ایران: شب با صدای ماغ گاوهای طویلهای که دیوار به دیوار خانهشان است، به خواب میروند و صبح با بوی پشگلی که از خانه همسایه میآید، بیدار میشوند. از خانه که بیرون میروند پاچههای شلوار را بالا میزنند تا از لابهلای گل و شل و فضولات گاو و گوسفند به سلامت عبور کنند. «تازهآباد» سقز سالهاست سرگردان بین منطقه منفصل شهری یا یک شهرک دامپروری سرگردان مانده است. حسین بیگی، معاون خدمات شهری شهرداری سقز در تعریف این منطقه میگوید: «ناحیه منفصل شهری تازهآباد بهعنوان یک سکونتگاه غیررسمی از سال ۷۵ به مرور زمان به محلی برای نگهداری دام چوبداران، خرید و فروش دام و اسکان موقت آنان تبدیل شد و حالا بعد از سالها هنوز ۲۵۰ نفر در قالب ۷۵ دامداری در این منطقه فعالیت میکنند.»
تازه آباد با بیش از ۴ هزار نفر جمعیت، هنوز کوچه و خیابان آسفالتی ندارد و باران تند زمستان همه جا را بسرعت گل آلود میکند. مردان و زنان و کودکان، شلوارهای کردیشان را توی جوراب فرو میبرند و با لایه ضخیمی از گل و لای روی کفشها راه میروند. همه جا صدای شلپ شلپ کفشهایی میآید که به زور از زمین کنده میشوند و دوباره با شالاپی در گل فرو میروند. در این محله کسی را نمیبینید که تا بالای شلوارش نشانی از شتک گل و شل نباشد. خانههای گلی و نامنظم و هوایی که بوی فضولات حیوانی میدهد، همه آن چیزی است که در تازه آباد میبینید و حس میکنید. به سراغ چند مرد جوان میروم که گوشهای ایستادهاند.
از آنها در مورد مشکلات زندگی در کنار طویلههای گاو و گوسفند و اسب و قاطر میپرسم و البته انتظار هم نداشتم که همان ابتدا رحمان بگوید همان دری که به آن تکیه داده، طویله است: «از همه لحاظ مشکل داریم. از کدام لحاظش را میخواهید؟ بهداشت که نداریم، کوچه و پسکوچهها که پر از پهن است، بچههای ما هم در همین کوچهها بازی میکنند و بزرگ میشوند. اینجا که میبینی در طویله است و در کناری هم در خانه پدری من است. دیگر شما خودت تصور کن بغل طویله زندگی کردن چه جور وضعیتی است. همه ما اینجا نگران بیماری هستیم. مریضی مشترک بین دام و انسان هم که کم نیست. خیلیها توی همین محل بیمار شدهاند و آسم و بیماریهای عفونی گرفتهاند. نمیدانم چرا این وضعیت تمام نمیشود؟ چرا طویلهها را نمیبرند بیرون شهر؟»
دوست رحمان میگوید: «برای دامداران جا تعیین شده و زمین هم دادهاند، ولی نمیروند. بهقول خودشان، چون مردم اینجا زندگی میکنند دیگر دامهایشان نگهبان نمیخواهد. ما شدهایم نگهبان طویله دام دارها. خانه بیشتر چوبدارها توی شهر است. مطمئن باشید اگر خانه خودشان در این محل بود، یک لحظه تحمل نمیکردند. طرف از مریوان آمده اینجا و سه چهار نفری دامداری راه انداختهاند و به مردم هم توجه نمیکنند. ما چندین بار گزارش دادهایم و اثری نداشته. نمیشود که من شخصی بروم با آنها برخورد کنم، این کار دولت است.»
مناقشه بین ساکنان و دامداران تا حدود زیادی شبیه همان قضیه فلسفی مرغ و تخم مرغ است؛ اینکه اول تخم مرغ بوده یا مرغ. ساکنان میگویند اول آنها بودند و بعد دامداران آمدند و دامداران هم میگویند اول ما بودیم و بعد ساکنان آمدند. محمود که ساکت به حرف دوستانش گوش میدهد و به نشانه رضایت سر تکان میدهد، میگوید: «اینجا اول خانه بود، بعد دامداریها آمدند. اما اگر بروی از خودشان بپرسی میگویند اینجا اول دامدارها دامداری ساختند بعد مسکونی شد، ولی ما شواهد و مدارک زیادی داریم که نشان میدهد اول محل زندگی بود بعد دامداریها ساخته شد. مسأله این است که همه دامدارها باهم متحد هستند. به یک نفر که اعتراض کنی یکهو میبینی ۱۵۰ دامدار میآیند پشت طرف را میگیرند. مشکل اصلی این محل بهداشت است و تا دامداریها جمع نشود، بهداشت هم ممکن نیست.»
دیدگاه تان را بنویسید