فروش اسکوربرد ورزشی

قرص لاغری پلاتین

شعار جدید دانشجوها برای آمادگی دفاع از حرم/ روایتی از فریاد های دختر جانباز در مقابل رهبر

کد خبر: 538994

یکی از مداحی های دسته جمعی این دیدار اضافه شدن شعر معروف مدافعان حرم بود. شعری که در فضای مجازی با صدای سیدرضا نریمانی و حبیب عبدالهی مشهور است: منم باید برم... آره برم سرم بره... نذارم هیچ حرومی... طرف حرم بره...

شعار جدید دانشجوها برای آمادگی دفاع از حرم/ روایتی از فریاد های دختر جانباز در مقابل رهبر
شعار جدید دانشجو ها برای آمادگی دفاع از حرم/روایتی از فریاد های دختر جانباز در مقابل رهبر/از بوی مرغ پخته حسینه تا وعده «بعد از افطار»
سرویس سیاسی فردا؛ سید مجتبی مومنی: اعلام کرده بودند ساعت چهار درب های حسینیه باز می شود و اگر بخواهی جلوتر بنشینی حتما باید همان ساعت چهار جلوی در باشی که بتوانی زودتر وارد شوی و طبعا جلوتر بنشینی.
یک ربع به چهار از خیابان جمهوری وارد فلسطین شدم، از جمعیت جوان هایی که با سرعت به سمت انتهای خیابان می رفتند باید حدس می زدم که همه شان مثل من می خواهند زودتر برسند به امید فاصله ای نزدیک تر. با اینکه هنوز کمی به ساعت چهار مانده بود من به انتهای صفی بیشتر از صد نفر رسیدم.
حساب اش را بکنید با آن جمعیت بعد از بازرسی ها و تحویل کفش ساعت ۵ بالاخره وارد حسینیه شدم؛ درب دوم شرقی حسینیه باز بود و بعد از ورود همه به سمت جلوی جایگاه هدایت می شدند این یعنی از گروه دوم و واسط محافظان خبری نبود و می شد نزدیک تر نشست. بعضی ها قرآن می خواندند بعضی ها روی کف دست شان یا روی کاغذهایی که داشتند هنرمندانه متن می نوشتند.
صلوااات بفرست
برای سلامتی مقام معظم رهبری صلوات بفرست... اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. این جمله صلوات بعدش مقدمه ای برای صلوات های دیگر و بعدش مداحی ها و شعارهای دسته جمعی شد:
این همه لشکر آمده-به عشق رهبر آمده
خونی که در رگ ماست-هدیه به رهبر ماست
بیا یابن الحسن دورت بگردم... . و از این دست شعرهایی که در دیدارهای آقا شنیده می شود. اما در این بین، در انتهای هر کدام از اشعار که به ناهماهنگی و چند صدایی می رسید، برای پایان شعر خوانی یا شعار و مطلعی برای ادامه برنامه کسی از انتهای حسینیه با صدای بلند می گفت: صلوااات بفرست. اوایلش نه ولی در ادامه این روند صلوات ها این صلوات با خندۀ بچه ها همراه می شد و حتی گاهی خود بچه ها به تقلید از شخص مورد نظر صلوات می گرفتند.
شعار جدید دانشجو ها برای آمادگی دفاع از حرم/روایتی از فریاد های دختر جانباز در مقابل رهبر/از بوی مرغ پخته حسینه تا وعده «بعد از افطار»
یکی از مداحی های دسته جمعی این دیدار اضافه شدن شعر معروف مدافعان حرم بود. شعری که در فضای مجازی با صدای سیدرضا نریمانی و حبیب عبدالهی مشهور است: منم باید برم... آره برم سرم بره... نذارم هیچ حرومی... طرف حرم بره...
این بخش شاید از پر طرفدارترین شعرهای دسته جمعی دیدار دیروز دانشجویان بود.
مقدمه ای برای ورود
از تکاپوی نیروهای محافظ و حضور همه فیلمبردارها پشت دوربین ها و نزدیک شدن عقربه های ساعت به ۶ می شد نزدیک شدن حضور آقا را حس کرد. گمانه زنی های بچه ها جالب بود:
- محافظا به جنب و جوش افتادن.
- فیلمبردارا دارن تست می کنن دستگاه ها رو.
- آقا آن تایمه حتما سره شیش میاد.
ناگهان پرده پشت جایگاه باز شد و همه بچه ها سریع با فریاد و شعار از جایشان بلند شدند؛ این هیجان چند ثانیه ای بیشتر دوام نیاورد و به خندۀ بلند تبدیل شد، عوامل برنامه صندلی حضرت آقا را آورده بودند که جا نمایی کنند. هم همه زیاد شده بود و می گفتند این دفعه مشقی بود بعدی جنگیه.
دیگری کسی رو زمین نبود. همه نیم خیز و آماده بلند شدن بودند. آن هایی که کمی عقب تر بودن بعد از این که اعتراض هاشان به جلویی ها برای نشستن به جایی نرسید خودشان سرپا ایستادند. بالاخره پرده های آبی پشت جایگاه کنار رفت و آفتاب از پشت ابر آمد.
آقا آمدند. دیگر کسی جلودار بچه ها نبود. نیروهای امنیتی با یک ردیف اضافه تر خودشان را برای کنترل جمعیت رسانده بودند. حضرت آقا با همان لبخند ملیح و جذاب همیشگی شان و دستی که برای بچه ها تکان می دادند به ابراز احساسات پاسخ می دادند. حدود ده دقیقه شعارها و ابراز علاقه ها ادامه داشت. این همه لشکر آمده...
خونی که در رگ ماست...
بالاخره با نشستن حضرت آقا روی صندلی و قرائت قرآن مجری برنامه کمی رسمی تر شد و بچه ها نشستند و جلسه سکوتی شد برای شنیدن.
کمی عقب تر
بعد از تمام شدن قرائت مجری برنامه آمد و ضمن تبریک و تعارفات معمول از اولین نمایندۀ تشکل های دانشجویی دعوت کرد که برای خواندن متن خود به جایگاه برود؛ تا رسیدن اولین نماینده، آقا شروع به صحبت کردند. آقا گفتند: به نظر من با توجه به تراکمی که بین بچه هایی که این جلو نشسته اند اینها خسته می شوند. جلسه امروز هم طولانی است. من فکر می کنم اگر همه کمی عقب بروند بهتر می شود. بعد با ذکاوت خاص خودشان فوری اضافه کردند: من عموما در مورد عقب گرد و عقب رفت چیزی نمی گویم؛ اما این بار قضیه کمی فرق می کند و بچه ها اذیت می شوند. شلیک خنده بچه ها در حسینیه با بلند شدن و عقب رفتنشان همراه شد.
یک مارتن دو ساعته
شروع صحبت با نمایندۀ بسیج دانشجویی بود و به همین ترتیب ۸ نماینده در بیشتر از دو ساعت از دغدغه ها و نکته هایشان در مورد فضای کشور و موضوعات سیاسی و اجتماعی صحبت کردند. حوالی ساعت ۸ بود که بالاخره تریبون از دست این نماینده ها به آسایش رسید.
نوبت خود حضرت آقا شد؛ اما امان از دست آدم های ...
ناگهان یکی از خانم های دانشجو با فریاد و صدای بلند شروع کرد به صحبت از چفیه ای که پدر جانبازش از کربلا برای آقا سوغات آورد گفت و چفیه ای که می خواست بگیرید، این حرکت سرآغاز بی نظمی ها و خواسته های افرادی شد که می خواستند حرف بزنند.
آقا هم گفتند من حاضرم که صرفا گوش بدهم تا پایان جلسه و الحمدلله شنوندۀ خوبی هستم. این فروتنی آقا باعث شد که خود دانشجو ها دست به کار بشوند و همه کسانی را که می خواستند این طور درد دل کنند سر جایشان بنشانند. بالاخره با یک صلوات بعد از عملیات خودجوش آقا شروع کردند.
شعار جدید دانشجو ها برای آمادگی دفاع از حرم/روایتی از فریاد های دختر جانباز در مقابل رهبر/از بوی مرغ پخته حسینه تا وعده «بعد از افطار»
نوبتِ خودِ استاد
بالاخره بعد از همۀ این برنامه ها نوبت به خود آقا رسید. آقا در ابتدا گفتند در مورد سه موضوع صحبت می کنند که با توجه به کمبود وقت اختصارا همه را خواهند گفت. صحبت های آقا با موضوع رعایت تقوا و اهمیتش شروع شد و در بخش دوم در مورد دغدغه های دانشجویان و نماینده ها صحبت کردند. ۵ دقیقه ای به اذان مانده بود که آقا اشاره به ساعت و کمبود وقت کردند و گفتند احتمالا بقیه صحبت ها می ماند. یک باره همه جمعیت گفتند «بعد از افطار» آقا لبخندی زدند و تاملی کردند که یک نفر از میان جمع با صدای بلند گفت: «بچه ها می گن بعد افطار»
آقا خنده ای کردند و گفتن بله شنیدیم. شلیک خندۀ بچه ها دوباره در حسینیه طنین انداز شد؛ آقا ادامه دادند: ان شالله ببینیم چه جور می شود.
افطار و ادامه اش
آقا از صندلی شان بلند شدند و موذن شروع کرد به اذان گفتن. صف های نماز فشرده و مچاله تشکیل شد. نمازی که آقا سریع تر از نمازهای دیگرشان خواندند. اذکار را یکبار می گفتند و در قنوت به نظرم فقط صلوات فرستادند. بعد از افطار همه به سمت انتهای حسینیه و دیوارهای کاذب رفتند بوی خوش مرغ پخته شه و برنج به دل آدم گرسنه و تشنه جلایی حسابی می دهد. آقا هم آمدند سر سفره روی یک میز کوچک یک استکان چای، از نوع کوچک و مسجدی اش؛ شبیه کمر باریک ها یک قندان و یک ظرف برنج و کمی نان و پنیر رو میز کوچک آقا بود. آقا هم با بچه ها مشغول شدند. از آن جایی که سفره انتهای حسینیه گنجایش نداشت خواهران به سالن بالای حسینیه راهنمایی شدند و بقیه برادران هم در راهروهای بیرون حسینیه افطار کردند. ساعت ۹:۴۵ دقیقا بود که دوباره جمعیت برگشتند و این بار آقا در مورد نکات شان در حوزه دانشجو و تشکل های دانشجویی صحبت کردند. ماموریت های دوازده گانه ای که آقا برای دانشجویان مد نظرشان بود در این بخش تبیین شد.
شعار جدید دانشجو ها برای آمادگی دفاع از حرم/روایتی از فریاد های دختر جانباز در مقابل رهبر/از بوی مرغ پخته حسینه تا وعده «بعد از افطار»
عقربه بزرگتر ساعت داشت به دوازده نزدیک می شد که آقا گفتند یک چند موضوع دیگر مانده که به نظرم بماند وقت گذشته شما هم خسته شده اید. ناگهان جمعیت فریاد زنان اعتراض کردند آقا لبخند زدند و گفت بله دیگر شما جوانید می توانید. ما هم جوان بودیم تا صبح می نشستیم و گپ می زدیم. صدای خنده بچه ها دوباره بلند شد؛ آقا با والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته جلسه را تمام کردند.
۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت