سازوکارهای عبور از دیپلماسی فرسایشی وین
ابتکار ایران در ارتقاء قابلیت غنیسازی هستهای سایت فوردو در مقیاس 60 درصد از ویژگیهای پنجگانهای برخوردار است.
ابراهیم متقی ، استاد دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای سایت «فردا» نوشت:
درباره غنیسازی 60 درصدی سایت فوردو رویکردهای مختلفی ارائه شده است. مقامهای آمریکایی به این موضوع اشاره دارند که غنیسازی 60 درصدی اورانیوم در سایت فوردو به مثابه اقدام تحریکآمیز ایران محسوب میشود. برخی از تحلیلگران نیز اعتقاد دارند که چنین سازوکاری منجر به چالشهای بیشتری در فضای کنش متقابل کشورهای مذاکرهکننده وین در برابر ایران خواهد شد. تلاش میشود تا رویکرد سومی نیز مورد بررسی قرار گیرد.
رویکرد سوم معطوف به این موضوع است که صلح، ثبات و امنیت در محیط منطقهای تابعی از معادله موازنه قدرت است. اسرائیل با اقدامات تهاجمی خود، موازنه قدرت در محیط منطقهای را پرمخاطره و شکننده ساخته است. ایالاتمتحده نیز تلاش دارد تا از سازوکارهای دیپلماسی فرسایشی برای کاهش امتیاز به ایران استفاده کند. ایران برای اجتناب از بیثباتیهای ناشی از تغییر موازنه قدرت ناچار خواهد بود تا به جای بهرهگیری از سازوکارهای «مماشات و عقبنشینی» از الگوی «موازنهساز قدرت» برای ارتقاء و سرعتبخشیدن به دیپلماسی هستهای وین استفاده نماید. چنین رویکردی نه تنها بخشی از سیاست راهبردی ایران محسوب میشود، بلکه میبایست آن را به مثابه اقدامی برای ایجاد تعادل و اعاده موازنه برهمریخته دانست.
1. منطق دیپلماسی، اعمال قدرت و چانهزنی مجدد در مذاکرات وین
مذاکرات وین برای «اعاده نسبی برجام» به انجام رسیده و در این فرآیند، تغییرات و تحولات بنیادین در معادله قدرت ایران به وجود آمده است. هرگاه معادله و موازنه قدرت تغییر یابد، تاثیر خود را بر فرآیند دیپلماسی و نتایج حاصل از آن به جا خواهد گذاشت. منطق بنیادین مذاکرات راهبردی را میتوان در «معادله اعمال قدرت و چانهزنی» جستجو نمود. آمریکا و اسرائیل از این مدل رفتاری در برخورد با گروههای انقلابی ویتنام در سال 1975 و حزبالله لبنان در 2006 بهره گرفتهاند.
مذاکرات وین تمامی ویژگیهای مربوط به کنش راهبردی در شرایط پیچیده را منعکس میسازد. ایران بار دیگر در روند مذاکرات وین آوریل 2021 در وضعیت غافلگیری قرار گرفت. غافلگیری در ادبیات بینالملل مربوط به شرایطی است که بازیگران در فرآیند کنش دوجانبه و یا چندجانبه، برخی از عوامل و عناصر بسیار کلیدی را نادیده میگیرند. کشور و یا بازیگری که در وضعیت غافلگیری قرار گیرد، طبعا بخشی از معادله قدرت خود را از دست داده و قادر به پیگیری اهداف از پیش تعیینشده نخواهد بود.
تاریخ رفتار آمریکا با ویتکنگها در روند مذاکرات صلح پاریس 1975 بیانگر این واقعیت است که در دوران مذاکرات صلح، آمریکاییها بیشترین حجم بمبارانهای تهاجمی ویتنام را به انجام رساندند. اسرائیل نیز در سال 2006 و در روند مذاکرات آتشبس جنگ 33 روزه، بیشترین حجم عملیات هوایی و بمباران دوران جنگ را در زمان مذاکرات به کار گرفت. روند یاد شده بیانگر آن است که پیوند دیپلماسی و اعمال قدرت بخش اجتنابناپذیر سیاست راهبردی کشورها در شرایط مذاکره و چانهزنی راهبردی خواهد بود.
انفجار سایت نطنز بهعنوان یکی از سازوکارهای «نمایش قدرت سرویسهای اطلاعاتی اسرائیل» برای اثرگذاری در مذاکرات تلقی میشود. تاریخ روابط بینالملل بیانگر این واقعیت است که همواره معادله دیپلماسی پیوند درهمتنیدهای با قدرت و سیاست قدرت دارد. انفجار سایت نطنز در سال 2020 و 2021 به انجام رسید. هدف اصلی انفجار در سایت نطنز را میتوان کاهش قابلیت تکنیکی ایران برای غنیسازی اورانیوم دانست. در چنین فرآیندی، زمینه برای پیچیده شدن فضای راهبردی به وجود میآید.
ارزیابیهای انجام شده بیانگر این واقعیت است که انفجار سایت نطنز به گونه اجتنابناپذیر بر معادله قدرت هستهای ایران تاثیر به جا میگذارد. تخریب سانتریفیوژها را میتوان بهعنوان یکی از گامهای اصلی کاهش قدرت بازیگران منطقهای همانند ایران در فضای موازنه منطقهای دانست. کاهش قدرت راهبردی ایران در حوزه هستهای منجر به کاهش کارت ایران در روند مذاکرات وین خواهد شد. الگوی رفتاری موجود براساس سازوکارهای «خرابکاری توسط سرویسهای اطلاعاتی» انجام گرفته و هیچ کشوری مسوولیت آن را عهدهدار نشده است.
خرابکاری در تاسیسات نطنز اولا زمینه مربوط به کاهش قدرت هستهای ایران را فراهم میآورد. ثانیا هرگاه ابزارهای قدرت کشوری در فضای نوسان قرار گیرد، تاثیر خود را بر ادراک بازیگران رقیب و میزان دستاورد بازیگران در فضای رقابتآمیز به جا میگذارد. بررسیهای تاریخی نشان میدهد که کاهش قدرت ملی ایران از سال 2013 براساس ابتکارات دیپلماتیک آمریکا در مذاکرات وین 2015 و فرایندهای بعد از آن به گونه تدریجی انجام گرفته و انفجار نطنز نقطه عطف جدیدی در این فرآیند محسوب میشود.
گام اول کاهش قدرت ایران براساس برنامه جامع اقدام مشترک حاصل شد. به موجب برجام، زمینه برای نظارتهای فراپروتکلی بر حوزه تاسیسات هستهای، راهبردی و برنامههای آینده ایران به وجود آمد. بخش قابلتوجهی از نظارتها، زمینه نقشیابی نیروها و بازیگرانی را به وجود میآورد که از قابلیت لازم برای رخنه در ساختار راهبردی ایران برخوردار میشود. گام دوم کاهش قدرت راهبردی ایران براساس سه عملیات نیروهای ویژه امنیتی اسرائیل شکل گرفته است. انتقال اسناد هستهای از شورآباد، انفجار در سوله سانتریفیوژهای IRP6 سایت نطنز و انفجار آوریل 2021 نشانههایی از روند کاهش قدرت ایران محسوب میشود که با یکدیگر ارتباط درهمتنیدهای دارد.
2. کنش موازنهگر ایران در فضای انفجار نطنز
تداوم دیپلماسی وین به این دلیل امکانپذیر است که ایران از «سازوکارهای بازتولید موازنه قدرت» بهره گرفت. اقدام ایران در روند غنیسازی 60درصد و در سایت فوردو بیانگر این واقعیت است که قابلیتهای جمهوری اسلامی برای بازتولید قدرت هستهای و به کارگیری آن در روند مذاکرات وین از «اعتبار، تکرارپذیری، ارتقاءبخشی و تداوم» برخوردار است. هر یک از نشانههای یاد شده بیانگر این واقعیت است که ایران توانست قدرت خود را در زمان محدودی به گونه تدریجی بازتولید نماید. بازتولید قدرت ایران در سایت فوردو، امکان شکلگیری «بازدارندگی نوظهور» از طریق «موازنه جدید» را امکانپذیر ساخته است.
نقش رابرت مالی در روند مذاکرات هستهای وین از این جهت اهمیت دارد که نامبرده از زمان مذاکرات مسقط به بعد همواره نقش راهبردی دیپلماتیک ناظر را ایفا کرده است. رابرت مالی همانند «ویلیام برنز» حوزههای کنش دیپلماتیک را با سازوکارهای اطلاعاتی، امنیتی و راهبردی با یکدیگر پیوند دادهاند. به قدرت رسیدن گروه اطلاعاتیها در حوزه سیاست خارجی و راهبردی ایالاتمتحده، به گونه اجتنابناپذیر الگوی رفتار دوجانبه و چندجانبه آمریکا در برخورد با ایران را منعطفتر، پیچیدهتر، عملگرایانهتر و در نهایت تهاجمیتر میسازد.
اقدامات اسرائیل در جهت بهکارگیری سازوکارهای کنش تخریبی در ایران به گونه اجتنابناپذیر مورد حمایت آمریکا و کشورهای عرب منطقهای قرار میگیرد. ایران و ایالات متحده دورانهای متفاوتی از همکاری، رقابت و ستیزش را تجربه کردهاند. علت اصلی شکلگیری چنین فرآیند پرفراز و نشیبی را میتوان ناشی از شکلبندیهای امنیت منطقهای خاورمیانه و بحرانهای پایانناپذیر در ژئوپلیتیک خاورمیانه دانست. ژئوپلیتیک خاورمیانه مبتنی بر نشانههایی از تهدیدات پایانناپذیر بوده و به همین دلیل است که کشورهای منطقهای از سازوکارهای مربوط به «موازنه تهدید» برای مقابله با قدرت منطقهای ایران بهره میگیرند.
بسیاری بر این اعتقادند که ایران و آمریکا در دوران بایدن سطح جدیدی از روابط همکاریجویانه را تجربه خواهد کرد. اگرچه چنین فرآیندی با نشانههایی از برگشتپذیری در دوران گذشته همراه بوده، اما واقعیتهای در حال گذار خاورمیانه و غرب آسیا شکلگیری هر الگوی جدید کنش رفتاری را امکانپذیر میسازد. بعد دیگر کنش ارتباطی ایران و ایالاتمتحده در دوران موجود معطوف به همکاریهای چندجانبه آمریکا، ایران و کشورهای منطقهای خواهد بود.
چنین گروهی از دیپلماتهای حرفهای با رویکردهای پیچیده قادر خواهند بود تا مازاد راهبردی بیشتری را از طریق سازوکارهای کنش چندجانبه و «عملیات مرکب دیپلماتیک، اطلاعاتی و راهبردی» به دست آورند. بهرهگیری از سازوکارهای کنش دیپلماتیک پیچیده و چندگانه به گونه اجتنابناپذیر منجر به افزایش تهدیدات و غافلگیری جدید در فضای راهبردی و مذاکرات دیپلماتیک ایران و آمریکا خواهد شد. چنین الگویی از همکاریها براساس نگرش «رابرت مالی» و «بلینکن» مبتنی بر سازوکارهای بینالمللی در پیوند با الگوی کنش اطلاعاتی، امنیتی و راهبردی تفسیر میشود.
چندجانبهگرایی بایدن تاثیر خود را در روابط تاکتیکی آمریکا و اسرائیل در ارتباط با موضوعات امنیت منطقهای به جا میگذارد. اسرائیل در روند عملیات اطلاعاتی نطنز ایران را در «وضعیت ابهام راهبردی» قرار داده است. ابهام راهبردی به معنای آن است که تغییر در موازنه قدرت به گونهای با سرعت و تخریب فراگیر انجام میگیرد که امکان بازتولید معادله قدرت کار دشواری است. به همین دلیل است که میتوان اقدام ایران در راستای غنیسازی اورانیوم در مقیاس 60 درصد را به معنای اقدام در جهت عبور از ابهام راهبردی دانست.
اگرچه مقامات آمریکایی به این موضوع اشاره داشتند که هیچگونه دخالتی در روند طراحی و اجرای انفجار نطنز نداشتهاند، اما چین رویکردی به مفهوم کنش سرخورد و آتشبه اختیار اسرائیل در برخورد با ایران محسوب نمیشود. مذاکرات وین هنوز مبتنی بر نشانههایی از ابهام است. اگرچه عراقچی در 17 آوریل 2021 در توییت خود به این موضوع اشاره داشت که در آستانه توافق جدیدی در مذاکرات وین است، اما هنوز نشانههای ابهام فراتر از هرگونه همکاری سازمانیافته و مسوولانه خواهد بود.
نتیجه
انفجار نطنز آثار خود را در تغییر موازنه قدرت منطقهای به جا گذاشته است. هرگاه تغییر در موازنه قدرت ایجاد شود، تاثیر خود را در مذاکرات دیپلماتیک و آرایش کنش راهبردی کشورها فراهم میسازد. اقدامات عملیاتی پی در پی آمریکا و اسرائیل در برخورد با سوژههای ایرانی به منزله تغییر در موازنه قدرت محسوب شده و این امر میتواند قدرت بازدارندگی ایران را در برابر تهدیدات مشترک آمریکا، اسرائیل و سایر بازیگران منطقهای کاهش دهد.
کاهش قدرت بازدارندگی ایران میتواند نتایج پرمخاطرهای داشته باشد. کشورهایی که قدرت موازنهدهنده و بازدارنده خود را از دست دهند، به گونه اجتنابناپذیر یا «درگیر کنش نظامی» میشوند و یا اینکه نشانههایی از «عقبنشینی تاکتیکی و راهبردی» را در دستور کار خود قرار خواهند داد. ابتکار ایران در ارتقاء قابلیت غنیسازی هستهای سایت فوردو در مقیاس 60 درصد از این ویژگی برخوردار است که اولا موازنه نسبی در الگوی کنش منطقهای را به وجود میآورد. ثانیا بازدارندگی نسبی برای ادامه مذاکرات و نقشیابی دیپلماتیک ایران را امکانپذیر میسازد. ثالثا قدرت ایران برای چانهزنی دیپلماتیک در مذاکرات وین را ارتقا میدهد. رابعا دارای قابلیت لازم برای کنترل و مهار سیاست تصاعد بحران اسرائیل در روابط منطقهای ایران خواهد بود. نکته پنجم آنکه کنش ایران منجر به عبور از فضای «مذاکرات و دیپلماسی فرسایشی» خواهد شد.
دیدگاه تان را بنویسید