روزنامه خراسان: سیروس مقدم نیازی به معرفی ندارد؛ کارگردان پرکاری که در دهه نود، ۱۲ سریال ساخته است. به جرئت میتوان گفت: سیروس مقدم در یکی دو دهه اخیر، هیچ اثری زیر استاندارد نداشته و بالاتر از آن، تقریبا همه آثارش پرمخاطب و موفق هم بوده اند. از آن جا که در روزهای اخیر، مطالب بسیاری درباره «پایتخت ۵» توسط خودش و محسن تنابنده گفته شده است، سعی کردیم کمتر از «پایتخت» بگوییم و پرسشهایی تازهتر از او طرح کنیم. با این حال صحبت به برخی زوایای «پایتخت» هم کشید و او با حوصله، درباره این مجموعه نیز صحبت کرد.
پخش «پایتخت» به تازگی تمام شده است و احتمالاً به زودی پروژه بعدی را شروع خواهید کرد. سریال «هنگامه بیداری» به کجا رسید؟
در مرحله تحقیقات پیش تولید و نگارش فیلم نامه است و قرار است جدیتر پیگیری شود؛ چون بخشی از دکورها ساخته و بخشی از لباسها دوخته شده است و در زمینه فیلم نامه نیز گام به گام جلو میرود.
چند قسمت است؟
۴۰ قسمت. با توجه به پروداکشن عظیم، این سریال احتمالاً شما را مدت زمانی از فضای سریالهای کمدی مانند «پایتخت» دور میکند. درست است؟
بله، ولی حداقل یک سال تا آغاز تصویربرداری فاصله داریم، چون هنوز خیلی کار دارد.
شما در سالهای اخیر، به عنوان یک سریال ساز موفق شناخته میشوید. علاقهای ندارید پروژه سینمایی بسازید؟
در برنامه ام ساخت فیلم سینمایی «پایتخت» هست. به جز «پایتخت» هم اگر قصه خوب به دستم برسد، چرا که نه. اما فعلاً قصههای خوبی که به دفتر ما میرسد، همه سریال هستند. بالاخره بعد از این همه سال که میخواهم از تلویزیون به سینما بیایم، شخصاً وسواس دارم و باید قصهای داشته باشم که جذبم کند و یک قدم از قصههای سریال هایم جلوتر باشد.
شما پسرخاله استاد ناصر تقوایی هستید. به همین دلیل به سمت سینما کشیده شدید؟ شرایط حضور در این عرصه را ایشان برای من فراهم کرد. اما بخشی از آن هم به دلیل تحصیلاتم در دانشکده هنرهای زیبا بود که مرتبط با طراحی صحنه و لباس بود و در سریال «دایی جان ناپلئون» هم در همین بخش کار کردم. آقای تقوایی هم مشوق و هم استاد من بوده اند.
شما کاشف استعداد بازیگری برخی ستارههای سینما مانند شهاب حسینی یا پانته آ. بهرام هستید. علاقه دارید در آینده از حضور آنها در آثار خودتان استفاده کنید؟
باید قصه و موقعیت پیش بیاید. بارها هم شده که خواسته ایم با شهاب عزیز کار کنیم، ولی شرایط او یا ما جور نشده و همکاری شکل نگرفته. مثلاً در سریال «اغما» یکی از گزینههای اصلی من برای نقش «الیاس»، شهاب حسینی بود که در آن موقع درگیر کار آقای فرهادی بود و نتوانست بیاید. بعد از «میکائیل»، حدود سه سال و نیم است که ملودرام نساخته اید. دلتنگ این ژانر نشده اید؟ چرا. اتفاقاً قصهای جذاب با نام «خواب زده» در ژانر اجتماعی-ماورائی در دست نگارش داریم که آقای سعید نعمت ا... نویسنده «میکائیل» مینویسند. شما شخصیت کم حاشیهای دارید و به عنوان یک کارگردان، با خط قرمزهای بی شمار تلویزیون کنار میآیید و در مجموع برای صداوسیما، دردسر ندارید. به نظر میرسد یکی از رموز موفقیت تان، همین رویکرد باشد. من یاد گرفته ام که سرم در لاک خودم باشد و مطلقاً سراغ حواشی نمیروم، چون ممکن است روی کارم تأثیر منفی بگذارد. علاقهای ندارم و سن وسالم هم ایجاب نمیکند. دایم در حال مطالعه هستم و همین الان هم دو کتاب، از جمله جدیدترین اثر آقای مصطفی مستور را در کیفم دارم و حتی اگر نیم ساعت فرصت کنم، آنها را مطالعه میکنم. فیلم
میبینم و از این که کنار خانواده ام هستم، لذت میبرم. با همسر و پسرم زندگی آرامی دارم و دلیلی هم نمیبینم به سراغ حاشیهها بروم. در این مدت، هیچ وقت وسوسه نشدید جلوی دوربین بروید و بازی کنید؟ نه، میترسم! به نظرم سختترین کار دنیا، بازیگری است. این که شما بتوانید تبدیل به آدم دیگری شوید و شخصیت او را بازسازی کنید، فوق العاده سخت است و استعدادی میخواهد که من در خودم نمیبینم!
یعنی از اجرای سکانس بالون هم سختتر است؟ برای من بله! من میتوانم دیگران را در بالون جمع و هدایت کنم، ولی واقعاً به عنوان بازیگر در مقابل دوربین رفتن، کاری تخصصی و حرفهای است و کار من نیست.
اگر همین حالا فرصت داشتید و میتوانستید در یک ساعت، یک فیلم نامه بنویسید، چه موضوعی را کار میکردید؟ کم توانان ذهنی. درباره کمبودهایی که در جامعه ما برای رسیدگی به این بیماران وجود دارد. درددلهایی با من در این باره میشود و همین امروز هم دوستی که در آسایشگاه بیماران کم توان ذهنی کار میکرد، از من خواست به این موضوع بپردازم. خودم هم دلم میخواهد روی قصهای درباره این بیماران، نوجوانها و جوانهای کم توان ذهنی کار کنم. چند سؤال شخصی کنم. میدانید خیلیها فکر میکنند برادر سامان مقدم هستید؟ بله، ولی هیچ نسبتی با هم نداریم؛ فقط دوست و همکار هستیم.
فرزند دارید؟ یک پسر و دو دختر. دخترهایم فرزند دارند و پسرم سال آخر دبیرستان است.
به سینما و تلویزیون علاقهمند نیستند؟ نه، تا الان که تمایلی به این حرفه نداشته اند.
به اندازه موهای سرتان، دشمن دارید یا دوست؟ فکر میکنم قاطبه آدمهایی که با من مستقیم یا غیرمستقیم سروکار دارند، بنده و کارهایم را دوست دارند. البته طبیعی است هر آدمی هم تعدادی دشمن، حسود یا مغرض داشته باشد. ولی توجه من بیشتر به نقدهای سالم و سازنده است.
پنج سری سریال «پایتخت»، تأکید زیادی روی اخلاق دارد. دغدغه شخصی شماست یا به خاطر قصه و سوژه به سراغ آن رفته اید؟ من سعی کرده ام موضوع خانواده و اخلاق را در همه سریال هایم رعایت کنم. دلیل آن هم تربیت خانوادگی ماست. ما سر سفره پدرومادر بزرگ شده ایم و ادب را یاد گرفته ایم. این که به بزرگ تر، اطرافیان و جامعه احترام بگذاریم تا از آنها هم احترام ببینیم. خودم هم همیشه در زندگی سعی کرده ام سلامت نفس را رعایت کنم تا اگر در سریال هایم به آن اشاره کردم، نگویند که بهتر است خودت اول رعایت کنی.
آقای تنابنده گفتند اگر سری ششم «پایتخت» در کار باشد، احتمالاً شخصیت «بابا پنجعلی» را خواهید کشت. این تصمیم قطعی است؟ نه، یک فکر است. از ما میپرسند چرا «بابا پنجعلی» در قصه، کمرنگ است؟ واقعیت این است که هر آن چه میشد برای او قصه ساخت، ساخته ایم. به اصطلاح تهش را درآورده ایم. از آن طرف هم بالأخره پیرمردی که فراموشی دارد، ازکارافتاده است و دیگران باید کمکش کنند. آقای تنابنده فکر کرد چطور میشود این شخصیت را دوباره اکتیو کرد و برایش موقعیتهای جدید طراحی کرد؟ دیدیم بهترین راه این است که «بابا پنجعلی» فوت کند و روحش را در سنین و موقعیتهای مختلف مانند جوانی، سربازی، عاشق «لیلا» شدن، بچه دار شدن و... ببینیم. هر از گاهی بیاید و قصههای طنز بامزهای به ما بدهد.
در چند وقت اخیر که حواشی «پایتخت» زیاد شد، پیش آمده بود که از پرسشهای حاشیهای و جنجالها خسته شوید و بخواهید به متن اثر پرداخته شود؟ بله، دلخور میشدم که ۸۰۰ دقیقه سریال ساخته شده است، ولی درباره کلیت اثر صحبتی نمیشود و فقط درباره فلان اتفاق حاشیهای صحبت میشود. دلم میگرفت. با خودم میگفتم بگذارید سریال از ابتدا تا انتها پخش شود و بعد درباره اش قضاوت کنید. نمیشود که بعد از پخش دو قسمت یک سریال، درباره آن قضاوت شود. در زندگی شخصی هم همین طور است؛ کم صبری و عجله که به نظر میرسد این روزها بیشتر هم شده و در همه عرصهها هم همین طور است. مردم کم حوصله شده اند و حوصله ندارند که ببینند حرف حساب سیروس مقدم در «پایتخت» چیست و بعد نقدش کنند. زود پیش داوریها و بهانه جوییها شروع میشود. به علاوه نقد درست این است که هم جنبههای مثبت را بگویید و هم منفی را. این که ۸۰۰ دقیقه این سریال را رها کنیم و فقط بچسبیم به فلان جمله، یا فلان گفتار یکی از شخصیت ها، کمی دور از انصاف است. اما در مجموع آن قدر مردم در این مدت انرژی مثبت به من داده اند که بی انصافیها را دفع کرده ام. تنابنده یکی از ۳ رکن
«پایتخت» است سیروس مقدم از معدود کارگردانهایی است که کار با بازیگردان را قبول میکند و حضور او را مانع استقلال کارگردان نمیبیند. از مقدم درباره کار با بازیگردان و مشخصاً محسن تنابنده که بازیگردانی پنج سری «پایتخت» و سریال «علی البدل» را برعهده داشته است، سؤالاتی کردیم. او از حضور بازیگردان دفاع میکند و این مسئولیت را مانند مسئولیت «مدیر هنری»، از الزامات روز سینما و تلویزیون میداند که به سینمای ایران هم راه یافته است. مقدم همچنین از محسن تنابنده، خودش و الهام غفوری به عنوان سه رکن اصلی «پایتخت» نام میبرد. آن چه در ادامه میخوانید، صحبتهای سیروس مقدم درباره نقش محسن تنابنده در «پایتخت» و تجربه همکاری با او به عنوان بازیگردان است. در سریال «روز حسرت» خانم مهتاب نصیرپور و در «ثریا» خانم حاجیان بازیگردان بودند، ولی به شکل جدی و حرفه ای، اولین بازیگردان من، آقای تنابنده بودند.
اگر به تیتراژهای آثار موفق دنیا نگاه کنید، چند مسئولیت هست که تیتر میشود. یکی اش «مدیر هنری» است. ممکن است بگویید خود کارگردان مشخص میکند صحنه، گریم و لباس چطور باشد، پس چه نیازی به مدیر هنری است؟ اما این طور نیست. اینها تخصصهایی هستند که، چون مورد نیاز عرصه سینما و تلویزیون بوده اند، کم کم به آن اضافه شده اند. بازیگردان هم همین طور است. او رابط بین کارگردان و اتمسفر نقش آفرینی اثر است. بازیگردان، هارمونی را حفظ میکند، احساسات شخصیتها را به بازیگر یادآوری و بازیها را یکدست میکند. به علاوه بازیگرها با حضور بازیگردان، با اعتماد به نفس بهتری بازی میکنند. وظیفه کارگردان هم این است که این بازیها را با نور، لباس، میزانسن و دکوپاژ خوب، در قاب تصویر نمایش بدهد.
«پایتخت» محصول کار فکری یک گروه است. از لحظهای که نطفه «پایتخت» بسته شده، این گروه، اتاق فکر داشته و با هم جلو رفته اند. مسئولیتهای محسن تنابنده هم فراتر از یک نویسنده است؛ چون شخصیتها را خلق کرده و طبیعتاً اشراف بیشتری به سرنوشت آنها دارد. اگر «پایتخت» را یک میز سه پایه تصور کنیم، یک پایه اش تنابنده است به خاطر آن که فکر اصلی و طرح قصه متعلق به ایشان است، یکی اش بنده و دیگری هم خانم غفوری تهیه کننده است.
ما به لحاظ تولیدی درباره هر آن چه نوشته میشود، صحبت میکنیم. مثلاً محسن میگوید قسمتی میخواهیم بنویسیم که همه اش داخل بالون میگذرد. شدنی است؟ من هم اگر ببینم جذاب است، بدون کمترین فکری میگویم بله! بعد میرویم شرایطش را فراهم میکنیم. تحقیقات میکنیم، بالون میسازیم، خلبان میآوریم و. مثلاً در سکانسی که نفربر به زیر آب میرود، همه میگفتند نمیشود، ولی من و محسن میگفتیم راهی وجود دارد. راهش را هم پیدا کردیم و انجام شد. اتفاقاً زیبا هم از آب درآمد.
دیدگاه تان را بنویسید