سرویس فرهنگی «فردا»: متن زیر سخنان حجت الاسلام و المسلمین نقویان در محفلی معنوی و در ایام ابتدایی ماه ربیع الاول است که توسط «فردا» منتشر میشود. وی طی این سخنان، در پاسخ به شبهات وهابیت علیه تشیع، به بررسی آفات و مضرات برخی رفتارهای شبه ناک در جامعه اسلامی ما پرداخته و پاسخ های خواندنی به برخی شبهات وهابیت ساخته ارائه می دهد.
یک بخشی از اتهاماتی که به ما وارد میکنند حق است؛ چراکه برخی اعمال ما شیعیان به دست اینها بهانه میدهد. ما باید خیلی با دقت کار کنیم و مبادا کاری کنیم که وقتی اینها را هر کسی ببیند و بشنود آن اتهامات را تصدیق کند. مثلاً شب جمعه است و میخواهند دعای کمیل بخوانند. آن آقای مداح، یک فراز میخواند یک گریز میزند به صحرای کربلا؛ یک فراز دیگر میخواند یک گریز دیگر میزند به خرابه شام؛ یک فراز دیگر میخواند و یک گریز میزند به مسجد کوفه! اصلا بعضی دعای کمیلها به ضرر ماست. من یک بار در مدینه به آقایان گفتم که ببینید این وهابیها ما را در اینجا دوره کردهاند و دوربینها را کاشتهاند و تمام رسانههایشان دارند
فیلمبرداری میکنند. میگویند ببینید ما میگوییم شیعه خدا را نمیشناسد، خدا را باور ندارد چرا باورتان نمیشود؟ میگویند ببینید مدام فقره به فقره، گام به گام میگویند یا حسین، یا زهرا، یا رقیه، یا ... . خود امیرالمؤمنین بلد نبود تکه تکه اسمی از اهل بیت خودش ببرد؟ اما سجاد بیشتر داغ امام حسین دارد یا من و شما؟ این امام سجاد سلام الله علیه که یک کتاب دعا دارد، نمیتوانست لابهلای هر فقرهای گریزی بزند به صحرای کربلا؟ او که داغش بیشتر است و حاضرِ در صحنه بود. گر بود در مجلسی صد نوحه گر / آه صاحب درد را باشد اثر تا تو را سوزی نباشد در جگر / دم مزن کاندر دمت نبود اثر این امام سجاد که جگرش در کربلا سوخته است و صحنههایی دیده است که من از تحریر این غم ناتوانم / که تصویرش زده آتش به جانم تو را طاقت نباشد از شنیدن / شنیدن کی بود مانند دیدن پس آن آقا که این صحنهها را دیده است، چرا مدام به کربلا گریز نمیزند؟ چند شب پیش، شب رحلت نبی مکرم (ص) و شهادت سبط اکبرشان حضرت مجتبی (ع) بود. من میدیدم و میشنیدم که در بعضی مجالس عزاداری اصلا اسمی از پیغمبر نمیبرند و مدام به سر و سینه میزنند حسن جان، حسن جان! در حالی که
رسول خدا آن شب بر نوادهاش مقدم است. چون صد آید، نود هم پیش ما ماست. من گاهی به دوستان ذاکر و مداح در مدینه و به مسئولین گفتم که در مدینه منوره در ایام حج که چندتا دعای کمیل در بین الحرمین میتوانیم بخوانیم، آنجا هرچه شعر میتوانید در مناجات با خدا پیدا کنید و بخوانید. آنجا نمیخواهد گریز به کربلا بزنید. به حضرت عباس(ع) لازم نیست! به ضرر شیعه هم هست. این مناجاتها باعث میشود که اینها ببینند ما توحیدمان قوی است. ما خداشناسیمان از همه جلوتر است. شعر عربی پیدا کن، اینها ببینند که ما خداشناسی را چقدر خوب میفهمیم. اصلا امیرالمؤمنین آمده که دست بندگان را بگیرد و بدهد به دست خدا؛ حضرت به سوی خدا اشاره میکند. اما چرا حضرت میگویند بیایید پیش ما؟ میگویند ما مثل طبیبیم؛ دیگران رمال و شیاد هستند. سخن ما شفا بخش است. مبادا کاری کنیم که امام زمان ناراضی شود و موجب دور شدن مردم از شیعه و بردن آبروی شیعه را فراهم آوریم. این هوشمندی میخواهد. من یک مقدار صریحالهجه ام و بعضیها هم از این صراحت خوششان نمیآید و من هم چاره ندارم. چون آنچه حق است باید گفت نه آن چیزی که مردم خوششان بیاید و به به بگویند. آن حرفی که خدا
خوشش بیاید باید زد. آن حرفی که امیرالمؤمنین را خرسند کند این است که توحید ما باید قوی باشد. خداشناسی ما دارای تلألؤ باشد. الآن دشمنان ما که بعضی عالمانه، بادقت و حساب شده و بعضی هم جاهلانه و از روی نادانی جمعاً یک حرف میزنند و میگویند آیا شما قرآن را قبول دارید؟ قرآن میگوید باید مستقیم رفت پیش خدا؛ با خدا سخن بگوییم و از او خواستههایمان را بخواهیم. اما شما شیعیان متاسفانه لقمه را از پشت سر در دهان میگذارید. خدا میگوید اُدعونی یعنی مرا بخوانید. اما شما شیعیان که را میخوانید؟ میروید سراغ حضرت علی(ع)، میروید سراغ فاطمه زهرا(س)، میروید سراغ امام حسین(ع) و ... . یعنی شما اصلاً خلاف قرآن عمل میکنید. خدا نمیتوانست در قرآن بگوید اُدعو علیاً؟ او خودش میگوید اُدعونی! خب جوانی که مطالعهای ندارد با خودش میگوید این متن قرآن است. قرآن میگوید بیایید در خانه خدا؛ ما میرویم در خانه فاطمه زهرا! پاسخ این شبهه یا سؤال این است که «اُدعونی استجب لکم» معنایش این نیست که نیایید در خانه من، بلکه خدا این آیه را در جواب آنهایی نازل نمود که میرفتند و بت میپرستیدند. البته امروز هم بتهای جدیدی وجود دارد. پول امروز
برای خیلیها بت است. مقام و قدرت برای خیلیها بت است. زیبایی و جمال برای خیلیها بت است. پهلوانی و قدرت جسمی برای خیلیها بت است. شهرت و عنوان برای برخی از مشاهیر علمی، سیاسی، ورزشی، هنری، و حوزوی بت است . یکی از مسئولین محترم صدا و سیما میگفت ما گاهی سخنرانی یک حجت الاسلام را پخش میکنیم بعد زیر آن مینویسیم حضرت حجت الاسلام و المسلمین؛ بعد سریع از دفتر آقا زنگ میزنند که آیت الله بنویسید، ایشان آیت الله هستند. بعد که آیت الله را می نویسیم دوباره زنگ میزنند که آیت الله اش را کوچک نوشتید، بزرگ بنویسید! خب این برایش بت شده است که همه بگویند آیت الله! یا مثلاً کلمه دکتر در کشور ما هم همینطور است. ما در هیچجای دنیا ندیدیم که پیشوند اسامی رجال سیاسی را عناوین آکادمیک بیاورند! از رئیسجمهور افغانستان گرفته تا رئیس جمهور آمریکا، هیچ کدام را میگویند آقای دکتر فلان؟ شما در هیچ سایت خبری یا شبکه ماهوارهای دیدهاید که برای اینها کلمه دکتر استفاده کنند؟ فقط ما هستیم که مدام از دکتر و مهندس استفاده میکنیم. حتی این عناوین برای بعضی مقامها کوچک می شوند. مثلاً شما حضرت آیت الله جوادی آملی را در نظر بگیرید.
چندتا دکتری به ایشان بدهیم که مناسب باشد؟! ایشان اینقدر سردرد دارند که یکی از شاگردان ایشان به من میگفت بعد از آزمایشات، میگفتند ایشان به اندازه 200 سال از مغزشان کار کشیدهاند. پنجاه تا دکتری هم به این آقا بدهند کم است. گاهی مقام اینقدر بالاست که این کلمهها برایش پایین است. خدا میگوید این بتها را رها کنید و بیایید در خانه خودم و با من حرف بزنید. از آن طرف خود قرآن میفرماید که اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم؛ خب آقایان وهابی ما از پیغمبر اطاعت میکنیم پس مشرکیم!! من با یک آخوند وهابی در خود مکه بحثم شد. گفت شما شیعیان مشرکید و میگویید یاعلی و یافاطمه و یاحسن و ... . گفتم من یک آیه از قرآن میخوانم. حضرت ابراهیم وقتی خانه کعبه را ساخت، خدا فرمود وَأَذِّن فِي النّاسِ بِالحَجِّ يَأتوكَ رِجالًا وَعَلى كُلِّ ضامِرٍ يَأتينَ مِن كُلِّ فَجٍّ عَميقٍ. گفت ابراهیم حالا که این خانه را ساختی؛ فریاد کن که ای مردم حالا بیایید و دور خانه یار ما بگردید. ندا بده که همه پیش تو بیایند. بعد گفتم حالا که ما به حج میآییم، پیش ابراهیم میآییم یا پیش خدا؟! اگه بگوییم پیش ابراهیم میآییم هذا شرک؛ این همانی است که شما
میگویید شرک است؛ چون ما پیش ابراهیم نمیآییم. اگر هم بگوییم میآییم پیش خدا، که خب خدا می توانست در قرآن بفرماید یأتونی: بیایید پیش من. درک این مسأله یک جو عقل میخواهد که خود مولوی در یک بیت گفته است و تمام کرده است: این محبت از محبتها جداست / حب محبوب خدا حب خداست ما چرا میگوییم یا علی، یعنی یا الله. چون ما آدمها برای خودمان هوا و هوس داریم. اما علی منم ندارد و میگوید هر آنچه خدا بگوید. وقتی در آن جنگ، آن طرف بر صورت حضرت تف انداخت، حضرت شمشیر را انداخت و شروع کرد به قدم زدن. طرف گفت چرا شمشیر را میاندازی؟ بعد حضرت میگوید: گفت من تیغ از پی حق می زنم / بنده حقم نه مأمور تنم تو به تن من توهین کردی، اما من که برای تن خودم نمیجنگم، من برای خدا میجنگم. اگر قرار است تو را هم بکشم به خاطر خدا میخواهم بکشم. الآن ناراحت شدم و دارم قدم میزنم تا خشمم آرام شود و این دلم صاف شود تا فقط و فقط و فقط به خاطر خدا بزنم. بعد این بیت را میگوید: تــو نـگـاریـده کـف مولیـسـتـی آن حقی کرده من نـیـستـی یعنی خدا که تو را ساخته است، گفته علیجان اینها را به خاطر من بزن، نه به خاطر خودت. یعنی اگر چهار تا ارازل و
اوباش را هم میخواهند اعدام کنند، آن مأموری که اینها را برای اعدام میبرد حق ندارد توهینی به اینها بکند. تازه امیرالمؤمنین (ع) یک جملهای دارد که کار من و شما نیست. جمله به مالک است که ای مالک اگر کسی را خواستی اعدام کنی یا شلاق بزنی و توبیخ کنی، خوشحال نباش. ته دلت ناراحت باشد. یک انسان است و خطا کرده است. چه زمینههایی فراهم بوده که او کارش به اینجا رسیده است. شاید در این زمینهها من و شما هم مقصر باشیم. ثانیاً تو فرض کن که این برادر خودت است؛ مگر نه اینکه انما المؤمنون إخوة. اگر برادر مرا اعدام کنند من چقدر ناراحت میشوم؛ خوشحال که نمیشوم. اعدامش کن اما ته دلت ناراحت باشد. این خیلی کار میخواهد در نفس انسان. این همان ارتباط محبتی در جامعه است. پس وقتی ما میگوییم یا علی یعنی یا الله؛ چون علی از خودش هیچ هوسی ندارد. علی مثل یک آینه است که گرفته شده است طرف خورشید و هرجا نور نشان میدهد، او نیز همان را نشان میدهد. پس ما در آینه وجود علی چه چیزی را میبینیم؟ خورشید وجود خدا را میبینیم. الله نور السماوات و الارض. حالا کجای این شرک است؟ برخی ها نمیفهمند و این حرفها را میزنند.
دیدگاه تان را بنویسید