تحلیل از چپ و راست؛

خواسته اصلی ایران

کد خبر: 1135340

در بسته پیش‌رو تحلیل‌های سیاسی را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بخوانید.

خواسته اصلی ایران

گروه سیاست سایت فردا – طبیعی و واضح است که تحلیل‌گران در عرصه سیاست به موضوعات مختلف از منظر خود و با گرایش سیاسی خود می‌نگرند و می‌نویسند. در اینجا اما سعی داریم با کنار هم قرار دادن این تحلیل‌ها ، مسائل را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بررسی کنیم.

 

در بسته پیش‌رو تحلیل‌های سیاسی را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بخوانید.

 

راستی‌آزمایی خواسته اصلی ایران

امیرعلی ابوالفتح کارشناس مسائل بین‌الملل در یادداشتی برای «آرمان ملی» نوشت: «بحث برجام پلاس یا برجام ۲ و ۳ بحث جدیدی نیست و از همان ابتدا و زمان امضای برجام مطرح شد و آمریکایی‌های همواره عنوان می‌کردند که باید از الگوی مذاکرات برجام برای حل و فصل بقیه موضوعات و به طور مشخص موشکی و منطقه‌ای استفاده کنیم. اما ایران آن را مورد تأیید قرار نداد و زیر بار نرفت و اعلام کرد که فقط در مورد موضوعات هسته‌ای مذاکره می‌کند. وقتی که ترامپ به ریاست جمهوری رسید، برجام پلاس مطرح شد، به طور مثال مذاکراتی که در متن برجام تغییراتی ایجاد کند بدین معنی که محدودیت‌های زمانی که در برجام برای ایران در زمینه تحریم‌های تسلیحاتی، تحریم‌های موشکی، ممنوعیت استفاده از سانتریفیوژهای جدید و انواع تحریم‌هایی مورد بازبینی قرار بگیرد و برخی از این محدودیت‌ها که شامل زمان بود، تغییر کند و دائمی شود که این موضوع مورد موافقت ایران قرار نگرفت. این‌ها قبلا هم مطرح بوده ولی تصمیم ایران است که در مورد متن برجام تجدیدنظر صورت نگیرد و موضوعات غیرمرتبط با هسته‌ای به بحث گذاشته نشود. الان آمریکایی‌ها متوجه شده‌اند که تلاش‌هایشان در مقابل ایران و تیم مذاکره‌کننده بی‌حاصل خواهد بود و نتیجه‌ای دربر نخواهد داشت. راستی‌آزمایی از خواسته‌های اصلی ایران است و طرف مقابل هم با اصل این موضوع مخالفتی ندارد. اما اینکه راستی‌آزمایی چه مدت طول بکشد بستگی به تیم‌ها دارد و ایران باید از فروش نفت، رسیدن به مقصد و بازگشت پول آن، اطمینان حاصل کند.»

 

عملیات دوگانه آمریکا در مذاکرات و رسانه‌ها

 محمد ایمانی در یادداشتی برای «کیهان» نوشت: « 1- آمریکا در تحریم نفت و گاز روسیه، تقریبا تنها مانده است. نه اروپایی‌ها همراهی کردند، و نه حتی عربستان و امارات. این، نقطه عطفی در دوران ابرقدرتی آمریکاست

2- نخست‌وزیر مجارستان می‌گوید؛ «اتحادیه اروپا، نفت یا گاز روسیه را تحریم نخواهد کرد و در نتیجه، انرژی مجارستان تامین خواهد بود». وزیر خارجه آلمان هم نسبت به توقف واردات گاز و نفت از روسیه هشدار داده و گفت: «پیامدهای این تصمیم شدید است و در این صورت، آلمان و اروپا چند هفته دیگر برق و گرما نخواهند داشت.

3- در حالی که رکورد چند دهه‌ای تورم در آمریکا شکسته و شهروندان معترض شده‌اند، جو بایدن، روسیه را مقصر معرفی کرده و گفت: «یکی از عوامل موثر در تورم، افزایش قیمت گاز و انرژی بود، زیرا بازارها به اقدامات تهاجمی پوتین واکنش نشان دادند.»

در حوزه مذاکرات با ایران، آمریکا و اروپا، یکی به نعل و یکی به میخ می‌زنند و شگرد یک قدم به عقب و دو قدم به جلو را اجرا می‌کنند، ضمن تقسیم کار، یکی در میان، از نهایی شدن توافق حرف می‌زنند و ضمنا تهدید می‌کنند و در مذاکرات وقفه می‌اندازند، اما ضمنا حواس‌شان هست که اسم این کار را «مکث در مذاکرات» بگذارند و بازی را تند نکنند! 

4- آنها دو بازی متفاوت در مذاکرات و رسانه‌ها در پیش گرفته‌اند. پای میز، تهدید به پایان دادن به مذاکرات می‌کنند تا طرف ایرانی را منفعل کنند، اما در فضای رسانه‌ای، حواس‌شان هست که شوک تازه‌ای به بازار نفت ندهند. به همین دلیل، در فضای رسانه‌ای دائما دنبال انتشار اخبار مثبت (و البته دور از واقعیات) از مذاکرات وین هستند تا قیمت نفت کاهشی شود. 

5- رویکرد آمریکا برای مجازات روسیه از طریق تحریم نفت و گاز این کشور، حتی در حد زمزمه و اعلام- و نه اعمال تحریم و بروز نتایج آن- موجب شد قیمت نفت تا بالای 130 دلار هم صعود کند. بنابراین آمریکا موفقیت کم‌هزینه نقشه تحریمی خود را در کشاندن ایران به بازی خود می‌بیند؛ این‌که فارغ از لغو واقعی و پایدار تحریم، به بازار این‌گونه القا شود که بخشی از نیاز بازار از طریق ایران تامین می‌شود و نباید از تحریم روسیه نگران بود. 

6- دولت کلاهبردار و بی‌صداقت بایدن در عین‌حال نمی‌خواهد این نیاز راهبردی خود را از ایران بخرد (متعهد به لغو موثر تحریم ایران شود)، بلکه می‌خواهد به عنوان امتیاز دقیقه نودی در مذاکرات، به ایران بفروشد! به همین دلیل از یک طرف، از برآورده کردن توقعات مهم ایران در زمینه لغو ساختاری تحریم‌ها و ارائه تضمین معتبر طفره می‌رود؛ از طرف دیگر، همین کارشکنی خود در وین را پای روسیه می‌نویسد تا رسانه‌های غربگرا علیه تیم مذاکره‌کننده ایران فضا‌سازی کنند و به کوتاه آمدن از کف مطالبات خود وادار سازند(!) 

7- در شرایطی که گفته می‌شود آمریکا برخی مطالبات مبنایی طرف ایرانی را نپذیرفته، ما نباید اسیر عملیات موازی واشنگتن در میدان دیپلماسی و میدان رسانه شویم. نباید در این مصاف راهبردی، فریب رفتار‌های تاکتیکی آمریکا را خورد. ایران حالا دست برتر را در مذاکرات دارد. آمریکا اگر صداقت دارد، باید لغو تحریم‌ها به شکلی که مانع انتفاع اقتصادی پایدار ایران نشود، راستی آزمایی، و ارائه تضمین معتبر را بپذیرد؛ تنها در این صورت توافق در دسترس است و به سرعت می‌توان توافق کرد. دولت بایدن باید توسل به عملیات روانی و خدعه‌های دیپلماتیک را کنار بگذارد؛ رویکردی که اتفاقا بی‌ارادگی کاخ سفید برای توافق را نشان می‌دهد و ایران را بدبین‌تر و محتاط‌تر می‌کند.»

 

قدرت‌های موازی

«صبح نو» در سرمقاله امروز نوشت: «نگاه برخی گروه‌های سیاسی به قدرت، بسیار ساده‌انگارانه و غیرواقعی است. در طول سال‌های گذشته این افراد با پاک کردن صورت مساله اصلی و با دور زدن واقعیت‌ها تعریفی تک‌بعدی از قدرت ارائه داده‌اند. این افراد مساله قدرت را در اقتصاد تخفیف داده و قدرت بازدارندگی کشور را در جهت مخالف توسعه و پیشرفت کشور تعریف کرده‌اند. وقایع اوکراین و افغانستان نشان داد که اساسا در محیط منطقه‌ای ایران، هرگونه ساده‌انگاری و سهل‌اندیشی هزینه‌های فراوانی خواهد داشت؛ چه اعتماد و اتکا به قدرت غرب و آمریکا نماد این ساده‌اندیشی باشد، چه غافل شدن از افزایش قدرت بازدارندگی، هر دو به یک اندازه خطرناک و پرهزینه هستند. راه رسیدن به پیشرفت نه از امنیت کرایه‌ای که اتفاقا از یک دولت و استیت قدرتمند و قوی می‌گذرد؛ دولتی که معطل حمایت و هدایت غرب نمی‌ماند و توان دفاع از خود را به اندازه‌ای که دیگر کشورها به طمع نیفتند دارد. این گونه است که باید سخن از قدرت‌های موازی به جای تقابل قدرت نرم و سخت کنیم. قدرت‌های موازی علیه یکدیگر نیستند، مکمل یکدیگرند.»

 

جهاد تبیین بیش از پول محتاج اندیشه‌ورزی است

محمدجواد اخوان در سرمقاله «جوان» نوشت: «پس از تأکیدات رهبر معظم انقلاب‌اسلامی بر ضرورت جهاد تبیین برای مقابله با تهاجم رسانه‌ای و نرم دشمن، بحث‌های گوناگونی در خصوص این جهاد در فضای رسانه‌ای و نخبگانی مطرح شده، اما اقداماتی، چون تصویب بودجه نسبتاً هنگفت برای آن چالش‌هایی را در افکار عمومی پدید آورد و در نهایت با تذکر اخیر معظم‌له مواجه شد.

طبیعی است که مجلس به‌عنوان یک نهاد تقنینی و نظارتی ابزار‌های حکمرانی‌ای در اختیار دارد که از جمله آن تأمین مالی و اختصاص بودجه است، اما آیا امر «تبیین» متوقف بر پول است که با اختصاص و تخصیص بودجه بتوان مشکل آن را حل کرد؟ اساساً تبیین یک امر سخت‌افزاری همچون خدمات اجتماعی یا تولید کالا است که اعتبار مالی آن را به سرانجام برساند یا پدیده‌ای نرم‌افزاری است؟ به طور کلی یکی از چالش‌های حکمرانی در کشور ما برخورد‌های سطحی با مسائل عمیق و مواجهه صرفاً مادی با پدیده‌های دارای ابعاد معنوی در حوزه سیاستگذاری است.

حدود یک ماه پیش در سرمقاله روزنامه جوان به الزامات الگوی رسانه‌ای فعال در جهاد تبیین پرداختم و بر این نکته تصریح کردم که «زیربنای تبیین «شناخت» صحیح است» و به جای خالی «اندیشه‌ورزی» در تولیدات رسانه‌ای به‌عنوان یکی از نقاط ضعف فرایند اقناع اشاره کردم. واقعیت آن است که تبیین در هر سطحی فرایندی زنجیره‌وار و شامل حلقه‌های مرتبطی است که بدون وجود آن‌ها کامل و جامع نخواهد بود. تبیین‌گری نیازمند اندیشه‌ورزی و به میدان آمدن خلاقیت‌ها و ابتکارات فکری و ذهنی است و تحقق این الزامات محتاج طیف متنوعی از تدابیر و چاره‌گری‌هاست که شاید یکی از آن‌ها (و آن‌هم نه شرط کافی) پول است. بیش و پیش از آنکه پای بودجه و اعتبارات مالی وسط بیاید، نخبگان باید دغدغه داشته‌باشند و به میدان آیند و برای بیان حقایق اندیشه‌ورزی کنند. برای اینکه بدانیم چه باید بگوییم، چگونه باید بگوییم و در مقابل شبهه‌افکنی دشمن چه باید بکنیم، باید اندیشید و خِرد میداندار صحنه باشد.

