سخنان آیت الله وحید خراسانی در عظمت عزاداری امیر مؤمنان/ استاد فاطمی نیا: خدا خواست که شهادت محراب، مخصوص امیرالمؤمنین باشد/ تفسیر روز: نیکوکاران کیانند؟/ صوت: مرثیه شهادت با نوای میرداماد و کریمی

کد خبر: 355174

وظيفه اين مملكت در 21 رمضان چيست؟ مردم عذر مي آورند كه روزه اند با روزه هيئات چه جور بيرون بيايد. قدر نعمت را بدانيد.‌ اگر با آن زبان روزه بيرون بيايي و براي فرق شكافته او بر سر و سينه بزني وقت مردن خاتم انبياء سرت را به زانو خواهد گرفت. اين نعمت ها از دست رفته! فرمود: يا علي! كسي كه تو را كشته مرا كشته؛ بعد فرمود: يا علي! تو روح مني. تو مثل جان مني. تو از طينت مني.

سخنان آیت الله وحید خراسانی در عظمت عزاداری امیر مؤمنان/ استاد فاطمی نیا: خدا خواست که شهادت محراب، مخصوص امیرالمؤمنین باشد/ تفسیر روز: نیکوکاران کیانند؟/ صوت: مرثیه شهادت با نوای میرداماد و کریمی
سرویس فرهنگی «فردا»: بار دگر، میهمانی الهی آغاز شده است تا بندگان در فرصتی تازه به بهار قرآن و معرفت الهی روی آورند و از برکات آن بهره‌مند گردند. این بهار رمضان، ترنم عشق و معرفت خداوندی است که مؤمنان آن را بر دل و زبان خویش جاری می‌سازند. این بار هم «فردا» ويژه‌نامه‌هایی روزانه و موجز تدارک دیده است تا در این بهار معرفت، ما را نیز از دعای خیر خود بی نصیب نگذارید.
دعای روز بیست و یکم ماه مبارک رمضان
اللَّهُمَّ اجْعَلْ لي فيهِ إلى مَرضاتِكَ دَليلاً، و لا تَجعَلْ لِلشَّيْطانِ فيهِ عَلَيَّ سَبيلاً، وَ اجْعَلِ الجَنَّةَ لي مَنْزِلاً وَ مَقيلاً، يا قاضِيَ حَوائِج الطّالِبينَ.
خداوندا! در این روز مرا به سوی رضا و خشنودی خود راهنمایی کن و شیطان را بر من مسلط مگردان و بهشت را منزل و جایگاهم قرار ده ای برآوردنده حاجات طالبان معرفت و مشتاقان حقیقت!
سخنان آیت الله وحید خراسانی در عظمت عزاداری امیرالمؤمنین
آیت الله العظمی وحید خراسانی: بايد بدانيد ماه رمضان چه اتفاق افتاده؟ اگر بخواهيد بفهميد همين كلمه بس است. وقتي پيغمبر آن خطبه غرّاء را خواند راجع به ماه رمضان، يك مرتبه يكنفر از جا برخاست. آن كه بود؟ آن كسي بود كه گفتني نيست كه بود! چه كرد! به كجا رسيد! آن يكنفري كه از جا برخاست و در مقابل پيغمبر در همچو وقتي حرف زد كه بود؟ امير المؤمنين. از جابرخاست گفت: يا رسول الله ! افضل اعمال در ماه رمضان چيست؟ پيغمبر جواب داد، اما چه جوابي! خوب اينها را فكر كنيد:
خاتم النبيين، عصاره عالم هستي است. يعني تمام عالم به كمال برسد مي شود مرتبه نبوت. مرتبه نبوت ، باز به كمال برسد، مي شود مرتبه رسالت. مرتبه رسالت به كمال برسد ، مي شود صاحب كتاب. صاحب كتاب به كمال برسد ، مي شود اولوا العزم. بعد تازه به آنجا كه رسيد همه، عصاره مي شود، مي شود خاتم . ما كان محمد ابا احد من رجالكم و لكن رسول الله و خاتم النبيين، اين كلام خداست.
پيغمبر خاتم كسي است كه خدا در قرآن با او وقتي حرف مي زند، مي فرمايد: لعمرك ، به جان تو قسم. شبي كه او را به معراج برده براي آن سير ، خدا خودش را تسبيح كرده. اين است پيغمبر خاتم. سبحان الذي اسرى بعبده ليلاً من المسجد الحرام الي المسجد الاقصى.
اميرالمؤمنين در مقابل همچو كسي برخاست، گفت يا رسول الله، افضل اعمال در ماه رمضان چيست؟ فرمود: الورع من محارم الله. ورع از آنچه كه خدا حرام كرده، افضل اعمال اين است. شكم از لقمه حرام. چشم از نگاه به بيگانگان. افضل مي شود ورع [از محرمات]. بعد از اين كلام گريه كرد. خب خاتم كه گريه كند ، 124 هزار پيغمبر ناله مي زند. وقتي اشك او از چشمش جاري بشود جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل به خود مي لرزد، وقتي قلب پيغمبر خاتم بشكند و اشك او جاري بشود عرش و كرسي و لوح و قلم مي لرزد. گريه كرد، گفت: يا رسول الله چرا گريه مي كني. فرمود: ياعلي، گريه ام براي آن وقتي است كه در اين ماه، ضربت به فرق تو مي خورد. اين ماه ، ماه همچو كسي است. حالا عاقلي بايد فكر كند واقعه اي كه هنوز اتفاق نيفتاده، خاتم انبياء، قطب دائره وجود تاج سر اولين و آخرين براي فرق شكافته او گريه مي كند.
وظيفه اين مملكت در 21 رمضان چيست؟ افسوس كه عمر گذشت، ما چقدر تقصير كرديم. مردم عذر مي آورند كه روزه اند با روزه هيئات چه جور بيرون بيايد. قدر نعمت را بدانيد.‌ اگر با آن زبان روزه بيرون بيايي و براي فرق شكافته او بر سر و سينه بزني وقت مردن خاتم انبياء سرت را به زانو خواهد گرفت. اين نعمت ها از دست رفته.
فرمود: يا علي ! كسي كه تو را كشته مرا كشته. بعد فرمود: يا علي! تو روح مني. تو مثل جان مني. تو از طينت مني.
يعني چه اين حرف ها؟ يعني عزاداري روز 21 ، عزاداري براي شخص خاتم است. دسته هايي كه بيرون مي آيند براي شهادت خاتم انبياء بيرون آمدند. معناي اين كلمه اين است: مجالسي كه منعقد مي شود، براي شخص پيغمبر خاتم است. اگر بشريت بفهمد- نه تنها شيعه- براي علي روز بيست و يكم بر سر و سينه مي زند. اگر آدميت بفهمد هر جا انسان است ، هر جا بشر است روز بيست و يكم براي علي سياه پوش است. اميرالمؤمنين اين است.
يك كلمه مي گويم بس است. در عهدي كه به مالك اشتر نوشت اين را دنيا بايد گوش كند بفهمد.
فرمود: اي مالك ! با مردم اينچنين رفتار كن. خوب گوش كنيد ، بفهميد ، درك كنيد. فرمود: اي مالك همه كساني كه رعيت تو هستند از دو طائفه بيرون نيستند، يا برادر تو اند در دين، يا شبيه تو اند در خَلق.
حالا ببين با كفار عملش چيست؟ رفتارش با كافر چيست تا برسد به مسلمان. فرمود: مالك! در قلبت رحمت، محبت، لطف نسبت به همه داشته باش حتي كفار. اين است حكومت اسلام. اين است حكومت علوي. پنج مطلب فرمود ، عقل مبهوت است فرمود: رحمتف دوم: محبت، سوم: لطف، چهارم: عفو، پنجم: صفح، نسبت به همه، چه مسلمان و چه كافر ، چه يهودي ، چه نصراني. مبادا در قلمرو مملكت تو نسبت به يك كافري كمترين تعدّي بشود. دنيا بايد براي گوينده اين كلام عزا بگيرد. آنچه اسرار اين بيان است بايد بزرگاني مثل شيخ انصاري بفهمند.
بعد بيانش اين است. فرمود:با همه... خوب دقت كنيد يعني در مملكتي كه در آن مملكت كه لواء اسلام و حكومت علوي بر سر پاست، بايد تمام افراد آن مملكت حتي كفار زندگي با آنها ، لطف با آنها ، به جوري باشد... اي مالك! رعيت ّزلل دارد ، علل دارد. اي مالك رعيت لغزش دارد، چه عمد، چه خطاء،اگر انجام دادند تو با آنها جوري رفتار كن كه توقع داري خدا با تو رفتار كند. حالا براي يك همچو كسي بايد تمام دنيا عزا بگيرد يا نه؟ كي شناخت علي بن ابي طالب را؟ كسي كه زير پرچم او با كفار اين جور رفتار مي شود ببين با مسلمانان معامله چه جور است؟
آنچه مهم است اين است كه عقل مبهوت است: امپراطوري روم ، شاهنشاهي ايران مسخّر شد برايش، همه در قبضه قدرتش. فكر كنيد. اينها را دانشگاهي ها تأمل كنند، علماء مملكت دقت كنند، بفهمند ، چه خبر است. چه غوغاست. كسي كه ايران امروز يك ايالت نشين او بوده ، تا برسد به بقيه امپراطوري روم ، شاهنشاهي ايران زير دو پايش، يك مرتبه يهودي آمد جلو ، گفت: يا علي! اين زره ات كه در آنجاست مال من است. فرمود : اين زره من است از دستم افتاده. گفت: يا علي! اين زره مال من است، من دست برنمي دارم تا حاضر بشي پيش قاضي. اينها را فكر كنيد.
همچو كسي، آن هم كسي كه از جهت معنا ، 124هزار پيغمبر زير پرچم اويند؛ آدم و من دونه تحت لوائي، و آن لواء در دست علي بن ابي طالب است، از اين طرف هم حكومت دنيا در قبضه اقتدارش است، با يهودي آمد پيش قاضي. قاضي ديد زره در دست يهودي است. حكم كرد كه زره مال يهودي است. حالا فكر كنيد. قاضي عليه او حكم كرد، آن هم به نفع يهودي. امير المؤمنين زره را به يهودي تحويل داد. يك مرتبه يهودي افتاد روي قدمش. گفت: يا علي! زره مال خودت بود، من همه اين بساط را به راه انداختم كه ببينم اين دين همان ديني است كه موسى خبر داده، اين ادعا را به ناحق كردم. تو در مقابل مثل مني حاضر شدي، به محكمه آمدي، آن هم حكم قاضي را به حسب ظاهر يد من پذيرفتي، همه مقصد اين بود كه بدانم تو هماني كه موسي خبر داده كه جانشين خاتمي. أشهد ان لا اله الا الله... افتاد روي قدمش، مسلمان شد. حضرت زرهش را به او داد، هفتصد درهم هم به او داد. يهودي در صفين در ركاب اميرالمؤمنين شهيد شد.
اين است علي بن ابي طالب. اين منشور حكومتش. اين هم عملش. دنيا كجا ديده بشري كه اقاليم هفت گانه بما تحت افلاكها همه را به او بدهند تا يك پوست جو از دهن يك مورچه بگيرد، هفت اقليم را ببازد و آن پوست جو را از دهن مورچه نگيرد. براي همچو كسي ، بشريت بايد عزا بگيرد.
كه بود ؟ چه كرد؟ اين زندگي جه بود؟از آن روزي كه در خانه خدا به دنيا آمد بيت الله شد مولِد او. بيت الله شد مشهد او. در تاريخ همچو مقامي پيدا نشده. در خانه خدا به دنيا آمدن، در خانه خدا شربت شهادت نوشيدن. عقل مبهوت است.
صبحي كه آمد به نماز، آن شب مهمان دخترش بود. دختر براي پدري كه سلطنت بر ربع مسكون دارد، يعني مشرق و مغرب تحت حكومتش است، سفره اي كه تهيه كرده بود ، نان جو بود و نمك و شير. سر سفره كه نشست گفت: كى ديدي پدرت سر يك سفره دو خورشت بخورد؟ آمد نمك را بردارد كه با نان جو و شير افطار كند فرمود: نمك را بگذار، شير را بردار. با نان جو و نمك افطار كرد. چرا؟ براي اين كه مبادا در سرزمين حجاز و يمامه يكنفر باشد كه سفره اش از سفره علي كم رنگ تر است. همچو كسي است كه وقتي شمشير به آن فرق خورد جبرئيل بين زمين و آسمان گفت: تهدّمت والله اركان الهدي، إنفصمت والله العروة الوثقي ...
***

كسي ( نزد او ) آمد و گفت : يا علي ! من گرفتارم ؛ . . . به قنبر رو كرد و فرمود : به او هزار بده ! قنبر پرسيد : يا اميرالمؤمنين ! هزار دِرهم بدهم يا هزار دينار ؟ ـ هزار درهم هزار مثقال نقره مي‌شود و هزار دينار هزار مثقال طلا ـ كَرَم ، اين كَرَم است كه فرمود : ببين به حال او كدام بهتر است ! كلاهما عندي حجران ؛ هر دو نزد من سنگ است ؛ براي من تفاوتي نمي‌كند ، چه طلا چه نقره ، ببين براي كدام سودمندتر است! كسي كه اين دستِ باز را دارد، هنگام جان دادن با تو چه خواهد كرد؟!

اين پرده‌اي را كه در پشت سر است مي‌بينيد ؟ اين پرده و پرده‌ي فاطميّه ، ما اين دو پرده را ترتيب داديم كه اگر شيخ ازهر، علماي حجاز گفتند كه در روز سوم جمادي الثانيه و روز بيست و يكم ( رمضان ) در ايران چه خبر است ، ( مطالب ) اين دو پرده ، جواب تمام علماي عامّه در دنياست ! و من در مسجد اعظم اعلام كردم و اين اعلام به دنيا منتشر شد كه اگر فخر رازي هم سر از خاك بردارد و جواب اين پرده را بدهد ، اول سنّي من خواهم بود ! ده سال است كه اين اعلام انجام شده و به مصر و حجاز هم منتشر شده ، امّا همه از جواب ، عاجز و درمانده‌اند !

مطالب اين پرده‌ها از قرآن شروع مي‌شود و سپس سنّت قطعيّه ، و باز قرآن و سنّت قطعيّه ؛ ( و مستند به ) صحيح بخاري ، و بعد اثبات مي‌شود كه چه مظلومي در عالَم رفت ! چه مظلومي ! به اتّفاق تمام مفسّرين ، تمام محدّثين ، تمام اصحاب مسانيد از عامّه ، در آيه‌ي مباهله مراد از أنفسنا عليّ بن ابيطالب است ، اين يك جمله از كتاب الله ؛ امّا متن صحيح بخاري اين است كه در سه موضع اين حديث را نقل كرده است كه : يا علي ! أنت منّي و أنا منك ؛ حجّت اين جور بر دنيا تمام مي‌شود ،. اعظم صحاح نزد همه‌ي عامّه ، صحيح بخاري است و او اين حديث را در سه مورد نقل كرده است : يا علي ! تو از مني و من هم از تو ام ! اين دو كلمه از كتاب و سنّت است و آيا دنيا مي‌تواند جواب بدهد ؟ اگر به حكم خداوند ، علي جان پيغمبر است ، اگر به حكم سنّت قطعيّه ، علي از خود پيغمبر و پيغمبر هم از علي است ، فاصله‌ي ميان پيغمبر و علي به سه خليفه ، با چه عنواني قابل توجيه است ؟! دنيا ( اگر مي‌تواند ) جواب اين دو كلمه را بدهد .

كسي از پاي منبر او برخاست و گفت : وا مظلمتاه ! يا اميرالمؤمنين ! به من ظلم شده است ؛ حضرت فرمود : اگر به تو يك ظلم شده ، امّا به من به عدد ريگ‌هاي بيابان ، ظلم شده است . حال ، وظيفه‌ي ما در روز شهادت چنين كسي چيست ؟ دو جمله كافي است ؛ روايت معتبري است راجع به ماه رمضان ؛ فرمود : قد أقبل إليكم شهر الله بالبركة والرحمة والمغفرة ، بعد به بيان اوصاف ماه رمضان در اين خطبه‌ي غرّاء پرداخت و ماه رمضان را وصف كرد كه : نَفَس‌ها در اين ماه ، تسبيح است و خوابتان عبادت . . . و يك مرتبه صداي گريه‌ي خاتم النبيين بلند شد . همه مبهوت‌اند ، چه شده ؟ پيامبر خاتم ، آن هم گريه با صداي بلند . . . ؛ همه حيران‌اند ؛ چرا ؟ اين اشك ريزان براي چيست ؟ . . . اشاره كرد به اميرالمؤمنين و گفت : براي آن ضربتي كه بر سر تو در اين ماه وارد مي‌شود !

اگر خاتم النبيين قبل از اين ضربت با صداي بلند براي اين مصيبت گريه مي‌كند، آيا من و تو بايد چه كنيم ؟ افسوس كه عمر گذشت و نفهميديم ؛ قدر ندانستيم و باختيم ؛ َ رحِمَ الله مَنْ أحيا أمْرَنا ! هر هيئتي كه روز بيست و يكم بيرون بيايد، ( حركت آن هيئت ) احياي امر اميرالمؤمنين است . امام ششم فرمود : خدايا ! آن رحمتت را بر آن كسي بفرست كه امر ما را زنده كند ؛ آن رحمت چه رحمتي است ؟ ورحمة ربّك خير ممّا يجمعون . آن هيئت بيرون آمد ، اين رحمت را برد ، آن ديگري بيرون نيامد ، اين رحمت را از دست داد .

افسوس كه عظمت و اهمّيّت اين مصيبت ، نه قابل وصف است و نه قابل درك ! من مبهوتم كه چه بگويم ؟!

در غزوه‌ي احد ، نود جراحت به بدنش رسيد ؛ پيغمبر به عيادت او آمد ، ديد ( جراحت‌ها را ) فتيله مي‌كنند ، جراحت‌ها بدن را سوراخ سوراخ كرده است و داخل اين جراحت‌ها فتيله وارد مي‌كنند ؛ وقتي كه چشم رسول خدا به اين منظره افتاد ، به صداي بلند گريه كرد ! ( امير المؤمنين ) گفت : يا رسول الله ! همه‌ي اين‌ها سهل است ، همه در راه خدا سهل است . . . .

صبح نوزدهم (ماه رمضان به مسجد ) آمد و قاتل خود را بيدار كرد و فرمود : خبر دارم كه زير ردا چه مخفي كرده‌اي . بعد در محراب ايستاد ؛ آن روز در نماز خويش ، سوره‌ي انبياء را خواند ؛ يعني چه ؟ يعني يك صد و بيست و چهار هزار پيغمبر ، همه دور اين محراب‌اند . سپس به سجده رفت و سر از سجده برداشت ؛ جبرئيل امين وحي خداست . قرآن بخوانيد تا بفهميد جبرئيل كيست ! علّمه شديد القوي ذو مرّة فاستوی وهو بالأفق الآعلی ؛ چنين كسي ميان زمين و آسمان سه جمله دارد و هر جمله‌اي هم با والله ( همراه شده است ) . اين جاست كه عقل شيخ انصاري ، شيخ طوسي ، شهيد اول و ثاني مبهوت است . وقتي ضربت به آن سر وارد شد ، جبرئيل بين زمين و آسمان گفت : تهدّمت والله أركان الهدی ! اين كلام امين وحي خداست ؛ تهدّمت والله أركان الهدی ؛ قسم به ذات قدّوس خدا كه اركان هدايت خراب شد . كلمه‌ي دوم كه من از گفتن آن عاجزم تا چه رسد به درك آن ! گفت : إنطمست والله نجوم السّماء وأعلام التقی ؛ همه‌ي عَلَم‌هاي تقوا خاموش شد و نور و بهاء ستارگان آسمان هم رفت ! كلمه‌ي سوم كه عقل را مبهوت مي‌كند اين است : إنفصمت والله العروة الوثقی ؛ به ذات خدا قسم كه عروه‌ي وثقی پاره شد ! اين عروه‌ي وثقی كه شب بيست و يكم پاره شد چيست ؟ قرآن را بخوانيد تا بفهميد : فمن يكفر بالطاغوت ويؤمن بالله فقد استمسك بالعروة الوثقی ؛ معني اين جمله اين است كه در اين ضربت ، ايمان به خدا به كلّي منفصم شد !

آيا روز بيست و يكم چه روزي است ؟ إنفصمت والله العروة الوثقی ؛ وقتي كه چنين ضربتي به سر رسيد ، جبرئيل ميان زمين و آسمان ، اعلانش اين بود و هر سنگي را كه از زمين برداشتند ، خون جوشيد ، امّا خود او گفت : فزت و ربّ الكعبة ! غوغايي است ! و همان كسي كه در آن ضربت گفت : فزت و ربّ الكعبة ، وقتي جنازه‌ي زهرا ( سلام الله عليها ) را تحويل پيغمبر داد ، گفت :

نفْسي علی زفراتها محبوسة *** يا ليتها خرجت مع الزفرات !

اي كاش علي مرده بود !

خدا خواست که شهادت محراب، مخصوص امیرالمؤمنین باشد
حجت الاسلام و المسلمین فاطمی نیا: اینها جمعی از خوارج بودند، دور هم جمع شدند قرار گذاشتند که بروند سه نفر را به قتل برسانند، و به اصطلاح امروز ما ترور کنند،چاره ای نیست مجبورم اسمها را اینطور ببرم قضیه همین طور است، گفتند این سه نفر باید کشته شوند، یکی امام علی علیه السلام یکی معاویه و یک عمروبن عاص، این سه نفر.
خب ابن ملجم که خدا او را از لعن و ویل خود جدا نسازد مامور شد که علی علیه السلام را به قتل برساند، یکی دیگر هم قرار شد معاویه را به قتل برساند، یک هم عمروعاص را، این سه نفر آمدند، همانطور که همه تان میدانید ابن ملجم این جسارت بزرگ را کرد و و لقب اشق الاولین والاخرین را پیدا کرد، شقی ترین شخص در عالم کون ابن ملجم بود، اشق الاولین و الاخرین. خب ضربت به سر مولای عالم زد که همه تان میدانید.
اما آن یکی رفت شمشیر انداخت که مثلا معاویه را از ناحیه سر یا سینه مجروح کند شمشیر از ران معاویه گرفت و ران او مجروح شد و او را به منزل بردند. بعد پزشک آوردند برای معاویه که علاج کند، پزشک گفت که شما این زخمتان دو راه دارد که خوب بشود، یکی این است که این محل را داغ کنیم، راه دیگر این است که شربتی هست که به تو بدهیم و این سم را از بدن تو خارج کند، اما یک قیدی در اینجا هست که اگر شربت را بخوری عقیم میشوی و دیگر فرزند دار نمیشوی ولی اگرتحمل این داغ نهادن را داشته باشی در عوض عقیم نمیشوی، معاویه یک فکری کرد گفت من عقیم هم بشوم مهم نیست یزید مرا بس است! من همین شربت را میخورم تاب این آتش را ندارم.، این هم اینطور شد.
و اما عمروعاص، عمروعاص یک نفر داشت به نام خارجه، آن خارجه را بجای خود برای نماز فرستاد، حالا الله اعلم که سر این قضیه چه بود، گفت من دلدرد دارم! خارجه هم از افراد دستگاه او بود که بجایش رفت، و آن کسی که آمده بود عمروعاص را بکشد یا عمروعاص را حضورا ندیده بود یا به خاطر تاریکی هوا خارجه را بجای عمروعاص زد و عمرعاص کشته نشد.
حالا عنایت کنید، یک شاعر اندلسی، همان اندلسی که امروز به آن میگویند اسپانیا، شعری گفته است بسیار مفصل، قصیده بسیار مفصلی است که بنده بعد از تلاش بسیار به آن دست یافتم، به آن میگویند "القصیدة بسّامه" ایشان قصیده مفصلی در تاریخ اسلام و خلفاء گفته است تا میرسد به شب نوزدهم ببینید چه میگوید این بیت خیلی شنیدنی است، میگوید که:
یا لیتها اذ فدت عمرا بخارجة فدت علیاً بمن شاءت من البشری
می‌گوید ای کاش آن شبی که این دنیا خارجه را فدای عمرعاص کرد تمام بشرها را فدای علی میکرد که علی کشته نمیشد.
و بالاخره این ضربت به سر نازنین امام علی علیه السلام فرود آمد و منجر به شهادت او شد، آن دو نفر هم کشته نشدند. در اینجا یک سری هست و آن سر این است که علی علیه السلام به اتفاق تمام مورخین از شیعه و سنی در کعبه به دنیا آمده است، مولود کعبه است، بزرگان اهل تسنن مینویسند و "لم یشتهر وضع غیره فی بیت" اصلا مشهور نیست در دنیا که غیر علی علیه السلام کسی در بیت به دنیا آمده باشد. این ولید و مولود کعبه است، خدا خواست که این شهادت محراب هم اختصاص پیدا کند به مولی و آقای عالم علی علیه السلام.
قبلا گفتیم که باید تخلق به اخلاق خدا پیدا کنیم این همان است که شاعر میگوید: ها علی بشر کیف بشر، ربه فیه تجلی و ظهر یعنی ببینید اگر بناست که صفات خدا روی مخلوقی به نمایش گذاشته شود، باید روی امیرالمومنین به نمایش گذاشته شود، روی پیغمبر اکرم، صدیقه کبری و فرزندان اینها به نمایش گذاشته شود، بله میگوید: ها علی بشر کیف بشر؟! بله بشر است ولی چگونه بشری است؟! ربه فیه تجلی و ظهر، صفات خدایی در او به نمایش گذاشته شده است، همانطور که خدا برای دوست و دشمن مهربان است، رزق میدهد، وقتی که این ملعون ضربت به سر آقا زد، از همانجا که آقا در محراب افتاده وغرق در خون بود شروع به سفارش ابن ملجم کرد که با او خوب رفتار کنید و هکذا تا بعدها که سفارش های دیگر.
به نقل از a-fateminiya.blogfa.com
تفسیری از جزء بیست و یکم: نیکوکاران کیانند؟
آیه ١ تا ٥ از سوره مبارکه لقمان
*بِسمِ اللهِ الرَّحمانِ الرَّحیمِ* الم ( ١ )
تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ الْحَکِیمِ (٢)
هُدىً وَ رَحْمَةً لِلْمُحْسِنِینَ (٣)
أَلَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ (٤)
أُولئِکَ عَلى هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (٥)
معنای آیات
*بنام خداوند بخشنده مهربان* الم. ( ١ )
این آیات کتاب حکیم است (کتابى پرمحتوا و استوار)! (٢)
مایه هدایت و رحمت براى نیکوکاران است. (٣)
همان کسانى که نماز را برپا مى دارند، و زکات را مى پردازند و آنها به آخرت یقین دارند. (٤)
آنان بر طریق هدایت پروردگارشانند، و آنانند رستگاران. (٥)
تفسیر آیات
نیکوکاران کیانند؟
این سوره، با ذکر عظمت و اهمیت قرآن آغاز مى شود، و بیان حروف مقطعه در ابتداى آن نیز، اشاره لطیفى به همین حقیقت است: این آیات که از حروف ساده الفبا ترکیب یافته، چنان محتوائى بزرگ و عالى دارد که سرنوشت انسان ها را به کلى دگرگون مى سازد (الم).
* * *
لذا بعد از ذکر «حروف مقطعه» مى گوید: «این آیات کتاب حکیم است» (تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ الْحَکِیمِ).
«تِلْکَ» در لسان عرب، براى اشاره به دور است، و کراراً گفته ایم: این تعبیر مخصوصاً کنایه از عظمت و اهمیت این آیات است، گوئى در اوج آسمان ها و در نقطه دور دستى قرار گرفته!
توصیف «کتاب»، به «حکیم»، یا به خاطر استحکام محتواى آن است، چرا که هرگز باطل به آن راه نمى یابد، و هرگونه خرافه را از خود دور مى سازد، جز حق نمى گوید، و جز به راه حق دعوت نمى کند، درست در مقابل «لَهْوُ الْحَدِیْثِ»(سخنان بیهوده) که در آیات بعد مى آید، قرار دارد.
و یا به معنى آن است که: این قرآن، همچون دانشمند حکیمى است که در عین خاموشى، با هزار زبان سخن مى گوید، تعلیم مى دهد، اندرز مى گوید، تشویق مى کند، انذار مى نماید، داستان هاى عبرت انگیز، بیان مى کند، و خلاصه به تمام معنى داراى حکمت است، و این سرآغاز، تناسب مستقیمى دارد با سخنان «لقمان حکیم» که در این سوره از آن بحث به میان آمده.
البته، هیچ مانعى ندارد که هر دو معنى «حکمت» در آیه فوق منظور باشد.
* * *
آیه بعد، هدف نهائى نزول قرآن را با این عبارت بازگو مى کند: «این کتاب حکیم مایه هدایت و رحمت براى نیکوکاران است» (هُدىً وَ رَحْمَةً لِلْمُحْسِنِینَ).
«هدایت» در حقیقت مقدمه اى است براى «رحمت پروردگار»; چرا که انسان، نخست در پرتو نور قرآن، حقیقت را پیدا مى کند و به آن معتقد مى شود، و در عمل خود آن را به کار مى بندد، و به دنبال آن، مشمول رحمت واسعه و نعمت هاى بى پایان پروردگار مى گردد.
قابل توجه این که: در اینجا قرآن، مایه هدایت و رحمت «محسنین» شمرده شده ، و در آغاز سوره «نمل»، مایه هدایت و بشارت «مؤمنین» (هُدىً وَ بُشْرى لِلْمُؤْمِنِیْنَ).
و در آغاز سوره «بقره»، مایه هدایت «متقین» (هُدىً لِلْمُتَّقِیْنَ).
این تفاوت تعبیر، ممکن است به خاطر آن باشد که بدون تقوا و پرهیزگارى، روح تسلیم و پذیرش حقائق در انسان زنده نمى شود، و طبعاً هدایتى در کار نخواهد بود.
و از این مرحله پذیرش حق، که بگذریم، مرحله ایمان فرا مى رسد که علاوه بر هدایت، بشارت به نعمت هاى الهى نیز وجود خواهد داشت.
و اگر از مرحله تقوا و ایمان فراتر رویم و به مرحله عمل صالح برسیم، رحمت خدا نیز در آنجا افزوده مى شود.
بنابراین، سه آیه فوق، سه مرحله پى در پى از مراحل تکامل بندگان خدا را، بازگو مى کند: مرحله پذیرش حق، مرحله ایمان و مرحله عمل، و قرآن در این سه مرحله، به ترتیب مایه «هدایت»، «بشارت» و «رحمت» است (دقت کنید).
* * *
آیه بعد «محسنین» را با سه وصف، توصیف کرده، مى گوید: «آنها کسانى هستند که نماز را بر پا مى دارند، زکات را ادا مى کنند، و به آخرت یقین دارند» (الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ بِالآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ).
پیوند آنها با خالق از طریق نماز، و با خلق خدا از طریق زکات، قطعى است و یقین آنها به دادگاه قیامت، انگیزه نیرومندى است براى پرهیز از گناه و براى انجام وظائف.
* * *
و در آخرین آیه مورد بحث، عاقبت و سرانجام کار «محسنین» را چنین بیان مى کند: «آنها بر طریق هدایت پروردگارشان هستند، و آنها رستگارانند» (أُولئِکَ عَلى هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ).
جمله «أُولئِکَ عَلى هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ»، از یکسو، نشان مى دهد که هدایت آنها از طرف پروردگارشان تضمین شده است، و از سوى دیگر، تعبیر «عَلى»، دلیل بر این است که گوئى هدایت براى آنها یک مرکب راهوار است، و آنها بر این مرکب سوار و مسلطند.
و از اینجا تفاوت این «هدایت» با هدایتى که در آغاز سوره آمده، روشن مى شود; چرا که هدایت نخستین، همان آمادگى پذیرش حق است، و این هدایت برنامه وصول به مقصد مى باشد.
ضمناً جمله «أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» که طبق ادبیات عرب، دلیل بر حصر است ، نشان مى دهد: تنها راه رستگارى، همین راه است، راه نیکوکاران، راه آنها که با خدا و خلق خدا در ارتباطند، و راه آنها که به مبدأ و معاد، ایمان کامل دارند.
از مجموعه تفسیر قرآن آیت الله مکارم شیرازی
نوای شهادت
سید مهدی میرداماد
دانلود
------------------------------------
حاج محمود کریمی
دانلود
۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت