داعش محصول توطئه عربی-اسرائیلی است
درکافه خبر با پیروز مجتهدزاده نقش کشورهای عربی و اسرائیل را در شکل گیری و تجهیز گروه تروریستی داعش در منطقه بررسی کرده ایم. او معتقد است، قطر، آمریکا، اسرائیل، عربستان و ترکیه در پیش روی های داعش نقش دارند.
رو آمدن یکباره قطر و همچنین طرد این شیخنشین از سوی دیگر همسایگان منطقه خلیجفارس سؤالات فراوانی را پیرامون نقشآفرینی دوحه در معادلات منطقهای پدید آورده است. در شرایطی که برخی از تحلیلگران بر این باور بودند شیخ حمد توانست قطر را به بازیگری با عمق نفوذ بالا تبدیل کند، روندهای جاری این فرضیه را با تردیدهای جدی مواجه ساخته است، ضمن اینکه برخی ناظران بر این باورند نقش مخرب این جزیره کوچک در معادلات منطقهای به مراتب بیش از روندهای مثبتش بوده است. پیش آمدن و رشد داعش در عراق و منطقه سبب شده تا تردیدها نسبت به نقش قطر بیش از پیش هم بشود. دکتر پیروز مجتهد زاده بر این باور است که قطر با سیاستهای تزویر آمیز و توطئه گونه خود نقش موثری در به آشوب کشیدن منطقه داشته است. رئیس پیشین بنیاد یوروسیک لندن و استاد ژئوپولیتیک دانشگاههای تهران به کافه خبر آمده بود تا گفتگویی با ایشان در خصوص تحولات منطقهای و نقشآفرینی قطر در این مناقشات انجام دهیم. مشروح این مصاحبه را در ادامه میخوانید:
در چند وقت اخیر اختلاف نظرهایی میان قطر و عربستان شکلگرفته شدت یافته است. ریشه اصلی این اختلافات را ناشی از چه میدانید؟
قطر همیشه نوعی یکهتازی در این منطقه داشته است. این مسئله به ویژه پس از کودتای شیخ حمد علیه پدرش در اواخر قرن بیستم (که او هم این روزها خانهنشین شده است) پررنگ تر شد. ظاهر قضیه این بوده که قطر با استفاده از امکانات مالی بیپایان، برای خود نفوذ و قدرت در منطقه بخرند. حال اینکه این تفکر تا چه اندازه میتوانسته واقعگرایانه باشد، بحث ما نیست، چرا که همیشه در طول تاریخ پول با واقعگرایی رابطه مستقیمی ندارد، اما هوس را خوب تحریک میکند. در این برخورد شاهد بودیم هر جا که اتحاد آمریکا و کشورهای عربی منطقه در هر سمتی حرکت میکردند، قطر سعی میکرد در نقطه مقابل حضور داشته باشد. بهترین نمونه قطر این بود، درحالیکه آمریکا با کمک متحدین عربی خود سعی میکرد ایران را منزوی و تهران را به عنوان مزاحم اصلی در منطقه نشان دهند، شیخ قطر روابط بسیار صمیمانه ای را با ایران برقرار کرده بود. در حالیکه بقیه دنیا نمی دانستند که قطر در این روابط هم سراسر تزویر و عدم صداقت را نشان داده است. همچنین در این راستا شاهد بودیم که قطر از اوایل قرن بیست و یکم سعی کرد با اسرائیل روابطی را داشته باشد کاملاً بیگانه و غیر متعارف برای دنیای عرب. برخی از کشورهای عربی مانند اردن و مصر و تا حدی اخیرا سعودی ها گونه هایی از همکاری پنهانی را با اسرائیل برقرار کردند ولی به حد روابط دیپلماتیک یا دید و بازدیدهای رسمی نرسید، در حالیکه شیخ حمد دوبار نخستوزیر اسرائیل را دعوت کرد که از منطقه خلیجفارس دیدن کند. یعنی روابط را تا آن حد جلو برد و این در زمانی اتفاق افتاد که عربستان سعودی، ایران و بقیه کشورهای منطقه به شدت مخالف اسرائیل در خلیجفارس بودند. در همکاری با اسرائیل شیخ قطر میلیاردها برای پیشبرد اهداف اسرائیلی منطقه خرج کرد و در انتها دیدیم شرایطی پیش آمد که عربستان سعودی و امارات هم به این کاروان پیوستند. قصد شیخ حمد در این تناقض آفرینی ها در سیاستهای عربی ایجاد جنجال بود برای مطرح شدن در سیاستهای منطقهای و با ایجاد تشکیلات تبلیغاتی مانند تلویزیون الجزیره توانست توجه بازیگران جهانی مانند ایالاتمتحده امریکا و انتقادهای عملی آنان را نیز جلب نماید. شیخ حمد از اول دهه 2000 توانست با نمایش دوستی نزدیک با ایران در برخی سیاستهای خلیجفارسی ایران مرتکب اخلال هایی به زیان منافع ملی ما به عمل آورد و من از همان اوان می کوشیدم تزویرهای این شیخ را به تواجه دولت ایران برسانم ولی موفقیتی نداشتم تا این که رفتار قطر در سوریه به ایرانیان این نشانی را داد که روابط خود را با آن شیخ اصلاح نمایند. اگرچه از دید من کمی دیر شد و باید زودتر از اینها این شخصیت پر ابهام را می شناختیم و رفتارهایی را که در آن ذره ای از صداقت نبود درک میکردیم. به نظر من علل اصلی مناقشاتی که در کشورهای خلیجفارس شکلگرفته و قطر از یک طرف و سعودی و دیگران در سوی دیگر هستند، حق مسلما با قطر نیست و این بدان معنی نیست که جناح بحرین و عربستان صاحب حق است. هر دو طرف گام در راه ترویج جنگ داخلی میان مسلمانان منطقه گذارده اند ولی در همان راه نادرست نیز قطر به دیگران نارو می زند. اینکه اکنون پس از خلع و اخراج شیخ حمد قطر به چه صورتی در خواهد آمد باید منتظر باشیم. امیر جدید هم صحبت هایی در ردیف مباحث سابق پدرش مطرح میکند، برخی مواقع هم اظهاراتی را مطرح میکند که گویی میخواهد سیاستهای پدرش را ریشه کن کند!!
بر این اساس بیانیه ریاض که شرایط سختی را برای قطر تعیین کرده، از نظر شما مثبت است؟
شرایط سخت بیانیه ریاض برای کم کردن تفرقهافکنی ها میان راهیان راه تفرقهافکنی میان مسلمانان خاور میانه است نه اصلاح رفتار این شیخنشین در راه کمک به صلح و آرامش در منطقه. نقشی که شیخ حمد تا این تاریخ در قطر ایفا کرده است، نقشی بسیار مخرب و مضر برای همگان بوده است، از جمله برای خود قطر. ما شاهد بودیم که شیخ حمد به تمام گروههای تروریستی که عنوان مسلمان داشتند ولی در عمل ضد اسلامی عمل میکردند، کمک میکرد. اقدامات شیخ حمد به توسعه ناامنی در خاورمیانه منجر شد. این اقدامات حتی بیشتر از عربستان بود. عربستان این اواخر وارد این مسائل شده است، ولی شیخ حمد از اواخر قرن بیست چنین جریانی را دنبال میکند. گروههای القاعده و طالبان در افغانستان و پاکستان خیلی وقت است که کمکهای دوحه و ابوظبی و ریاض را دریافت کرده و میکنند. همزمان با ورود عربستان به این وادی، قطر از تکفیریها، القاعده و طالبان حمایت میکرده و کمکهای مالی فراوانی را به آنها اختصاص داده است.
ولی در مصر قطر همیشه از اخوان حمایت کرده است و دوحه تمام تلاش خود را برای استمرار حکومت اخوان در قاهره به کار بسته است و این در حالی است که اخوان جریانی تروریستی نیست .
حمایت شیخ حمد از اخوان المسلمین در مصر یکی دیگر از آن مواردی بود که وی میخواست در تناقض با سیاستهای جاری عربی حرکت کند و از راه این تناقض برای خود یک وجاهت خاص درست کند. قطر وقتی که اخوان در مصر ایجاد ناامنی میکرد، از اخوان حمایت میکرد، ولی وقتی اخوان تبدیل به دولت شد دیگر آقای شیخ حمد نبود که از آنها حمایت کند. من پیشتر هشدار داده بودم که مشکل قطر این است که خیلی بالاتر از ظرفیت طبیعی، جغرافیایی و فرهنگی خود عمل میکرد. من به وزارت خارجه خودمان بارها هشدار داده بودم که قطر حتی یک کشور حقیقی هم نیست نمیتواند ظرفیتهای توأم با مسئولیتهای یک کشور واقعی را داشته باشد. در این هشدارها یادآور شدم که این شیخ جویای نام است و در این راه سخت بر این گمان شده است که با قدرت مالی بیحد و اندازهاش میتواند اعتبار رئیس یک کشور مهم و پرظرفیت را خریداری کند. همین روحیه سبب شد که او نتواند درک کند که یک کشور مهم و پرظرفیت باید از مسئولیتهای بازدارندهای نسبت به صلح و امنیت منطقه حس کند. او نمیتوانست درک کند و لاجرم نمیتوانست هیچ مسئولیتی را نسبت به امنیت منطقه داشته باشد. بر همین اساس من هیچ حقی را برای کشور مورد تصور شیخ حمد قائل نیستم. او بسیار فراتر از ظرفیت حقیقی شیخنشین خود ایفای نقش کرده بود.
پس به اعتقاد شما حمایت از اخوان هم در همین راستا بوده است؟
تمام کارهایی که شیخ حمد انجام میداد نمایشی بود برای ایجاد استنباط داشتن نفوذ سیاسی در خاورمیانه در حد و اندازه یک کشور مهم منطقهای که او فکر میکرد میتوانست نفوذ سیاسی شخصی او را در منطقه در همان اندازه بسیار فراتر از ظرفیتهای واقعی شیخنشینش بالا ببرد. شیخ حمد نمیتوانست صاحب ایدئولوژی غیر سلطنتی سنتی شیخنشین خود باشد و ظرفیت فکری لازم را هم نداشت. او تنها به دنبال جنجال بود تا بتواند برای خود نفوذی افسانهای در منطقه درست کند. شما اگر رفتارهای حمد را مطالعه و رصد کنید، در مییابید که عموم رفتارهای حاکم پیشین قطر در این راستا بوده است و او در این راه روی دم قدرتها پاگذاشت و همان در انتها سبب سقوطش شد.
برخی از تحلیلگران معتقدند که همان طور که کویت در دهه 90 نقش مهمی را در تحولات منطقهایفا کی کرد و به تدریج محو شد، سپس این نقش به امارات محول شد و در ادامه امارات هم تقلیل جایگاه داد و قطر جایش را گرفت. بر همین اساس این تحلیلگران نتیجه میگیرند که نقش قطر هم در حال پایان است و باید منتظر باشیم که مثلاً عمان یا بحرین جایگزین بعدی باشد. شما به این تحلیل باور دارید؟
خیر. من هیچ علائم و آثاری در وجود داشتن چنین سیکلهای قدرتی در میان بیقدرتیها نمیبینم و لاجرم این سناریو را واقعی نمیدانم. چرا که شاید طراحی چنین ایدههایی جذاب باشد، اما با عقل و منطق جغرافیایی - سیاسی و ظرفیتهای قدرتی این شیخنشینها همخوانی ندارد. همیشه ساخت و پرداخت تئوری هایی که همه تحولات را حاکی از طراحیهایی از پیش تعیینشده و یا ناشی از سیکلهای سادهانگارانه سیاسی - قدرتی بداند، هیجانانگیز و جذاب است، اما واقعیت قضیه این نیست. این کشورها به مرور زمان و البته نوع بازی دولتمردانشان توانستند جایگاه خود را در چارچوب ظرفیت هاشان ارتقا و یا تنزل بخشند. بر این اساس شا
کمی به مسئله داعش بپردازیم. جریانی که در چند هفته اخیر بیثباتی، ناامنی و خشونت را به عراق کشانده است. برخی از تحلیلها هم از نقش قطر در پیدایی و رشد این جریان حکایت دارد. شما این پدیده را محصول چه رخدادهایی میدانید؟ داعش محصول توطئه عربی - اسرائیلی است. سالها پیش از این، تلاش مشترک اسرائیل، سعودی و سیای آمریکا در ایجاد و پرورش طالبان در افغانستان و القاعده در پاکستان سبب شد تا در ادامه طالبان و القاعده به مرور زمان شعبات فراوانی در کل منطقه ایجاد کنند. شعباتی که امروز در خاورمیانه در حال فزونی یافتن هستند. من فکر میکنم کاملاً آشکار است که قطر نقش بسیار فعالی در این قضیه داشته است. شیخ سابق قطر که انسان ماجراجو و ناآرامی بود نقش موثری در شکلگیری این توطئه عربی - اسرائیلی داشت. آنچه که در دو سال اخیر اتفاق افتاد و شیخ حمد اخراج شد، این امیدواری را ایجاد کرده بود که این شیخنشین به جای اصلی خودش (جایگاه اصلی نقشآفرینی در چارچوب ظرفیتهای خود) بازگردد و حد و حدود خودش را تشخیص دهد. حد و حدودی که نباید از شورای همکاری خلیجفارس و کل منطقه خلیجفارس فراتر میرفت. ولی این اتفاق نیفتاد و لطمات شدیدی به حیثیت قطر و حتی خاندان آل ثانی وارد شد، ولی گویا درس عبرت لازم حاصل نشده است، برای اینکه شیخ جدید، اگرچه قدری تعدیل در سیاستهای قطر ایجاد کرده است، ولی از نقش مخرب گذشته خود دست برنداشته است. قطر نمیتواند کتمان کند که به اندازه عربستان سعودی در تغذیه این گروههای تروریستی سهیم است. باید تاکید کنم قطر از جمله کشورهای عربی منطقه است که مستقیماً از وزارت خارجه اسرائیل دستور میگیرد. چنانچه عربستان سعودی هم اخیراً آشکار کرد که مستقیماً از وزارت خارجه اسرائیل دستور میگیرد. این نقشی است که قطر همچنان ایفا میکند. دوحه لطمات زیادی از این بازیگری دیده است، ولی متأسفانه درس عبرت لازم گرفته نشده است. گفتهاند شیخ جدید تخفیفهایی را در نقش پیشین قطر اعلام کرده، ولی این تخفیفها به اندازه کافی و وافی نیست و آنچنان نبوده است که منطقه مجدداً به این شیخنشین اعتماد کند. واقعاً جای پرسش دارد وقتی نخستوزیر اسرائیل در مصاحبه با محافل دوست خود مانند شبکه فاکس نیوز (یکشنبه 22 ژوئن 2014) صراحتاً بیان میکند که اسرائیل توانسته است (به کمک عربانی چون پادشاهان اردن و سعودی و امیر قطر) مسلمانان را به جنگ داخلی وادارد و شیعه و سنی را به قصد نابود کردن هم به جان هم انداخته است، آل سعود عربستان و آل ثانی قطر و هاشمیهای اردن به نقش مخرب خود در خدمت اسرائیل مباهات دارند یا راه شرمساری در پیش خواهند گرفت؟
روند تحولات و اقدامات داعش را چگونه میبینید؟ با توجه به اینکه نوعی روند سینوسی در این مسئله حکمفرما شده است. امروز داعش و فردا ارتش عراق در جبههها پیروز هستند. به نظر شما این جریان تا کجا میتواند پیش رود؟
پرورش طالبان در افغانستان و القاعده در پاکستان سبب شد تا در ادامه طالبان و القاعده به مرور زمان شعبات فراوانی در کل منطقه ایجاد کنند. شعباتی که امروز در خاورمیانه در حال فزونی یافتن هستند. من فکر میکنم کاملاً آشکار است که قطر نقش بسیار فعالی در این قضیه داشته است. شیخ سابق قطر که انسان ماجراجو و ناآرامی بود نقش موثری در شکلگیری این توطئه عربی - اسرائیلی داشت. آنچه که در دو سال اخیر اتفاق افتاد و شیخ حمد اخراج شد، این امیدواری را ایجاد کرده بود که این شیخنشین به جای اصلی خودش (جایگاه اصلی نقشآفرینی در چارچوب ظرفیتهای خود) بازگردد و حد و حدود خودش را تشخیص دهد. حد و حدودی که نباید از شورای همکاری خلیجفارس و کل منطقه خلیجفارس فراتر میرفت. ولی این اتفاق نیفتاد و لطمات شدیدی به حیثیت قطر و حتی خاندان آل ثانی وارد شد، ولی گویا درس عبرت لازم حاصل نشده است، برای اینکه شیخ جدید، اگرچه قدری تعدیل در سیاستهای قطر ایجاد کرده است، ولی از نقش مخرب گذشته خود دست برنداشته است. قطر نمیتواند کتمان کند که به اندازه عربستان سعودی در تغذیه این گروههای تروریستی سهیم است. باید تاکید کنم قطر از جمله کشورهای عربی منطقه است که مستقیماً از وزارت خارجه اسرائیل دستور میگیرد. چنانچه عربستان سعودی هم اخیراً آشکار کرد که مستقیماً از وزارت خارجه اسرائیل دستور میگیرد. این نقشی است که قطر همچنان ایفا میکند. دوحه لطمات زیادی از این بازیگری دیده است، ولی متأسفانه درس عبرت لازم گرفته نشده است. گفتهاند شیخ جدید تخفیفهایی را در نقش پیشین قطر اعلام کرده، ولی این تخفیفها به اندازه کافی و وافی نیست و آنچنان نبوده است که منطقه مجدداً به این شیخنشین اعتماد کند. واقعاً جای پرسش دارد وقتی نخستوزیر اسرائیل در مصاحبه با محافل دوست خود مانند شبکه فاکس نیوز (یکشنبه 22 ژوئن 2014) صراحتاً بیان میکند که اسرائیل توانسته است (به کمک عربانی چون پادشاهان اردن و سعودی و امیر قطر) مسلمانان را به جنگ داخلی وادارد و شیعه و سنی را به قصد نابود کردن هم به جان هم انداخته است، آل سعود عربستان و آل ثانی قطر و هاشمیهای اردن به نقش مخرب خود در خدمت اسرائیل مباهات دارند یا راه شرمساری در پیش خواهند گرفت؟
در اینجا هم من فکر میکنم، وضعیت کاملاً مشخص و عیان شده است و دیگر نیازی نیست که ناظران به خود زحمت بدهند، چون دستها باز شده است. همه جهان میدانند که داعش مزدوران توطئه عربی - اسرائیلی هستند، با این تفاوت که اسرائیل در نتیجه تند روی های جاهلانه نخستوزیرش نتانیاهو آنچنان خطا و نادانی خرج داد که امنیت ملی خود را با علامت سؤال مواجه ساخته است. نتانیاهو گویا حتی فکر نکرده است که هدف اصلی، نهایی و غایی این گروههای تروریستی، نابودی اسرائیل است. ایالاتمتحده آمریکا این مسئله را متوجه شده است و یکی دو سال است که به کرات این قصه را به اسرائیل گوشزد میکند. درحالیکه ایالاتمتحده این اندازه درایت دارد که به اسرائیل هشدار دهد، حیرتانگیز است که در عملکرد خود نمیتواند بازنگری کند. شرط اوباما برای دادن کمک نظامی به عراق در برابر داعش در برابر کنارهگیری نخستوزیر منتخب آن کشور بیشتر به یک مزاح بیجا شباهت دارد انگاری که آقای اوباما از یاد برده است که نوری المالکی محصول دموکراسی است که ایالاتمتحده در عراق درست کرده است که حال میگوید باید دموکراسی اکثریت که ما درست کردهایم باید شکسته شود. از سوی دیگر، آقای اوباما گویا توجه ندارد که با همین شرط در عمل نقطهنظرهای غیر دموکراتیک عربستان در تشویق جنگ داخلی خاورمیانه را تأیید کرده و تروریسم داعش را موجه میشمارد.
در داخل اسرائیل هم همه سیاستمداران به جان نتانیاهو افتادهاند که چشمانت را باز کن، چه میکنی؟ ولی این شخص متعصب و جهول گویا به هیچوجه حاضر نیست در تعصبات خودش تعدیلی ایجاد کند و دریابد که داعش و القاعده و طالبان و سلفیها و تکفیریها و وهابیها و امثالهم، با اینگونه نقشآفرینیها نمیتوانند با اسرائیل سر سازش نهایی داشته باشند. ولی اخبار اخیر حکایت از این دارد که حتی تسلیحات اسرائیلی، داروهای اسرائیلی، تدارکات اسرائیلی و ... نزد داعش دیده میشود. یعنی اسرائیل مستقیماً درگیر حمایت از تروریست ها شده است و به همین دلیل است که ما می بینیم در جاهایی که این حمایت قوی تر است، پیشرفت هایی در کار داعش دیده میشود، آنجایی که حمایتها ضعیف تر است و یا راهنماییها ضعیف تر است، توحش و اقدامات ضد بشری داعش نیز فروکش دارد.
کشور دیگری هم در این مسئله نقشآفرین بوده است؟ آیا دیگر کشورهای همسایه هم در این توطئه نقش داشتهاند؟
در اینجا باید اشارهای هم به نقش تزویر آمیز ترکیه کرد. این کشور، ظاهراً در کشمکش سوریه به این نتیجه رسید که باید پای خود را از آن توطئه بزرگ اسرائیلی - آمریکایی - عربی کنار کشد، ولی حوادث نشان میدهد که آنکارا هنوز نتوانسته است به طور تمام و کمال این چهره جدید خود را به نمایش بگذارد. چهره جدید این است که آنکارا با این توطئه گری ها و وحشتافکنی ، کاری ندارد. گاه میبینیم کار دارد، برخی مواقع میبینیم کنسولگری این کشور اشغال میشود و بعد میبینیم، آن کنسولگری به آسانی تمام آزاد میشود. در نتیجه با مشاهده برخوردهای پنهانی که صورت میگیرد، تردید در صداقت ترکیه در دوری جستن از ماجراجوییهای تروریستی خاورمیانه عرب را فزونی میبخشد.
با توجه به شرایطی که در حال حاضر در عراق به وجود آمده است و مؤلفههایی که اشاره کردید در این بحران تأثیرگذار بوده است، چه چشماندازی را برای عراق متصور هستید؟ آیا نوری مالکی میتواند این حوادث را کنترل کند یا عراق به سمت تجزیه پیش می رود؟
من گمان میکنم، اگر دولت نوری مالکی که تازه انتخاب شده است و این انتخاب در ساز و کاری که تحت نظارت جامعه جهانی و زیر نظر آمریکا برگزار شده است، بخواهد شکست بخورد، دیگر برای جامعه بینالمللی و ایالاتمتحده آمریکا و سازمان ملل متحد و حقوق بشر و ... چه میتواند باقی بماند؟ عقل حکم میکند که جامعه بینالملل اجازه ندهد دولت انتخابشده نوری المالکی (صرفنظر از اینکه این دولت با مردم عراق خوب تا کرده است یا بد رفتار کرده است) کنار رود. چرا که اگر چنین شود، از دید قانونگرایی چه چیزی برای عراق باقی میماند؟ اگر این دولت در مقابل حملات تروریستی مشتی عناصر رادیکال و ضد انسان شکست بخورد، چه چیزی برای جهان بشری باقی میماند و چه چیزی میتواند جلوی پیشرفت سریع داعش را بگیرد. سؤال این است که رفتار ایالاتمتحده آمریکا پیرو چه فرآیندی است؟ واقع امر این است که سیاستهای آمریکا هم مانند رفتار اسرائیل و ترکیه مورد سؤال قرار میگیرد. باید از امریکاییها پرسید این چه بازی است که شما پیگیری میکنید؟ شما عراق را اشغال کردید. گفتید دلیل اشغال این است که میخواهید آنچنان دموکراسی ایجاد کنید که بتواند بر تمام منطقه تأثیر داشته باشد: کمک کردید حق اکثریت در عراق به دموکراسی اکثریت انجامد. حال چگونه بازی میکنید که اگر نوری مالکی برود، ما کمک میکنیم، اگر نرود، ما کمک نمیکنیم. نوری مالکی برود، یعنی شما دولتی را که از طریق انتخابات دموکراتیکی که خودتان سرپرستی کردید و تجویز کردید و انجام دادید، به قدرت رسید، همراه با همه زمینههایی قانونی دموکراسی که آفریدید قربانی خواستهای تروریستی آل سعود کنید؟ حال چگونه است که میگویید او برود. چگونه برود؟ به روش غیر دموکراتیک؟ اگر برود، جای خودش را به چه کسی بدهد؟ به داعش؟ به سلفی و وهابی؟ این برخوردهاست که تردیدهای شدیدی را نسبت به نیات آمریکایی به وجود میآورد. برخی از تحلیلگران میگویند، آمریکا از وضعیت سوریه درس عبرت گرفته است، ولی وقتی میبیند، تروریست ها در سوریه شکست بخورند و به عراق سرازیر شوند، در عراق میگوید که شرط جلوگیری از گسترش تروریسم باید دست به اقدامات ضد دموکراتیک و ضد سیستم دموکراسی زد که خودشان به وضع آن مبادرت ورزیدهاند. اینها تناقضاتی است که نگاه به آینده را با تردید مواجه میسازد، ولی من امیدوارم همانگونه که دولت قانونی در عراق اعلام کرده است، مقاومت و ایستادگی ادامه پیدا خواهد کرد تا پیروزی کامل و نهایی بر تروریسم حاصل شود. من امیدوارم به موقع همه علاقه مندان به صلح و امنیت و جهان عاری از اقدامات تروریستی در خاورمیانه بتوانند به کمک پیروزی حق بر باطل بشتابند.
منبع: خبرآنلاین
دیدگاه تان را بنویسید