خونخوارترین ژنرال دوران باستان

کد خبر: 190120

اما در دنیای باستان،هانیبال لکتر‌های فراوانی وجود داشتند که خونریزی و کشتار مردم، لذت بخش‌ترین لحظات زندگی‌شان را شکل می‌داد. قتل و غارت آن هم در ابعاد وسیع کار هر روزشان بود و اگر روزی خون بی‌گناهی را روی زمین نمی‌ریختند شب خوابشان نمی‌برد.اما باید دید ماجرای این جنایات تا چه اندازه حقیقت دارند.

همشهری دانستنیها/شماره 48/رامین اسماعیلی: بیشتر کسانی که به فیلم‌های ژانر خشونت و خونریزی علاقه دارند، بعید است سری فیلم‌های هانیبال که (اولین فیلم آن «سکوت بره ها» بود) را ندیده باشند؛ فیلم‌هایی پر از جنایت و خونریزی که در آنها هانیبال لکتر، مقتولان را به دست خودشان و به شکل فجیعی به قتل می‌رساند تا عقده‌های درونی‌اش را ارضا کند. اما در دنیای باستان،هانیبال لکتر‌های فراوانی وجود داشتند که خونریزی و کشتار مردم، لذت بخش‌ترین لحظات زندگی‌شان را شکل می‌داد. قتل و غارت آن هم در ابعاد وسیع کار هر روزشان بود و اگر روزی خون بی‌گناهی را روی زمین نمی‌ریختند شب خوابشان نمی‌برد.اما باید دید ماجرای این جنایات تا چه اندازه حقیقت دارند. تاریخ همواره به دست فاتحان نوشته می‌شود و نقش منفی این تاریخ نوشته‌ها فرماندهان طرف مقابل هستند؛ وگرنه ژولیوس سزار، امپراتور روم باستان در قتل عام و نسل‌کشی از همه سرداران باستان یک سر و گردن بالاتر بود. اما پس از مرگش، سنای روم، او را به عنوان یکی از خدایان به رسمیت می‌شناسد. هانیبال، ژنرال کارتاژی نمونه‌ای از این دسته فرماندهان دژخیمی است که هم خون سربازانش را سرکشید و هم هزاران مرد و زن رومی را به خاطر خصومت شخصی‌اش با امپراتوری روم به قتل رساند. هانیبال خونخوارترین ژنرال دوران باستان بود که در قلبش کینه‌ای خاص نسبت به روم داشت. او با پدرش عهد بسته بود تا زمانی که زنده است آن‌قدر رومی بکشد تا زمین از وجود آنها پاک شود. کودکی غرقِ در کینه رومیان داستان زندگی هانیبال را پر از آشوب و خونریزی نمایش می‌دهند. بعضی نوشته‌ها که درباره این فرمانده دوران باستان و مردم کارتاژ به جای مانده، کمی اعجاب‌آور و شک‌برانگیزاست. آیا هانیبال واقعا تا این اندازه وحشی و غارتگر بوده ؟ نباید شک کرد که تاریخ نویسان رومی برای هرچه وحشی نشان دادن او، تلاش بسیاری کردند تا هم دشمن بزرگ‌تری برای خود بسازند و هم مظلوم‌نمایی‌کنند. همیشه هنگام خواندن تاریخ باید از خودتان بپرسید که چه کسی تاریخ را نوشته ؟ آیا منافعی داشته یا برنامه خاصی در سرش بوده ؟ البته هانیبال هم در آن دوران که کشت و کشتار مردم بی‌گناه رسم فاتحان بود، کم جنایت مرتکب نشد تا جایی‌که پای حیوانات را هم به جنگ‌ها باز کرد و از مار و فیل در جنگ‌هایش در برابر سپاه دشمن استفاده می‌کرد. روان‌شناسان برای اینکه دلایل جنایات یک فرد را بیابند، دوران کودکی‌اش را زیر ذره بین می‌برند. اتفاقات دوران کودکی است که تا حد زیادی آینده فرد را تحت تاثیر خود قرار می‌دهند. هانیبال هم کودکی پر فراز و نشیبی دارد که پر از آسیب‌های روحی شدید و غیر‌قابل درک است. تخم کینه‌ای که آمیلکار (پدر هانیبال ) در قلب او می‌کارَد، موجب ریخته شدن خون هزاران انسان بی‌گناه در آینده‌ای نه‌چندان دورمی شود. او در سال 248 پیش از میلاد در کارتاژ، تونس امروزی ( شمال سواحل آفریقا ) در خانواده سلطنتی به دنیا آمد. پدر هانیبال، فرماندهی سپاه کارتاژیان را بر عهده داشت، شوهر خواهر او، هاسدروبال نیز یکی از فرماندهان مشهور سپاه کارتاژ بود که در جنگاوری شهره خاص و عام بود. اما این دو نفر هیچ‌گاه نتوانستند پیروزی قاطعی در برابر رومیان کسب کنند. همین عاملی بود تا کینه خود از روم را در دل هانیبال کوچک هم، قوت بخشند. اما چه چیزی سبب شد تا هانیبال تمام زندگی‌اش را وقف نابودی امپراتوری روم کند؟ جواب این سوال در گورهای مردم کارتاژ پنهان بود، تا اینکه باستان‌شناسان با حفاری‌هایی که در این شهر تاریخی داشتند به نتایج جالبی دست یافتند. باستان‌شناسان با بررسی ویرانه‌های شهر تاریخی کارتاژ، شواهدی بر وجود یک مراسم مذهبی یافتند که با ذبح حیوانات یا شاید حتی انسان‌ها همراه بوده است. در مدارک تاریخی که از کودکی هانیبال به جای مانده داستانی باورنکردنی وجود دارد. در یکی از همین معابد، هانیبال را که کودکی 9 ساله بود مجبور کردند دستش را در خون قربانی که همچنان گرم بود غسل بدهد و در آن هنگام، آمیلکار(پدر هانیبال)، مجبورش می‌کند قسم بخورد که باقی عمرش را وقف نابود کردن روم خواهد کرد. آنچه اتفاق افتاد ساختار روانی هانیبال را تا پایان عمر شکل می‌دهد. او پدرش را الگوی خود قرار می‌دهد و در تمامی نبردها در کنار او و با آرزوی نابودی همیشگی رومیان در میدان نبرد حاضر می‌شود. قربانیان کوچک درک بعضی شایعات درباره کارتاژی‌ها و رسوم آنها کمی پیچیده است. رومیان، مردم کارتاژ ر ا به کشتن کودکان برای جلب رضایت خدایان محکوم می‌کنند. این سنت یک نوع نسل‌کشی است. آیا آنها آن‌قدر از هوش بی‌بهره بودند که کودکان خود را که آینده و بقای حکومتشان را تضمین می‌کنند به قتلگاه می‌فرستادند، تا خدایان به آنها رحم کنند. یک تاریخ‌شناس رومی می‌گوید یک بار وقتی به کارتاژ حمله شد، کارتاژی‌ها تصمیم گرفتند با کشتن500 کودک بی‌گناه رفع بلا کنند. معمولا این کودکان را از خانواده‌های فقیر یا برده‌ها می‌گرفتند ولی این بار تصمیم داشتند حرکت عمیق‌تری انجام بدهند. بنابراین آنها تصمیم گرفتند 500 کودک را از 500 خانواده اشرافی کارتاژ قربانی کنند. آنها این کودکان را جلوی مجسمه بال مهیب، زنده زنده در آتش سوزاندند. ابتدا تصور مورخان بر این بود که رومیان برای شیطانی جلوه دادن چهره کارتاژها این داستان‌ها را طراحی کردند. حقیقت این شایعات در هاله‌ای از ابهام قرار داشت، تا اینکه در شهر تاریخی کارتاژ، باستان‌شناسان گورهای دسته جمعی از کودکان یافتند. ابتدا آنها متصور بودند که این تنها یک قبرستان متعلق به کودکان است ولی با بررسی های بیشتر دریافتند که قبر‌ها متعلق به پسران جوانی است که در آتش سوخته‌اند. بعضی محققان مخالف این نظریه هستند؛ ولی اگر این گور‌ها متعلق به قربانیان نیستند و تنها گورستان کودکان است، پس گور‌های متعلق به دخترها کجاست ؟ طلوع وحشیانه هانیبال کارتاژ و روم سال‌ها بر سر در دست داشتن تجارت در مدیترانه با یکدیگر مبارزه می‌کردند و بیشتر روم پیروز میدان بود. حدود سال 232 پیش از میلاد، جنگی 23 ساله به نام پونیک در مدیترانه در می‌گیرد، هانیبال که همچنان نوجوان است، برای جنگ راهی اسپانیا می‌شود و در 20 سالگی به سمت فرماندهی ارتش انتخاب می‌شود. او از همان آغاز به‌هیچ‌وجه شخصیت دوست‌داشتنی از خود نشان نمی‌دهد. هانیبال، شهر ساگانتوم از متحدان امپراتوری روم را به تصرف در می‌آورد و امیالش برای آدم‌کشی از همان آغاز آشکار می‌شوند. محاصره شهر مدت زمان زیادی به طول انجامد و سرانجام رهبر ساگانتوم برای مذاکره به سمت سپاه کارتاژ می‌آید و هانیبال فرصت را غنیمت می‌شمارد و برخلاف قوانین جنگی، ارتش را برای قتل عام مردم به‌داخل شهر می‌فرستد. ابتدا مردم شهر تسلیم می‌شوند و هانیبال به آنها اجازه می‌دهد تا فرار کنند؛ ولی سپس زیر حرفش می‌زند و همه آنها را قتل عام می‌کند. امروزه، کاری را که هانیبال کرد یک جنایت جنگی می‌نامند؛ ولی در قاموس هانیبال جوانمردی و بزرگ منشی جایی نداشت. عبور از آلپ هانیبال بالاخره تصمیم می‌گیرد به عهدی که با پدرش بسته جامه عمل بپوشاند. در سال 218 پیش از میلاد و زمانی که 30 سال از عمرش می‌گذشت برای حمله به امپراتوری قدرتمند روم نقشه‌ای طراحی می‌کند. شوهر خواهر و پدر هانیبال جنگ‌های متعددی با ارتش روم داشتند ولی هیچ‌گاه به خود روم حمله نکردند. هانیبال تصمیم داشت این کار غیر‌ممکن را عملی کند. نزدیک‌ترین راه برای رسیدن به روم از راه دریای مدیترانه بود؛ ولی نیروی دریایی روم بر این راه آبی تسلط کامل داشت و این مساله کار را برای هانیبال دشوار می‌کرد. راهی که هانیبال برای رسیدن به روم انتخاب می‌کند، یکی از عجیب‌ترین تصمیماتی است که در تاریخ باستان به ثبت رسیده است. او تصمیم می‌گیرد از کوه آلپ - مرتفع‌ترین و سردترین کوه اروپا- عبور کند تا به دروازه‌های دشمن برسد. تصمیم هانیبال ابتدا کمی ابلهانه به نظر می‌رسید. ولی او فرماندهی نبود که به همین راحتی از تصمیمش صرف نظر کند؛ تصمیمی که به بهای از دست دادن نیمی از سپاه 50هزار نفری‌اش انجامید. دمای هوا در این منطقه در شب می‌تواند تا 23 درجه فارنهایت هم کاهش پیدا کند، این هوا برای سپاهیانی که لباس‌هایی از جنس کتان به تن دارند بسیار سرد است. نداشتن لباس مناسب و گرم، نبود غذا، سرمای هوا و یخبندان‌های آلپ و بیماری‌های مختلف همگی دست به دست هم دادند تا هانیبال به خاک روم نرسد؛ ولی او سرسخت‌تر از آلپ بود و توانست به ایالات روم وارد شود. زمانی که هانیبال به ایتالیا می‌رسد، نیمی از ارتش خود را از دست داده و وضعیت روحی و جسمی دیگران نیز تعریفی ندارد. بنابراین تصمیم می‌گیرد بین اسیرها جنگ‌هایی گلادیاتوری به راه بیندازد و به آنها قول می‌دهد که هرکدامشان که زنده بماند، آزاد شود. هانیبال تصمیم داشت با به راه انداختن این‌گونه نمایش‌ها به سربازانش نشان دهد که زندگی مبارزه بین مرگ و زندگی است و فقط قوی‌ترین‌ها و باهوش‌ها می‌توانند جان سالم به در ببرند. سیرک هانیبال ارتش هانیبال متشکل از نژادها، زبان‌ها، آداب و رسوم و سنت‌های مختلف بود؛ ارتشی از مزدوران و بردگانی که او از نقاط مختلف دنیا جمع کرده بود. مثلا سوارنظام نومیدیانی که اهل الجزایر بودند، شمشیرزن‌های اسپانیایی، و سرباز ارتش‌های ویژه مثل سنگ اندازهایی از جزایر بالیاریک بخشی از این ارتش چند نژادی را تشکیل می‌دادند. علاوه بر 50هزار افراد نظامی و غیرنظامی، زن‌ها و بچه‌ها نیز همراه هانیبال حرکت می‌کردند. جالب‌تر از همه 37 فیلی بودند که سلاح ویژه هانیبال برای حمله به دشمنانش به حساب می‌آمدند. البته خیلی از این فیل‌ها هنگام عبور از آلپ از بین رفتند، زیرا غذا برای سربازان به سختی پیدا می‌شد، چه برسد برای فیل‌ها ! فرماندهان 24 ساعته صحبت‌های هانیبال و سردارانش با سربازان نتیجه می‌دهد و سپاهی که سنای روم برای مقابله با سپاه کارتاژیان فرستاده بود در دو نبرد مغلوب هانیبال می‌شود. دلیل اصلی شکست رومیان در برابر سپاه تضعیف شده هانیبال، تنها صحبت‌های او نبود. در واقع روم هم دیگر آن امپراتوری شکست‌ناپذیر سابق نبود. حاکمیت شهر به صورت شورای مشورتی و توسط دو نفر انجام می‌شد. به طرز باورنکردنی آنها ارتش را نیز نوبتی فرماندهی می‌کردند؛ یعنی اگر روزی یکی از فرمانده‌ها تصمیمی را اتخاذ می‌کرد دیگری حق نداشت با وی مخالفت کند. همین روال حکومتی نزدیک بود که روم را به نابودی همیشگی برساند. هانیبال هم که از شرایط روم با خبر بود بهترین استفاده را می‌برد. تحقیر روم در نبرد کانائه در طول سفر به جنوب، هانیبال دچار عفونتی می‌شود که بینایی چشم راستش را از دست می‌دهد. ولی این اتفاق هم خلق و خویش را تغییر نمی‌دهد.در سال 216 پیش از میلاد، ارتش هانیبال به کانائه در جنوب ایتالیا می‌رسد و شورشی‌ها هم در طول مسیر به ارتش هانیبال می‌پیوندند و تعداد افراد او به 40هزار نفر می‌رسد.در این جنگ، تعداد سربازان روم دوبرابر ارتش هانیبال بود؛ ولی دو فرمانده رومی با نام‌های پائولوس و واروس به جای همفکری باهم و پیدا کردن راهی برای مقابله با هانیبال، به جان یکدیگر می‌افتند. در نهایت روم در نبرد کانائه شکست می‌خورد و در حدود سی هزار گالن خون بر زمین دشت دوسُنگ جاری می‌شود. بی‌تجربگی فرماندهان رومی دلیل اصلی شکست آنها در این جنگ بود و حدود 50 هزار سرباز رومی در این جنگ کشته شدند. هانیبال هم بسیار خشن و وحشیانه با جنگجویان طرف مقابل رفتار می‌کند. او به سربازانش دستور می‌دهد تا پای سربازان رومی را بشکنند تا نتوانند فرار کنند. خیلی از این سربازان گل‌های زمین را خوردند و خودکشی کردند. این جنگ تحقیرآمیز‌ترین شکست رومیان بود. پس از دوسال نبرد، او به پشت دروازه‌های شهر می‌رسد و آماده فتح شهر است ولی این کار را نمی‌کند. هانیبال به شهر حمله نمی‌کند، هنوز هم دلیل این کار او نامشخص است. واقعا چه چیزی باعث می‌شود که هانیبال روم را فتح نکند ؟او توانسته بود با یک لشکر از آلپ عبور کند؛ پس چه دلیلی دارد که به رم وارد نشود. شاید او مهارت لازم برای فتح شهر را نداشته و یا ابزار لازم برای این کار فراهم نبوده است. زاما؛ ایستگاه آخر پس از چند سال توقف در پشت دروازه‌های روم، هانیبال تصمیم می‌گیرد شورشیان را با خود متحد کند ولی در این کار سخت شکست می‌خورد. پس از آن سعی می‌کند بار دیگر از فیل‌ها استفاده کند؛ ولی در این کار هم ناموفق است و فیل‌ها فاجعه‌آفرین می‌شوند. او حتی مار‌ها را به صحنه جنگ وارد می‌کند و سربازانش را مجبور می‌کند تا سبدهایشان را از مارهای سمی پر کرده و به داخل شهر پرتاب کنند و مارها همانند بمب بر سر مردم شهر ببارند. اما مشکل هانیبال این بود که همواره به دنبال یافتن یک سلاح ویژه بود. این دقیقا مشابه سرمایه‌گذاری هیتلر در جنگ دوم جهانی روی توسعه فناوری موشکی بود. اگر هانیبال به جای استفاده از سلاح ویژه از سلاح‌های مرسوم استفاده می‌کرد حتما وضعیت بهتری پیدا می‌کرد. رومیان اگرچه در نبرد کانائه 50هزار سرباز خود را از دست دادند. ولی همچنان 700 هزار سرباز آماده در روم داشتند. آنها به طورناگهانی به کارتاژ حمله می‌کنند. بزرگان کارتاژ به هانیبال دستور می‌دهند که به شهر باز گردد. مبارزه نهایی هانیبال با ارتش روم در دشت زاما در شمال آفریقا رخ می‌دهد. هانیبال با وجود تجربه فاجعه بارش در آلپ باردیگر به سلاح مورد علاقه‌اش یعنی فیل‌های جنگجو روی می‌آورد. او به فیل‌ها الکل می‌خوراند و پاهای آنها را نیز زخمی می‌کند تا وحشیانه به سمت ارتش دشمن حمله ور شوند ولی ارتش آموزش دیده روم با تاکتیک‌های خاص نظامی جان سالم به در می‌برد و حتی خیلی از فیل‌ها به سمت ارتش هانیبال باز می‌گردند و سپاه هانیبال حمله ور می‌شوند. این نبرد برای هانیبال شکست سنگینی محسوب می‌شود. در نبرد زاما که 13سال پس از نبرد کانائه روی داد، ارتش روم صاحب فرماندهی متفکر و قدرتمند به نام سیپیو شده بود. سیپیو در جنگ کانائه نوجوانی بیش نبود که توانسته بود جان سالم به در ببرد و شکست دادن هانیبال برایش یک خصومت شخصی هم به حساب می‌آمد.به هر حال هانیبال در مقابل سیپیو شکست می‌خورد و زاما به آخرین نبرد او تبدیل می‌شود. اگرچه هانیبال همیشه به عنوان یک تهدید مهم برای روم مطرح بود؛ ولی هیچ‌گاه نتوانست یک جنگ مهم و تاثیرگذار را در برابر رومیان ببرد. او حتی نیمی از ارتش را در کوه آلپ و بسیاری دیگر را در جنگ‌هایش در مقابل سپاه روم از دست داد. اما دلیل اینکه از او به عنوان یک نابغه نظامی یاد می‌کنند نا‌مشخص است. هانیبال پس از شکست در زاما، مدت کوتاهی در کارتاژ باقی می‌ماند و سپس به مدیترانه شرقی می‌رود تا دشمنان روم را پیدا کند و با آنها متحد شود. اما رومیان که از هانیبال هراسان بودند با حمله‌ای ضربتی او را به دام می‌اندازند و هانیبال که خود را فردی آزاده می‌دانست، قبل از رسیدن به روم سم می‌خورد و خودکشی می‌کند. بعد از هانیبال سرزمین کارتاژ دیگر قادر به دفاع از خود نبود و 40 سال پس از مرگ هانیبال توسط رومیان برای همیشه از صفحه روزگار محو شد.

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت