کارگردان معروف اعتیادش را فاش کرد! +عکس
مهدی فخیمزاده کارگردان و بازیگر پیشکسوت سینما گفت:علاقه خاصی به ورزش دارم و هفتهای ۳ جلسه به باشگاه میروم و کاراته کار میکنم. میتوان گفت بعد از سالها ورزش کردن، به این فعالیت اعتیاد پیدا کردهام.
خبرگزاری مهر: مهدی فخیمزاده بازیگر، کارگردان و تهیهکننده سینما و تلویزیون را به خوبی میشناسیم. هنرمندی که خاطراتمان از نقشهای ماندگارش از سالهای دورتر با «نمکی» در «مسافران مهتاب» آغاز و تا «عمر ابن سعد» در سریال «مختارنامه» امتداد مییابد.
فخیمزاده از جمله هنرمندانی است که به علاقهمندی به ورزشهای رزمی شهره است و در کنار بازیگری، تلاش کرده در مقام کارگردان هم خاطرهساز باشد؛ از «خواستگاری» و «همسر» در سینما گرفته تا «تنهاترین سردار»، «ولایت عشق» و «خواب و بیدار» در قاب تلویزیون.
این روزها جدیدترین ساخته سینمایی مهدی فخیمزاده با نام «مشت آخر» بعد از گذشت ۱۴ سال دوری او از سینما، در حال اکران در سینماهای کشور است، فیلمی که او خود در آن نقش اول داستان یعنی «رحمت» را بازی میکند؛ پیرمردی که با داشتن سن بالا همچنان توانایی انجام فعالیتهای رزمی دارد.
فخیمزاده در طول دوره فیلمبرداری این پروژه در شمال کشور دچار سانحه شد و همین اتفاق مدتی فیلمبرداری «مشت آخر» را با توقف مواجه کرد.
اکران «مشت آخر» بهانهای دست داد تا گفتگویی با این بازیگر و کارگردان پیشکسوت سینما و تلویزیون ایران داشته باشیم.
مشروح گفتگو خبرگزاری مهر با مهدی فخیمزاده را در ادامه میخوانید؛
* آقای فخیمزاده هرچند طی سالهای گذشته در تلویزیون فعال بودید، اما بعد از گذشت ۱۴ سال، با «مشت آخر» به سینما آمدید، چه چیز سبب شد بعد از این غیبت طولانی دوباره دست به ساخت یک اثر سینمایی بزنید؟
پیش از این باید بگویم کار کردن در تلویزیون برای من راحتتر از سینما است، چرا که اکران و نمایش فیلم در سینمای ایران به قدری سخت شده و ارائه فیلم چنان گران شده است که سینماگران بخش خصوصی کمتر در حوزه تولید وارد میشوند. فکر میکنم این روزها تنها کسانی که از نهادهای دولتی پول میگیرند موفق به ساخت فیلم میشوند.
به خاطر دارم در آخرین سریالی که ساخته بودم با نام «فوق سری» پلیس و «ناجی هنر» در فیلم حضور داشتند، با آقای منتظرالمهدی مدیر وقت «ناجی هنر» در طول ساخت این سریال جدال قلمی داشتیم. او در طول ساخت این سریال نظرات مختلفی داشت، البته برای ساخت این سریال نقطه نظرات بسیاری وجود داشت که در نهایت باعث شد مدتی از تلویزیون فاصله بگیرم.
در مدت بیکاری یعنی از سال ۱۳۹۳، طرح «مشت آخر» را نوشتم. در واقع در این داستان به دنبال یک شخصیت استثنایی که تماشاگر در ذهنش باقی بماند، بودم. به خاطر دارم که در باشگاه مشغول تمرین بودم که یک نفر آمد و به من گفت «پدرم گفته است به شما سلام برسانم و بگویم پدر بزرگ من با پدر شما همکلاس بوده است»، نام او را پرسیدم و فهمیدم که پدر این فرد خودش با من همکلاس بوده است نه پدرهایمان!
وقتی این دوست قدیمی به دیدن من آمد، گفت تو هنوز داری ورجه وورجه میکنی!؟ همین دیدار، جرقه ساخت فیلمی شد که شخصیت اصلی آن پیرمردی باشد که فعالیت رزمی انجام میدهد. نگارش این سناریو بسیار سخت بود، به خاطر دارم که فیلمنامه «مشت آخر» را ۹ بار بازنویسی کردم و هر بار هم یک تغییری در آن ایجاد میکردم که بتوان آن را ساخت.
البته این را میدانستم که تولید این فیلم خالی از زحمت نیست و مشکلات بسیاری را به همراه دارد. با چند نفر از تهیهکنندگان گفتگو کردم و آنها مصر بودند که از بازیگران شناخته شده استفاده کنند. در واقع این تهیهکنندهها به دنبال بازیگرانی بودند که بتواند مخاطب را به سینما بکشاند، البته تهیهکنندگان با توجه به شرایط فعلی سینما، حق دارند که به دنبال بازیگران چهره برای پروژههای سینمایی باشند تا فروش خوبی داشته باشند.
به عنوان مثال برای نقش «سهیل» پسر رحمت در فیلم، نمیتوانستم از یک بازیگر با فیزیک بزرگ استفاده کنم، چرا که با حضور چنین بازیگری قصه در نمیآمد. اگر فیزیک بازیگر به گونهای بود که نشان میداد میتواند حق خود را بگیرد که دیگر چه نیازی به پیرمرد داستان در این فیلم بود؟ در واقع شخصیت سهیل باید یک فیزیک ریز میداشت و بچه مثبت میبود، به همین دلیل نمیتوانستیم از بازیگر درشت اندام برای این نقش استفاده کنیم.
اگر من نقش رحمت، پیرمرد قصه را بازی نمیکردم چه کسی میتوانست این نقش را بازی کند، البته بارها قبل از شروع فیلمبرداری گفته بودم که اگر بازیگر مناسبی در همین سن پیدا کردید که بتواند فعالیت رزمی داشته باشد، نقش رحمت را او بازی کند * هنگام ساخت «مشت آخر» تصادف کردید، اما خیلی زود مجدد فیلمبرداری فیلم را ادامه دادید، تصادف و بعد از آن ادامه فیلمبرداری چگونه انجام شد؟
«مشت آخر» را جلوی دوربین برده بودم که تصادف کردم. این اتفاق یک اتفاق عادی نبود. در واقع ماجرا از این قرار بود که در یکی از روزهای فیلمبرداری، تصمیم گرفتم با مدیر تولید فیلم که یک موتور داشت، برای پیدا کردن فضاهای مناسب برای فیلمبرداری بروم. پشت موتور نشستم، در طول جستجوی لوکیشن مناسب، به یک مکان مناسب برای فیلمبرداری رسیدیم و از مدیرتولید فیلم خواستم که بررسی کند این مکان را میتوان برای فیلمبرداری گرفت یا خیر.
موتور را پارک کرده و روی آن نشسته بودم که ناگهان یک موتور از داخل خانهای بیرون آمده و به موتوری که سوارش بودم زد، این ضربه به قدری شدید بود که موتور چرخید و من را به سمتی پرتاب کرد. به دلیل این تصادف ۹ روز در بیمارستان بیهوش بودم و بعد از به هوش آمدن تازه متوجه شدم که چه اتفاقی برای من رخ داده است. بعد از اینکه کمی حالم بهتر شد، تصمیم گرفتم که این فیلم را به پایان برسانم چرا که اگر عوامل فیلم بیشتر از این معطل میشدند، به سختی میتوانستم آنها را دوباره جمع کنم.
در نهایت برای ادامه فیلمبرداری دوباره به لوکیشنهای مورد نظر رفتیم و کار را دوباره آغاز کردیم، در آن روزها حال من خوب بود، اما بعد از بازگشت به تهران احساس کردم در شرایط مناسب فیزیکی نیستم، به دکتر مراجعه کردم و یک ام.آر . آی از من گرفت و در نهایت تصمیم گرفته شد تا به سرعت عمل شوم. تاکید میکنم که بیشترین سکانسهای فیلم را در همان حال مریضی بعد از تصادف کار کردهام.
* بازی در این فیلم و باورپذیری مخاطب تنها میتوانست با بازی خودتان در فیلم صورت گیرد، چرا که مخاطب این را میداند که مهدی فخیمزاده یک بازیگر ورزشکار است، به همین دلیل بود که نقش رحمت را خودتان بازی کردید؟
اگر من نقش رحمت، پیرمرد قصه را بازی نمیکردم چه کسی میتوانست این نقش را بازی کند؟ البته بارها قبل از شروع فیلمبرداری گفته بودم که اگر بازیگر مناسبی در همین سن پیدا کردید که بتواند فعالیت رزمی داشته باشد، نقش رحمت را او بازی کند. اما از هنرمندان هم سن من کسی نبود که بتواند چنین نقشی را بازی کند، البته این را باید بگویم همه بازیگران هم دوره من، پیرمرد شده و عصا به دست دارند. متأسفانه بازیگران ما و البته مردم جامعه دچار پیری زودرس شدهاند و میتوان گفت که همه پیر شدهاند!
سالها است که همه به پیشواز پیری میروند و و جامعه افراد را از یک سن به بعد پیرمرد میداند و خود افراد نیز اینگونه فکر میکنند که اگر به ۵۰ یا ۶۰ سال رسیدند، یعنی باید یک سری عادتها را ترک کرده و عادتهای جدیدی را برای خود فراهم کنند که مشترک با دیگر افراد هم سن خود باشد!
از طرف دیگر با توجه به اینکه پیش از انقلاب فعالیت خود را در سینما آغاز کرده بودم، با فضای پشت صحنه آن دوره آشنا بودم. به خاطر دارم قبل از انقلاب معمولاً عوامل یک فیلم سر ظهر دور هم مینشستند و خوش میگذراندند. این در حالی بود که من حتی از سیگار و یا مواد دیگر استفاده نمیکردم و بیشتر از هرچیز به دنبال ورزش بودم. البته این را هم بگویم که مادر من روی سالم بودن فرزندانش بسیار حساس بود و در نتیجه هیچ کدام از پسرانش به دنبال دخانیات نبودند.
هیچگاه بهعنوان کارگردان از سوپراستارها در فیلمهایم استفاده نکردهام و بیشتر از بازیگران درجه دو که حرف کارگردان را گوش میدهند، استفاده کردهام. بعد از انقلاب نیز با بازیگران بسیاری دوست هستم اما هیچگاه با آنها کار نکردهام، بهعنوان مثال با اکبر عبدی بسیار رفیق هستیم اما هیچگاه با هم بازی نکردهایم تاکید میکنم که علاقه خاصی به ورزش دارم و هفتهای ۳ جلسه به باشگاه میروم و کاراته کار میکنم. در کنار آن خانهام را هم تجهیز کردهام که اگر یک روز نتوانستم باشگاه بروم، امکان تمرین در خانه را داشته باشم، میتوان گفت بعد از سالها ورزش کردن، به این فعالیت اعتیاد پیدا کردهام. به دلیل آمادگی بدنی که برای نقش رحمت داشتم، در نهایت تصمیم گرفتم خود این نقش را بازی کنم.
* برای بازی در این نقش با توجه به اینکه سکانسهای زد و خورد بسیار داشت، از بدلکار هم استفاده کردید؟
تمام حرکات رزمی رحمت، پیرمرد قصه را خودم بازی کردهام و تنها در یکی از سکانسها که بعد از تصادف گرفته شد، از بدل استفاده کردم.
* چه چیز باعث شد در کنار خودتان از بازیگران شناخته شده این سالها در این فیلم استفاده نکنید؟
متأسفانه استفاده از بازیگران شناخته شده تبدیل به یک معضل در سینما شده است، در واقع برای فروش خوب یک فیلم در گیشه، یا باید فیلم کمدی لوده بسازیم و یا از بازیگران شناخته شده استفاده کنیم.
بهعنوان یک کارگردان سینما نه میتوانم کمدی لوده بسازم (هیچگاه از کمدیهایی از این دست خوشم نمیآمد!) و نه میتوانم از سوپراستار برای فیلمهایم استفاده کنم، که البته چه قبل و چه بعد از انقلاب با سوپراستارها کار نکردهام. چرا که وقتی سوپراستار وارد یک فیلم میشود، تمام فیلم را تحتتأثیر خود قرار میدهد و باید براساس خواسته آن در پشت صحنه کار کرد.
درست است که قبل از انقلاب بهعنوان بازیگر با چهرههایی همچون بیک و یا ایرج قادری کار کردهام، اما هیچگاه بهعنوان کارگردان از سوپراستارها در فیلمهایم استفاده نکردهام و بیشتر از بازیگران درجه ۲ که حرف کارگردان را گوش میدهند، استفاده کردهام. بعد از انقلاب نیز با بازیگران بسیاری دوست هستم اما هیچگاه با آنها کار نکردهام، بهعنوان مثال با اکبر عبدی بسیار رفیق هستیم اما هیچگاه با هم بازی نکردهایم.
البته اگر در فیلم کارگردان دیگری بازی کنم، یا اصلاً کار را قبول نمیکنم یا زمانی که نقش را بپذیرم به حرف کارگردان گوش میدهم. سرکار خودم هم همین توقع را دارم که بازیگر حرف من را به عنوان کارگردان گوش دهد، اما مشکل استفاده از سوپراستار تنها مساله دستمزد آن نیست، بلکه این گروه از بازیگران با خود جوی را میآورند که این جو به فیلم صدمه میزند.
برای «مشت آخر» نیز همین مشکل را داشتم؛ نزدیک به ۸ ماه با تهیهکنندگان مختلف صحبت میکردم و همه به دنبال استفاده از سوپراستار در فیلم بودند.
در این میان، رامین راستاد از جمله بازیگرانی است که دوست دارم با او کار کنم، من با رامین در «فوق سری» کار کرده بودم و این را میدانستم که هم بازیگر بااستعدادی است و هم نقش مورد نظر برای او مناسب است. حال تصور کنید اگر از یک بازیگر بزرگتر و یا سن بالاتر استفاده میکردم با منطق دراماتیک فیلم جور در نمیآمد.
* در این صورت یکی از فاکتورهای شما به عنوان کارگردان برای انتخاب بازیگر حرفشنوی است؟
درست است، البته اگر نظری درباره نقش خود و یا سکانس خاصی داشته باشند به حرفشان گوش میکنم اما به آنها میگویم که بهعنوان کارگردان حق وتو دارم. معتقدم برای یک تغییر کوچک در فیلم باید همه جوانب را در نظر گرفت و همین مساله سبب میشود که کمتر نظرات بازیگران را در فیلم اعمال کنم.
* با توجه به اینکه «مشت آخر» فیلمی است که در آن از حرکات رزمی بسیاری استفاده میشود، از نظر شما برای ساخت چنین فیلمهایی نیازمند بازیگران ورزشکار نیستیم؟
پیش از هرچیز باید بگویم که نزدیک به ۴۰ سال است که ورزش کاراته را انجام میدهم، اما «مشت آخر» تنها فیلمی است که نیاز به بازیگر ورزشکار داشت، البته این را باید بگویم که همیشه از من میپرسیدند که چرا یک فیلم ورزشی نمیسازم. در واقع سوژه مناسبی پیدا نکردم. کاراته چندان برای مخاطب آشنا نیست، کاراته از بوکس کمخطرتر است اما مردم نسبت به کاراته احساس خطر میکنند.
بهعنوان یک کارگردان سینما نه میتوانم کمدی لوده بسازم و نه میتوانم از سوپراستار برای فیلمهایم استفاده کنم، که البته چه قبل و چه بعد از انقلاب با سوپراستارها کار نکردهام. چرا که وقتی سوپراستار وارد یک فیلم میشود، تمام فیلم را تحتتأثیر خود قرار میدهد و باید براساس خواسته آن در پشت صحنه کار کرد ورزشهای رزمی نیاز به آموزش درست دارد و حداقل ۲ سال زمان میبرد که یک فرد بتواند کاراته کار کند، نمیتوان یک بازیگر را ۲ ماه آموزش دهید و بعد جلوی دوربین برود، چرا که چگونگی بالا بردن پا در کاراته، خودش مدتهای طولانی تمرین میخواهد به همین دلیل نمیتوان برای این نقشها از بازیگرانی که هیچ شناختی نسبت به ورزشهای رزمی نداشتهاند، استفاده کند.
اگر در سینمای آمریکا فیلمهای رزمی میسازند به این دلیل است که بازیگران این نوع از سینما ورزشکار هستند و این امر در فیزیک آنها مشخص است و از رشتهای که در آن تخصص دارند استفاده میکنند.
این را میدانم فیلم «سونامی» داستان تیم ملی کاراته است که در آن بهرام رادان به عنوان یک کاراته کار حضور دارد، علاقهمند هستم که ببینم این بازیگر تا چه اندازه نقش یک کاراتهکار را خوب بازی کرده است. از حضور این بازیگر هنگام تمرین کاراته برای سکانسهای مختلف، در شبکههای اجتماعی فیلمهای مختلفی منتشر شده است، اما هیچ کدام از این سکانسها هنگام کاراته کار کردن بهرام رادان را نشان نداده است، این را میتوانم بگویم که اگر کاراته کار نباشید، اولین پایی را که بالا میبرید مشخص میشود. همین مساله در باورپذیری مخاطب تأثیرگذار است. آموزش ورزشهایی مانند بوکس بسیار راحتتر است، تاکید میکنم که هنوز این فیلم را ندیدهام اما در فرم بدن بهرام رادان، یک ورزشکار تکواندو کار را ندیدهام.
به همین دلیل اگر امکانش هست که از سناریو صحنههای مسابقات را حذف کرد، کارگردان باید این کار را انجام دهد، حال نیازی نیست که بازیگر حتماً حرکات ورزشی را جلوی دوربین انجام دهد.
* شما ورزش را با کاراته آغاز کردید؟
اولین ورزشی که شروع کردم بوکس بود و بعد از آن و در سال ۵۶ کاراته را یاد گرفتم. این را باید بگویم زمانی که در دانشکده درس میخواندم کلاس باله با مربی گری عبداله ناظمی داشتیم. در واقع این کلاس برای باز شدن عضلات بدن بود، همچنین کلاس رقص برای گرفتن ریتم، شمشیربازی برای تمرکز و یوگا برای تنفس داشتیم. بعد از اینکه از دانشکده بیرون آمدم و وارد سینما شدم، در یکی از این روزها به یک باشگاه کاراته رفتم و زمانی که این ورزش را دیدم، متوجه شدم که همه کلاسهایی که پیشتر گفتم در این ورزش دیده میشود، اصلاً به دنبال کاراته نبودم بلکه میخواستم ورزشی را انجام دهم که برای بازیگری خوب باشد، در نهایت تمرین این ورزش را آغاز کردم.
در طول دوره بیکاری بعد از انقلاب، تصمیم گرفتم این ورزش را ادامه دهم و همین مساله سبب شد که هر روز به باشگاه بروم و کاراته را تمرین کنم. در نهایت کمربند مشکی این ورزش را دریافت کردم. این ورزش و ادامه آن در بازیگری بسیار به من کمک کرد، چرا که بخشی از بازیگری به فیزیک مناسب بازیگر مربوط میشود، اگر بازیگر فیزیک مناسب خود را از دست بدهد، بی شک در بازی او تأثیرگذار است.
