تحلیل از چپ و راست؛

یک حمله دو پیام

کد خبر: 1135833

در بسته پیش‌رو تحلیل‌های سیاسی را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بخوانید.

یک حمله دو پیام

گروه سیاست سایت فردا – طبیعی و واضح است که تحلیل‌گران در عرصه سیاست به موضوعات مختلف از منظر خود و با گرایش سیاسی خود می‌نگرند و می‌نویسند. در اینجا اما سعی داریم با کنار هم قرار دادن این تحلیل‌ها ، مسائل را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بررسی کنیم.

 

در بسته پیش‌رو تحلیل‌های سیاسی را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بخوانید.

 

یک حمله دو پیام

مسعود اسداللهی، تحلیلگر ارشد مسائل غرب آسیا در یادداشتی برای «ایران» نوشت: «حمله موشکی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از یک بُعد، حادثه و اقدام جدیدی از جانب جمهوری اسلامی ایران نیست، اما از منظر دیگر تفاوت‌های بارزی با اقدامات مشابه گذشته دارد که می‌‌تواند معادلات را در خاورمیانه تحت الشعاع قرار دهد... با این تهدید ایران، رژیم غاصب صهیونیستی با وجود آنکه بعد از حملات مکرری که به خاک سوریه داشت، عنوان می‌کرد این حملات با هدف نیروها و امکانات نظامی ایران انجام گرفته است، اما در واقع حملات علیه ارتش سوریه بود. زیرا این رژیم می‌‌دانست اگر این حملات متوجه نیروهای ایرانی شود قطعاً با پاسخ جمهوری اسلامی روبه‌رو خواهد شد. ... اما این بار واکنش ایران می‌تواند نقطه عطف جدیدی در تحولات منطقه باشد. زیرا آنچه از رفتارهای رژیم صهیونیستی برمی‌‌آید، این رژیم در شرایط کنونی منطقه سعی کرده است با عبور از خط قرمز جمهوری اسلامی ایران توان پاسخگویی تهران و میزان جدیت آن را برای حفظ خط قرمزهای همیشگی بسنجد.

 لذا اگر ایران حمله موشکی بامداد یکشنبه را انجام نمی‌داد رژیم غاصب صهیونیستی این ارزیابی و برآورد غلط را داشت که جمهوری اسلامی توان پاسخگویی لازم به عبور تل‌آویو از خط قرمزهای ایران را ندارد.

ایران طبق همان وعده و خط قرمزی که سردار سلیمانی تعیین کرده بود پاسخ رژیم صهیونیستی را در هر زمان و مکانی که نفوذ اسرائیل جدی‌تر باشد، خواهد داد. زیرا هدف از پاسخ، موازنه‌سازی و بازدارندگی است. اکنون نیز با وجود آنکه مقامات اقلیم کردستان عراق بارها و بارها وجود هرگونه رابطه با اسرائیل و نفوذ صهیونیست‌ها را در اقلیم منکر شده‌اند اما قطعاً نمی‌توان وجود رابطه تل‌آویو و اربیل را انکار کرد. ... 

پاسخ جمهوری اسلامی ایران برای حمله به مراکز آموزشی موساد در اربیل یک پاسخ مشروع بود. برای جمهوری اسلامی ایران مسلم است که هرجا منافع و امنیتش اقتضا کند، باید پاسخ لازم را بدهد. ضمن اینکه در شرایطی که ساختار سیاسی اربیل و بغداد توان دفاع از تمامیت ارضی خود را ندارند، ایران باید در صورت بروز هرگونه تهدیدی از جانب خاک عراق علیه خود این نقطه ضعف را پوشش دهد و تهدید مزبور را خنثی کند.

این تهدیدها اکنون بیش از هر زمانی باید مورد توجه قرار گیرد. حتی در زمان افرادی مانند ابراهیم‌جعفری، نوری مالکی و عادل عبدالمهدی که به عنوان نخست وزیر در رأس کار بودند و دولت بغداد قدرتمند بود، باز هم اقلیم کردستان عراق بدون توجه به رأی و نظر دولت بغداد اقداماتی را در دستور کار قرار می‌‌داد، چه برسد به شرایط کنونی که ما با حضور مصطفی الکاظمی شاهد یکی از ضعیف‌ترین دولت‌ها در بغداد هستیم. هرچند که اکنون مسأله بغداد نیست، بلکه مسأله حمایت واشنگتن است.

 زمانی که شاهد حضور دیپلماتیک و نظامی ایالات متحده در خاک اقلیم کردستان هستیم بی‌شک این شرایط کماکان با قوت ادامه پیدا خواهد کرد. چون مقامات اقلیم کردستان دستور کار خود را از بغداد نمی‌گیرند، بلکه از کاخ سفید می‌‌گیرند. پس مقامات اقلیم کردستان ارزشی برای آرا، نظرات و چراغ سبز دولت بغداد قائل نیستند، چرا که اینجا مهره و بازیگران تعیین‌کننده موساد، سی آی ای و پنتاگون هستند.

عراق یکی از مهم‌ترین همسایگان جمهوری اسلامی ایران است، لذا هرگونه تهدید و نفوذی از خاک عراق علیه جمهوری اسلامی ایران باید با دقت و جدیت لازم پاسخ داده شود. با این حال در یک سناریوی واقع بینانه و نه در یک نگاه ایده‌آلیستی و غیرواقعی نمی‌توان عنوان کرد که یک حمله موشکی به مراکز آموزشی موساد در اربیل می‌تواند توقفی در نفوذ صهیونیست‌ها در اقلیم کردستان علیه منافع ملی و امنیت جمهوری اسلامی ایران ایجاد کند.

 اگر مشابه اقداماتی مانند حمله موشکی سپاه در دستور کار قرار گیرد و جدیت دیپلماتیک هم چاشنی کار شود کشورهای منطقه متوجه رعایت خطوط قرمز امنیتی و منافع ملی جمهوری اسلامی خواهند شد و همسایگان بخوبی در می‌‌یابند که هرگونه تلاش برای برقراری روابط با رژیم صهیونیستی با هدف تقابل با ایران برای آنها به یک رابطه پرهزینه تبدیل خواهد شد. در نتیجه به یک بازبینی و محاسبه هزینه و فایده برقراری روابط با صهیونیست‌ها خواهند رفت. زمانی‌که مسعود بارزانی بعد از شکست در همه‌پرسی اقلیم کردستان عراق، حاکمیت بر کرکوک را از دست داد هیچ گونه حمایتی از اسرائیل و امریکا شکل نگرفت، درست مشابه سناریویی که در اوکراین روی داد که، نه ناتو و نه امریکا به داد زلنسکی نرسیدند.

چرا که نگاه غرب و صهیونیست‌ها به این افراد و کشورها صرفاً یک نگاه ابزاری است. حتی حکومت پهلوی که وابستگی جدی به امریکا داشت، به سمت برقراری و تعمیق مناسبات با صدام و رژیم بعث عراق رفت و تمام حمایت خود را از جریان ملامصطفی بارزانی کنار گذاشت، سرکوب و چالش‌های جدی برای حزب دموکرات کردستان عراق شکل گرفت.

چرخه اتفاقات مشابه در طول سال‌ها و دهه‌های گذشته به طور مرتب برای مقامات اقلیم کردستان عراق در حال تکرار است، ولی متأسفانه کردهای عراق هنوز این درس تاریخی را یاد نگرفتند که شاید آنها امید دارند به عنوان یک همپیمان با صهیونیست‌ها، امریکا و غرب درآیند، اما قطعاً غرب، اقلیم کردستان را به عنوان یک همپیمان قبول ندارد، بلکه به آنها به چشم یک ابزار، اهرم فشار و برگ برنده نگاه می‌‌کند.»

 

