تحلیل از چپ و راست؛

وقت آشتی با نخبگان

کد خبر: 1180895

در بسته پیش‌رو تحلیل‌های سیاسی را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بخوانید.

وقت آشتی با نخبگان

گروه سیاست سایت فردا – طبیعی و واضح است که تحلیل‌گران در عرصه سیاست به موضوعات مختلف از منظر خود و با گرایش سیاسی خود می‌نگرند و می‌نویسند. در اینجا اما سعی داریم با کنار هم قرار دادن این تحلیل‌ها ، مسائل را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بررسی کنیم.

 

در بسته پیش‌رو تحلیل‌های سیاسی را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بخوانید.

 

آغاز فصلی جدید در سیاست خارجی ایران

کوروش احمدی در یادداشتی برای «اعتماد» نوشت: «سیاست خارجی ایران طی یک ماه گذشته دستخوش تحولی شده که در 43 سال گذشته بی‌سابقه بوده است. از آنجا که این تحول تا حد زیادی تحت تاثیر واکنش افکار عمومی بین‌المللی به اعتراضات جاری در ایران است، می‌توان عواقبی دامنه‌دار را از این رهگذر متصور شد. برخی عوامل فرعی مانند عدم توافق در مورد برجام و ادعای غرب مبنی بر فروش پهپاد و موشک به روسیه نیز مزید برعلت شده و سیاست خارجی کشور درهمه زمینه‌ها و از همه جوانب تحت تاثیر قرار گرفته است. لذا صرفنظر از اینکه اعتراضات جاری در کشور چه سرنوشتی بیابد، ممکن است تاثیر تحولات جاری بر سیاست خارجی موقتی و گذرا نباشد.این تحولات در چند سطح قابل بررسی است: 

1- در سطوح غیررسمی، اعتراضات در ایران و به ویژه جان باختن یک دختر جوان و نقش عمده‌ای که دختران و زنان در اعتراضات داشته‌اند، در بر دارنده همه عناصر دراماتیک برای جلب‌توجه افکار عمومی بین‌المللی بوده و دلیل اصلی شرایط جدیدی است که برای سیاست خارجی ایران رقم خورده است. طی این دوره، واکنش طیفی از چهره‌های سرشناس هنری، ورزشی و فرهنگی بین‌المللی حتی موجب جلب‌توجه بخش‌هایی از مردم در کشورهای مختلف شده که معمولا به تحولات سیاسی، به ویژه سیاست خارجی، بی‌توجه هستند. این امر فی‌نفسه و صرفنظر از اینکه دولت‌های غربی چه می‌گویند و چه مواضعی دارند، تحول بی‌سابقه‌ای در رابطه با ایران است. نکته مهم‌تر این است که جان باختن یک دختر جوان در ارتباط با حجاب و اعتراض زنان به حجاب اجباری در یک کشور اسلامی خاورمیانه در شرایطی رخ داده که طی چند دهه گذشته شماری از دولت‌ها و بخش‌هایی از افکار عمومی در سراسر جهان خود را با آنچه که به «بنیادگرایی اسلامی» و «اسلام سیاسی» معروف شده، درگیر می‌دانسته‌اند. اقدامات تروریستی که از سوی گروه‌هایی مانند داعش و القاعده ‌از مبدا خاورمیانه انجام شده، حساسیت فوق‌العاده‌ای نسبت به این گروه‌ها ایجاد کرده است. 

این سابقه موجب شده تا جریان‌هایی در سطوح رسمی و افکار عمومی در شماری از کشورها انگیزه‌ای مضاعف برای حمایت از پدیده‌ای نو از همان مبدا بیابند که با شعاری یکسره متفاوت، از زن و زندگی و آزادی می‌گویند. ممکن است دولت‌ها و مجامع بین‌المللی که طی بیش از دو دهه گذشته مقابله با تروریسم از مبدا خاورمیانه را در راس اولویت‌های خود داشته‌اند، بکوشند تا تحولات در ایران را به عنوان تقابلی با بنیادگرایی تفسیر کنند و اهمیتی استراتژیک و فراملی و فرامنطقه‌ای برای آن قائل شوند. در چنین صورتی ممکن است مجموعه کنش‌ها و واکنش‌ها نسبت به تحولات داخلی در ایران دامنه‌دار شود. 

2- در سطوح رسمی، واکنش دولت‌های غربی به اعتراضات در ایران گسترده و غیرمنتظره بوده است. تعلیق مذاکرات برجام که قبل از اعتراضات پیش آمد و ادعای بی‌میلی برخی در ایران به احیای آن به غربی‌ها امکان داده تا با دست باز واکنش نشان داده و اجازه دهند تا روابط‌شان با ایران دستخوش تلاطمی کم‌سابقه شود. اظهارات تند مقامات اروپایی، امریکایی و کانادایی در مورد تحولات ایران و تحریم‌هایی که از سوی آنها اعمال شده را باید عقبگردی جدی در روابط دانست.در حالی که در یکی، دو هفته اول تصور می‌شد که تفاوتی در واکنش کاخ سفید و وزارت خارجه امریکا وجود دارد، اکنون به نظر می‌رسد که با گذشت زمان وزارت خارجه امریکا به کاخ سفید نزدیک شده و حتی کار تا آنجا پیش رفت که وزیر خارجه امریکا با چند چهره ایرانی که «فعال جامعه مدنی» خوانده شدند، رسما و علنا ملاقات کرد و هدف آن «بررسی راه‌های کمک به معترضان علاوه بر تسهیل اینترنت» خوانده شد.

تا آنجا که به برجام مربوط می‌شود، وزارت خارجه امریکا در 12 اکتبر از اینکه «اکنون تمرکز امریکا بر احیای برجام نیست» و امریکا بر «چگونگی حمایت از معترضین در ایران» متمرکز است و اینکه «احیای برجام قطعا قریب‌الوقوع نیست»، سخن بگوید. نهایتا تکرار این سخنان توسط رابرت مالی، نماینده امریکا در مذاکرات برجام که همواره بیشترین تمایل را به پیشرفت کار داشته، تحول مهمی بود. او نیز گفت اکنون برجام در دستور کار نیست و مسائل دیگری در دستور کار است. مقایسه شرایط کنونی بین ایران و امریکا توسط سخنگوی کاخ سفید با شرایطی در اوج جنگ سرد که طی آن ریگان هم شوروی را «امپراتوری شر» می‌نامید و هم به همراه گورباچف درگیر مذاکرات خلع سلاح بود، موجب شده تا برخی این فرض را مطرح کنند که گویا مقامات امریکا مشغول بررسی الگوی مشابهی در رابطه با ایران هستند. 

3- در این میان مساله سومی موجب پیچیده‌تر شدن وضعیت شده است و آن اتهام استفاده از پهپادهای ایرانی در جنگ اوکراین و نیز اتهام برنامه‌ریزی برای صدور موشک ایرانی به روسیه است. در این رابطه، به‌رغم اینکه آقای امیرعبداللهیان و شورای امنیت ملی کرارا ارسال پهپاد به روسیه برای «استفاده در جنگ اوکراین» را تکذیب کرده‌اند، دولت‌های فرانسه، انگلیس و امریکا از آنچه نقض قطعنامه 2231 می‌نامند، سخن می‌گویند. اگر چه تحریم تسلیحاتی علیه ایران در این قطعنامه در اکتبر 2020 خاتمه یافت، این دولت‌ها مدعی شده‌اند که پهپاد کامیکازه در حکم موشک است و صدور آن توسط ایران همچنان تا 2023 ممنوع است. این ادعاها می‌تواند زمینه‌سازی برای اقدامی در چارچوب ماده 11 و 12 قطعنامه 2231 در شورای امنیت یعنی توسل به «مکانیسم ماشه» با هدف اعاده قطعنامه‌های قبلی علیه ایران باشد. نکته مهم در این رابطه این است که روسیه و چین امکان توسل به وتو برای جلوگیری از این اقدام را ندارند.»

آشوب‌ها واکنشی به تصاعد قدرت جهانی ایران

حمیدرضا شاه‌نظری در روزنامه جوان نوشت: «در یک ماه اخیر با عدم پذیرش توافقنامه مورد نظر امریکا در مذاکرات هسته‌ای که تقریباً به جز قرار دادن ایران در مسیر ضعف و ریل‌گذاری برای از دست دادن ابزار‌های قدرت و قرار گرفتن کشور در مسیر فروپاشی، عایدی خاصی به لحاظ اقتصادی و رفع تحریم‌ها نصیب کشور نمی‌کرد، فشار حداکثری دموکرات‌ها برای تحمیل خواسته‌های خود در مذاکرات آتی و حتی رساندن ایران به شورش اجتماعی، فروپاشی و تجزیه با اسم رمز «انقلاب زنانه» و با بهانه فوت مهسا امینی آغاز شد. اگر در روز‌های اول ماجرا از سر ساده‌لوحی یا فریب جامعه، عده‌ای این اعتراضات را که به سرعت به سمت اغتشاش و جنگ شهری هدایت شد، اعتراض اجتماعی مشروع مردم ایران در مورد مسائلی، چون گشت ارشاد و کسب آزادی‌های اجتماعی و مدنی تحلیل می‌نمودند، امروز در امریکایی-اسرائیلی بودن این حوادث هیچ تردید نمی‌توان کرد و روشن شده که نه تنها جمهوری اسلامی ایران بلکه موجودیت «ایران» به عنوان یک کشور بزرگ تاریخی در میانه یک توطئه بزرگ قرار گرفته که با مدیریت امریکایی‌ها و بازیگری صهیونیست‌ها، اروپایی‌ها و سعودی‌ها و سایر وابستگان به امریکا در حال انجام است. برخی ابعاد این سناریو به شرح ذیل است:

- امریکایی‌ها به‌رغم ژست‌هایشان شرایط حداقلی ایران را در مذاکرات نپذیرفته و اعلام کرده‌اند فقط برجام با شرایط تحمیلی یکسویه خودشان را می‌پذیرند و تعهدی در قبال تداوم رفع تحریم‌ها را در آینده نزدیک نمی‌پذیرند. از نظر امریکایی‌ها در حالی‌که شدید‌ترین تحریم‌های تاریخ بشری علیه ایرانیان اجرا شده و به‌رغم اینکه توانسته اقتصاد ایران را تضعیف نماید، فقط در رسیدن به اهداف تاکتیکی موفق بوده و نتوانسته به لحاظ راهبردی بر جمهوری اسلامی ایران اثر گذاشته و ایران را از پیگیری اهدافش بازدارد. با این حال، برآورد آن‌ها این است که رفع تحریم‌ها سبب خواهد شد این سلاح قدرتمند برای همیشه از دست آن‌ها خارج شود و ایران با حل مشکلات اقتصادی بتواند جهش قدرت خود طی چهار دهه اخیر را تثبیت کند و به یک وضعیت پیش‌رونده و غیرقابل توقف قدرت‌یابی جهانی وارد شود. از این رو، بر اساس برخی اخبار و شواهد به موازات مذاکرات یک سال گذشته، برنامه ایجاد اغتشاش و آشوب در ایران با جدیت از سوی دولت جدید امریکا پیگیری شد.

- حجم حملات با محوریت شبکه‌های مجازی و جنگ رسانه‌ای انجام شده در این اغتشاشات در طول تاریخ جنگ‌های رسانه‌ای غربی‌ها علیه ملت‌ها و کشور‌های دیگر حتی در موارد متعدد انقلاب رنگی انجام شده در دو دهه گذشته بی‌سابقه است و گستردگی و شدت آن به وضوح نشان‌دهنده برنامه‌ریزی شده بودن آن دارد. اینکه در عرض چند روز تعداد زیادی از سلبریتی‌ها و چهره‌های رسانه‌ای غربی و برخی کشور‌های منطقه در حمایت از اغتشاشات ایران به میدان آمده و واکنش نشان دهند، به هیچ عنوان طبیعی و عادی نیست و روشن است که برای سلبریتی امریکایی، اروپایی و حتی ترکیه‌ای، مردم کشور‌های دیگر و مسائل آنان اهمیت و جذابیتی ندارد، بلکه این اراده سرویس‌های امنیتی و اطلاعاتی دشمن و هزینه‌های صورت گرفته توسط گاو‌های شیرده آنان همچون دولت عربستان سعودی برای راه‌اندازی آشوب در ایران است که تبدیل به سخن و متن شده و از طریق حنجره این چهره‌ها یا از صفحات مجازی آنان منتشر می‌شود.

- تنوع مشارکت‌کنندگان در ایجاد آشوب و اغتشاش در ایران و بازیگران این عرصه در یک ماه گذشته نشان می‌دهد که این بار سطح هماهنگی و مشارکت گسترده‌ای میان دشمنان ایران برای ضربه زدن به کشور در جریان بوده است. نقش‌آفرینی گسترده سلبریتی‌های کشور‌های عضو ناتو، فعالیت گسترده تخریبی ضدانقلاب از گروه‌های مختلف و ظاهراً متضاد در شبکه‌های اجتماعی و فضای مجازی، تلاش شبانه‌روزی رسانه‌های متنوع ضدایران برای شعله‌ور کردن فتنه، حمله و هجمه به چهره‌ها و سلبریتی‌ها و افراد مؤثر اجتماعی برای موضع‌گیری علیه جمهوری اسلامی ایران و موفقیت در وادار کردن برخی از آنان به این کار، حضور پررنگ عوامل و اتباع خارجی وابسته به سرویس‌های دشمن به خصوص اتباع اروپایی در کف خیابان، حمایت رسمی و چند باره رئیس‌جمهور و سایر مقامات امریکایی و نیز برخی مقامات اروپایی از اغتشاشگران، شایعه‌سازی گسترده بی‌اساس راجع به وضعیت سلامتی رهبرمعظم انقلاب اسلامی مدتی پیش از آغاز اغتشاشات، فعال نمودن یکباره گروه‌های مختلف تجزیه‌طلب در گوشه و کنار کشور به خصوص در شمال‌غرب و جنوب‌شرق، محتوای تولید شده گسترده آماده برای انتشار در فضای مجازی از شعار‌های آماده تا ترانه‌های سروده شده، الگوی یکسان عملکرد میدانی اغتشاشگران و هماهنگی آنان در بستر شبکه‌های اجتماعی و آموزش‌های جنگ شهری و تاکتیک‌های مختلف راجع به آن در این پلتفرم‌ها و مسائلی از این دست به روشنی نشان از برنامه‌ریزی شده بودن این اغتشاشات دارد.

- حدود یک سال پیش بود که نفتالی بنت نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی در دیدار با جو بایدن رئیس‌جمهور امریکا از راهبرد «مرگ با هزار ضربه چاقو» در برابر ایران رونمایی کرد و چند ماه بعد بار دیگر از آن با عبارت «زدن سر اختاپوس» به عنوان راهبرد اصلی در برابر ایران نام برد.

اعلام این راهبرد که در آن با تشبیه ایران و گروه‌های مقاومت به سر اختاپوس و بازوانش، زدن سر آن یعنی ایران به جای زدن گروه‌های مقاومت به عنوان برنامه جدید اعلام شده است، به روشنی نشان‌دهنده ضعف و ناتوانی این رژیم منحوس در مقابله با بازوان جمهوری اسلامی ایران در محور مقاومت بوده و از هماهنگی آنان با امریکایی‌ها برای وارد کردن ضربات متعدد کوچک (هزار ضربه چاقو) با هدف ایجاد ضعف و سستی و فروپاشی اجتماعی و امنیتی ایران پرده برمی‌دارد.

- اغتشاشات اخیر قطعاً در بستری از زمینه‌های متعدد فرهنگی، اجتماعی و حتی اقتصادی رخ داده، ولی برنامه‌ریزی شده بودن آن و دست دشمن در آن به وضوح نمایان است که همچنان نیز تلاش می‌کند تا ادامه یابد. هر ایرانی حق دارد نسبت به مسائل کشور حرف داشته باشد و انتقادات و نظرات خود را آزادانه اعلام نماید، ولی هیچ شخصی این حق را ندارد که در بستر فراهم شده توسط دشمنان این مرز و بوم نقش‌آفرینی کرده و هیزم آتشی باشد که سرسخت‌ترین و شقی‌ترین دشمنان این کشور و این ملت برای نابودی «ایران» تدارک دیده‌اند.

- روند‌ها نشان‌دهنده تصاعد قدرت جمهوری اسلامی ایران و قرار گرفتن تراز قدرت ملی این کشور در سطوح بالا در عرصه‌های جهانی است که باعث شده تلاش دشمنانش برای ضربه زدن و متوقف نمودن این رشد مضاعف شود. این واقعیت به ما می‌گوید که ملت ایران در وضعیت خاصی قرار گرفته که در صورت تداوم مقاومت و پایداری به زودی به نتایج درخشانی خواهد رسید. شاید خود ما که در بطن جامعه ایران زندگی می‌کنیم به خوبی این واقعیت را درک نکنیم، ولی دوستان و دشمنان ما در خارج از ایران به خوبی به ابعاد این واقعیت آگاه شده‌اند و راز این هجمه‌های عجیب و غریب و این تخاصم عریان نیز از همین مسئله نشئت می‌گیرد.»

