از حرف‌های پارتیزانی عباس عبدی تا جعل حدیث هاشمی

کد خبر: 491119

اصولگرایی اصلاح طلبانه خود و منطق‌اش را با غیر تعریف نمی‌کند. این جریان واجد اعتبار تاریخی در سپهر ا ندیشه اسلامی – ایرانی بوده و بر آن است که بزرگترین جرم هاشمی نه جوسازی علیه فقهای قانونی شورای نگهبانِ قانون اساسی که جعل حدیث و جعل پارادایم توسعه‌ایی به موازات طرح انقلاب اسلامی است.

رجانیوز: مجتبی زارعی عضو هیات علمی اندیشۀ سیاسی اسلام دانشگاه تربیت مدرس در یادداشتی نوشته است: حرف‌های آقای عبدی در ردّیه بر اظهارات هاشمی رفسنجانی، کاری ناتمام، کم اهمیت پارتیزانی و پراگماتیستی است، همانطور که جعل حدیث از سوی هاشمی رفسنجانی، بدعت گرایانه و عملی خلاف در برابر کتاب حدیثیِ «صحیفۀ نور» و «سیرۀ» امام خمینی (ره) است.
متن کامل این یادداشت در زیر آمده است:
« اجمالاً می‌گوییم که حرف‌های آقای عبدی در ردّیه بر اظهارات هاشمی رفسنجانی، کاری ناتمام، کم اهمیت پارتیزانی و پراگماتیستی است، همانطور که جعل حدیث از سوی هاشمی رفسنجانی، بدعت گرایانه و عملی خلاف در برابر کتاب حدیثیِ «صحیفۀ نور» و «سیرۀ» امام خمینی (ره) است.
جریان اصولگراییِ اصلاح طلبانه و جریان اصلاح طلبی دموکراتیک در نقد آقای هاشمی رفسنجانی حول نزاع اندیشه‌ای و سیاسی اخیر کجا ایستاده‌اند؟ دقّت در سخنان فاتح توّاب لانۀ جاسوسی دربارۀ آقای هاشمی رفسنجانی همانند منطق دوستان وی در نیمۀ نخست دهۀ هفتاد است که از عالیجناب سرخپوش رونمایی کرده بودند تا قدرت را فتح کنند؛ مدتی بعد امّا مجدداً از آن روی که هاشمی را واجد نفوذ در حاکمیت می‌دانستند و از سویی برای خود نیز پایگاه اجتماعی نزد ملّت متصور نبودند ضمن اظهار ندامت از مناسبات انتقادی - تخریبی خود با وی، با کامیابی ها و ناکامی های او همذات پنداری نموده و اینچنین شد که این اندیشه از گفتمانِ اصلاح به گفتمان پراگماتیسم نقل مکان کرد، نام این زیست سیاسی و حیات را، من «حیاتی ظلّی» با روشی پارتیزانی می‌نامم که اندیشۀ اصلاح را در سپهر ایرانی، بخصوص طی دهۀ اخیر بی‌اعتبار کرد، اندیشه‌ای که به ویرانه‌ای گفتمانی مبدّل شد و جای خود را به گفتمان اعتدال داد.
به گزاره‌ها و عبارات زیر توجه کنید تا ملاحظه شود آقای عبدی در نقد هاشمی رفسنجانی در نزاع اخیر کجا ایستاده است: تا برجام داخلی رخ ندهد برجام خارجی روی هواست و برای این کار به آرامش داخلی نیازمندیم و هاشمی رفسنجانی آرامش را بهم زد! ( او امّا توضیح نداد که نسبت برجام خارجی با اندیشۀ اصلاح طلبی داخلی چیست؟)
هر کسی وظیفه‌ای دارد (در چانه زنی برای تأیید صلاحیت آقای حسن خمینی)؛ هاشمی در ساخت سیاسی است وظیفه اش لابی! و پیگیری! است.
ایستادن بر سر انتساب پایگاه خانوادگیِ حسن خمینی دارای محتوایی غیرمدرن است، ذکر پایگاه انتسابی او هم بی‌ایراد است امّا نحوۀ طرحش مهم است! (براستی چرا آقای عبدی معلوم نمی‌کند که کدام خمینی مدّنظر اوست؟!)
عقلانیت سیاسی! حکم می‌کرد آقای هاشمی در برابر ادّعای اصولگرایان مبنی بر به میدان فرستادن آقای حسن خمینی سکوت می کرد. (یعنی اگر هاشمی سکوت می کرد و خود را لو نمی‌داد آمیخته به عقلانیتِ مدرن بود؟! عجب مدرنیّتی!)
در صورت ردّ آقای حسن خمینی، عواقب آن با هاشمی رفسنجانی است. (این تبیین چه نسبتی با نظام ارزشی اسلام از حیث حقانیت و مشروعیت دارد؟!)
با کنار هم چیدن این گزاره‌ها تردیدی باقی نمی‌گذارد که اصلاح طلبی، حیاتی ظلی دارد. اصلاح طلبی داد می‌زند که من در بند برجام هستم. اندیشه‌ای هستم که باید از این و آن استفاده کنم امّا مبادا این و آن، طوری کنش‌گری کرده و به گونه‌ای حرف بزنند که نقشه‌ها و آرزوهای نفوذی من، لو رفته و اصطلاحاً بسوزد؛ در این منطق؛ خمینی و هاشمی دو ابزارند و صرفاً دو نام برای دورۀ گذار!
انتساب خانوادگی حسن خمینی به امام خمینی (ره) غیرمدرن است امّا مهم است! هاشمی رفسنجانی برای ما پر ثمر است امّا او باید بداند فقط یک لابیست و یک کاتالیزور است؛ آرامش مهم است امّا نه برای تولید و بسط «سیاستی اخلاقی» بلکه جزوی از «اخلاق سیاسی» است؟! تقلیل اندیشه اصلاح طلبی به رفتارهای پراگماتیستی و زیستن بر مدار حیاتی ظلّی، بزرگترین آفت و بیماری در مجموعۀ حاملان اندیشۀ اصلاح طی دو دهۀ اخیر است.
امّا باری دیگر نصایح اصولگراییِ اصلاح طلبانه متحقق شد که هاشمی در گفتمان اصلاحِ دموکراتیک و بهتر است بگوییم اصلاح طلبی پراگماتیستی صرفاً یک ابزار و لابیست است. معلوم شد او فرمانده نیست بلکه فرمانبر است. اصولگراییِ اصلاح طلبانه ضمن اینکه این سنخ از اصلاح طلبی پراگماتیستی را فاقد اعتبار گفتمانی در سپهر ایران می‌داند بر آن است که هاشمی رفسنجانی بهتر است به گفتمان انقلاب برگردد؛ او که روزگاری جریانات و دولتی را «اداره» می‌کرده اکنون نباید از سوی این وآن «اداره» شود، یک روز نظام را به استبداد متهم کند، دگرباره فقط بخاطر هم جبهگی با پُز روشنفکریِ سکولار و به ناحق آنچنان بی‌حساب سخن بگوید که جانیان و قوم وحشی داعش را وانهاده و گازهای سیانور و خردل منتشرۀ آنها بر سر کودکان و زنان سوری را به بشار اسد مُنتسب کند و این بار هم صلاحیت‌های شرعی و برخوردار از حجیّت شرعی قانون اساسی، فقهای شورای نگهبان را به قمیت خرسندی دلِ بی. بی. سی و voa تخریب کند.
اصولگرایی اصلاح طلبانه خود و منطق‌اش را با غیر تعریف نمی‌کند. این جریان واجد اعتبار تاریخی در سپهر ا ندیشه اسلامی - ایرانی بوده و بر آن است که بزرگترین جرم هاشمی نه جوسازی علیه فقهای قانونی شورای نگهبانِ قانون اساسی که جعل حدیث و جعل پارادایم توسعه‌ایی به موازات طرح انقلاب اسلامی است.
اصولگرایی اصلاح طلبانه بر آن است که توسعۀ آمرانه و غیر متألهانه و ستیزنده با محرومان و کوخ نشینان را که پس از جنگ بر این کشور مستولی کردید اتفاقاً با تفسیری که در زندان نوشتید و با مباحث عدالت اجتماعی که در خطبه‌ها تقریر می‌نمودید ماهیتاً دو چیز متفاوت بود و اینک که در برابر مجموعۀ احادیث صحیفه نور به جعل حدیث «اشبه الناس» البته خَلقاً به امام خمینی ره مبادرت کردید و «اشبه الناس» امّا خُلقاً (که از حیث وحدت تشکیکی از ساحت تکوین تا عالم واقع جریان داشته و جزو بنیادین اندیشۀ سیاسی اسلام است را رها نمودید) را وانهادید، نیز با تبار و شجرۀ فقهی و کلامی خویش به نزاع برخاستید! زیرا دقت و عدم دقت در احراز و یا رد صلاحیت‌ها چیزی است و جعل و اختراع حدیث در انقلاب اسلامی چیزی دیگر! از سویی دیگر کیست که نداند؛ هم جریان کارگزاران سازندگی که حیات ظلّیِ اندیشۀ توسعۀ آمرانۀ بانک جهانی را در پناه اقتدار صرفاً قانونی، شما بر این کشور تحمیل کرد و هم اندیشۀ اصلاح دموکراتیک که شما را کاتالیزورِ نفوذگرِ حصول به نیّات واقعی خویش می‌پندارد و هم بی.بی.سی که از آشوب شما به وجد آمده است، شما را صرفاً برای گذار از جمهوری اسلامی می پسندند و لاغیر!
لطفاً امّا از استبداد هم چیزی روایت نکنید! بهتر است! یادم است سالهای آغازین دهۀ هفتاد را که در دانشکدۀ حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران دانشجو بودم، آنچنان استبدادی در قوۀ مجریه به راه انداخته بودید که قابل وصف نیست! از آنجا که برخی از گروههای فشار در نماز جمعه سازماندهی می‌شدند تا بگویند «مخالف هاشمی مخالف پیغمبر است» نمی‌شد در مصلایِ دانشگاه تهران، به سیاست ورزی و آگاهی بخشی مبادرت کرد، هر چند جریان مردمی در تهران، مصلا را همواره به پایگاهی اثربخش تبدیل می‌کرد؛ لذا با بعضی دانشجویان انقلابی قرار می‌گذاشتیم، اطلاعیه‌ها و بیانیه‌های انتقادی و انقلابی را دستنویس و یا حروف چینی می‌کردیم، اطلاعیه‌ها با یک مرارت، مظلومیت و شدّتی تکثیر می‌شد، روزهای چهارشنبه و پنج شنبه آنها را در حوالی کتابخانۀ مرکزی و زیر بوته های فضای سبز، جاساز می کردیم، جمعه که می‌شد وقتی به نماز می‌آمدیم پس از بازرسی بدنی و آسودگی خاطر به سراغ اطلاعیه‌ها می‌رفتیم، آنها را می‌یافتیم و قبل از نماز توزیع می‌کردیم، چند بار که اوضاع شلوغ شد فهمیدیم که باید تا پایان نماز صبر کنیم و پس از آن بیانیه‌هایی که علیه فضای خفقان آلودِ دانشگاه و توسعۀ مستضعف کُشِ قوۀ مجریه تنظیم کرده بودیم را در بین مؤمنین توزیع می‌کردیم! راستی! هرگز از یاد نمی بریم آنوقت هم "آزادی" فقط یک "امام" داشت و او «امام خامنه ای» بود که در مقابل این خفقان‌ها فریاد می زد و می‌گفت: خدا لعنت کند آنهایی که می‌خواهند دانشگاه و دانشجو را غیر سیاسی کنند!»
۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت