در «روبان قرمز»حریف آرمانگرایی حاتمی‌کیا نشدم

کد خبر: 364971
سرویس فرهنگی « فردا »:

رضا کیانیان، فرهاد توحیدی، رضا برجی، حجت‌الاسلام رضوانی‌نژاد، سمیع‌الله عطایی، شوکت‌علی محمدی به خبرگزاری تسنیم آمدند تا درباره تصویر افغان‌ها در سینمای ایران صحبت کنند. بخش اول گفتگو منتشر شد و حالا نوبت بخش دوم است. اگر محدودیت زمانی نبود، بحث داغ ما درباره تصویر رسانه‌های ایرانی از مردمان نزدیک‌ترین کشور به ایران، افغانستان تا ساعت‌ها ادامه پیدا می‌کرد، اتفاقی که یک نتیجه واضح برای ما، رسانه‌ای‌ها داشت. سی سال خلأ کار رسانه‌ای در مورد مهاجرین و ساکنین کشوری به‌نام افغانستان، به این زودی‌ها پرشدنی نیست.

عصر روز یک‌شنبه، رضا کیانیان، فرهاد توحیدی، رضا برجی، شوکت‌علی محمدی،شاعر، نویسنده و ناشر مهاجر افغانستانی، حجت‌الاسلام رضوانی‌نژاد رایزن فرهنگی ایران در افغانستان و رئیس خانه فرهنگ ایران در هرات، و سمیع عطایی، دانش‌آموخته سینما و بازیگر و کارگردان گردهم آمدند تا در مورد ذهنیت رسانه‌ای ایرانی‌ها از افغان‌ها بحث و جدل کنند، میزگردی که جریان گرفتن نگاه‌های مختلف در میانه بحث، پیش‌بینی انتهای آن را به‌شدت سخت کرد.

در صحبت‌های پیشین دوستان در مورد این صحبت شد که تصویری که سینما و رسانه‌های ایرانی از مهاجرین افغانستانی نمایش دادند تصویری به دور از واقعیت بود، دوست دارم ادامه بحث را کمی عینی‌تر پیش ببریم. آقای توحیدی گفتید که مشکل اصلی در پرداخت سینمای ایران از مهاجرین افغانستانی، نبود تحقیق و پژوهش است.آقای عطایی هم گفتند که باتحلیل محتوای فیلم‌ها به این رسیده‌اند. دوست دارم حالا از دوستان بپرسم که فکر می‌کنید چه جای خالی ای در این پرداخت بوده است که امروز ما را به این‌جا رسانده است. یعنی رسانه‌های ایرانی چه چیز را پنهان کردند و چه چیز را وارونه نمایش دادند و چه چیز را تبدیل به تصویر قالبی کردند.

عطایی:به زبان و فرهنگ مشترک ایران و افغانستانی در هیچ فیلم ایرانی اشاره‌ای نشده است/ نگاه کردن به چشم بیگانه معضل اصلی است

عطایی: افغانستان و ایران زبان و فرهنگ مشترکی با یکدیگر دارند اما در هیچ کدام از فیلم‌ها به این موضوع شاره‌ای نشده است. مساله دقیقا به همین نگاه بیگانه به مهاجرین برمی گردد. هیچ‌گاه به ریشه های تاریخی و اساطیری این دو کشور هیچ گونه اشاره و پرداختی نشده است. در برخی فیلم‌ها، افغان‌ها مخلان امنیت در ایران هستند، در برخی دیگر از فیلم‌ها با زبان طنز یا جدی دائما آنها تحقیر می‌شوند. نوع زندگی شخصی آنها بسیار بیچاره گونه است و مردان و زنان زیادی در کنار یکدیگر و معمولا در آلونک زندگی می‌کنند. شخصیت‌های افغانستانی در فیلم‌ها بیشتر مفلوک و بیچاره هستند و معمولا با لحن آمرانه و تحکم‌آمیز با آنان رفتار می‌شود. نوع لباس و پوشش آنها بسیار کارگری و گاهی اوقات ژنده پوش است و همین چیزها در نهایت باعث شده است که مردم ایران امروز با نگاه تحقیرآمیزی به آنها نگاه کنند. البته که در کنار همه این فیلم‌های، فیلم‌هایی مثل «باران» و «روبان قرمز» هم بوده است که نگاه انسان‌دوستانه‌ای داشتند و مخاطب ایرانی با تماشای این فیلم‌ها نگاه بهتر و منصفانه‌ای به افغان‌ها داشته است. و حتی در صحنه هایی از فیلم با شخصیت افغان‌ها همذات پنداری کرده‌اند.

