سرویس سیاسی فردا: رسول جعفریان در بخشی از یک گفتگو درباره جایزه کتاب سال گفت: سال ۱۳۸۴ در مرحله دوم انتخابات ریاست جمهوری دو گزینه پیش روی همگان بود؛ آیت الله هاشمی رفسنجانی و محمود احمدی نژاد. دوره اول به آقای لاریجانی رأی دادم. پیش از رسیدن به انتخابات، اذهان پر شده بود از نقد هاشمی و برچسبهایی مثل اشرافیگری برای منی که در طیف راست ایستاده بودم، آن انتقادات پررنگ هم بود. آن زمان تمام نگرانی من از کند بودن اداره کشور بود. بر سر دوراهی هاشمی و احمدی نژاد هم من سمت کسی ایستادم که جوانتر بود و گمان میکردم میتواند کمی به تحولات سرعت ببخشد یا مدل جدیدی برای اداره کشور ارائه دهد. تحت تأثیر یک سری از تبلیغات دوران شهرداری احمدی نژاد هم قرار گرفته بودم. دوستان من، طرفدار هاشمی بودند و میگفتند صلاح نیست مملکت رادست احمدی نژاد و یارانش دهیم، اما من مخالف آنها بودم و با آنها بحث میکردم میگفتم کشور آدم جوان میخواهد. من در آن دوران به حلقه علی لاریجانی نزدیک شده بودم و ایشان دبیر شورای امنیت ملی شده بود. شش ماهی نگذشت که حرفها و کارهای عجیب آقای احمدی نژاد شروع شد و اخبار آن به گوش من هم
میرسید. نمیگویم مثلا یک روز در خانه نشستم و فکر کردم و و از احمدی نژاد بریدم، نه این گونه نبود. آرام آرام راهم را جدا کردم آن چنان که سال ۱۳۸۶ دیگر شروع کرده بودم به نوشتن یادداشتهای تند و تیز علیه دولت و شخص احمدینژاد؛ چه با اسم خودم و چه با اسم مستعار. یکی از جنجالیترین آنها هم یادداشت استخاره بود که مثل توپ در شهر صدا کرد. آقای ناطق نوری بعدها به من گفت: آن یادداشتهایتان بسیار خواندنی بود. یک روز آقای ابراهیم فتح اللهی از دفتر ریاست جمهوری به من زنگ زد و گفت: آقای احمدی نژاد شما را دوست دارد و. به آقای فتح اللهی گفتم بحث ما سر علاقه نیست. بحث ماسر این است که ایشان در حوزه مفاهیم دینی اظهارنظرهایی میکند که اساس ندارد. از این افکار هپروتی است. مرجعیت فکری دینی جای مشخصی دارد و هر کسی نمیتواند یک مرجعیتی برای خودش درست کند. ایشان با این حرفها را تکذیب و متوقف کند یا من به نوشتن یادداشتهایم ادامه میدهم. به هر حال آن یادداشتها و اظهارنظرهای تند و تیز، به مرحله جایزه کتاب سال رسید. من تازه مدیر کتابخانه مجلس شده بودم. قم بودم که خبر دادند کتاب اطلس شیعه برنده جایزه کتاب سال شده. من همسرم را
که تهران بود به مراسم فرستادم. نه من و نه او نمیدانستیم ماجرا منتفی شده است. در اتوبان قم - تهران بودم که زنگ زدند و گفتند آقای احمدینژاد تقدیرنامه شما را امضا نکرده است. در آن محفل، جایزه اعلام نشد، اما آقای دکتر پرویز مردانگی کرد و گفت: ما این را به عنوان کتاب سال میشناسیم و جایزه را هم بعد داد. منبع: اندیشه پویا
دیدگاه تان را بنویسید