جهاد تبیین با اقدامات نمایشی و همایش و تشریفات تحقق نمی‌یابد و با ساختارسازی‌های سطحی و ریخت‌وپاش‌های گزاف به نتیجه نخواهد رسید. اکنون زیرساخت‌های فکری و رسانه‌ای متنوعی در جامعه ایجاد شده که اگر برای اتصال و هم‌افزایی این‌ها چاره‌اندیشی شود، صف و جبهه واحدی در مقابله با جنگ نرم دشمن شکل می‌گیرد که اقتدار ملی در این حوزه را ده‌ها برابر می‌کند. وقتی هدف از «جهاد تبیین» مقابله با جنگ روانی دشمن است، چرا به نام آن باید کاری کرد که زبان طعنه دشمن دراز و حربه‌ای دیگر برای تهاجم روانی علیه انقلاب‌اسلامی فراهم آید؟ چنانکه منقول است که از ایوب نبی (ع) پرسیدند سخت‌ترین مصیبتی که بدان گرفتار شدی، کدام بود و چنین پاسخ داد که «شماتت دشمنان».

البته می‌دانیم که رسانه‌ها تا چه میزان با مشکلات مختلفی مواجهند و طراحان و پیشنهاددهندگان این طرح نیز احتمالاً به دنبال اختصاص بودجه‌ای برای یاری‌رساندن به فعالیت‌های رسانه‌ای مفید بوده‌اند. صاحب این قلم که مفتخر به خدمت در رسانه است خود با چالش‌های متنوع پیش روی رسانه خصوصاً رسانه‌های مکتوب و مطبوعات در این زمانه آشنا است و اتفاقاً با حمایت‌های مادی و معنوی دولت از رسانه‌های شناسنامه‌دار و معتبر موافق است، اما این سؤال را نیز از نمایندگان محترم دارد که چرا برای یک اقدام حمایتی و متداول از ارزش‌های انقلاب هزینه و موجبات طعنه و کنایه دشمن را فراهم کرده‌اند؟ اگر نیت حمایت از فعالیت‌های فرهنگی و رسانه‌ای مفید و شناسنامه‌دار بود (که چنین بوده است)، می‌شد با همین عنوان و در قالب بودجه‌هایی که در حوزه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی اختصاص می‌یابد، این اقدام صورت پذیرد و نیاز به هزینه کردن از یک راهبرد ملی -که فراتر از موضوع رسانه و البته در درجه نخست نیازمند دغدغه‌مندی و اندیشه‌ورزی نخبگان است- نباشد. هشدار اخیر رهبر معظم انقلاب بار دیگر به همه ما ضرورت حساسیت نسبت به بیت‌المال و پرهیز از برخورد سطحی با مسائل عمیق را یادآوری نمود و البته نباید توصیه‌های مداوم ایشان به حمایت از فعالیت‌های فرهنگی جبهه مؤمن انقلابی را از یاد برد.»

 

عجب سالی شد!

محمدعلی وکیلی در سرمقاله «ابتکار» نوشت: «سال۱۴۰۰ هم به پایان رسید؛ سالی پر از نقاط عطف و اتفاقات فیصله بخش! از این جهت می‌گویم فیصله بخش، که تبدیل به نقاط عطف شدند و دفتر جدیدی گشودند. ابتدایش با انتخابات ریاست جمهوری در ایران آغاز شد. در انتخابات‌های ریاست جمهوری در ایران از سال۷۶ تا کنون، همیشه گزینه غیرمنتظره پیروز شده است. اما در این انتخابات گزینه ای پیروز شد که همه انتظارش را داشتند. و البته با تفاوت رای بسیار معنادار. ردصلاحیت های پرحاشیه البته نکته دیگر و متمایز این انتخابات بود. به نظرم این انتخابات بر سرنوشت جمهوری اسلامی تاثیر زیادی دارد. سیل اعتراضات مردمی به یک ابرچالش حکمرانی (یعنی بحران آب) اتفاق مهم دیگری بود. اولینِ آن در خوزستان در زمان دولت قبلی رخ داد. و دومین آن در اصفهان در زمان دولت فعلی اتفاق افتاد. جنس مردم حاضر در آن تظاهرات جدید بود. فریادهای مردمی که می‌گفتند “این اعتراضات سلمی است”، دفتر جدیدی در اعتراضات اجتماعی در ایران گشود. برای اولین بار اجتماعات بزرگ مردمی در اعتراض به حکمرانی به رسمیت شناخته شد.

در واپسین روزهای سال نیز روسیه به خاک اوکراین حمله کرد. جهان پس از حمله روسیه دیگر جهان قبل نخواهد بود. آرایش جدیدی پس از این حمله شکل خواهد گرفت. زمینه این حمله با تحریک و دسیسه آمریکا با کشاندن ناتو به مرزهای روسیه و تغییر ژئوپلیتیک شرق اروپا شکل گرفت. چندانکه بسیاری از استراتژیست‌ها معتقدند روسیه در دام آمریکا افتاده است. با این حال همه این توضیحات، نمی‌تواند حمله و تجاوز به خاک یک کشور را توجیه و مشروع کند. این حمله هم خلاف ارزش های انسانی است و هم تخلف از قوانین و هنجارهای بین المللی است.

این جنگ البته نشان داد که هیچ ارزش جهان شمولی مانند حقوق بشر برای غرب وجود ندارد. برای غرب ارزش های ادعایی، ارزش های جامعه سفیدپوستان است؛ پای رنگین پوست که در میان باشد همه چیز مجاز می‌شود. تجاوز به اوکراین به درستی محکوم است، اما برای غرب خشونت فقط علیه غربی‌ها محکوم است. اگر تجاوز به کشوری در خاورمیانه باشد و خشونت علیه کودکان فلسطینی باشد، پای هزار تبصره وسط می آید تا این اعمال مجاز شوند. هرچند خود مردم اوکراین هم قربانی بازی تاج و تخت قدرت های جهانی از جمله روسیه و آمریکا شدند. از طرف دیگر حمله روسیه، باعث شکل گیری ائتلاف ها و صف بندی های جدید خواهد شد. از این روی می‌توان گفت این حمله، یک نقطه عطف خواهد شد.

مجموعه حوادث سال۱۴۰۰ باعث شد که مسیرهای زیادی در جهان تغییر کند و آینده از مدار گذشته خارج شود. جهان پیش از۱۴۰۰ و پس از آن دو جهان متفاوت خواهند بود. گویا آنچنانکه ۱۴۰۱شروع قرن جدیداست شروع جهان جدید هم هست و باید امیدوار بود که قرن جدید شمسی قرن ایران و ایرانیان باشد».

 

چرا چشم‌انداز نداریم؟

عباس عبدی در یادداشتی برای «اعتماد» نوشت: «در جهان امروز مدیریت سیاسی موثر کشور، بدون داشتن چشم‌اندازی متعارف بی‌معنا و عقیم است. البته هر چشم‌اندازی لزوما نمی‌تواند دقیق باشد و ممکن است با گذشت زمان تعدیل ولی در هر حال باید علل شکست و موفقیت یا تغییر آن روشن شود. این سخنان مقام رهبری خطاب به سمیناری درباره گام دوم از این نظر جالب است که ما را دوباره به یاد سند چشم‌انداز ۱۴۰۴ می‌اندازد؛ «یکی از مهم‌ترین کارها در انقلاب اسلامی و نظام اسلامی ترسیم چشم‌انداز است تا معلوم بشود که ما کجا می‌خواهیم برویم.

یک وقت است که در مقام فکر و تئوری و این قبیل چیزها حرف می‌زنیم، خب انسان خیلی حرف‌ها دارد و دست‌مان پر است الحمدلله، اما ما الان در وسط میدانیم؛ بحث ما از بحث تئوری و بیان ذهنی و فکری گذشته و از آنها عبور کرده‌ایم. ما الان داریم وسط میدان حرکت می‌کنیم؛ باید مشخص کنیم که چه کار داریم می‌کنیم؟ کجا داریم می‌رویم؟ هدف‌مان چیست؟ این یک مساله‌ مهمی است».

واقعیت این است که هنوز سه سال از پایان دوره سند چشم‌انداز مانده است. سندی که برای اهمیت دادن به آن یک هفته در سال در نظر گرفته شد، تا درباره آن سخن گفته و ارزیابی شود...

 برایش سکه زدند که ۲۰ دایره کوچک و بزرگ ترسیم شده بود که نشانه افزایش توسعه کشور در مدت این سند است. این سند در سال‌های آغازین نیز بسیار مورد توجه بود، کمیسیون ویژه‌ای در مجمع تشخیص مصلحت، ارزیابی و پیشرفت آن را عهده‌دار بود. فارغ از هر نکته دیگری یک سند راهنما و جهت‌دهنده‌ای برای مدیران کشور نیز بود. ولی از میانه راه این سند کم‌کم به حاشیه رفت و در نهایت به فراموشی سپرده شد! بدون آنکه گفته شود، علت این وضعیت چیست؟ این سند در بالاترین سطح مدیریت کشور تایید و تصویب شد، همه قوای کشوری باید برای تحقق آن کوشش می‌کردند، پس چه شد که به یک باره فراموش شد؟ گویی که از ابتدا چنین سندی نبوده است. آیا اهدافش اشتباه بود؟ آیا مدیرانش ناکارآمد بودند؟ آیا کسی به آن اعتقاد نداشت؟ آیا اهداف سند متناقض بود؟ چه شد که امروز و در سال‌های پایان آن سند، بدون هیچ چشم‌اندازی در وسط میدان هستیم؟ این تعبیر دقیقی از سرگردانی ماست، زیرا نمی‌شود که بدون هدف و چشم‌انداز وسط میدان بود و کاری کرد که معنادار باشد.  به‌طور قطع می‌توان گفت که سند چشم‌انداز ۱۴۰۴ از یک جهت سند ماندگاری است. اینکه ما پس از گذشت ۲۵ سال از تصویب این سند، نه تنها به آن نرسیدیم، بلکه در جهت مخالف آن رفتیم و از میانه راه نیز آن را فراموش کردیم، گویی که چنین سندی وجود نداشته است. این واقعیت مشهود است و هر چه نباشد یکی از دو حالت زیر یا هر دو بر آن صدق می‌کند. اول؛ ناتوان در فهم امکانات و توانایی‌های خود و تعیین چشم‌انداز معقول برای کشور و دوم؛ ناتوان در اجرای یک برنامه چشم‌انداز بودیم. هر دو حالت نیز ممکن است درست باشد. بنابراین پیش از تصویب هر سند چشم‌انداز دیگری، باید تکلیف این دو مساله را روشن کنیم. بدون ارایه پاسخ به این دو پرسش هر کار دیگری آب در هاون کوبیدن است.  بنده در همین زمینه فقط به دو نکته اشاره می‌کنم؛ اولین آن نامتعین بودن متغیرهاست. سند چشم‌انداز، براساس یک رفتار متعارف در روابط خارجی تنظیم شده بود که مقدار معینی درآمدهای نفتی و روابط خارجی پایدار با جهان باید وجود می‌داشت. ولی این متغیر اصلی و مهم در جریان مسائل هسته‌ای به کلی دگرگون شد و کل محاسبات قبلی را به هم زد. پس هر گونه چشم‌اندازی مستلزم حدی از ثبات و پایداری در متغیرهاست. ما برای کشاورزی آبی می‌توانیم برنامه‌ریزی بلندمدت کنیم، ولی برای کشاورزی دیم ایران که بارش آن خارج از اراده ماست کار چندانی نمی‌توانیم انجام دهیم.  نکته دوم، ضرورت حاکمیت قانون است. هر سند چشم‌اندازی باید یک سند راهنما باشد و همه ملتزم به اجرای آن شوند. اگر کسانی به هر دلیلی آن را اجرا نکنند یا آن را راهنمای خود ندانند، طبعا سند به حاشیه و به بیراهه خواهد رفت. ساختار سیاسی ما در دو دهه گذشته به نحوی عمل کرده که نشان می‌دهد مسوولان ذی‌ربط اعم از مجلس یا دولت یا سایرین التزامی به اصول راهنمای سند چشم‌انداز ندارند و دنبال رفع و رجوع امور جاری خود هستند. در جامعه کوتاه‌مدت، نمی‌توان چشم‌انداز ارایه کرد.»

 

وضعیت تراژیک نابالغی

احمد غلامی . سردبیر «شرق» در سرمقاله امروز نوشت: «ما یک روشنگری تاریخی به خود بدهکاریم. باید روشن کنیم واقعیت کنونی ما و معنای این واقعیت کنونی چیست. وقتی از واقعیت خودمان می‌گوییم از چه می‌گویم. ناگفته پیداست ما نمی‌توانیم با صراحت به این پرسش‌ها پاسخ بدهیم و اگر هم پاسخی باشد، امکان بروز آن را نداریم. یعنی ما در اکنون خود قادر نیستیم وضعیت خودمان را تبیین کنیم. به همین جهت است که به انتظار تاریخ نشسته‌ایم تا تکلیفمان را روشن و درباره‌مان قضاوت کند. درصورتی‌که وظیفه سترگ ما بیان حقیقت در زمانه خودمان است. پرسش از خودمان درباره تاریخ خودمان. این ناتوانی در بیان چیستی تاریخ خودمان، به وضعیت تراژیکی انجامیده است. چیستی خود را نمی‌دانیم و گاه با علم بر این چیستی، قادر نیستیم آن را بر زبان بیاوریم. پس با یک حقیقت مخدوش مواجهیم. با تعریف کانت از روشنگری تا حدودی تکلیف این وضعیت روشن می‌شود؛ روشنگری یعنی خروج از نابالغی‌ای که خود به خود تحمیل کرده‌ایم. با این تعریف تا حدودی ابهام برطرف می‌شود. البته ما کار به نابالغی جهانی نداریم. نابالغی‌ای همچون حمله روسیه (پوتین) به اوکراین. نابالغی زلنسکی در مواجهه با بحران تجاوز و نابالغی جهان در این رخداد که نه در قرن 16 بلکه در قرن 21 رخ می‌دهد. در این شرایط خیلی از مضامین معنای نمادینشان را از دست داده‌اند. اندیشه‌های چپ مارکسیستی در تعریف خود از وضعیت موجود همان‌قدر ناتوان‌اند که لیبرال‌های دوآتیشه. فقط نئولیبرال‌ها هستند که پاسخی جامع در آستین دارند. چراکه نئولیبرالیسم یعنی خودِ نابالغی، هضم همه‌چیز در سود و تجارت. برگردیم به وضعیت خودمان. 

نابسندگی در تبیین چیستی؛ منظورم همان جایی است که باید تکلیف خودمان را با خیلی چیزها روشن کنیم. با تاریخ خودمان. با نیم‌قرن حکومت پهلوی. با انقلاب اسلامی 57 و جنگ و دولت‌های بعد از انقلاب و مهم‌تر از همه تکلیفمان را با عشق غیرقابل وصفی که به خودمان داریم و نیز نفرت از دیگران. این عشق و نفرت پیش از آنکه جنبه روانکاوانه داشته باشد جنبه سیاسی و تاریخی دارد. نشئت‌گرفته از نادیده‌‌گرفته‌شدن در طول تاریخ است. آن‌قدر ما را نادیده گرفته‌اند که ناگزیریم در برابر نفرت دیگران خود را ستایش کنیم. بسیاری از بوروکرات‌ها و تقریبا اغلب دولت‌های بعد از انقلاب دچار این عارضه خودستایی‌اند. اوج تکرارشونده این ستایش را می‌توانیم در کردار محمود احمدی‌نژاد ببینیم که به شکلی خستگی‌ناپذیر به خود عشق می‌ورزد و به دیگران نفرت. اینک ما در برابر یک چیستی تاریخی قرار داریم. برای سر باززدن از بیان این چیستی به شرح کیستی خود و دیگران رو آورده‌ایم؛ این یعنی ماندن در وضعیت تراژیک نابالغی سیاسی و اجتماعی. آنچه ما را در این وضعیت نابالغی، مُنقاد خویش می‌سازد عدم توانایی از بیان است. فوکو در تحلیل مقاله روشنگری کانت می‌گوید: «کانت دو عنصر را در تعریف خود روشن می‌کند؛ نخست «نابالغی یعنی ناتوانی در کاربست فاهمه خویش بدون ارشاد دیگری» زیرا علت نه در فقدان فهم بلکه در فقدان عزم و شجاعت برای کاربست فاهمه است بدون ارشاد دیگری. دلیر باش در به‌کاربستن فهم خویش. چنین است شعار روشنگری». بیان و تحلیل خود، چیستی و چرایی خود و موقعیتی که در آن به سر می‌بریم کار شجاعانه‌ای است. رودررو شدن با خود و تاریخ خود. «آنچه برای فوکو اهمیت دارد همین نسبت بین ساختن و تأسیس خویشتن به شکل آزادانه و بیرون از انقیاد قدرت است (حکمرانی بر خود) و زیست جمعی و سیاسی ما در جامعه (حکمرانی بر دیگران)... در همین نقطه بود که نسبت بین کردار آزادانه و گفتار آزادانه و انتقادی برای فوکو برجسته شد. یعنی مسئله پارسیا. فوکو در پی آن بود که به جای پرسش، از حقیقت درونی ما بپرسد: «چگونه خود را در مقام سوژه‌های سخن، آزادانه و انتقادی تولید می‌کنیم یا باز می‌شناسیم. این پرسشی بود که فوکو مطرح می‌کرد. مفهوم جدید حقیقت بود در برابر مفهوم رایج آن به جای تحلیل حقیقت رویکردی انتقادی به حقیقت مطرح شد». پارسیا یعنی حقیقت‌گویی با کرداری آزادانه، گفتاری آزادانه و انتقادی. روشن‌کردن تکلیف خودمان با نابالغی خود و تاریخ خود و راه‌های خروج از این نابالغی که دامنگیر همه ماست. پارسیای ما یعنی حقیقت‌گویی ما در برابر خودمان و دیگران. اما برای خروج از نابالغی نباید بگذاریم کسی یا چیزی به جای ما فکر کند. اینک جامعه امروز ما روشنفکران و نخبگان و مردم خودمان باید فکر کنند و تاوان فکرکردن خود را بپردازند. این یعنی راه خروج از وضعیت تراژیک نابالغی.»

 


 

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها