودش شروع میكند؟!
رهبر انقلاب اسلامی: «امروز آمريكا براى شبيهسازى كارى كه در مصر و در تونس و در يمن و در ليبى و امثال اينها انجام گرفته است، متوجه شده است كه سوريه را - كه در خط مقاومت است - دچار مشكل كند. ماهيت قضيه در سوريه با ماهيت قضيه در اين كشورها متفاوت است. در اين كشورها حركت ضد آمريكا و ضد صهيونيسم بود، اما در سوريه دست آمريكا آشكار و مشهود است؛ صهيونيستها دنبال قضيه هستند. ما نبايد اشتباه كنيم. ما نبايد معيار را فراموش كنيم. آنجائى كه حركت ضد آمريكا و ضد صهيونيسم است، آن حركت، حركت اصيل و مردمى است؛ آنجائى كه شعارها به نفع آمريكا و صهيونيسم است، آنجا حركت انحرافى است. ما اين منطق را، اين بيان را، اين روشنگرى را حفظ خواهيم كرد.» بیانات در دیدار مسئولان نظام در روز عید مبعث-1390/4/9
اینكه اسرائیل در محاصره قرار گرفته، حرف درستی است. حتی خود اسرائیلیها معتقدند: «ما جزیرهای هستیم كه در دریایی از دشمن قرار گرفتهایم.» این سبب میشود كه وضعیت اسرائیل به همان سالهای آغازین شكلگیری بازگردد. البته با این تفاوت كه نظامها دیگر با ارتشهای كلاسیك خود به مقابله با رژیم صهیونیستی نمیآیند، بلكه یك پتانسیل قوی و مستحكم برای مبارزه با این رژیم پدید آمده است. امروز روز حضور مردم و گروههای مقاوت مردمی است. در غزه با وجود وسعت كم آن، همین گروهها دردسرساز شدهاند و اگر مصر هم حمایت علنی و آشكار خود را از فلسطین اعلام كند، این گروهها بیشتر هم خواهند شد.
با توجه به تحلیل شما، اگر وضعیت استراتژیك رژیم اشغالگر قدس تا این حد بحرانی است، پس چرا آنها جمهوری اسلامی ایران را تهدید نظامی میكنند؟ این واقعیت كه اسرائیل در وضعیت بد استرتژیك قرار گرفته، شعاری نیست كه فقط مخالفان اسرائیل آن را سر بدهند، بلكه در گزارش مفصلی هم كه یكی از مراكز بسیار معروف پژوهشی و امنیتی در دانشگاه
تلآویو تهیه شده، خود اسرائیلیها اعتراف كردهاند كه وضعیت استراتژیك اسرائیل در حال حاضر بدترین وضعیت در طول بیش از شصت سال تشكیل این رژیم غاصب است. اما اینكه چرا اسرائیلیها در چنین وضعیتی ایران را تهدید به حملهی نظامی به تأسیسات هستهای میكنند، مربوط به همین وضعیت بد استراتژیك است. اسرائیلیها برای فرافكنی و تحتالشعاع قرار دادن مشكلات داخلی و خارجی خود نیاز به یك بحرانسازی در منطقه دارند تا توجهات داخلی را به خود جلب كنند. آنها میخواهند ایران را به عنوان یك خطر بالفعل مطرح كنند؛ خطری كه هر لحظه ممكن است اصل وجود رژیم صهیونیستی را تهدید كند. سپس با قرار دادن این موضوع در صدر خبرها بر مشكلات داخلی خود سرپوش بگذارند، زیرا موجی از نارضایتیهای اقتصادی و اجتماعی در درون اسرائیل طی ماههای اخیر به وجود آمده است. از طرف دیگر تحولات و وضعیت كلی منطقه، اسرائیلیها را بسیار ناراحت كرده است. این تحولات باعث شده كه توجه جهانی به ایران كم شود و پروندهی هستهای ایران از اولویت خارج گردد و ایران بتواند به برنامهی هستهای مسالمتآمیز خود بپردازد كه در نظر اسرائیل با اهداف نظامی همراه است. لذا سناریوی تهدید
برای رژیم صهیونیستی، به عنوان یك عامل نجات از بحران داخلی مطرح میشود. اما در این بین مشكلاتی برای این هدف وجود دارد؛ اولاً آمریكا و اسرائیل دربارهی تهدید نظامی اتفاق نظر ندارند. وضعیت پیچیدهی آمریكا در منطقه اصلاً به این كشور اجازه نمیدهد كه جنگی، آن هم با ایران راه اندازد؛ جنگی كه نهتنها نتایج آن تضمین شده نیست، بلكه به محض اینكه شروع شود، آمریكا دیگر نمیتواند آن را كنترل كند. در این صورت، امنیت منطقهی حساس خلیج فارس و جریان صدور نفت و وضعیت ضعیف همپیمانان امریكا در این منطقه، همه و همه زیر سؤال خواهد رفت. ما شاهد بودیم كه چند هفته پیش وزیر دفاع آمریكا به اسرائیل سفر كرد و در آنجا صریحاً اعلام كرد كه آمریكا به هیچ عنوان آمادهی حمله به ایران نیست. او از اسرائیل هم خواست كه خودسرانه دست به این كار نزند. در اسرائیل هم اینگونه نیست كه اتفاق نظر وجود داشته باشد. الان در اسرائیل اعلام شده كه نتانیاهو و ایهود باراك به عنوان نخستوزیر و وزیر دفاع اسرائیل، دو نفری تصمیم گرفتهاند كه دستور حمله به تأسیسات هستهای ایران را صادر كنند. اسرائیلیها معتقدند كه چنین تصمیمی نه در كابینهی نتانیاهو مورد اتفاق
نظر است و نه در بین شخصیتهای سیاسی و پارلمان اسرائیل مورد تأیید است. شخصیتهای امنیتی و فرماندهان نظامی این رژیم چنین تصمیمی را تأیید نمیكنند. اغلب آنها معتقدند چنین حملهای اصلاً نتیجهی مثبتی نخواهد داشت، زیرا جمهوری اسلامی ایران با توجه به تجاربی كه از حملات نظامی اسرائیل به تأسیسات هستهای عراق و سوریه در سه دههی گذشته داشته، تأسیات هستهای خود را در یك نقطه متمركز نكرده و واحدهای مختلف آن را در سراسر كشور پهناور خود پخش كرده است. فاصلهی بین این واحدها آنقدر زیاد است كه یك نیروی هوایی در حد نیروی هوایی اسرائیل قادر نیست این مسیرهای طولانی را طی كند و به این اهداف حمله كند. اگر هم موفق به چنین حملهای شوند، به دلیل وجود این تأسیسات در زیر زمین و كوهها، ضربه به آنها ضربهای كاری نخواهد بود و جمهوری اسلامی بهراحتی میتواند خسارات وارده را جبران كند و به كار خود ادامه دهد. بنابراین از دیدگاه نظامی منطقی بر این تهدید حاكم نیست و فرمانده نیروی هوایی اسرائیل هم همین دلایل را اشاره داشته است. از دیدگاه دیگر آنها معتقدند كه در این حالت ایران به طور كامل از ان.پی.تی خارج میشود و دیگر تعهدی به آژانس
بینالمللی نخواهد داشت و به این ترتیب دیگر آژانس نمیتواند بر فعالیتهای هستهای ایران كنترل و نظارت داشته باشد. یعنی نهتنها دستاوردی برای اسرائیل ندارد، بلكه ضررهای زیادی برای اسرائیل و آمریكا خواهد داشت. این مباحث به صورت گستردهای در اسرائیل مطرح است. در دو تجربهی گذشتهی اسرائیل، یعنی حمله به تأسیسات عراق در سال 1981میلادی و حمله به تأسیسات هستهای سوریه، این دو حمله در یك سكوت رسانهای و سیاسی مطلق انجام گرفت. یعنی قبل از اجرای این حمله هیچ خبر و نشانهای و حتی اشارهی غیر مستقیمی مبنی بر حملهی اسرائیل وجود نداشت. این دو حمله در سكوت مطلق و غافلگیری كامل انجام شد. اصلاً این استراتژی ارتش اسرائیل است كه همواره میخواهد طرف خود را غافلگیر كند. حالا اما اسرائیل در مورد ایران دست به جنجال زده و تهدید نظامی علیه ایران را تبلیغاتی كرده است. این یك عملیات و جنگ روانی است كه فشار به ایران و روسیه و چین بیاورند تا از یك طرف روسیه و چین را وادار كنند كه قطعنامه را بپذیرند. از طرف دیگر رژیم صهیونیستی در نظر دارد كه تهدید نظامی را اهرم فشاری بر علیه ایران قرار دهد و از جمهوری اسلامی ایران در كل منطقه و
بهخصوص عراق امتیاز بگیرد. آمریكاییها تلاش زیادی كردند كه بتوانند قراردادی مبنی بر تمدید حضور نظامی آمریكا در خاك عراق تصویب كنند، اما ناكام ماندند. اكنون نیروهای آمریكایی در حال خروج از این كشور هستند و تا سال 2012 -اوایل دیماه- باید همهی نیروها را از عراق خارج كند. آمریكاییها تحلیلشان این است كه مخالفت عراق به علت نفوذ و فشار ایران بر عراق است و معتقدند كه با تهدید ایران، آنها مجبور خواهند شد كه در عراق امتیاز بدهند و دولت عراق با حضور بخشی از نظامیان آمریكایی موافقت كند. در واقع اكنون این استراتژی را كه دنبال میكنند كه نوعی باجخواهی را با عربدهكشی اسرائیل پیش ببرند. اما در صورت هرگونه اقدامی، گزینههای بسیاری برای پاسخ ایران به حملات احتمالی وجود دارد. الان نیروهای آمریكایی در منطقه حضور دائم و موقت دارند. در حاشیهی خلیج فارس، پایگاههای آمریكایی وجود دارد؛ این پایگاهها بهراحتی در تیررس موشكهای ایران است و جان نظامیان آمریكایی به خاطر اسرائیل به خطر خواهد افتاد و این كشور در قبال افكار عمومی خود با مشكل جدی مواجه خواهد شد. ضمن اینكه حتی خود اسرائیلیها به بستهشدن تنگهی هرمز گلوگاه
اقتصادی نیز اشاره میكنند كه ایران قادر به انجام آن است و لذا دنیا با یك بحران بزرگ اقتصادی، فراتر از بحران فعلی روبهرو خواهد شد و این چیزی نیست كه امریكاییها به دنبال آن باشند. پینوشت: 1. هِنری آلفرد كیسینجر، سیاستمدار و استراتژیست آمریكایی كه وزیر امور خارجهی این كشور نیز بوده است.
دیدگاه تان را بنویسید