زمانی که «مسافران مهتاب» را ساختم، بارها پیشنهاد شد تا یک سریال هم با شخصیتهای فیلم بسازم اما این پیشنهاد را قبول نکردم. چرا که تکرار شخصیتها را دوست نداشتم و ترجیح میدادم که نقشها و داستانهای جدید را تجربه کنم. در کنار آن نگران این بودم که تکرار یک شخصیت در سینما یا تلویزیون میتواند چندان موفق نباشد * با توجه به اینکه خودتان یک بازیگر ورزشکار هستید، به دیگر بازیگران هم برای ورزش پیشنهاد میدهید؟
در واقع افرادی را در سینمای ایران برای ورزش کردن به خصوص در حوزه کاراته تشویق کردهام. حتی یکی از آنها را به باشگاه بردم. به یاد دارم که یکی از دوستانم که به باشگاه آمده بود، دیگر پای خود را در باشگاه نگذاشت، حتی لباس تمرین خود را در کمد من جا گذاشت و دیگر هم نیامد آن را بگیرد!
باید بگویم که تا مدتی همه را تشویق به ورزش میکردم، بعد به این فکر کردم ورزش کردن برای من در این سن آسان است اما برای کسی که بدنش به ورزش عادت ندارد، ورزش، کار بسیار سختی است و در کنار آن حوصله ورزش کردن هم نیست؛ بعد از ۴۰ سالگی بدن دیگر نمیکشد که یک رشته ورزشی را برای تمرین کردن انتخاب کند.
* با توجه به اینکه در «مشت آخر» حرکات رزمی بسیاری به تصویر کشیده شده، طراحی خاصی برای این حرکات داشتید؟
طراحی حرکات درگیری سکانسها در ذهنم بود، اما هنگام درگیری حرکات بداهه بود و طراحی خاصی برای حرکتهای رزمی نداشتیم.
* در طول فعالیت خود در سینما و تلویزیون به این فکر کردهاید که یک شخصیت ثابت رزمیکار با داستانهای مختلف پدید بیاورید که بتوان فیلمهای سریالی بر مبنای آن ساخت؟
بازیگرانی مانند من، همواره به نقش فکر میکنیم و مثبت و منفی آن چندان برایمان اهمیت ندارد. البته سینما بعد از انقلاب اسلامی، متریال خود را از دست داد و هنرپیشههای خود را هم برای همیشه برد در این میان هنرپیشگان تئاتر روی کار آمدند و دریچه جدیدی روی سینمای ایران باز شد.
برای اینکه یک فیلم یا شخصیت در سینما ادامه داشته باشد، باید قصه خوبی وجود داشته باشد. زمانی که «مسافران مهتاب» را ساختم، بارها پیشنهاد شد تا یک سریال هم با شخصیتهای فیلم بسازم اما این پیشنهاد را قبول نکردم. چرا که تکرار شخصیتها را دوست نداشتم و ترجیح میدادم که نقشها و داستانهای جدید را تجربه کنم. در کنار آن نگران این بودم که تکرار یک شخصیت در سینما یا تلویزیون میتواند چندان موفق نباشد.
* از اکران و فروش فیلم «مشت آخر» راضی هستید؟
سال گذشته «مشت آخر» آماده بود، اما ترجیح دادم که این فیلم در جشنواره فیلم فجر حضور نداشته باشد، چرا که «مشت آخر» را برای بازار گیشه سینما ساخته بودم. چندان از فروش فیلم خبر ندارم اما این را میدانم که فروش چندان مناسبی ندارد. البته این فیلم تبلیغات مناسبی نداشت تا مردم را به سمت دیدن آن فیلم جذب کند.
