ايرانيان چگونه شيعه شدند

کد خبر: 149990

سابقه دين اسلام در سرزمين ايران به عصر حيات «پيامبر اكرم(ص)» و نامه آن حضرت به «خسرو پرويز» شاه ايران برمي‏گردد؛ و ورود رسمي اين دين به اين سرزمين، به سال 16 هجري و در زمان حكومت «عمر بن خطاب» خليفه دوم.

سؤالي كه دراين نوشتار مورد بررسي قرار خواهد گرفت، اين است كه چگونه ايرانيان به سوي تشيع گرايش يافتند؟ سابقه دين اسلام در سرزمين ايران به عصر حيات «پيامبر اكرم(ص)» و نامه آن حضرت به «خسرو پرويز» شاه ايران برمي‏گردد؛ و ورود رسمي اين دين به اين سرزمين، به سال 16 هجري و در زمان حكومت «عمر بن خطاب» خليفه دوم. اما سؤال اساسي اين است كه به رغم ورود اسلام به ايران در دوره خلفا و همچنين به رغم آنكه ايرانيان قرون اوليه، اكثراً جزو اهل سنت بودند، چگونه شد كه هم اينك شاهد اكثريت ايرانيان شيعي هستيم؟ در اين نوشته، بحث كلامي مطرح نيست. بلكه از ديدگاه "جامعه‏شناسي تاريخي " بررسي مي‏كنيم كه چه تحولاتي باعث شد كه اكثر ايرانيان، شيعه شوند. در خصوص سؤال فوق دو دسته پاسخ ارائه شده است: 1. پاسخ هاي نادرست و افسانه‏اي. 2. پاسخ صحيح و منطقي. در اينجا ضمن طرح چند پاسخ افسانه‏اي و نقد آنها، در انتها پاسخ صحيح را ارائه خواهيم كرد. 1. پاسخ‏هاي نادرست و افسانه‏اي: 1 ـ 1. ازدواج امام حسين (ع) با شهربانو دختر يزدگرد سوم از سلسله ساساني، باعث علاقه ايرانيان به اهل بيت(ع) و در نتيجه تشيع ايرانيان شده است. نقد اين پاسخ: اولاً: اساس چنين داستاني صحيح نيست. ثانياً: لازمه‏ي صحت اين داستان آن است كه ايرانيان مي‏بايست به خود سلسله ساسانيان علاقه داشته باشند، تا به دامادشان هم علاقه داشته باشند. در حالي كه ايرانيان اجازه داده‏اند تا اين سلسله براحتي فرو بپاشد و حتي يزدگرد نيز پا به فرار گذاشت و در شهرهاي مختلف ايران آواره بود تا اين كه سرانجام توسط "آسياباني ايراني " در "مرو " كشته شد. ثالثاً: پاسخ ديگري هم شهيد مطهري مي‏دهد و آن اينكه تعدادي از امويان هم با ساسانيان پيوند زناشويي بستند. پس چرا ايرانيان نسبت به امويان علاقه‏مند نشدند؟ 2 ـ 1. ايرانيان در اصل ضد اعراب، ضد اسلام و ضد مسلمانان بوده‏اند. وقتي ايران توسط مسلمانان فتح شد، ايرانيان مجبور بودند در ظاهر بگويند ما مسلمان شده‏ايم و الا كشته مي‏شدند يا بايد جريمه مي‏پرداختند. لذا در ظاهر اسلام را قبول مي‏كردند اما در واقع همان عقايد زرتشتي‏گري و عقايد قبل از اسلام خود را حفظ كردند و ادامه دادند لكن تحت عنوان شيعه. پس تشيع، مذهبي است كه در اصل به دست ايرانيان ساخته شده و ربطي به اسلام ندارد، بلكه مذهبي ايراني است. نقد اين پاسخ: اولاً: اين نظريه زماني مي‏تواند صحيح باشد كه رهبران اصلي شيعه ايراني باشند؛ در حالي كه همه رهبران اصلي شيعه كه ائمه معصومين عليهم السلام هستند، عرب هستند. ثانياً: اين نظريه در صورتي صحيح است كه شيعيان اوليه همه ايراني باشند در حالي كه جز تعداد كمي از شيعيان اوليه ـ نظير «جناب سلمان فارسي» ـ غالب شيعيان از عرب‏ها بودند. ثالثاً: نظريه فوق وقتي مي‏تواند صحيح باشد كه منابع و متون اصلي شيعه با ساير مسلمانان تفاوت مي‏داشت و مي‏بايست اين تفاوت در منابع ايراني خود را نشان دهد. در حالي كه اينطور نيست. اولين منبع اصلي مسلمان قرآن كريم است كه شيعه و غير شيعه به آن اعتقاد دارند. دومين منبع سنت است. اجماع هم به همان كتاب و سنت برمي‏گردد و عقل به مستقلات عقليه باز مي‏گردد كه اختصاص به ايرانيان ندارد بلكه مربوط به همه است. رابعاً: نظريه فوق وقتي مي‏توانست قرين واقع باشد كه ايرانيان از همان قرون اوليه تماماً شيعه باشند. در حالي كه ايرانيان در اين دوره‏ها غالباً غير شيعه بوده و به اسلام اهل سنت گرايش داشتند و اكثر رهبران اهل سنت هم از ايرانيان بودند. همچنين مؤلفان متون ديني اهل سنت اكثراً ايراني هستند و اين نكته‏اي است كه شهيد مطهري در كتاب خدمات متقابل اسلام و ايران مي‏آورد. خامساً: رهبران و دانشمندان شعيه تا قرن دهم اكثراً غيرايراني بودند و خارج از ايران زندگي مي‏كردند. «شيخ مفيد»، «سيد مرتضي»، «محقق حلي»، «شهيد اول و ثاني» و علماي جبل عامل كه بعدها به دعوت صفويه به ايران آمدند و همچنين «محقق كركي» كه حوزه‏هاي علميه شيعه را در ايران و عراق و مناطق ديگر گسترش داد، همه غيرايراني بودند. اين نكته صحيح است كه فرهنگ، زبان و زمان و مكان و رسم و عادات در آموزه‏هاي مذهبي تأثيرگذار است. اما اينگونه نيست كه اين عوامل سبب شوند يك مذهب تشيع خاص ايرانيان تأسيس شده باشد. اتفاقاً فقه شيعي بر عنصر زمان و مكان، تاريخ و غيره تأكيد فراوان دارد. بنابراين، تأثير و تاثر قابل انكار نيست ولي مسأله نمي‏تواند تعيين كننده باشد. برخي آموزه‏هاي فلسفي قبل از اسلام به بعد از اسلام هم منتقل شده است. بعضي از عادات و داستان‏ها هم منتقل شده است. در واقع ايرانيان برخي از ميراث‏هاي خود را حفظ كرده‏اند، اما آن را هرگز جزيي از تشيع ندانسته‏اند. بلكه يكسري از اين مسائل مربوط به آداب و رسوم ملي ماست كه ربطي به تشيع ندارد. مثل زبان فارسي، عيد نوروز و... ايرانيان هيچ گاه زبان فارسي را رها نكردند. زيرا بين اسلام و ايران تضادي نبوده است. بلكه در مواردي كه تعارضي وجود داشته، ايرانيان خود به نفع اسلام از آن دست كشيده‏اند و اسلام را مقدم دانسته‏اند. 3 ـ 1. ايرانيان تا قرن دهم سني بودند. از آن پس با زور صفويان به شيعه گرايش يافتند. زيرا شاه اسماعيل صفوي وقتي در تبريز تاج گذاري كرد، بسياري از سني‏ها را قتل عام نمود. نقد پاسخ فوق: اولاً: شاه اسماعيل يك جوان 14 ساله بود و نمي‏توان پذيرفت كه وي بدون حمايت شيعيان به قدرت رسيده باشد. زيرا منطقي نيست كه حاميان وي از سني‏ها باشند و عليه مذهب خود، شاه اسماعيل را به نفع مذهب تشيع حمايت كنند. بنابراين، در ايران آن زمان شيعيان زيادي وجود داشته‏اند كه صفويه به اتكاي آنان توانسته‏اند قدرتي تشكيل دهند و در برابر عثماني كه يك امپراتوري پر قدرت مدعي سني بود، بايستند و مقابله كنند و در نهايت حكومت تشكيل دهند. ثانياً: در تاريخ ثابت نشده است كه صفويه با زور شمشير شيعه را در ايران به وجود آورده باشند. البته به صورت جزيي و موردي، اهل سنت مورد آزار صفويان واقع مي‏شدند، چنانكه شيعيان مورد آزار عثماني‏ها قرار مي‏گرفتند. روشن است كه عمل هر دو حكومت نادرست و غيراسلامي بوده است. 2. پاسخ صحيح و منطقي: نخست بايد بپذيريم كه استقرار و نفوذ يك مذهب در ميان يك قوم، امري نه دفعي بلكه به صورت تدريجي است. ما نبايد به دنبال تاريخ خاص و معيني باشيم. به نظر مي‏رسد از زماني كه اولين ايراني به تشيع گرايش يافته تا زماني كه تشيع در ايران فراگير شد و اكثريت ايرانيان را شيعيان تشكيل دادند، حدود 10 قرن به طول انجاميده باشد. اتفاقاتي كه طي 10 قرن اوليه اسلام در ايران به وقوع پيوست باعث فراگيري تشيع در ايران شد كه به اجمال مي‏توان آنها را اينگونه مرور كرد: 1 ـ 2. نخست آنكه «جناب سلمان» صحابه با وفاي پيامبر و اهل بيت، فردي ايراني و شيعي بود. در يمن نيز ايرانياني وجود داشتند كه متمايل به سمت اهل بيت بودند. يمن توسط حضرت علي (ع) و در زمان حيات رسول اكرم (ص) به اسلام ايمان آورد و اهل يمن از همان زمان با حضرت علي (ع) آشنا شدند؛ در حالي كه ساحل خليج فارس تا يمن تحت نفوذ ايران بود. 2 ـ 2. در دوره خليفه دوم، وي تبعيض‏هايي بين عرب و عجم قائل شد كه موجب آزردگي خاطر ايرانيان گرديد. پس از كشته شدن خليفه دوم به دست يك ايراني، فرزند وي چند تن از ايرانيان موجود در مدينه را به قتل رساند. اما وقتي حضرت علي(ع) به حكومت رسيد اعلام كرد كه بين عرب و عجم تفاوتي نيست و عرب هيچ گونه فضلي بر عجم ندارد و اين باعث شد تا ايرانيان به حضرت علي(ع) گرايش پيدا كنند. همچنانكه «امام زين العابدين(ع)» با خريدن و آزاد كردن تعداد زيادي از بردگان و بندگان غير عرب، جمعيت زيادي از مواليان در مدينه ايجاد كرد كه محب اهل بيت(ع) بودند. 3 ـ 2. پس از شهادت حسين بن علي(ع) ايرانيان متوجه شدند از اسلام دو قرائت وجود دارد: اسلام يزيدي و اسلام حسيني. بني اميه با آن سابقه ظلم‏ها و اعمال تبعيض‏ها نمي‏توانست در قلوب ايرانيان جايي داشته باشد و به صورت طبيعي ايرانيان به سوي امام حسين(ع) و اهل بيت(ع) گرايش پيدا كردند و بعدها در سقوط بني اميه بيشترين كمك‏ها را نمودند. زيرا بني عباس با شعار حمايت از آل محمد (ص) قيام كردند. اما بعد معلوم شد كه اين جريان نيز با جريان اهل بيت فاصله دارد. 4 ـ 2. در طول تاريخ، برخي از شاگردان امام جعفر صادق و ساير ائمه ـ عليهم السلام ـ در ايران حضور يافتند و به طور گسترده مكتب اهل بيت(ع) را تبليغ كرده و ايرانيان را به مذهب آنان دعوت مي‏كردند. 5 ـ 2. حضور حضرت امام رضا(ع) در خراسان عامل ديگري است. يكي از دلايلي كه «مأمون» مي‏خواست امام رضا(ع) را وليعهد كند، مقابله با عرب‏هايي بود كه از برادرش «امين» حمايت مي‏كردند. تحليل وي اين بود كه با ولايت عهدي امام رضا(ع) هم ايرانيان شيعي را به سوي خود جذب خواهد كرد و هم شيعيان عرب؛ و اين باعث تقويت قدرت وي و ضعف امين خواهد شد. 6 ـ 2. بسياري از امام زادگان از ظلم «منصور دوانيقي» و ديگر خلفاي ستمگر به ايران آمدند و پراكندگي آنان در سراسر ايران عامل ديگري در گسترش تشيع در ايران بود. همانطور كه حضور «حضرت معصومه(س)» در قم، «حضرت شاه چراغ(ع)» در شيراز و «حضرت عبدالعظيم(ع)» در ري، از دلايل مهم روي آوري مردم ايران به سمت تشيع است. 7 ـ 2. در عصر سلاطين شيعه‏ي آل‏بويه موجبات تبليغ مكتب اهل بيت(ع) بيش از پيش فراهم شد و كتب مهم شيعي مثل تهذيب، استبصار، كافي و من لايحضره الفقيه در اين زمان تأليف شد. بزرگاني چون شيخ صدوق، شيخ مفيد، شيخ طوسي، سيد مرتضي و سيد رضي توانستند در اين عصر اسلام شيعي را به مردم معرفي نمايند. 8 ـ 2. در دوره ايلخانان، حضور علامه حلي به مدت 10 سال در ايران و آزادي وي در بيان احكام و مهارت او در فقه و كلام و نيز تلاش‏هاي «خواجه نصير الدين طوسي» عامل ديگري در اين زمينه است. 9 ـ 2. حلقه آخر اين جريان تاسيس دولت صفويه و اعلام تشيع به عنوان مذهب رسمي و حضور و دعوت از علماي شيعه از سراسر جهان اسلام است. اين همه سبب شد تا بالاخره در عصر صفويه پس از طي 10 قرن، اسلام شيعي در ايران گسترش يابد و به صورت يك مكتب و مذهب فراگير در اين كشور معرفي شود. منبع:www.abna.ir

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت