فارس: 1- حق باید داد به بخش بزرگی از پیکره ملت ایران یعنی آذری های عزیز که از آن برنامه تلویزیونی کذایی احساس رنجش کنند و «فیتیله» اش را پایین بکشند.
با این وجود به عنوان مدیر یک رسانه، برایم قابل درک است که در رسانه های بزرگی چون صدا و سیما به دلیل وسعت و دامنه کار، اصطلاحاً «گاف» زیاد است و پوزش دکتر سرافراز رئیس این سازمان از پخش برنامه مذکور، اقدامی ارزنده بود که نشان داد هیچ عمدی در این کار نبوده و لذا این عذرخواهی هم، فضیلتی است شایسته تقدیر.
2-سال ها و بارهاست که رسانه های ما از سوراخ درج و پخش مطالب و برنامه هایی که بوی توهین به اقوام ایرانی از آنها به مشام می رسد گزیده می شوند و موجبات زحمت خود و مردم و حاکمیت را فراهم می کنند. از کاریکاتور روزنامه ایران که خشم آذری ها را برانگیخت تا مجموعه «سرزمین کهن» که موجب دلخوری لرها و بختیاری ها شد تا همین فتیله ای که دوباره به دلخوری آذری ها دامن زد.
به راستی چرا همه ما از این ماجراها عبرت نمی گیریم؟ دست های پنهان و تحریک کنندگانی که سودای ایجاد اختلاف میان پیکره واحد ایران دارند و به اندک بهانه ای بر آتش تفرقه می دمند به کنار؛ آنها که تکلیف و ماموریتشان معلوم است. ما چرا یک بار برای همیشه تکلیف خود را با بسترهایی که بهانه می سازند تعیین نمی کنیم؟ چرا وزارت ارشاد ما و صدا و سیمای ما یا حتی مجلس ما یک بار برای همیشه قانون و بخشنامه نمی کند که توهین و تحقیر هریک از اقوام ایرانی به هر بهانه ای و در هر قالبی بر اساس مبانی اسلامی، مجازات دارد؟
آری! در دروازه دهان مردم را نمی توان بست. در کوچه و بازار شاید نشود مامور گذاشت که هیچ کس جوک و لطیفه نگوید.اما حداقل برای رسانه های رسمی و شناسنامه دار که می توان مقرر کرد: توهین و تحقیر اقوام ممنوع!
3- در درازای تاریخ این سرزمین کهن، هریک از اقوام ایرانی از فارس و ترک و لر و کرد و بلوچ و گیلک و ترکمن و... هریک نقشی ایفا کرده و شعله ای برافروخته اند که برای آنان حق آب و گلی ایجاد کرده است.هیچ کس ایرانی تر از دیگران نیست. بویژه آن که همه این اقوام و اصولاً همه افراد بر محور حبل المتین مستحکم تری به نام «اسلام» قرار است هیچ یک بر دیگری برتری نداشته باشند جز با معیار «تقوا».
وقتی هنوز چکاچک شمشیر قزلباش های صفوی در گوشه گوشه مرزهای ایران زمین طنین انداز است، وقتی هنوز رد خون های پاک مجاهدان آذری در دفاع از هویت ایرانی در دشت چالدران و پهنه قفقاز، چشم ها را به اشک می آلاید؛ وقتی هنوز صفیر گلوله های ستارخان و باقرخان برای دفاع از انقلاب مشروطه در خیابان های تهران محو نشده است، وقتی هنوز لشگر 31 عاشورا به یاد فرمانده دلاورش مهدی باکری برای دفاع از این انقلاب و کشور آرام و قرار ندارد ، وقتی هنوز در هر 29 بهمن فریاد «آذربایجان اویاخدی، انقلابا دایاخدی» در حسینیه امام خمینی مقابل ولی زمانمان «خامنه» ای، صلابت مردمی ایران اسلامی را به رخ دنیا می کشد و به دوستداران ایران و اسلام آرامش می بخشد؛ چرا باید کسی حتی تصور کند با این «سرمایه اجتماعی» بزرگ می تواند شوخی کند و طنزسرایی نماید؟
4- توهم توطئه ندارم اما شک نباید کرد بخش عمده ای از ادبیات هجوآلودی که امروز درباره اقوام و زبان ها و لهجه های ایران زمین در کوچه و بازار جاری است، محصول پروژه هایی است که از سوی دشمنان برای ایجاد اختلاف و تفرقه میان ایرانیان و مسلمانان طراحی شده است. البته این پروژه ها صرفاً مرتبط با موضوع اقوام نیست بلکه تفرقه افکنی مذهبی نیز از همین جنس و قماش است.
عجیب ولی واقعی است، همان ها که در میان اهل سنت تبلیغ می کنند که شیعیان حرمت صحابه را نگه نمی دارند و به آنان توهین می کنند، خود در لندن و کالیفرنیا برای کسانی بساط شبکه ماهواره ای به راه می اندازند که با سخیف ترین ادبیات به محترمین اهل تسنن اهانت روا می دارند. همان ها که در شبکه ها و سایت هایشان قمه زنی را به عنوان یکی از ارکان (!) شیعه، نماد وحشی گری پیروان اهل بیت قلمداد می کنند، در صدای آمریکا و بی بی سی، کارشناس مذهبی دعوت می کنند که عکس خونین و مالین خود و مریدانش را در حال قمه زنی در لس آنجلس به نمایش می گذارد.
به راستی نباید اندکی در عقبه چنین مسائلی - چه از جنس تفرقه افکنی مذهبی چه تفرقه افکنی قومی - اندکی تردید ورا داشت؟ آیا دستگاه های امنیتی و اطلاعاتی نباید دخمه های ننگینی که بر آتش این اختلاف افکنی ها در فضای مجازی و شبکه های اجتماعی می دمند برخورد جدی تری بعمل آورند؟ آیا حتماً باید مردم خودشان دست به کار شوند و توهین کنندگان را سرجایشان بنشانند یا می شود قبل از بروز تنش های اجتماعی با آتش افروزان و توهین کنندگان مقابله جدی کرد؟
5- پس از بروز هر تنش اجتماعی بواسطه نشر و پخش مطالب یا برنامه های شائبه دار، برخی طنزپردازان محترم ضمن دفاع صنفی از همکاران خود این گونه بیان می کنند که با این فشارها دیگر امکان طنز پردازی نیست و برخوردهای محدودکننده نوعی اعمال سانسور است.
نگارنده متخصص طنز نیستم اما به عنوان فردی که سالیان متمادی است در حوزه رسانه با این مقوله ارتباط دارم بر این اعتقادم که خلق موقعیت کمدی و طنزپردازی از طریق کاریکاتوریزه کردن لهجه ها و زبان ها، ساده ترین و در عین حال مبتذل ترین وجه کمیک است که احتمالاً عناصر فاقد مایه های جدی هنری نیز به راحتی از پس آن برمی آیند.
تا آنجا که دیده ام و خوانده ام نیز، آثار بزرگ طنز دنیا -اعم از فیلم و مطلب و کاریکاتور- مشتمل بر خلق موقعیت کمدی بر اساس لهجه ها و زبان ها نبوده و نیستند. هنرمند و کمدین واقعی کسی است که بتواند با کاریکاتوریزه کردن امور اجتماعی فراقومی و فراصنفی و حتی جهانشمول، حلاوت خنده را بر لبان مخاطب بنشاند و گرنه خنداندن مردم با به سخره گرفتن افراد و صنوف و اقوام مشخص و معین که کار چندان سختی نیست. در خاطرات «کلاس اولی» هر یک از ما کودکان پرجنب و جوش و احتمالاً بیش فعالی به یاد مانده اند که با شیطنت و شکلک و احیاناً نامگذاری های هجوآلود برای سایر همکلاسی ها شلیک خنده را در هر ثانیه و دقیقه به ارمغان می آوردند. با این وجود، هیچ گاه ما به آن همکلاسی ها، هنرمند و کمدین نگفته و نمی گوییم چون هنر، هنر است و هر چه بر زبان آمد و لبخندی بر لبان دیگران نشاند، شایسته عنوان هنری و طنز و کمدی نیست.
نه هر که چهره برافروخت دلبری داند
نه هر که آینه سازد سکندری داند
نه هر که طرف کُله کنج نهاد و تند نشست
کلاه داری و آیین سروری داند
غلام همت آن رند عافیت سوزم
که در گدا صفتی کیمیاگری داند
دیدگاه تان را بنویسید