درباره تبلیغات فیلمهای سینمایی نیز باید بگویم که هزینه تبلیغات چه شهری و چه در تلویزیون، بسیار گران شده است. در واقع میتوان گفت ارائه و معرفی یک فیلم به مخاطب بسیار گران تمام میشود. در اقتصاد سینمای امروز هنرپیشههایی که به عنوان «بیمه فیلم» حضور دارند بیشتر از هرکسی برد دارند!
احساس میکنم که به زودی سینما از «فیلم دیدن» خالی میشود، البته الان هم سینما مرکز «فیلم دیدن» نیست! دیدن فیلم خوب به زودی از طریق سایتها و دیگر روشهای تماشا فراگیر میشود و مردم ترجیح میدهد با قیمت پایینتر و دردسر کمتر فیلمهای مورد علاقه خود را تماشا کنند * عادت سینمای امروز ایران برای استفاده از بازیگران شناخته شده برای تضمین فروش تا چه اندازه میتواند به سینما صدمه وارد کند؟
این اتفاقها معمولاً تأثیر منفی در سینما دارد. البته سینمای ایران، قبل از انقلاب نیز چنین مسألهای را تجربه کرده است. در آن سالها تعداد تولید فیلمهای ایرانی کم شد و سینماداران برای درآمد بیشتر فیلمهای خارجی را برای نمایش در سینماها انتخاب کردند و همین مساله سبب شد که فیلمهای ایرانی فروش کمتری داشته باشد.
اما سینمای امروز ما درگیر مسائلی دیگر است، این را باید بگویم که مردم به سینما میروند که بخندند و آن را کاملًا بهعنوان یک سرگرمی نگاه میکنند، چرا که خارج از سالنهای سینما، فضای بهتر و بیشتری برای دیدن فیلمهای فرهنگی یا هنری است و مردم دسترسی راحتی به این فیلمها دارند. تاکید میکنم که مخاطب امروز سینما برای «فیلم دیدن» به سالنهای سینمایی نمیرود بلکه آن را صرفاً به عنوان یک تفریح میبینند.
ویترین فیلمهای امروز هنرپیشههای شناخته شده است و در صورت داشتن ویترین مناسب فیلم فروش میکند، به همین دلیل است که بسیاری از هنرپیشگان حرفهای ما بیکار هستند. احساس میکنم که به زودی سینما از «فیلم دیدن» خالی میشود، البته الان هم سینما مرکز «فیلم دیدن» نیست! دیدن فیلم خوب به زودی از طریق سایتها و دیگر روشهای تماشا فراگیر میشود و مردم ترجیح میدهد با قیمت پایینتر و دردسر کمتر فیلمهای مورد علاقه خود را تماشا کنند. اگر در آمریکا و یا اروپا فیلمهای سینمایی در سالنها اکران میشود، به این دلیل است که سالنها با آخرین تجهیزات روز دنیا برای تماشای فیلم آماده شدهاند اما سینماهای ما چنین کاری نکردهاند و تجهیزات مناسب و بهروزی ندارد.
* چه راهکاری برای حل این مساله پیشنهاد میکنید؟
نمیدانم در شرایط فعلی چه کار میتوان کرد و واقعیت این است راه حلی هم برای آن ندارم. شاید باید دولت در این زمینه ورود پیدا کند که البته دخالت دولت معمولاً همه چیز را بدتر میکند! اما این را مطمئن هستم که سینما دیر یا زود راه خود را برای بقا پیدا میکند. قرار نیست که همه فیلمها در سینما اکران شود، بهعنوان مثال ترجیح میدادم که «مشت آخر» در سینما اکران نشود و در شبکه نمایش خانگی منتشرش کنم. چرا که سینما دیگر مرکز فیلم دیدن نیست، مردم به سینما میروند که بخندند به همین دلیل فیلمهای کمدی بیشتر این روزها اقبال در اکران دارند.
دیدگاه تان را بنویسید