خبرگزاری فارس: ملی شدن صنعت نفت به عنوان یکی از نقاط درخشان مبارزات ملت ایران علیه استعمار و استبداد است. این حرکت در فراز و فرودهای خود، حاوی درسها و عبرتهای فراوانی برای شرایط امروز کشورمان میباشد. جریان ملی که با رهبری عناصر مذهبی و ملی توانسته بود دست انگلستان را از نفت ایران کوتاه کند و قدرت شاه را به میزان چشمگیری کاهش دهد و می رفت که با طرح اقتصاد بدون نفت ضربه نهایی را به پیکر استعمار وارد ساخته و به الگویی برای نهضتهای آزادیبخش در سراسر دنیا تبدیل شود، به ناگاه با کودتای آمریکایی - انگلیسی 28 مرداد 1332 متوقف شد. درواقع، استعمار که از پیروزی نهضت متضرر شده بود و دست آن از نفت ایران کوتاه شده بود، درصدد نفوذ در نهضت و شکست آن با استفاده از عناصر خود در داخل کشور برآمد. به عبارت دیگر، تجربه شکست نهضت ملی شدن صنعت نفت، از نقطهنظر نفوذ، جریانی آموزنده است؛ بویژه اینکه در شرایط کنونی نیز دشمنی که ناتوان از رویارویی مستقیم با نظام اسلامی است، به همین شیوه روی آورده است.
در نهضت ملی میتوان از دو جریان نفوذ نام برد: جریانی در دولت مصدق که خواهان حذف دین از سیاست بودند و با میدان دادن به رفتارهای غیرمذهبی، عملاً به تقابل با مذهبیون روی آوردند. مخالفت با «قانون منع مسکرات» به بهانهی کسب سود اقتصادی برای دولت از جمله بارزترین نمونههای اقدامات این جریان بود. همچنین از دیگر اقدامات آنها میتوان به میدان دادن به عناصر بهایی و حزب توده نام برد. دکتر حسین فاطمی، وزیرخارجه دولت دکتر مصدق، از برجستهترین شخصیتهای این جریان بود. البته خود دکتر مصدق نیز نسبت به اقدامات این جریان بیمیل نبود و با آنها مخالفتی نداشت، به گونهای که وقتی «آقای فلسفی» نامه «آیت الله العظمی بروجردی» مبنی بر اعتراض به بکارگیری بهائیان در دولت، همسان پنداشتن آنها با مسلمانان و آزار مردم توسط بهاییان را برای مصدق برده بود، مصدق گفته بود که از نظر من مسلمان و بهایی فرقی ندارند. همه ایرانی هستیم.
جریان دیگری که در نهضت ملی شدن صنعت نفت نفوذگذاریهای مؤثری داشت و اتفاقاً ضربات سهمگینی بر پیکر نهضت وارد آورد، بیگانگان و مهرههای آمریکا و انگلیس در داخل کشور بودند. نقطه شروع تحرکات این جریان، بعد از پیروزی نهضت بود و عمدتاً متمرکز بر اختلافافکنی میان رهبران نهضت؛ یعنی آیتالله کاشانی و دکتر مصدق متمرکز بود. اقدامات اینها در ایجاد اختلاف میان کاشانی و مصدق بحدی رسید که دکتر مصدق که در ابتدای نهضت در توصیف نقش آیتالله کاشانی گفته بود «تأییدات و اقدامات شجاعانه حضرتعالی همیشه اساس موفقیت ملت ایران در این مبارزهی تاریخی بوده است»، بعد از قیام سی تیر 1331 (که اتفاقاً با حمایت آیتالله کاشانی در فراخواندن مردم به صحنه مبارزه با رژیم نقشی بارز در بازگشت دوباره مصدق به قدرت داشت) و در ششم مرداد 1331 نامه تندی به آیت الله کاشانی نوشت و از ایشان خواست که از هرگونه دخالت در امور سیاسی کشور خودداری کند. این اختلافات به جایی رسید که حتی زمانی که آیتالله کاشانی نسبت به عواقب اقدامات مصدق به وی هشدار میدهد و خطر کودتا را گوشزد میکند، مصدق با بیاعتنایی در جواب آیتالله کاشانی مینویسد که «اینجانب مستحضر
به پشتیبانی ملت هستم.»
بویژه نقش این جریان در انتصابات دولت دوم مصدق،که بعد از قیام سی تیر تشکیل شد، بارز است. از جمله این انتصابات میتوان به انتصاب سرلشکر احمد وثوق به عنوان معاون وزارت دفاع، اشاره کرد. وثوق کسی بود که چند روز قبل از آن، به عنوان فرمانده ژاندارمری، دستور شلیک به کفن پوشان قیام سی تیر را صادر کرده بود. سرتیپ متین دفتری نیز ازجمله کسانی بود که به فرماندهی یکی از واحدهای مهم انتظامی منصوب گردید. او که در سال 1327 فرماندار نظامی تهران بود، آیتالله کاشانی را با خشونت و اهانت دستگیر و تبعید کرده بود. جالب آنکه این واحد نظامی، بعد از کودتای 28 مرداد قبل از همه وفاداری خود را به شاه اعلام کرد. از افراد دیگر میتوان دکتر شاپور بختیار را نام برد که به موجب اسناد خانه سدان، مدیرعامل شرکت نفت ایران وانگلیس، سالها برای شرکت نفت جاسوسی میکرده و از طرف مصدق به سمت معاون وزارت کار منصوب شد. این انتصابات مورداعتراض آیتالله کاشانی قرارگرفت که البته مؤثر واقع نشد.
نکته پایانی اینکه بررسی شکست نهضت ملی از نقطهنظر نفوذ در آن حاوی این نکته مهم است که جریان نفوذی که از یک سو از بیرون دستور میگیرد و میکوشد تا منویات بیگانگان را در داخل کشور پیاده کند و از سوی دیگر در داخل نیز در مراکز مهم و حساس حضور دارد، همواره خطری برای به انحراف کشاندن، تضعیف و شکست است و جالب آنکه همین جریان که در لباس خودی ظاهر میشود، چون سرسپرده بیگانه است، در برهههای حساس نیز به هیچوجه قابل اعتماد نیست. به عنوان مثال، براساس اسناد تاریخی، علیرغم آنکه حزب توده از وقوع کودتا باخبر بود و باتوجه به نفوذش در ارتش و داشتن شاخه نظامی قوی میتوانست مانع کودتا شود، اما به هیچوجه علیه کودتاگران اقدامی انجام نداد یا اینکه گروه نظامی تحت فرمان متین دفتری، با اینکه از صاحب منصبان در دولت مصدق بودند، در حمایت از مصدق و برخورد با کودتا اقدامی انجام ندادند و نخستین گروه نظامی نیز بودند که پس از کودتا وفاداری خود را به شاه اعلام کردند. بنابراین، تجربه گذشته به ما میآموزد که در برهه حساس کنونی باید فرصت بروز و ظهور و نقشآفرینی را از نفوذیها سلب کرد. به نظر می رسد تقویت جریان انقلابی نیز مهمترین
نکتهای است که در این زمینه باید موردتوجه قرار گیرد.
دیدگاه تان را بنویسید