 

تقویت فرهنگ ‌گفت‌و‌گو

آرین احمدی در سرمقاله «ابتکار» نوشت: «گفت‌وگو در نگاه اول امری بدیهی به نظر می‌رسد که بشر همیشه در زندگی اجتماعی خود از آن بهره گرفته است،به طوری که هیچ گاه نتوانسته بدون آن همراه با اجتماع حرکت کند. و از آن‌جا که انسان از قوه‌ی ناطقه برخودار است، ازاین رو فلاسفه از دیرباز، همان‌طور که درباره‌ هستی اندیشیده‌اند، درباره‌ی گفت‌وگو (دیالوگ) که جزئی از هستی است، اندیشیده‌اند تا جائی که برخی از فلاسفه و اهل منطق تمایز انسان با سایر موجودات را ناطق بودن و توانایی گفت‌وگو معرفی می‌کنند. در قرآن کریم نیز شیوه‌های مختلف گفت‌وگو به بهترین وجه جلوه‌گری می‌کند؛ چراکه عامل انتقال اندیشه و احساس و به عنوان انسانی ترین راه حل مورد قبول بشریت بوده و هست؛ مخصوصاً در قرآن کریم آیاتی وجود دارد که در آن قصه‌هایی از انبیاء و گذشته گان به منظور عبرت آموزی آمده است.

کاربرد فراوان واژه‌هایی نظیر «قل»، ۳۱۵ بار و« قال»، ۵۰۱ بار بیانگر اهمیت فرهنگ گفت‌ وشنود و تبادل نظر در قرآن کریم می باشد. قرآن همواره تاکید می‌کند که اگر به مسئله ای اعتقاد دارید و آن را حق می‌دانید دلایل خود را بیاورید. این امر ناشی از اعتقاد عمیق قرآن به فرهنگ گفت‌وگو است. آن جا که خداوند پیامبرانی را می‌فرستد تا مردم را دعوت به آیین خود کند، در واقع گفت‌وگو را برگزیده است.

قرآن از همه‌ی فرقه‌ها و گروه ها دعوت می‌کند که برای اعتقادات و اندیشه‌های خود دلیل بیاورند و حقانیت آن را اثبات کنند؛ علی-رغم این که اعتقاد دارد حق نزد خداست: «وَنَزَعْنَا مِن کُلِّ اُمَّهٍ شَهِیدًا فَقُلْنَا هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ فَعَلِمُوا اَنَّ الْحَقَّ لِلَّهِ وَضَلَّ عَنْهُم مَّا کَانُوا یَفْتَرُونَ» ﴿قصص: ۷۵﴾ (واز میان هر امتى گواهى بیرون مى‌کشیم و مى‌گوییم برهان خود را بیاورید پس بدانند که حق از آن خداست و آنچه برمى‌بافتند از دستشان مى‌رود‌)؛ از این آیه به روشنی بر می‌آید که اول: قرآن بین هیچ قومی فرقی قائل نمی‌شود. دوم: مخاطبان خود را دعوت به گفت‌وگو می‌کند. سوم: نشانگر آن است که فرهنگ قرآن، فرهنگ گفت‌وگو است. و چهارم: گفت‌وگوی مورد نظر قرآن، گفت‌وگوی همراه با دلیل و برهان است؛ یعنی سخنی که بر عقل و منطق استوار باشد نه گفت‌وگوی بی اساس و موهوم.

‌گفت‌و‌گو، نقطه مقابل مونولوگ است. در ‌گفت‌و‌گو برخلاف مونولوگ، هر دو طرف به طور مساوی فرصت سخن گفتن دارند. ‌گفت‌و‌گو دو مقدمه لازم دارد: یکی خوب گوش کردن و دیگر استدلال داشتن.یعنی اگر کسی بخواهد ‌گفت‌و‌گو کند، باید ابتدا گوش کردن را یاد بگیرد. واقعیت این است که ما چندان با هنر گوش کردن آشنا نیستیم. اکثر ما وقتی در حال گوش کردن هستیم، در واقع گوش نمی کنیم که استدلال را بشنویم و تجزیه و تحلیل کنیم؛ ما در حالی که ظاهراً گوش می کنیم، در واقع خودمان را برای جواب دادن آماده می کنیم. طرف مقابل هم همین طور! به همین دلیل است که کمتر مشاهده کرده ایم دو نفر بحث کنند و در آخر، یکی بگوید من از حرف های شما متقاعد شدم و از دیدگاه قبلی ام برگشتم و طرق مقابل هم بگوید فلان بخش از استدلال های شما درست بود...اما دومین مقدمه ‌گفت‌و‌گو، استدلال داشتن است. اگر کسی بخواهد در یک فرهنگ ‌گفت‌و‌گومدار زندگی کند، ناگزیر از مجهز شدن به منطق و استدلال است. جامعه‌ای هم که منطقی و استدلال گرا باشد، در همه زمینه‌ها رشد خواهد کرد.»

 

ملت، غلبه بر مهندسی تفرقه 

 سعدالله زارعی در «کیهان» نوشت: « یکی از هدف‌گذاری‌هایی که دشمن در اقدامات اساسی علیه جمهوری اسلامی ایران به کار گرفته است، «تفرقه» می‌باشد که گاهی تفرقه میان ارکان نظام، گاهی تفرقه میان مسئولان و گاهی تفرقه میان مردم مدنظر بوده است. تفرقه دو کارکرد اصلی دارد؛ یکی کاهش قدرت مقاومت در برابر طرح‌های دشمن و دیگری آسیب‌پذیر کردن در تهاجم دشمن می‌باشد. 

انگلیسی‌ها در این زمینه ید طولایی دارند و عبارت «تفرقه بینداز و حکومت کن» به آنان نسبت داده شده و البته اعمال آنان در قرون اخیر پیگیری این عبارت را نشان می‌دهد. یکی از خاصیت‌های تفرقه این است که یک ملت و یک حکومت خود و دارایی‌های خود را کوچک‌تر از اندازه واقعی آن و ناتوان از انجام کارهای بزرگ و ضعیف در مقابل دشمنان خود می‌بیند. در این شرایط دشمنان مجال پیدا می‌کنند از صفوف مقابل که خود را کوچک فرض کرده‌، نیروگیری نمایند و در واقع از درون به این ملت ضربه بزنند.

ایران، جمهوری اسلامی، ملت، رهبری و بنیان‌های نظری و عملی انقلاب اسلامی در دنیا «بسیار بزرگ» دیده شده و دیده می‌شوند. مگر می‌شود ایرانی که ده‌ها سال در مقابل نظام جهانی ایستاده و کار خود را پیش برده است را ضعیف دید؟ مگر می‌شود «نظام» 

جمهوری اسلامی که چهل و چند سال انواع تحریم‌ها، ترورها، جنگ‌ها و صف‌آرایی‌ها را پشت‌سر گذاشته و جاذبه‌های سیاسی، اقتصادی، علمی 

و نظامی - امنیتی آن از نظام‌های دیگری که تحت هیچ‌کدام از این تضییقات و فشارها نبوده‌اند، بیشتر است را قوی و مستحکم ندید؟ مگر می‌شود «ملت ایران» که در طوفان حوادث، یکپارچگی خود حفظ کرده و به‌طور مکرر میلیون میلیون در صحنه‌های حمایت از انقلاب و اسلام حضور می‌یابد را سربلند و قدرتمند ندید؟ مگر می‌شود «رهبری» که ایران را به قله منطقه رسانده و در تلاش بیش از سه دهه، آن را به بزرگ‌ترین نفع برنده حوادث سهمگینی که حداقل یکی از کارکردهای آنان منزوی کردن ایران بوده، تبدیل کرده تا جایی که دشمنان بارها گفته‌اند هیچ موضوعی در غرب آسیا بدون همکاری ایران قابل مدیریت نیست، «برترین» ندید؟ مگر می‌شود بنیان‌های نظری و عملی انقلاب اسلامی که نه‌تنها دستمایه حل مسائل ایران که دستمایه حل مسائل و قدرت‌یابی ملت‌ها در غرب آسیا شده است را کارآمد و پیش‌برنده ندانست؟ 

اینکه نظام اسلامی در حل مسائل به نسخه‌های غیرمردمی غربی و شرقی در عالم متکی نشده و با روش‌های نرم و هزینه‌های اندک مسائل غامض امنیتی و سیاسی را حل‌وفصل کرده، از عظمت، پویایی و ماندگاری آن حکایت می‌کند. در همین آشوب‌های اخیر، رهبری و بقیه دستگاه‌های نظام با درایت و حکمت از تبدیل کشور به صحنه اختلاف که هدف اصلی دشمن بوده است، جلوگیری کرده‌اند. این یک نشانه از قدرت نظام و یک نشانه از تفاوت روش مواجهه نظام در صحنه داخلی نسبت به نظام‌های اقتدارگرای غربی و شرقی است. 

خط تفرقه در ایران خط شناخته‌شده‌ای است. از اول انقلاب اسلامی، وحدت مهم‌ترین استراتژی نظام در خنثی‌‌سازی خط دشمنان بوده و به موازات آن مهم‌ترین راهبرد دشمن، تفرقه بوده است. در بحبوحه انقلاب اسلامی، مردم ایران خطر تفرقه را درک کردند و لذا ندای آنان در مقابل احزاب و جریانات تفرقه‌افکن داخلی و در مقابل خط تفرقه‌افکنی دشمنان خارجی، این بود «حزب فقط حزب خدا - رهبر فقط روح خدا». بعد از ارتحال حضرت امام خمینی - رحمهًْ‌الله‌علیه - این شعار بدین‌صورت درآمد «حزب فقط حزب علی - رهبر فقط سیدعلی» این درک مردم از اهمیت وحدت و نگرانی آنان از خط و خطر تفرقه بود. 

در فتنه‌های 1378 و 1388، تفرقه مهم‌ترین دستورکار دشمن بود. در فتنه 78 یک جریان که تلاش خود را طی دو سال معطوف به دوپارچه‌‌سازی ملت کرده بود، تلاش نمود تا تشکل‌‌های دانشجویی و دانشجویان را با نیروهای عظیم حزب‌اللهی و بسیجی درگیر کند و در نهایت بخشی از مردم را در مقابل بخش دیگری از مردم به صحنه آورد که البته قرین موفقیت نبود. در فتنه‌ سال 88 هم که از قبل روی دوپارچه‌‌سازی نخبگان کار شده بود، تلاش شد تا مردمی که به فلان کاندیدای شکست‌خورده رأی داده بودند را در مقابل مردمی که به کاندیدای پیروز رأی داده بودند، قرار داده و میان آنان جوی خون راه بیندازند. 

این تلاش‌های تفرقه‌افکن در صحنه کنونی کشور به شکل دیگری دنبال می‌شود. دشمن می‌داند که اقتدار ایران و در قله ایستادن جمهوری اسلامی و شکست انواع دسیسه‌های پرقدرت خارجی بر ضد آن که حاصل یکپارچگی و بصیرت و در صحنه بودن ملت بوده، بی‌جهت و اتفاقی روی نداده است. دشمنان می‌دانند که درایت، توانمندی و جایگاه رفیع اجتماعی حضرت امام خمینی(ره) در طول 27 سال رهبری انقلاب و ده سال رهبری جمهوری اسلامی، عامل اصلی وحدت‌بخش و در صحنه ماندن ملت ایران بوده و می‌دانند که هوشمندی، جایگاه بی‌بدیل اجتماعی و قدرت رهبری حضرت امام خامنه‌ای - دامت‌برکاته - 

در طول 33 سال گذشته، عامل اصلی وحدت ملی ایرانیان و قدرت خیره‌کننده و پیشران آنان بوده است. از نظر روان‌شناسی اجتماعی و جامعه‌شناسی تاریخی، شاید هیچ ملتی به اندازه ملت ایران به «رهبر» متکی نبوده است تا جایی که می‌توان دوران‌های اقتدار و نیز ضعف ایران را به پیدایی رهبران قدرتمند و نیز ضعیف مرتبط دانست. دشمن به خوبی می‌داند در این چهل‌وچهار سال اگر وجود امام و رهبری نبود، ایران نمی‌توانست از طوفان‌ها و حوادث سهمگین به سلامت عبور کند. 

بر این اساس رهبری بی‌وقفه در معرض تهاجمات قرار گرفته و هرچه جلوتر آمده‌ایم و درخشش منطقه‌ای و بین‌المللی جمهوری اسلامی فزون‌تر شده، تهاجم به رهبری افزایش یافته است. 

ایجاد تفرقه در داخل فقط دشمنانه و عامدانه هم نبوده است. کمک به قطب‌بندی و دسته‌دسته کردن مردم گاهی ناآگاهانه و از سر دلسوزی هم صورت می‌گیرد. این نکته را باید توجه داشت که خصوصیت مردم ایران یکپارچگی حول محور ارزش‌ها و باورهای ملی است. جالب این است که در همین بحث حجاب هم براساس نظرسنجی مردادماه گذشته یک مؤسسه معتبر نظرسنجی، اکثریت بالای 83 درصدی خانم‌ها معتقدند حجاب یک ضرورت و ارزش است و مانع فعالیت اجتماعی و آزادی عمل بانوان هم نمی‌شود. واضح است که درخصوص اصل اسلام و انقلاب اسلامی این اعداد بالاتر می‌باشد. این یکپارچگی ملی در طیف‌های مختلف اجتماعی از جمله در طیف ورزشکاران و اهالی هنر ایران هم وجود دارد. در صحنه آشوب‌های اخیر تعداد ورزشکاران و هنرمندانی که در مقابل ضرباتی که آشوب‌طلبان به مردم زدند، رفتار غیرمسئولانه‌ای داشتند، در مقابل خیل عظیم فعالان این دو حوزه، واقعاً ناچیز بود. کار دشمن در این وادی از یک‌سو مخالف نظام معرفی کردن قاطبه ورزشکاران، هنرمندان و دیگر طیف‌های کشور و از سوی دیگر بزرگ‌نمایی افراد معدودی از این دو طیف بود که واقعاً در جامعه ورزشکاران یا هنرمندان جایگاه برجسته‌ای نداشتند. بر دشمنان انتظاری جز این نیست اما در این میان بعضی از افراد از موضع انقلابی و در مقام پاسخگویی به این به اصطلاح سلبریتی‌های ورزشی و سینمایی وارد میدان شده و از ادبیاتی استفاده کردند که گویا جامعه ورزشی و جامعه هنری ایران از دست رفته‌اند! از آنجا که ادبیات اینچنینی به‌طور طبیعی با واکنش‌ جامعه ورزشی و هنری کشور مواجه می‌شود، این افراد در واقع ناخواسته در میدان و زمین دشمن که سیاست برجسته‌‌سازی مخالفت‌ها را در دستورکار داشته و به آن دامن می‌زند، بازی کردند. 

یکی دیگر از میدان‌های تفرقه، تبدیل یک مشکل اجتماعی به مشکل سیاسی است. همه می‌دانند که اینهایی که در آشوب‌های اخیر به تخریب اموال و هتک ارزش‌های ملی و اسلامی دست زدند به دو دسته قابل تقسیم هستند؛ یک دسته که به ایفای مأموریت واگذارشده از سوی دشمنان ملت ایران پرداخته‌اند و یک دسته که گروهی از جوانان کم‌آگاه و هیجان‌زده است. تکلیف نظام با این دو دسته مشخص است؛ دسته اول مستحق برخورد قضایی و دسته دوم نیازمند آگاه‌‌سازی و تحذیر هستند. در این میان یک جریان سیاسی که ید طولایی در تفرقه‌افکنی دارد و در فتنه‌های گذشته هم مسئول خون‌های به زمین ریخته شده است، به صحنه آمد تا 

با معنابخشی سیاسی به این آشوب‌ها و کم‌رنگ کردن وجهه ضدامنیتی آن، وضعیت به وجود آمده را تداوم بخشیده و به خیال خود نظام را از اصول و ارزش‌های خود دور سازد. نگاهی به اظهارنظر چهره‌هایی که بازی آشکار را برعهده گرفته‌اند و بیانیه‌های حزبی و تیترها و یادداشت‌های روزنامه‌ها و سایت‌های این جریان مشخص می‌کند این افراد و این جریان در حال پیگیری و استمرار خط تفرقه در کشور هستند. 

در این روزها مردم ایران با هوشمندی، حضور متداومی در میدان دفاع از ارزش‌ها داشته‌اند. اجتماعات پرشور مردم تهران در فواصل کوتاه، بیانگر حساسیت مردم در مقابل تحرکات تفرقه‌افکن دشمن می‌باشد. اینها همان‌‌هایی هستند که در گاه خطر، روزانه هزار هزار به جبهه می‌رفتند و میلیون میلیون نفر، شهدا را در میان می‌گرفتند.»

 

وقت آشتی بیشتر با نخبگان

سیدصادق غفوریان در سرمقاله «خراسان» نوشت: « در این زمانه و روزگار، از یأس و ناامیدی چه آسیب دیگری می تواند خسارت زننده و نابودکننده تر باشد؟ به طور قطع این دو آسیب برای تمامی افراد از هر طبقه و نظام اجتماعی به مثابه سم مهلکی است که زمینه های پسرفت و چه بسا نابودی تدریجی یک جامعه را رقم می‌زند.

در این میان تاثیرگذاران، گروه های مرجع، نخبگان و دانشمندان در جایگاه پیشرانان توسعه و پویایی هر جامعه اگر به هر دلیلی دچار خمودگی، یأس و ناامیدی شوند، چه بلای عظیم و جبران ناپذیری بر سر آن ملت و مملکت می آید؟

در همین باره از جمله نکات مهم سخنان روز گذشته رهبر انقلاب  در جمع نخبگان این بخش بود:

«نباید بگذاریم نخبگان به واسطه برخی سنگ‌اندازی‌ها یا برخوردهای نامناسب، از دانشگاه و ادامه فعالیت در کشور، مأیوس شوند و هرچه در این زمینه خرج کنیم، هزینه نیست بلکه سرمایه گذاری است.»

ابزار و روش این سرمایه گذاری چیست؟

به طور قطع امروز سهم نیروی انسانی به عنوان اصلی ترین عامل توسعه و رشد جوامع نه تنها قابل انکار نیست بلکه دولت ها و نظام های علمی به ویژه در ممالک پیشرفته را بر آن داشته که علاوه بر بهره وری از استعدادهای داخلی، با ایجاد جذابیت های مالی و مادی، جذب سرمایه های انسانی دیگر کشورها را نیز در دستور کار خود قرار دهند. اگر امروز ابزار، فناوری ها و صنایع هایتک، بار توسعه و ثروت آفرینی کشورهای پیشرو را به دوش می کشند، این ثمره جز با مغز و توان نخبگان و متخصصان آن جوامع پدید نیامده است. در واقع دولت ها و مراکز علمی، با سرمایه گذاری های هوشمندانه و بهنگام بر نیروی انسانی، جوامع خود را در قله های پیشرفت و ثروت قرار داده اند.

این واقعیت همواره در نگاه ناظران و پژوهشگران مورد توجه بوده، ضمن این که نهادهای بین المللی تخصصی نیز در آمارهای منظم و دوره ای سهم نیروی انسانی را در میزان توسعه جوامع بررسی و اعلام می کنند. واکاوی این آمار نشان می دهد، سهم نیروی انسانی در کشورهای توسعه یافته همچون ژاپن، گاهی به حدود 80 درصد می رسد و چقدر غم انگیز است که یک زمانی یک مسئول در اتاق بازرگانی این طور گفته است: «سهم نیروی انسانی در تولید ثروت جهان 78 درصد است که این آمار در ایران تنها معادل 27 درصد برآورد می‌شود.»

مرور آماری کلان تر از نقش نیروی انسانی در مقایسه با سهم دیگر منابع این واقعیت  را بیشتر بر ما عیان می کند: «بر اساس آمار جهانی، سرمایه انسانی، نقش اول ثروت‌ آفرینی در کشورهای توسعه یافته را با 67 درصد به خود اختصاص داده‌، در حالی که سهم منابع طبیعی و فیزیکی صرفاً 33 درصد است. این‌ سرمایه‌ نیروی انسانی است‌ که‌ می‌تواند به‌ عنوان‌ پشتوانه‌ حرکت های‌ بزرگ‌ اجتماعی‌ قرن‌ بیست‌ و یکم‌ قرار گیرد.» (مقاله: جهانی شدن و توسعه منابع انسانی / اسماعیل کاوسی)

پس چرا سند راهبردی نخبگان در غربت به سر می برد؟

این مقدمه نسبتا طولانی را با هم مرور کردیم که این جمله را فریاد کنیم که هر مسئولی در هر جایگاهی، باید بداند پیشرفت این کشور بزرگ، بدون حضور، نقش آفرینی و مداخله «نخبگان» نشدنی است و قطعا این را همه مسئولان هم به زبان می آورند، پس چرا «سند راهبردی کشور در امور نخبگان» با گذشت ۱۰ سال از تصویب آن فقط نیمی از آن اجرایی شده و در غربت به سر می برد؟

ژن خوب یا مغز خوب؟

تا امروز هر چه در امور کشور، از نخبگان و متخصصان بهره نگرفتیم  یا آن طور که باید آن ها را در بازی خودمان بازی نداده ایم، بی تعارف ضرر کردیم و نتیجه‌اش گاه همین است که برخی پست ها و جایگاه های تصمیم سازی طی سال های متمادی در چرخه افراد معدود و مشخصی در گردش است؛ این گونه که این افراد از این سازمان به آن وزارتخانه و ازآن جا به آن پالایشگاه و گاهی هم از مجلس یا شورای شهر یا فلان هیئت مدیره سردر می آورند. جالب این جاست که اغلب هم عاشق خدمت رسانی هستند اما هیچ گاه متر و اندازه ای بر عملکرد این افراد نینداخته ایم که اینان غیر از «ژن خوب» آیا واقعا «مغز خوب» هم دارند یا نه؟ آیا وقت آن فرا نرسیده است که دستگاه های مسئول، آشتی بیشتری با نخبگان پیشه کنند ودرهای خود را کاملا به روی آنان بگشایند؟

 نیازمند طرحواره ای نوین درحکمرانی نخبگانی هستیم

باور کنیم که دانشمندان جوان این سرزمین می توانند این ملت و مملکت را به سر منزل مقصود برسانند، البته اگر آنان را پشت در معطل نگذاریم و اجازه دهیم که باور کنند و امیدوار باشند که می توان این میهن بزرگ را به قله های آبادانی رساند. از این باب، نیازمند طرحواره ای نوین در حکمرانی نخبگانی هستیم با این موارد:

1- فراهم آوری فرصت گفت وگو با نخبگان

2-تحول در چرخه به کارگیری مدیران و تصمیم سازان با بهره گیری از نخبگان

3-ایجاد زمینه جدی و گسترده مداخله نخبگان در امور راهبردی کشور

4-زمینه سازی برای ورود بیشتر نخبگان به رسانه ملی و رسانه های معتبر و تلاش برای مرجعیت سازی از آنان.

و پایان این که باور کنیم هر جامعه ای که نخبگان و فرزانگان خویش را در آغوش کشیده است، قطعا مسیر پرواز را هم بهتر یافته است؛ جامی بزرگ هم به ما گوشزد می کند که:

هر عمل دارد به علمی احتیاج

کوشش از دانش همی گیرد رواج»

 

اینترنشنال، شمشیر آرایش‌شده داعش

سینا واحد - نویسنده و پژوهشگر در یادداشتی برای «جام‌جم» نوشت: «آن مرد قدرتمند، که همه خشونت‌های «معاویه» و «یزید» را، با خود، حمل می‌کرد؛ از گسترش «اقتدار سیاسی و جغرافیایی شیعه» در هراسی پایان‌ناپذیر، فروغلتیده بود؛ و دائم، در اعماق روح خویش، تکرار می‌کرد: تنها راه، و تنها کار، «قطع کردن سر افعی» است!؟

آن مرد قدرتمند، که دوستدار دیرینه «ملکه الیزابت» و «ملکه اسرائیل» بود؛ برای «قطع کردن سر افعی»، به «شمشیر داعش»، بوسه زد و اجازه داد، میلیاردها «دلار نفتی»، از بانک‌های عربستان سعودی، به‌سوی «سوریه» پرواز کند؛ و آتش‌بازی شمشیرهای «داعش» را، پشتیبانی کند و از صف «یاران اروپایی» «داعش» «حمایت» بی‌پروا، کند و نگذارد از «سوریه» و «سرزمین» «سوریه» یک خانه و کاشانه و کوچه و خیابانی؛ سالم، باقی بماند آن مرد «چاق»، که اتفاقا، بر تخت طلایی سلطه بر «عربستان سعودی»، تکیه زده بود، کسی نبود؛ جز عالیجناب «ملک‌عبدا...»، که هم‌اکنون، به زیر تخت طلایی خویش فروغلتیده؛ و در انبوه بی‌پایان خاک هراس‌آلود؛ دفن شده است!!

«ملک‌عبدا...»، که وارث بی‌چون و چرای «دژخویی وهابیان» بود؛ تولد جدید و جهانی «اقتدار همه‌سویه ایران» را، تهدیدی قدرتمند و پرخطر برای «سلطه سیاسی وهابیان» می‌دانست و تنها، راه نجات از این تهدید گسترنده را، در «نابودی ایران انقلابی»، مشاهده می‌کرد. کمک‌های شایان به «صدام» و به سازمان مجاهدین خلق «سازمان منافقین» - و به جریان‌های قدرتمند «صاحب سلاح» در پاکستان و افغانستان ... در دهه‌های گذشته، همگی به‌خاطر، رهایی از این، «ترس پایان‌ناپذیر»، در دل حکومت

 سعودی‌هاست.اما ... تولید خلاقانه و شیطانی «داعش» پرهزینه‌ترین و پرخشونت‌ترین، «استراتژی» ترکیبی نظامی - سیاسی - تبلیغاتی - و جنگ روانی - برای نفس‌گیر کردن ایران، و نیز خم کردن زانوان نظام سیاسی ایران، بود که تاریخ سیاست جهانی، به خود دیده بود؛ و جنون صاحبان قدرت و نفت و نظام سلطه‌گر جهانی را، از «رشد بی‌توقف اقتدار کلمه حسین» در سرزمین ایران، به نمایش گذاشت.

به‌هر‌حال در دل این «استراتژی خون‌ریزانه» و «توسعه وحشت در هر کوچه و خانه»، بود که «عربستان» و دوستان جامعه جهانی‌اش، تصمیم به ایجاد ایستگاه‌ و سایت‌های رسانه‌ای حمایتگر و تقویت‌کننده سازمان جدید «داعش» گرفتند و از دل این تصمیم جنون‌آمیز، «ایندیپندنت» فارسی و اردو در «لندن» به دنیا آمد و رسانه تلویزیونی «اینترنشنال» رقص بر روی کلمه «داعش»، را به منظور توسعه وحشت و «ناپایدار» نمایش دادن قدرت ایران، آغاز کرد.

این رسانه سیه‌اندیش سیه‌گستر - که بزرگ‌ترین رسانه ضدبشری در همه جهان رسانه‌ها است- از همان لحظه‌ای که «سردار سلیمانی» «ترور» گشت، بی‌هیچ حاشیه و پیرایه، زنده‌باد قاتلان «سردار سلیمانی»، سر داد و با عکس و تصویر و نقاشی چهره «سلیمانی» به دشمنی و «دژخویی» برخاست. و از نام‌آورترین قهرمان تاریخی هویت ایرانی به زشتی و زشت‌خویی، یاد کرد و بدین‌گونه به ملت ایران و همه سربازان وطن‌دوست و اقتدارآفرین، دشنام درپی دشنام داد و این «رسانه لندنی» را، تبدیل به نمایشگاه و فروشگاه بزرگ «کینه‌ها» و «کلمه‌های» زشت و بی‌ادبانه علیه «سرزمین مادری» کرد.

اکنون، نباید این پرسش ساده ساده را مطرح کرد و گفت: چرا، دربرابر «شمشیر سخت داعش»؛ اقدام کردیم و تا مرز ناتوان‌سازی، پیش رفتیم؛ اما در برابر «شمشیر آرایش‌کرده و زنانه داعش»؛ تنها و تنها، نگاه‌کننده‌ایم ... نگاه‌کننده ...!»


 

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها