روزنامه وطن امروز در ستون یادداشت روز پنج شنبه خود به قلم «سید عابدین نورالدینی» نوشت: برجام محل تفسیرهای متفاوت است. در جریان وفادار به انقلاب و جمهوری اسلامی ۲ دیدگاه نسبت به آنچه آقای جواد ظریف در وین به بار آورده، وجود دارد؛ یک گروه به درستی معتقدند مفاد برجام خطوط قرمز نظام را نقض کرده و تبعات امنیتی بسیار خطرناکی نیز بر آن مترتب است، لذا باید مجلس شورای اسلامی برجام را رد کند، چرا که تبعات بینالمللی رد کردن برجام از سوی ایران بسیار کمتر از تبعات اجرای آن است. گروه دوم میگویند به خطرات و هزینههای برجام واقفند اما مصلحت بزرگتری را میبینند که میگوید ارادهای برای بسامان کردن امور، بدون توافق با آمریکا وجود ندارد و در صورت زمینگیر شدن این بهانه، امور ملک بر زمین میماند. در این شرایط چه باید کرد؟ پاسخ را میتوان در طرح این سوال یافت؛ «توافق هستهای برای چیست؟» دقیقتر بگوییم اینکه ما از توافق چه میخواهیم و آمریکاییها در توافق چه میبینند؟ اکنون دیگر این یک واقعیت غیرقابل انکار است که مشکل آمریکاییها با ایران هستهای نیست. اگر قرار باشد کسانی از بمب هستهای ایرانی بترسند، آنها آمریکایی نیستند!
آمریکاییها هزاران کیلومتر از ایران دورترند. کشورشان ۹۸۲۶۶۷۵ کیلومتر مربع مساحت دارد و ۷ هزار و ۶۵۰ کلاهک هستهای آماده نصب روی موشک دارند! پس نگرانی آنها از ۴۰۰ کیلوگرم اورانیوم ۲۰ درصد ایران که باید طی یک فرآیند پیچیده و به مدت چند ماه تبدیل به سوخت لازم برای یک کلاهک هستهای شود؛ اصل مساله نیست! آنها از شبادراری صهیونیستها، برای فشار به ایران سوءاستفاده کردند تا پس از ۳۷ سال، منفذ ورود به ایران را جور کنند و اکنون بر این باورند که جور شد! هر روز که به موعد تصمیمگیری کنگره درباره برجام نزدیکتر میشویم، اوباما و کری توضیحات بیشتری درباره پشتپرده توافق مطرح میکنند. کمپینهای حامی توافق هم با دعوت از تحلیلگران، دائما این خط را در آمریکا پمپاژ میکنند که توافق، آغاز تغییر در ایران است. اظهارات جان کری در شورای روابط خارجی آمریکا رسما این موضوع را تایید کرده است و ایضا اگر اظهارات اوباما در گفت و گو با نیویورکتایمز، همزمان با اعلام توافق بر سر برجام را بخوانیم، متوجه میشویم آمریکاییها توافق را متضمن شکلگیری یک جریان قدرتمند سیاسی غربگرا در ایران میدانند که به مرور «Regime change» را در ایران اجرا
خواهد کرد. آمریکا به صورت ویژه ۲ هدف را پس از توافق هستهای دنبال میکند؛ ابتدا منطقهای و سپس تحولات داخلی ایران که انتخاباتهای پیشرو را نقطه عطف برنامههای خود در ایران میداند. آنها البته ابایی از طرح این موضوعات و دوختن آنها به داده و ستاندههای هستهای خود در وین ندارند! جان کری اخیرا در گفتوگو با رویترز رسما ارتباط قطعنامه ۲۲۳۱ با مهار قدرت منطقهای ایران را تشریح کرد و گفت این قطعنامه به مراتب قدرتمندتر از قطعنامه ۱۹۲۹ علیه ایران است! او همچنین در شورای روابط خارجه آمریکا، نگرانی سال گذشته ظریف در همین شورا را تایید کرد و گفت: «اگر به توافق پشت کنیم، ظریف و روحانی به دردسر میافتند و معلوم نیست در انتخابات ایران چه اتفاقاتی خواهد افتاد»! آنها این ۲ هدف، یعنی تغییر ساختار سیاسی از درون و مهار قدرت بیرونی را همزمان پیش میبرند تا در نهایت، ۱۵ سال دیگر - پایان دوره توافق- یا شاهد تحقق اهداف سیاسی خود در ایران باشند یا در صورت عدم تحقق این تغییرات، با توجه به کاهش قدرت منطقهای ایران، گزینه جنگ را با سلاحهایی که به گفته جان کری، به صورت اختصاصی برای ایران تدارک دیدهاند، امتحان کنند. اینها اهداف
اصلی آمریکا توافق هستهای است. اما هدف ما از توافق هستهای چیست؟ نگاه جمهوری اسلامی ایران به توافق هستهای، بر پایه گرفتن بهانه فشار استوار است. نظام معتقد است با توافق هستهای بهانهجویی تمام و حسننیت ایران اثبات میشود و گرههایی که با دستان داخلی هم باز میشد، باز میشود. کاملا مشخص است هدف طرفین از توافق دقیقا در مقابل هم قرار دارد. اکنون برجام در دستان ما است و اهداف طرفین نیز مشخص است، آیا باید با توجه به اهداف خطرناک آمریکا که ماشههای آن هم در توافق هستهای و هم در قطعنامه ۲۲۳۱ تعبیه شده، برجام را رد کرد؟ در این حالت آیا اطمینان خاطری نسبت به همدلی و همزبانی دولت وجود دارد؟ یا اینکه باید با توجه به مصلحت بالاتر، برجام را پذیرفت تا بهانهتراشیهای داخلی و خارجی تمام شود و امور مملکت سامان گیرد؟ در این حالت پس برای اهداف پنهان آمریکاییها در توافق هستهای چه تدبیری باید اندیشید؟ به عبارتی چگونه میتوان از مواهب توافق بهرهمند شد و خطرات آن را خنثی کرد؟ این بهترین حالت برای جمهوری اسلامی و در واقع انقلاب اسلامی ایران است. حالتی که مفاد توافق هستهای، التزام بینالمللی برای پایان بهانهتراشیهای
آمریکا علیه ایران و ضمانت اجرای لغو تحریمها باشد اما این توافق اهداف اصلی آمریکا را که به صورت صریح در متن برجام نیامده و البته مکانیسم دور زدن برخی از آنها در قطعنامه هم در دسترس است، محقق نکند! یعنی توافق، ما را به هدف برساند اما آمریکاییها را در رسیدن به هدف اصلی، ناکام بگذارد. بنابراین کلید این ماجرا در قفل در ورود آمریکا به ایران است! نفوذ آمریکا در ایران از طریق ایجاد کلونیهای سیاسی، فرهنگی و اقتصادی با حمایتهای دولتی، محقق میشود! انسداد این حفرههای نفوذ، دشمن را مأیوس میکند! حال این یأس چه منجر به تداوم از سر ناچاری اجرای تعهدات برجام شود و چه منجر به زدن زیر میز؛ در هر ۲ حالت، فشار علیه ایران به اتمام خواهد رسید. البته این ماجرا یک اما دارد و این اما بسیار تعیینکننده نیز خواهد بود و آن «رفتار دولت ایران» در قبال این ماجراست. دولت ایران اگر توافق هستهای را برای حل موضوع معیشت میداند، قاعدتا در این فرمول و بستن حفرههای نفوذ آمریکا همکاری خواهد کرد اما خدای ناکرده هرگونه مخالفخوانی میتواند به معنای اثبات تمام شائبههایی باشد که نسبت به مذاکرات و اخبار پنهان آن مطرح شده است.
دیدگاه تان را بنویسید