توحیدی: افغان‌ها از جنبه اگزوتیک برای سینمای ایران مهم بودند، جبنه‌ای که با آن بتوان به جهان پز داد که ببیند ما سراغ چه موضوعات خاصی می‌رویم

توحیدی: متاسفانه برای سینمای ایران افغان‌ها از جنبه اگزوتیک دارای اهمیت هستند. جنبه‌ای که در جهان با این نوع فیلمسازی می توان به دیگران پز داد؛ پز اینکه ما به سراغ موضوعات ناب و خاصی رفته‌ایم که تا امروز کسی به این موضوعات و مسائل نپرداخته است، بیشتر فیلمسازان همین معامله را با مهاجرین می‌کنند و انگار این نوع طرز تفکر در بین فیلمسازان ایرانی جا افتاده است.

بیشتر فیلم‌هایی که در مورد آنها ساخته شده است هیچ نسبیتی با افغان‌ها ندارد.حتی در سینمای جهان، همین نمونه اخیر؛ فیلم «سنگ صبور» هم به همین شکل است. من به افغانستان سفر نکردم ولی دوست افغان زیاد دارد در مورد افغان‌ها کتاب و نوشتارهایی زیادی خوانده‌ام، رمان و شعرهای آنها را خوانده‌ام و به جرات می‌گویم که این فیلم‌هایی که در مورد آنان ساخته‌اند هیچ گونه نسبت و سنخیتی با افغان‌ها ندارد.

برجی: در اوج زمان جنگ دغدغه شهید آوینی پرداختن به مساله مهاجرین افغان‌ بود

برجی: من فکر می‌کنم اوضاع از این حرفی که زدید ناامیدکننده‌تر است. من حدود 20 بار به افغانستان سفر کردم و هر بار موضوع تازه‌ای از آنها کشف می‌کردم، یک بار ساعت 2 نصفه شب به روستایی در افغانستان رسیدم، جایی را هم نداشتم و نمی‌دانستم باید کجا برم، زنگ خانه‌ای را زدم، پیرمرد صاحب‌خانه تصور کرد پسرش به بیرون از خانه رفته و کلید را همراه خود نبرده است؛ از خواب پریده بود و با غرغر در را باز کرد که متوجه شد که من زنگ زده‌ام ، یک غریبه که میهمانش شده است، باورتان نمی‌شود که چه‌قدر خوشحال شد، مرا به زور برد داخل، کل اعضای خانه را بیدار کرد که مهمان آمده است و از خواب بیدار شوید. به گونه ای از من پذیرایی کرد که من هنوز خجالت زده‌ام ،تنها مرغی را که در خانه داشت برای من سر برید و میهمانم کرد. این در رسانه‌های ایرانی کجاست؟ این واقعیت افغان‌هاست و ما آن را که ندیده‌ام هیچ، حتی برعکسش را هم دیده‌ایم.

یکی از دوستان برایمان تعریف می‌کرد که قاتل یک مرد به خانه پدر مقتول پناه برده است. میهمان او شده است و پیرمرد از قاتل پسرش نگه داری کرده است و در خانه خود به او مکان، آب و غذا داده تا بیماری و زخم‌اش خوب شود. و در آخر یک اسب و کلاشینکف به او داده و از او خواسته است که فرار کند؛ زیرا که او قاتل پسرش است و اگر دیگر پسرانش از این موضوع باخبر شوند که قاتل در آنجا خانه آنها است، او را به قتل می‌رسانند. این موضوعات آدم را به فکر وادار می‌کند که افغان‌ها تا این اندازه عطوفت و مهربانی دارند و از جان و مال خود در همه راه می‌گذرند و ما چنین چیزی را در رسانه‌هایمان نمی‌ببینیم.عملا هیچ کار نکرده‌اند.

کسی باورش نمی‌شود در اوج زمان جنگ دغدغه شهید آوینی پرداختن به مسائل افغان‌ها بود، آنها را به خوبی درک می‌کرد و گفته بود که باید در مورد مهاجران افغانی فیلم ساخته شود، تا چهره واقعی و اصیل آنها برای تمام ایرانی‌ها نشان داده شود. اما متاسفانه میسر نشد.

آقای کیانیان فکر می‌کنم الان دیگر وقتش است که به سراغ شما بیاییم و «جمعه». دوستان گفتند و مشکلاتی را مطرح کردند. یکی از اساسی‌ترین انتقادات این بود که رسانه‌های ایرانی مهاجرین را فقط در نمایش کارگران خلاصه کردند.آنها را فقط یک آدم بیل‌به‌دست نشان دادند که زندگی‌اش کارگری است. فکر می‌کنید واقعا مشکل اینجاست؟ من با دوستان هم‌عقیده نیستم. یعنی فکر می‌کنم که خب وقتی بالای 90 درصد مهاجرین افغان کارگر هستند، تصویری که رسانه‌ها و سینما از آنها نمایش می‌دهد هم همین است. این اشکالی ندارد. اما مشکل این است که به همان کارگری که خلق می‌شود و تصویر می‌شود نگاهی انسانی نمی‌شود. حق روایتی برای او قائل نمی‌شوند، به او ابزاری نگاه می‌کنند و این جوری است که نتیجه‌اش می‌شود تحقیر افغانستانی‌ها.

دوست دارم جمعه «روبان قرمز» را شاهد این بحث بگیرم. جمعه کارگر است، در آلونک زندگی می‌کند، فقیر و بی‌چیز است ، اما در مقابل شخصیت پرویز پرستویی که یک ایرانی است به او نگاهی برابر می‌شود و همین مهمترین عامل انسانی شدن این شخصیت و به تبع آن رضایت مهاجرین افغانستانی است

برجی: به عقیده من هم در فیلم «روبان قرمز» این برابری وجود دارد و همان ست که این شخصیت را شبیه به شخصیت‌های افغانستانی کرده است که ما می‌شناسیم.جمعه برای ما آشناست.

عطایی: درست است که افغانستانی‌های کارگر زیادی وجود دارد؛ اما هزاران دانشجو و شاعر و هنرمند و تاجر هم هستند که در رسانه‌ها دیده نشده‌اند

عطایی: من این حرف را قبول ندارم. درست است که افغان‌های کارگر زیادی وجود دارد اما در کنار کارگران هزاران نفر دانشجو، شاعر، هنرمند، تاجر وجود دارد. چرا رسانه های ایرانی به این شخصیت‌ها نپرداخته است و فقط قشر کارگر را دیده‌اند و در فیلم های خود به تصویر کشیده‌اند.جای بقیه افغانستانی‌ها در رسانه‌های ایرانی کجاست؟ تسنیم: حرفی که شما می‌زنید، درست و صحیح است. این که چرا به این موضوعات و شخصیت‌ها، به نخبگان مهاجر در فیلم‌ها پرداخته نشده است، اما خیال می‌کنم آن بخش کوچکی از مشکل است. نمی‌توان این را نادیده گرفت که اکثریت مهاجرین افغان کارگر بودند و کارگردان ایرانی به راحتی به شما جواب می‌دهد که فقط کارگرها را تصویر کردم چون در واقعیت زندگی روزمره، ایرانی‌ها بیشتر با کارگردان افغان مواجهه دارند. مشکل اصلی اینجا نیست. اشکالی ندارد که کارگرها را نشان بدهند، اما آن کارگران را درست نشان بدهند. این آن اتفاقی است که نیفتاده است. کارگران تحقیرآمیز و برابر نشان داده نشده‌اند و به نظرم باید نقطه تمرکز ما روی همین باشد.

رضوانی نژاد: من هم مخالفم و این را ارجاع می‌دم به بحث قبلی‌ام. نگاه کلی رسانه های ایرانی فقط به مشکلات مهاجران افغانی بوده است، و اینکه آنها کارگر هستند و زندگی خوبی ندارند. هیچ گونه برداشت اصیل و صحیحی به افغانستانی‌های دیگر ندارند .

نزدیک به 24 هزار افغانستانی در هر سال برای گردشگری به ایران می آیند، تنها برای بازدید از ایران می آیند و دوباره به کشور افغانستان بر می گردند. این‌ها کجا هستند؟ چرا وضعیت به گونه‌ای شده است که عده‌ای از دانشجویان افغانی علاقه‌ای به آمدن در ایران را ندارند، استادانی که در افغانستان مشغول به تدریس در دانشگاه‌ها هستند برای برگزاری جلسه با استادان ایرانی رغبتی ندارند. چرا جامعه علمی افغانستان با جامعه علمی ایران رابطه‌ای ندارد؟بخش بزرگی از ماجرا این است که رسانه‌ها آنها را ندیده‌اند.

آقای کیانیان شما چه فکر می‌کنید؟

کیانیان: ببیند من فکر می‌کنم این برای همه ما واضح است که افغانستانی از منظر یک ایرانی، یعنی کسی را که هر روز سر ساختمان یا به عنوان کارگر دیده است و در حومه شهر زندگی می‌کند و او را با این عنوان و موقعیت درک کرده است. و به همین دلیل سینما هم همین تصویر را دوباره بازنمایی می‌کند.

کیانیان: به تعبیری مهاجران افغان در ایران همانند مهاجران ایرانی‌ در ژاپن هستند

واقعیت مهاجرت تلخ است. هر کاری که کنید این تلخی وجود دارد. امروز مهاجران اکثرا حومه شهرها زندگی می‌کنند و زندگی نابه‌سامانی هم دارند. شما وقتی به حومه شهر بروی خودت، ماشین‌ات و تمام چیزهایی که همراه داری در آنجا هضم می‌شود. این فقط مختص مهاجرین هم نیست. در این سال‌ها خیلی‌ از روستانشینان، روستاها را ترک کردند و امروز در حومه شهر‌ها زندگی می‌کنند و ناچارا شغل‌های کاذب دارند. موقعیت برای مهاجران افغانی که از کشورشان به ایران آمده‌اند هم تقریبا به همین صورت است. متاسفانه مهاجر هستند و مهاجر اصولا زندگی منظم و منسجمی ندارد.

برای خود ایرانی‌ها هم همین‌طور است. امروز وقتی شرایط و اوضاع مهاجرت ایرانی‌ها به خارج را نگاه کنیم،با چند دسته مهاجر روبرو می‌شویم. یک دسته افرادی که به امریکا مهاجرت کردند و امروز شرایط و موقعیت خوبی دارند، زیرا قشر ثروتمند و تحصیلکرده با جایگاه اجتماعی مناسب به امریکا مهاجرت کردند. دسته دوم کسانی هستند که از لحاظ سیاسی مشکل داشتند و به اروپا مهاجرت می‌کنند. اما دسته‌ای از مهاجران ایرانی که به دنبال بهبود شرایط اقتصادی‌شان بودند، برای کسب درآمد به ژاپن رفتند. به تعبیری مهاجران افغان در ایران همانند مهاجران ایرانی‌ در ژاپن هستند.

واقعیت تلیخی است ولی وقتی سواد و تحصیلات نداشته باشند مجبور هستند که به شغل‌های سیاه روی بیاورند. شما فکر می کنید ژاپنی ها چه نوع نگاهی به ایرانی های مهاجر در ژاپن دارند؟ مسلما نگاهشان خوب نیست، زیرا ایرانی ها هم در ژاپن معمولا شغل سیاه دارند، وضعیت مهاجران افغان‌ در ایران هم به همین شکل است، وقتی شغل غیرقانونی داشته باشند باید برای اثبات خود، همه کاری انجام دهند و دست به کارهای خلاف بزنند.

برجی: این مقایسه درستی نیست، ایران و ژاپن هیچ چیز مشترکی ندارند

رضا برجی: آقای کیانیان این مقایسه درست نیست، ایران و ژاپن هیچ چیز مشترکی ندارد، اما حتی اگر همین نگاه را هم بپذیریم، الان ایران‌ها در ژاپن زندگی خوب و پادشاهانه‌ای دارند اما اوضاع و شرایط زندگی افغانستانی‌ها در ایران چگونه است؟ طبق آمارهای موجود، نسبت جنایت افغان‌ها در ایران بیشتر است یا ایرانی‌هایی که به ژاپن سفر کرده‌اند؟

شوکت‌علی محمدی:اضح است که مسئله مهاجرت افغان ها به ایران با مهاجرت ایرانی ها به ژاپن، زمین تا آسمان فرق دارد

شوکت‌علی محمدی : این چه حرفی است ؟ خیلی واضح است که مسئله مهاجرت افغان ها به ایران با مهاجرت ایرانی ها به ژاپن، زمین تا آسمان فرق دارد. افغانی ها داخل یک فرهنگ مشترک منتقل شدند، یعنی ما کشور ایران را کشور غریبه نمی دانیم بلکه به دلایل اشتراکات فرهنگی، زبانی و دینی این کشور را همانند کشور خود می دانیم.

کیانیان: حالا تمام این گفته‌ها برای این است که بگویم اگر در فیلم‌ها از شخصیت شاعر و تاجر و تحصیلکرده افغانی استفاده نشده است به این دلیل است که ایرانی ها با آدم‌هایی از جنس کارگر با شغل‌های سیاه بیشتر برخورد داشتند تا یک افغانی تحصیلکرده یا تاجر که در سطح شهر تردد داشته باشد. متاسفانه قشر دانشگاهیان شما در میان مردم کم دیده شده است.بنابراین به نظر من هم مهم چگونه دیده شدن است.

عطایی: آقا کیانیان چرا به این سوال کسی پاسخ نمی‌دهد که چرا این قشر دیده نشده‌است.

کیانیان: این یک مسئله دیگری است. دلایل جامعه‌شناسی خاص خودش را هم دارد که به بحث ما مربوط نیست. بخشی‌اش البته به خود مهاجرین مربوط می‌شود. هنرمند یا شاعر، با آثار درخشانی که از خود به جا می‌گذارد خود را معرفی می‌کند. اما یک ایرانی چگونه با تاجری که هرگز کالایش را ندیده یا تحصیلکرده‌ای که چیزی از او ندیده است و برخوردی با او نداشته است باید آشنایی داشته باشد. یک طرفه قضاوت نکنیم. باید ببینیم که خودمان چه چیز را به نمایش گذاشته‌ایم برداشت دیگران از ما همان چیزی است که خود کاشته‌ایم.

کیانیان: هیچ وقت از ایران نرفتم و هر کسی بخواهد من در ایران نمانم جلویش می‌ایستم

من معتقدم آبروی هر ملت را دولت او حفظ و تضمین می‌کند. من هیچ وقت از ایران نرفته‌ام و نخواهم رفت، زیرا کشور ایران برای من است. هر کسی هم بخواهد جلوی من بایستد که در ایران نمانم در مقابلش خواهم ایستاد. از لحاظ امکانات و مالی موقعیت آن را داشتم که به امریکا یا فرانسه مهاجرت کنم و در آنجا زندگی کنم اما در هر شرایط زندگی در ایران را از دست نداده‌ام. فقط چون شرایط دانشگاه های ایران مساعد نبود، پسرم را به امریکا فرستادم و تا در آنجا ادامه تحصیل دهد. که الان هم تحصیل‌اش به پایان رسید به ایران بازگشت.

چند سال پیش برای جشنواره مستندی، به دبی رفته بودم که در فرودگاه کارکنان آنجا با من رفتار مناسبی نداشتند، یکی از کسانی که پاسپورت ها را چک می کرد، تا پاسپورت مرا دید به من گفت: «ایرانی» و پاسپورت‌ام را به سمت من پرتاپ کرد، از حرکت‌اش ناراحت شدم و تصمیم گرفتم که از همان جا به ایران برگردم، اما با عذرخواهی مسئول فرودگاه قضیه تمام شد. من ایستادم جلو این تصویر و سعی کردم در اندازه خودم آن را تغییر دهم.

ببینید، دولت همانند پدر در یک خانواده است، همانگونه که پدر، شخصیت خانواده را تعیین می‌کند، دولت هم به ملت خود شخصیت می‌دهد. الان در ایران اگر نتیجه‌گیری مذاکرات ژنو پیروزی ایران باشد اوضاع برای ملت ایران تغییر می‌کند، نوع رفتار و بینش جهان نسبت به ایران و ایرانی‌ها خوشایند‌تر و مناسب‌تر خواهد بود. در مورد کشور افغانستان هم اوضاع به همین صورت است، این دولت برای مردم‌اش چه کاری کرده است؟

آقای کیانیان؛ حالا این وسط رسانه‌ها کجای این معادله می‌ایستند؟

کیانیان: تلویزیون و رسانه برای معرفی فرهنگ یک ملت تاثیرات شگرفی دارد. اما امروزه رسانه‌ها عوام‌زده شده‌اند. زیرا استراتژی درست و صحیحی ندارند، نمی‌دانند چگونه باید مخاطبان خود را جذب کنند. وقتی برنامه طنزی می‌سازند هرگونه توهین و دروغ را به آن اضافه می‌کنند . با این این نوع برنامه‌ها، فرهنگ سازی نمی‌شود. هزاران نوع و روش وجود دارد که برنامه طنز قوی ساخته شود. چرا برنامه های طنز برای خنداندن مردم از مسخره کردن دیگران، توهین و دروغ به مردم، یا تهمت زدن به دیگران استفاده می کنند. برای خنداندن مردم می توانند کارهایی دیگر هم انجام دهند. رسانه ملی هیچ گونه کشفی در مورد پدیده های موجود ندارد. مانند ارشمیدس که قانونی را کشف می کرد و خوشحال به خیابان ها می آمد این هم یک نوع شادی است. چرا تلویزیون از این گونه کشف ها ندارد.

کیانیان: ما حتی تصویر درستی از مردم کشور خودمان هم نشان نداده‌ایم

در مورد پرداخت رسانه ها به مهاجرین هم معتقدم اگر پای قشر متفکر جامعه به آنجا باز شود، مسلما نتیجه ناعادلانه نخواهد بود. مانند فیلم حیران که به نسبت باقی فیلم های ساخته شده در زمینه افغانستان خوب است و براساس تحقیق و پژوهش نمونه کاری خوبی را به مخاطب ارائه داده است.

ما حتی تصویر درست و صحیحی از مردم کشور خودمان هم نشان نداده‌ایم، این ضعف رسانه‌های ایرانی را نشان می‌دهد. در کدام یک از سریال های ایرانی، تصویر واقعی مردم نمایش داده شده است؟ منظورم این است که این معضل همه‌جانبه است.

و اگر موافق باشید کمی در مورد «جمعه» صحبت کنیم. یکی از موارد معدودی که افغانستانی‌ها در سینمای ایران نمایش داده شدند و خودشان از آن راضی‌اند. کار خاصی هم انجام نشده بود. فقط به «جمعه» به شکل یک انسان برابر با حق روایت مساوی با شخصیت ایرانی نگاه شده بود.

کیانیان: «روبان قرمز» نبرد دو شیوه آرمانگرایی با واقعیت بود، حریف حاتمی‌کیا نشدم، جان به جانش بکنی آرمان‌خواه است

من در «روبان قرمز» فقط بازیگر نبودم. مشاور و نظریه‌پرداز ایده فیلم هم بودم. فیلم به نظرم روایتی از آرمانگرایی است. دو مرد عاشق پیشه در فیلم حضور دارند که هر دو آرمان‌گرا هستند،اما یکی از آنها اعتقاد دارد که همه اتفاقات خوب در گذشته رخ داده است و قرار نیست که اتفاقات خوب جدیدی رخ دهد، داوود ریشه در گذشته دارد و می‌جنگد برای نگه داشتن گذشته‌ای که همه آرمان‌هایش در آن بوده است. و آن یکی «جمعه» افغانستانی اعتقاد دارد که اتفاقات خوبی قرار است در آینده رخ دهد. نگاهش به آینده‌ای است که قرار است اتفاق بیفتد و آرمانشهر او را بسازد. جمعه و داوود در فیلم غذا و آب نمی‌خورند، اصلا در یک فضای دیگر سیر می‌کنند، در آسمان ها زندگی می کنند، چون اهل آرمان هستند و آرمان را از زندگی واقعی امروز جدا کرده‌اند. اما زنی که معشوقه آنها است. او دوست دارد زندگی کند، آشپزی کند و سرپناه داشته باشد. کاری ندارد گذشته چه شده است و آینده چه خواهد شد. آن دو مرد به دنبال کشف واقعیت‌اند و واقعیت برای آنها همین زن است، اما هیچ کدام موفق نمی‌شوند. از نظر من نقطه پایان فیلم لحظه ای است که تانک به روی مین‌ها می‌رود و منفجر می‌شود. وقتی که خاک ها بر زمین می نشیند، معشوقه هر دو را صدا می‌زند، اما هیچ کدوم جواب نمی‌دهند و زن برگردد به سمت خانه و به راه زندگی خود ادامه می‌دهد. فیلم باید همین جا تمام می شد، اما حاتمی‌کیا را جان‌به‌جان بکنی آرمان‌خواه است. پایان فیلم را تغییر داد و همانی شد که در فیلم دیده‌اید و بالاخره حق را به داوود داد و هر کاری کرد تا داوود پیروز شود.حریف حاتمی‌کیا نشدم.

کیانیان:برای بازی در نقش جمعه مجبور شدم با ذهنیت ایرانی‌ها درباره افغانستانی‌ها بجنگم

اما ماجرای افغان بودن «جمعه». در داستان فیلم، محبوبه باید در سکانس‌هایی عاشق داوود می شد و در سکانس های دیگر عاشق جمعه می شد. اما آن سکانس‌ها که محبوبه عاشق جمعه می‌شد، در نمی‌آمد. مشکل کجا بود؟ بازیگر ایرانی نمی‌توانست عاشق افغانستانی شود. می‌گفت نمی توانم عاشق یک افغانی شوم.

این حرف چرا زده شد؟ زدن این حرف برای من مهتر از خود این ماجرا بود. چه اتفاقی افتاده است که الان نتیجه‌ش این شده است؟

من برای خیلی از صحنه‌هایی که در فیلم است مجبور شدم با ذهنیت‌ها بجنگم. در یک صحنه جمعه داوود را کتک می‌زند، همه با این صحنه مخالف بودند و می‌گفتند مگر امکان دارد که یک افغانستانی، فرد ایرانی را بزند؟ذهینت‌ها در این حد بود و بازی در نقش یک افغانستانی با این مختصات مسیر دشواری بود. بسیار دوست داشتم که در سراسر فیلم آن توازن و برابری که شما می‌گویید حفظ شود، اما مسیر واقعا سختی بود. خودم را در قالب نقش یک افغانستانی فرو بردم تا نوع نگاه مردم را بیشتر درک کنم و همان موقع دریافتم که نوع نگاه ها به یک افغانستانی در کشور ایران بسیار متفاوت است، خانم نقش مقابل من یک نوع نگاه دارد و بازیگر مرد نگاه دیگری دارد.

منبع:‌تسنیم

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت