تسنیم: داريوش سجادي، اصلاحطلب مقيم امريكا ميگويد در عين حالي كه خود را اصلاحطلب ميداند اما به چنين اصلاحات و اصلاحطلبان موجود در صحنهاي تا بُن دندان كافر است!
داريوش سجادي، اصلاحطلب مقيم امريكا در انتقاد به عملكرد موسوي و كروبي و اصلاحطلبان در جريان فتنه 88 تأكيد كرد كه هزينهاي كه جنبش سبز به مملكت وارد كرد از جنگ بيشتر بود و من معتقدم اگر اغتشاشگران در سال 88 پيروز ميشدند، داعش الآن در تهران بود.
مشاور کروبی در اين گفتوگو خطاب به كساني كه سفته در دست گرفته و عوامفريبانه با ادعاي نقش داشتن در انقلاب اسلامي سهم و حق خود را از انقلاب مطالبه ميكنند، گفت: دير رسيديد؛ تمام شد! ترش يا شيرين در مضيقترين تعريف ممكن انقلاب اسلامي 57 يعني خميني و خميني يعني انقلاب اسلامي 57!
صدر تا ذيل انقلاب اسلامي ايران خميني بود و بس. يك خميني بود و بقيه بهمثابه برادههايي در شعاع مغناطيس ايشان صحنهآرايي ميكردند.
اين چهره اصلاحطلب سپس به جنگ تحميلي اشاره كرد و ادامه داد: بعد از انقلاب هم در تمام طول جنگ بار اصلي جنگ و دفاع از انقلاب و ايران و تماميت ارضي كشور باز هم بر دوش سربازان دينمحور خميني بود و در طول تمام آن هشت سال آقايان با همه دواعي وطندوستانه و ايرانپرستانهشان رفته بودند گل بچينند! بدين منوال اين كمال پررويي است كه آقايان امروز سفته در دست، سهمخواهي و ريزهخواري خود از سفره انقلاب را كاوشگري ميكنند!
وي ضمن انتقاد از قرائت حجاريان از انقلاب اسلامي، عنوان كرد: جاذبه خميني و انقلاب خميني براي چپ خط امامي محصول پكيج اعتقادي منسجم ايشان با محوريت عدالت بود كه با برند اسلام ناب ممهور شد. حالا اين را مقايسه كنيد با قرائت امثال آقاي حجاريان از انقلاب اسلامي كه آمده در مقاله «كاميابان خلاف آمد عادت» با تكلف و لفافهگويي، انقلاب را وضعيتي «آنتروپي» فهم و معرفي كرده كه بايد به يد پرقدرت ايشان و امثال ايشان به فاز نورماليزاسيون منتقل شود. اما مشاراليه از آنجا كه براي زير راديكال بُردن و مجذور كردن انقلاب خميني در مقام يك «وضعيت آنتروپي» مأخوذ به حيا هستند، آبرومندانه كوشيده با توسل به مينياتوريزه و بلكه كاريكاتوريزه كردن انقلاب اسلامي در بازه مسمي به «دوران احمدينژاد» و با جعل اصطلاح دوران «استثنايي» به فراست و غيرمستقيم قرينهاي از انقلاب اسلامي را با اسم مستعار «دوران احمدينژاد» جعل كند و با خوانش اين قرينه تحت عنوان «وضعيت استثنايي» چنين القا كند كه بهمنظور گذشتن از وضعيت آنتروپي بايد بكوشيم بهصورت بهداشتي «فاز نورماليزيشن» را طي كنيم.
سجادي سپس ادامه داد: آقايان با چنين خوانشهاي معوجي از خود و مردم و امام و انقلاب امام بود كه در فهم اصلاحات دچار كژفهمي شدند.
وي در بخش ديگري از اين گفتوگو ماهيت دمكراسي عرفي را ناظر بر مشاركت قاطبه شهروندان در انتخابات دانست و گفت: بيالتفاتي به چنين بداهتي بود كه جنبش اصلاحطلبي و سرآمدان آن را در تله دمكراسي انداخت و آقايان را دچار بدآموزي كرد تا با نشستن بر مواضع كشدار خود را محبوبالقلوب همه اقشار و طبقات و نحلهها و مشربهاي فكري و اجتماعي و اقتصادي موجود در بدنه شهروندي ايران كنند تا با دلربايي از ايشان صندوق آرا را بهنفع خود آكنده از آراي نامتجانسی كنند كه در فرداي نشستن بر كرسي قدرت از عدم تجانس ساختاري آراي مكتسبه دچار شرم حضور و بيعملي شوند.
سجادي همچنين در خصوص تعريف خود از اصلاحات و اصلاحطلبي گفت: اصلاحاتي كه ما از منتهي اليه چپ خط امامي ميفهميديم و به اعتبار چنان فهمي از خرداد 76 به چنان اصلاحاتي پيوستيم، چيزي نبود جز اصلاحات در چارچوب انقلاب اسلامي؛ اصلاحاتي كه بزرگترين قوه محركهاش ضديت با سياستهاي ناصواب دوران هاشمي رفسنجاني بود، اصلاحاتي كه دغدغهاش عقب راندن هاشمي و عملكرد ناصواب هاشمي از سرحدات انقلاب اسلامي بود. اصلاحاتي كه شرفش اصالت انقلاب خميني و مبارزه عليه سياستهاي آمرانه و ظالمانه و عدالتستيزانه با رويكردهاي بتمحورانه و تبارسالارانه دوران سازندگي بود كه متأسفانه توسط گنجي و شامورتيبازيهاي امثال گنجي اعم از تزريق ادبيات جنايي ـ پليسي آگاتاكريستي به فضاي سياسي كشور تا واريته اعتصاب غذا آن اصلاحات به انحراف و انحطاط و ابتذال كشيده شد.
وي تأكيد كرد: طنز تلخ ماجرا آنجاست كه جنبش اصلاحاتي كه با رويكرد نفي مناسبات متفرعنانه دولت سازندگي در دوم خرداد 76 در گستره سياسي ايران به منصه ظهور رسيد، اكنون كارش به جايي رسيده كه نماينده خودخواندهاش كسي شده كه به شهادت خودش چهار تا كلاس مستمر دانشگاهي را به درستي نگذرانده و حالا خودش و حزبش را اصلاحطلب معرفي ميكند! آن هم ليدر و پدرخوانده اصلاحات! و بدون آنكه كمترين شناختي از ليبراليسم فلسفي و مباني فلسفي ليبراليسم داشته باشد، از منتهي اليه پا به ركابي سردار سازندگي خود و حزبش متبوعش را اصلاحطلب و پدرخوانده اصلاحات و ليبرال دمكرات معرفي ميكنند!
سجادي عنوان كرد: اشتباه اصلاحات بيوقعي به ترابط «ظرف و مظروف» و اولويت ناموجه ايشان به فرم و شكل و ظرف اصلاحات بود كه در نهايت منجر به موتاسيون قابل فهم اما غيرقابل دفاع اصلاحات و اصلاحطلبان و استحاله هويتي اين دو شد. اين استحاله از آنجايي جوانه زد كه جنبش اصلاحات بهجاي مبارزه با دليل، گريبانگير علت شد. بهجاي مبارزه با بيمار و بيماري به همدلي و همراهي با بيمار رسيدند.
اين اصلاحطلب تأكيد كرد: به باور من خطاي اصلي جنبش اصلاحات گذارش از عدالتخواهي و استقلالطلبي و استكبارستيزي به يك سانتيمانتاليسم شكلگرايانه با لعاب «دمكراسيخواهي» بود. اينكه «دمكراسي خواهي» بيتالغزل امروز آقايان سنگرگرفته در اردوي مسمي به اصلاحات شده را بايد در چارچوب همين سانتيمانتاليسم شكلگرايانه محسوب كرد كه مويد بيالتفاتي يا بياستعدادي يا ناتواني ايشان در وجدان كردن گوهر انقلاب اسلامي و جمهوري اسلامي و مردمسالاري ديني استوار بر مباني انديشه شيعه است.
دیدگاه تان را بنویسید