چند نقطه عطف در جنگ ۱۰۰ساله 

محمد ایمانی در یادداشتی برای «کیهان» نوشت: «1- قوی‌ترین سلاح ابر قدرت‌ها برای تسخیر کشورها کدام است؟ وجود سیاستمدارانی است که از ملت خود، خلع قدرت و اراده کنند. ایران ما، 80 سال قبل توسط قوای متفقین اشغال نشد، بلکه اشغالگری رونمایی شده در سوم شهریور 1320، در واقع با کودتای انگلیسی‌ها در سوم اسفند 1299 کلید خورده بود. ... 57 سال از قرن چهاردهم هجری شمسی که تا چند روز دیگر به پایان می‌رسد، با این تسخیر‌گری پنهان و پیدا سپری شد. ...  غرب در 10- 12 سال اخیر، یک پروژه بزرگ را برای مهار ایران به اجرا گذاشت: «ایجاد آشوب سیاسی که تحریم‌های فلج‌کننده از دل آن بیرون آمد؛ و دوم، بر کشیدن بانیان همان ضربه به عنوان جریانی که می‌تواند ایران را با مذاکره و واگذاری منابع قدرت ملی، از تحریم‌ها نجات دهد». ... خطرناک‌تر از منافذ برجام در تضعیف برنامه هسته‌ای و ضمنا تشدید تحریم‌ها، نقشه برجامیزاسیون بود. همان که رئیس‌وقت سرویس جاسوسی انگلیس به عنوان فرصت تدریجی نُرمالیزاسیون و انقلاب زدایی یاد کرد. در این فرآیند قرار بود شخصیت و اراده مستقل از دولت- ملت ایران مضمحل شود و پاسخ هر مطالبه ملی برای حل مشکلات متنوع، به دیدن دم کدخدا و التماس از او حوالت داده شود. سند این مدعا اظهارات برخی مدیران وقت است، مبنی بر اینکه ما در ایران فقط در زمینه پخت آبگوشت بزباش توانمندی داریم و برای حل مشکلات، از تولید و اشتغال گرفته تا آلودگی هوا و آب خوردن، باید تحریم‌ها برداشته شود و بنابراین، باید برای برجام‌های بعدی هم مذاکره کرد! این غفلت یا تغافل در حالی بود که «کریس بکمایر» معاون جان کری، سال ۹۴ در اوج هیجانات برجامی گفت: «ایران، به خاطر انقلاب ۱۹۷۹ تحریم است!» ...  همین موج غفلت و تغافل، بر سر برخی مدیران تاخته بود که آمریکای پسا برجام را طلبکار‌تر کرد. در این دوره، ادعا شد نه باید برنامه نظامی را گسترش داد و موشکی تولید یا آزمایش کرد، نه نیروگاه با سوخت فسیلی ساخت، نه مرگ بر اسرائیل گفت و نه نفوذ راهبردی در منطقه داشت و از متحدان خود حمایت کرد؛ چرا که آمریکا را می‌رنجاند! هنگامی هم که آمریکا به شکل متواتر، توافق را زیر پا می‌گذاشت، توجیه می‌شد. تا اینکه ترامپ کل توافق را زیر پا گذاشت و بررسی‌ها آشکار کرد دولتمرد ارشد ما به مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا «تضمین» داده که «حتی در صورت خروج آمریکا و برگرداندن تحریم ‌‌ها، ایران به برجام پایبند بماند»! ...  نظام جمهوری اسلامی اما در گرماگرم مذاکره، از جنگ جاری دشمن غافل نشد ...  طلسم فلج‌کننده «برجامیزاسیون» شکسته است. ...  تصورش را بکنید: اگر 80 سال قبل، به آن سرباز درمانده ایرانی در برابر اشغال کشورش توسط متفقین گفته می‌شد روزی می‌آید که ایران، متجاوزان را بشدت مجازات می‌کند و با موشک‌های نقطه زن، پایگاه‌های شان را در هم می‌کوبد. حتی در خیال او هم نمی‌گنجید. باورکردنی نبود که ایران تو سری خور، روزگاری چنان قدرتمند شود که زهره از دشمنان بدرد. نتانیاهو بود که چند ماه قبل در «کنست» به نفتالی بنت گفت: «ایران به خوبی می‌ داند ما ضعیف هستیم. به شهرک‌‌ها و کشتی ما حمله کرد؛ اما هیچ پاسخی ندید. این یعنی، ضعف شما را شناسایی کرده و پیشروی می‌کند». حالا دو پایگاه عملیاتی آنها در منطقه با موشک‌های دقیق نقطه زن در هم کوبیده شده است.»

 

احتمال توافق وین بدون روسیه؟

صادق زیبا کلام استاد دانشگاه در یادداشتی برای «آرمان ملی» نوشت: «اگرچه از منظر سیاسی احتمال آن بعید به نظر می‌رسد اما با توجه به موضع گیری آمریکایی‌ها که یک هفته به روسیه ضرب‌الاجل داده‌اند که یا از آن تضمینی که می‌خواهد منصرف شود و یا اینکه اساسا توافق وین بدون روسیه صورت بگیرد. یعنی 3 کشور اروپایی خواهند بود؛ چین و آمریکا هم خواهند بود اما بدون روسیه. سوال اینجاست که آیا ایران حاضر است که توافق وین را بدون روسیه انجام دهد؟ در حقیقت درست است که مخاطب ضرب‌الاجلی که آمریکایی‌ها تعیین کرده‌اند مسکو است اما اگر دقیق‌تر نگاه کنیم به نظر می‌رسد که مخاطب آن اتفاقا تهران است. چرا که آنچه مسلم است روس‌ها از مواضع‌شان عقب نشینی نخواهند کرد. بنابر این فرمول آمریکایی‌ها آن است که توافق وین بدون روسیه صورت گیرد. اما سوال اینجاست که آیا ایران حاضر است به توافق برجام بدون روسیه تن دهد؟ پرسش دشواری است و ایران را در یک شرایط بسیار دشوار سیاسی قرار می‌دهد. اگر ایران بدون روسیه به توافق تن دهد گام بزرگی برای بیرون آمدن کشور از مشکلاتی که گرفتار آن است، خواهد برداشت. اما تردیدی نیست که این گام با دلخوری روسیه همراه است. اگر نه ایران به خاطر روسیه توافق برجام را کان‌لم یکن نماید آن وقت درست است که با روسیه مانده اما با مصیبت‌های اقتصادی و ادامه تحریم‌ها چه کند؟ به نظر می‌رسد که این یک هفته فرصتی است که مسئولان باید تصمیم دشواری بگیرند که آیا می‌خواهند بدون روسیه بمانند و غیض و غضب‌های مسکو را تحمل کنند یا اینکه می‌خواهند روسیه را تنها نگذارند. آنچه که مسلم است ملاک کشورها باید منافع ملی باشد. پرسش اینجاست که آیا روسیه که این تقاضای دقیقه نود را نموده و برجام را به صورت معلق در آورده آیا هرگز به فکر منافع ملی ایران بوده است؟ پاسخ منفی است؛ روسیه عملا هر آنچه را که به خیر و صلح خودش یا به عبارت بهتر به خیر و صلاح پوتین بوده اتخاذ کرده و خیلی برایش اهمیتی نداشته که حالا تکلیف ایران چه خواهد شد یا تکلیف این کشور و آن کشور چه می‌شود. در حقیقت پرسش دشوار فراروی ایران آن نیست که می‌خواهد با روسیه بماند یا می‌خواهد از روسیه خداحافظی کند. سوال اساسی‌تر آن است که برای جمهوری اسلامی ایران اولویت منافع ملی‌اش است یا در کنار آن همگرایی با روسیه؟»

 

قبل از «جهاد تبیین» مفهوم درست تبیین را بدانیم!

غلامرضا صادقیان در یادداشتی برای «جوان» نوشت: «حق تبیین و جهاد تبیین در نوشته‌ها و کار‌هایی که با این نام انجام می‌شود، عموماً ناحق می‌شود که یک علت اصلی، تعبیر غلطی است که نویسندگان از تبیین دارند. متعاقب این عیب اساسی، عیوب دیگری هم دامنگیر بحث شده است، لذا حق است درباره خود این مبحث، تبیین درستی انجام گیرد.

حق تبیین و جهاد تبیین در نوشته‌ها و کار‌هایی که با این نام انجام می‌شود، عموماً ناحق می‌شود که یک علت اصلی، تعبیر غلطی است که نویسندگان از تبیین دارند. متعاقب این عیب اساسی، عیوب دیگری هم دامنگیر بحث شده است، لذا حق است درباره خود این مبحث، تبیین درستی انجام گیرد.

تبیین یک اصطلاح فلسفی است، اما آنچه به اسم تبیین در فضای مجازی یا منابر و تریبون‌ها انجام می‌شود، بیشتر نوعی توصیف و تأیید است و ارتباطی با مفهوم واقعی تبیین ندارد. البته تعبیر فلسفی تبیین، کف انتظاری است که از «جهاد تبیین» می‌رود، اما همین کف نیز رعایت نمی‌شود و برخی نویسندگان ما درکی که از مفهوم تبیین دارند، صرفاً معنای ظاهری لغوی آن یعنی «بیان‌کردن» است!

تبیین در اصطلاح فلسفی، پاسخی است که تبیین‌کننده به پرسش از «چرایی نظریه» می‌دهد. مطابق یک خوانش، هر تبیین منطقی، حداقل‌هایی دارد، از جمله اینکه تبیین‌خواه باید نتیجه منطقی تبیین‌گر‌ها باشد و در میان تبیین‌گر‌ها نیز باید حداقل یک قانون عام داشته باشیم و یکی از آن‌ها آزمون‌پذیر باشد و مقدمات آنچه در استنتاج خود به کار می‌گیریم باید صادق باشد یا از تأیید بالایی برخوردار باشد. مطابق خوانشی دیگر وقتی یک پدیده تبیین شده است که سلسله‌ای از علل که به رخداد پدیده تبیین‌خواه بینجامد، معرفی شده باشد.

در نگرش و خوانش فلسفی، معرفت به یک نظریه دو نوع متفاوت توصیفی و تبیینی دارد. معرفت توصیفی، معرفت به «چه» (knowing that) است و معرفت تبیینی، معرفت به «چرایی» (knowing why). اگر به «چه» پاسخ داده شود، آن را توجیه (justification) کرده‌ایم که نتیجه آن «دانستن» است و اگر به «چرایی» پاسخ داده شود، آن را تبیین (explanation) کرده‌ایم که نتیجه آن «فهمیدن» است.

پس تبیین با بیان‌کردن صرف یا همان توصیف متفاوت است. تبیین با استدلال و بیان علت همراه است. در حوزه باور‌ها و معارف منظور از تبیین طرح استدلال‌هایی معقول در پذیرفتنی بودن آن باور‌ها و معارف است و در حوزه رخدادها، تبیین با بیان علل چرایی رخداد، ممکن می‌شود. در حیطه تبیین باور‌ها و معارف باید استدلال‌های منطقی عرضه کنیم. اگر گزاره‌های ما علمی باشند، ضروری است در جمع مقدمات تبیین‌گر، استدلال‌ها از قوانین طبیعت بهره برده باشد. اما در مورد گزاره‌های غیرعلمی، به عنوان نمونه احکام فقهی، استدلال‌ها می‌تواند از گزاره‌های متقن دیگری باشد.

در دو مثال، یکی علمی و یکی سیاسی از وقایع اوکراین، این تفاوت را توضیح بیشتری می‌دهم. وقتی در نظریه‌ای مدعی شویم «زمین به دور خورشید می‌گردد» کسی که به این نظریه باور دارد، اگر به چیستی آن بپردازد، در حال توصیف نظریه است، اما اگر پاسخ دهد که «چرا زمین به دور خورشید می‌گردد؟» در آن صورت نظریه را تبیین کرده است. در اینجا اهمیت تبیین آن است که بدانیم در تاریخ علم قرن‌های متمادی با پذیرش مدل «زمین‌مرکزی» باور داشتند که خورشید به دور زمین می‌چرخد و درباره چرایی این رخداد نیز تبیین عرضه می‌کردند! در مقابل هرچند «خورشیدمرکزی» طرفدارانی در سه قرن پیش از میلاد داشت، اما مدل ریاضی آن را در قرن شانزدهم کوپرنیک، ستاره‌شناس و کشیش لهستانی پیشنهاد داد. بعد‌ها کپلر مدل را با مدار‌های بیضوی تشریح کرد و گالیله برای این مدل با تلسکوپ دست به مشاهدات تجربی زد. اما اینکه چرا زمین به دور خورشید می‌گردد، با قانون گرانش نیوتن در قرن هفدهم تبیین شد. پس مهم است که تبیین ما از استدلال‌های قوی برخوردار باشد وگرنه قرن‌ها معلمان بشریت برای چرایی گردش خورشید به دور زمین، تبیین‌های خود را داشتند و با تحسین اطرافیان هم روبه‌رو بودند! زیرا با مدل بطلمیوسی زمین‌مرکزی، پیش‌بینی‌های دقیقی در نجوم داشتند و همه چیز تا آن زمان درست بود. پس دلیلی برای اشتباه بودن مدل و نظریه خود و اشتباه تبیین خود نمی‌دیدند. در واقع پیشینیان برای نظر خود تبیین علمی مناسبی نداشتند. درست درآمدن پیش بینی‌ها نمی‌تواند دلیلی بر درست‌بودن تبیین باشد، زیرا در منطق می‌توان از مقدمات غلط، نتایج صحیح گرفت و لذا این امکان که از مقدمه غلط زمین‌مرکزی نتیجه درستی گرفته شده باشد، باید پیشینیان را با این فرض مواجه می‌کرد که شاید به‌رغم پیش‌بینی‌های درست در نجوم، مقدمه تبیین آنان یعنی مرکز بودن زمین، غلط باشد. پس در یک تبیین درست و منطقی، مهم‌ترین مسئله، استدلال منطقی است و نه حتی نتایج و پیش‌بینی‌های درست.

در مثال جنگ اوکراین، تبیین درست در یافتن انگیزه‌ها، امیال، هدف‌ها و عناصر جهت‌دهنده و تحریک‌کننده جنگ است که در پاسخ به پرسش «چرا جنگ روسیه با اوکراین آغاز شد؟» مطرح می‌شود و در واقع «علت غایی» جنگ است. هرچند مطابق خوانش ارسطو و مشائیان برای یک تبیین کامل باید به علت صوری یا همان توصیف آغاز جنگ، علت مادی یا فرآیند و چگونگی جنگ و علت فاعلی که فرماندهان و سیاستمداران عامل جنگ هستند نیز پاسخ گفت تا یک تبیین کامل شود، اما آنچه که از یک تحلیل سیاسی انتظار می‌رود همان یافتن انگیزه‌ها و اهداف این جنگ است.

اکنون در بیشتر نوشته‌ها و تحلیل‌ها به‌ویژه در رسانه‌ها و علی‌الخصوص در «پاره‌جملات توئیتر» چیزی به نام تبیین دیده نمی‌شود. گاهی سخن بزرگی را مبنا قرار می‌دهند و به تأیید و تمجید آن می‌پردازند! در صدر آن سخن از اهمیت آن می‌گویند و در ذیلش آن را تأیید می‌کنند! و نام این را هم می‌گذارند تبیین! در واقع با سخن بزرگان برای نوشته خود اعتبار دست‌وپا می‌کنند و به‌نوعی به تأیید خود می‌پردازند. حال اگر برای چنین تبیین‌هایی بودجه سنگین هم در نظر گرفته شود، معلوم است که چه کار اشتباهی خواهد بود.»

 

فرصت ایران در بازار نفت

نرسی قربان در یادداشتی برای «اعتماد» نوشت: «یکی از بازارهایی که بلافاصله پس از تجاوز روسیه به اوکراین دچار نوسانات صعودی مستمر شد، بازار نفت است. کمتر از 24 ساعت پس از آغاز این بحران، قیمت نفت، رکوردهای بالای 100دلاری را ثبت کرد، 11اسفندماه نرخ نفت به 110 دلار، 17اسفندماه به 126دلار و نهایتا نفت برنت در تاریخ 22اسفند ماه به 129دلار رسید. هرچند در برخی برهه‌ها این نرخ اعداد و ارقام 139دلاری را نیز تجربه کرد. این روند فزاینده رشد اما به همین جا ختم نخواهد شد... 

 برخی پیش‌بینی‌های بنگاه‌های تحلیلی بین‌المللی حاکی از آن است که قیمت نفت از این استعداد برخوردار است در صورت تحریم نفتی و گازی روسیه و البته تداوم بحران اوکراین، رشد 200 دلاری را نیز تجربه کند. این گزاره، باعث افزایش قیمت سوخت و بنزین در کشورهای غربی شده و امریکا را با یکی از تورم‌های بالا در تاریخ معاصرش روبه‌رو ساخته است. در یک چنین شرایطی، نام ایران و ونزوئلا به عنوان دو کشور نفتی جهان که دچار تحریم‌های نفتی هستند و حضور آنها در بازار انرژی می‌تواند بخش قابل توجهی از تبعات حذف نفت روسیه از بازار را جبران کند، بیشتر از هر زمان دیگری به گوش می‌رسد. در مورد ایران، کشورهای 4+1 و امریکا تلاش می‌کنند از طریق مذاکرت هسته‌ای زمینه حضورش در بازار نفت را فراهم سازند و در خصوص ونزوئلا نیز هیاتی از سوی ایالات متحده، برنامه‌ریزی جهت پایان دادن به تحریم‌ها را آغاز کرده است. حضور فوری در بازار نفت برای ایران هم واجد ویژگی‌های مطلوبی است، چرا که ایران از این طریق می‌تواند بخشی از مشکلات اقتصادی و ارزی‌اش را حل‌وفصل کند. ایران به‌طور سنتی و طی دهه‌های متمادی، بخش مهمی از واردات نفت اروپا را به عهده داشته است. طی نیم قرن گذشته، قسمت مهمی از بازار اروپا در اختیار ایران بوده است. بخشی از پالایشگاه‌های اروپایی اساسا با نفت ایران سازگاری دارند. در صورت احیای برجام، ایران بلافاصله می‌تواند صادرات حداقل 500هزار بشکه‌ای فقط به اروپا داشته باشد. اگر نرخ نفت صادراتی به اروپا را 100دلار در نظر بگیریم، ایران هر روز 50میلیون دلار و هر ماه 1.5میلیارد دلار نفت به اروپا می‌فروشد. این روند فروش نفت در خصوص کشورهایی چون هند، کره جنوبی و... نیز وجود دارد و ایران می‌تواند به‌طور متوسط سالانه بیش از 100میلیارد دلار درآمد نفتی داشته باشد. باید توجه داشت که ظرفیت تولید نفت عربستان و امارات متحده عربی نیز محدود است و این کشورها قادر نیستند، حفره‌ای که در اثر تحریم‌های روسیه ایجادشده را پوشش دهند. در این میان برخی ارزیابی‌های سطحی در خصوص اینکه اماراتی‌ها و سعودی‌ها، پاسخ تماس‌های بایدن و سایر مقامات امریکایی را نمی‌دهند، مطرح می‌شود که پایه و اساس درستی ندارند. اعراب حاشیه خلیج‌فارس به اندازه‌ای وابسته غرب هستند که به این سادگی‌ها نمی‌توانند، حتی ادای استقلال را نیز در آورند چه برسد به اینکه جواب تماس رییس‌جمهوری امریکا را ندهند. فراموش نکنید ایران و ونزوئلا در زمره 5کشور اصلی تولید‌کننده نفتی هستند و به دلیل تحریم از بازار خارج شده‌اند، می‌توانند نقش شاهین ترازو را در بحران نفتی اخیر ایفا کنند. مشخص است که این دو کشور باید جایگزین حذف 7میلیون بشکه نفت روسیه شوند. این جایگزینی به اندازه‌ای مهم و حیاتی است که برخی معتقدند عدم دستیابی به توافق هسته‌ای، ناشی از تلاش روسیه برای تاخیر انداختن حضور ایران در بازار نفت است. با عبور از این داده‌های اطلاعاتی بسیار مهم، یکی از مهم‌ترین ابهامات در فضای عمومی بین‌المللی و محافل تخصصی، حد نهایی افزایش قیمت نفت است. در پاسخ به این پرسش باید گفت، اگر بحران برآمده از تجاوز روسیه به اوکراین، مهار شود، قیمت نفت در وضعیت تثبیت‌شده (100دلار) قرار می‌گیرد، اما اگر این بحران تداوم داشته باشد، قیمت نفت از این استعداد برخوردار است که در گام نخست به 150دلار و حتی به 200دلار نیز برسد. مساله مهم برای ایران، اما بازگشت به باز ار نفت و بهره‌برداری حداکثری از شرایط موجود است. در شرایطی که قیمت نفت در دالان صعودی قرار گرفته، تداوم تحریم‌ها و عدم احیای برجام، خسارت‌های جبران‌ناپذیری برای ایران به همراه می‌آورد. ایران از طریق این فضای تازه می‌تواند بستر لازم برای سرمایه‌گذاری و توسعه زیرساخت‌های نفتی‌اش را فراهم سازد. بنابراین تبعات تحریم‌ها با تحولات تازه، بسیار عمیق‌تر شده و اثرات مثبت احیای برجام نیز افزایش پیدا کرده است.»

 


 

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها