ماجرای مسافر کشی شهید صیاد شیرازی
رضا ایرانمنش می گوید: در یكي از روزها از جلو خوابگاه سوار تاكسي شدم تا به میدان انقلاب بروم، اما مشاهده كردم كه یك پاترول جلوتر از من ترمز كرد و سپس دنده عقب به سمت من آمد؛ در كمال تعجب مشاهده كردم كه «شهید صیادشیرازي» است...
شفاف: رضا ایرانمنش هنرپیشه و جانباز شیمیایی دوران دفاع مقدس نقل می کند که؛ در طول دوران بازیگري خاطرات زیاديدارم، اما اولین كارم، یعني همان «سجاده آتش»در ذهنم باقي مانده است. که البته مربوط به تصویربرداري مجموعه است. زماني كه این فیلم را كار ميكردیم، من هر روز صبح زود از خوابگاه دانشجویان بیرون ميآمدم و با تاكسي به طرف میدان انقلاب ميرفتم و در آنجا به اتفاق سایر دستاندركاران و عوامل، با یك ماشین به محل لوكیشن ميرفتیم. در یكي از روزها از جلو خوابگاه سوار تاكسي شدم تا به میدان انقلاب بروم، اما مشاهده كردم كه یك پاترول جلوتر از من ترمز كرد و سپس دنده عقب به سمت من آمد؛ در كمال تعجب مشاهده كردم كه «شهید صیادشیرازي» است. از آنجا كه لباس بسیجي پوشیده بودم و با همان لباس باید در تصویربرداري حضورپیدا ميكردم، شهید به من گفت: «بسیجي سوارشو، من شما را ميرسانم». ابتدا باور نميكردم كه شهید صیاد است، اما پس از این كه سوار شدم، مطمئن شدم كه او خدا بیامرز شهید صیاد شیرازي است. آن روز گذشت و پس از آن هم چندین بار پیش آمد كه شهید مرا جلوي خوابگاه دید و تا مسیري رساند. البته ایشان متوجه شده بودند كه من بسیجي نبودم، بلكه تنها هنرپیشه بودم. پس از آن هم چندین بار در شب هاي احیا در خدمت این بزرگوار بودم و ميتوانم بگویم یكي از خاطرات زیباي من همان آشنایی با شهید صیادشیرازي بود كه هیچگاه نميتوانم آن را از یاد ببرم.
دیدگاه تان را بنویسید