داعش قادر به ساقط کردن مالکی نیست

کد خبر: 348572
سرویس سیاسی « فردا »:

دکتر سیدمحمد مرندی استاد دانشگاه تهران معتقد است نتایج همکاری احتمالی ایران با آمریکا باید به شکل پذیرش حقوق کامل ایران در مذاکرات هسته ای مشهود باشد.

رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا چندی پیش از لزوم تغییر و تدوین استراتژی جدید در سیاست خارجی این کشور در خاورمیانه سخن به زبان آورد. تغییری که به باور او، باید به سمت شرق آسیا و حوزه پاسفیک باشد. طبیعتا این تغییر با کاهش حضور و سرمایه گذاری آمریکا در خاورمیانه همراه خواهد بود. جدی تر شدن خطر چین برای واشینگتن آنها را به این نتیجه رسانده که در صورت عدم اعمال تغییر، می توان منتظر از بين رفتن جایگاه یانکی ها در معادلات بین الملل بود. در همین حال تحولات خاورمیانه با گسترش شدید تروریسم و افراطی گری مواجه بوده است که آخرین نمونه آن را در تحولات غم انگیز عراق می توان دید. این دو موضوع را در کافه خبر با دکتر سيدمحمد مرندی استاد دانشكده مطالعات جهان دانشگاه تهران و کارشناس مسائل بین الملل بررسی کرده ایم که مشروح آن را در پی می آید: تحولات اخیر عراق خصوصا پیشروی های گروه تروریستی داعش در این کشور که منجر به سقوط برخی از شهرهای عراق و تصرف آنها توسط این گروه شده است بحث همکاری مجدد ایران و آمریکا در خصوص مبارزه با تروریسم و افراطی گری در عراق را پدید آورده است. نظر شما درباره این همکاری های احتمالی چیست؟ درباره همکاری ایران و آمریکا در برخی از موضوعات خاص از جمله همین مورد مبارزه با گسترش تروریسم چند نکته حائز اهمیت است. نخست اینکه ما باید به تجربیات گذشته خود با آمریکا در موارد مشابه رجوع کنیم و از گذشته درس بگیریم و براساس رفتار قبلی آمریکایی ها تصمیم گیری کنیم. به هرحال ما در چند مقطع در گذشته با آمریکایی ها همکاری کرده ایم اما ببینیم چه عاید ما شد. ما در افغانستان در همان روزهای اول و بعد از آن با وجودیکه با جنگ مخالف بودیم و معقتد بودیم تروریسم و افراطی گری موجود در افغانستان از ناحیه القاعده و طالبان محصول همكاري مشترک آمریکا و متحدان این کشور در منطقه از جمله عربستان سعودی است، به درخواست آمریکایی ها وارد شدیم و به آنها کمک کردیم. در ازای آن آمریکایی ها نه تنها قدردانی نکردند بلکه ما را محور شرارت خواندند و مشكلات زیادی برای ما ایجاد کردند. در عراق هم وضع به همین منوال بود. به هرحال این آمریکایی ها بودند که به عراق لشگر کشیده بودند و در آنجا گرفتار شده بودند ما که در عراق نبودیم. آمریکایی ها از ما کمک خواستند و ما باز هم به خاطر حفظ امنیت این کشور و حفظ جان مردم عراق با آنها مذاکره کردیم و کمک کردیم تا مشکلات حل شود. اما بازهم بعد از مذاكرات آنها برای ما مشکلاتی درست کردند و فشارها بر ما زیاد شد. این موضوع سابقه تاریخی دورتری هم دارد. به دهه هشتاد میلادی اگر نگاه کنید در قضیه گروگانگیری آمریکایی ها در لبنان نیز آنها رسما از ما درخواست کمک کردند. ایران با استفاده از نفوذ خود و البته با صرف هزینه کمک کرد تا قضیه حل شود اما بلافاصله پس از آن آمریکایی ها نه تنها قدردانی نکردند بلکه طلبکار هم شدند و انواع اتهامات را به ما وارد کردند.

با این وجود شما موافق همکاری ایران با آمریکا در خصوص حل مشکل عراق نیستید؟ ببینید اصل همکاری برای جلوگیری از پیشرفت تروریسم و افراطی گری و جلوگیری از ریخته شدن خون مردم بیگناه مثبت و قابل دفاع است اما حرف من این است که رفتارهای گذشته آمریکا در قبال همکاری و کمک ایران انسان را دچار تردید می کند. حرف من این است که در مقابل این رفتارهای به شدت غیر قابل قبول و غیر انسانی يعني اينکه پاسخ حسن نیت و نیکی را با سوء ظن و شرارت دادند باید خیلی با دقت و ملاحظه عمل کرد. مضاف بر اینکه نباید فراموش کرد که به هرحال این گروه های تروریتسی به نوعی زاییده و دست پروده آمریکا یا متحدان او در منطقه هستند. حتی اگر بپذیریم که آمریکا در ساخته و پرداخته کردن داعش نقش نداشته اما نمی توان این حقیقت را انکار کرد که ریشه این تحرکات گسترده وهابی، سلفی و تکفیری در كشور هايي مثل عربستان سعودی است که در كنار اسراييل اصلی ترین متحد آمریکا در منطقه است. اگر قرار است بین ایران و آمریکا همکاری برای مبارزه با این تروریست ها باشد به این معنی نیست که آمریکا برود آنها را بمباران کند یا هواپیمای بدون سرنشین برای کشتن چند نفر از آنها بفرستد و فقط مسئله را پيچيده تر كند. همانطور که رئیس جمهوری هم در کنفرانس خبری خود به آن اشاره کرد باید ریشه تروریسم و افراطی گری در منطقه خشکانده شود و در این راه آمریکا باید به متحدان خود از جمله عربستان سعودی فشار بیاورد که دست از ترویج تفکر افراطی گری و حمایت از این گروه های خشن بردارد. به هرحال هیچ کس نمی تواند منکر شود که عربستان سعودی ده ها سال است که در حال ترویج این تفکر افراطی وهابی، سلفی و تکفیری در منطقه و جهان است و این موضوع اساسا ربطی به سنی ها ندارد. شما نگاه کنید الان این تفکر افراطی که ریشه در وهابیت سعودی دارد از طالبان در افغانستان و پاکستان تا بوکو حرام در نیجریه را در نوردیده و روز به روز گسترش می یابد و همه دنیا از این موضوع متضرر خواهند شد. این تفکر مانند سرطانی است کهريشه دوانده و به سایر قسمت ها نیز سرایت کرده است.

اکنون این سوال مطرح است که چرا آمریکا باید برای مبارزه با تروریسم اهمیت قائل باشد و این بیشتر آمریکاست که در عراق به کمک ما نیاز دارد یا ما هستیم که به کمک آمریکا نیاز داریم؟ ببینید دولت نوری مالکی با حمله داعش سقوط نخواهد کرد. همچنين این تنها شیعیان نیستند که با داعش مبارزه می کنند کردها و بخش بزرگی از سنی های عراق هم با داعش اختلافات اساسي دارند و حاضر به پذیرش آنها نیستند. همان روز اول در موصل 500 هزار نفر از مردم از ترس داعش گریختند. موصل که شهر شیعی نشین نیست. این شهر سنی نشین است وقتی این افراد فرار می کنند نشانه این است که اهل سنت هم از این گروه ترس و واهمه دارند. از سوی دیگر ایران به خوبی نشان داده است که قادر به حفظ امنیت مرزها و کشور خود هست. شرایط برای ما بدتر از زمان طالبان یا صدام که نخواهد شد. در هردو موقعیت ایران قادر به تامین امنیت مرزهای خود بود و حالا که از آن دوران هم قوی تر است. پس ما می توانیم به هر صورت از پس اين مشكل بربیاییم و اینگونه نیست که ما به کمک آمریکا نیاز داشته باشیم. اما گسترش تروریسم در منطقه بر خلاف منافع آمریکا است. آمریکایی ها در سراسر دنیا منافع دارند و به همان میزان که منافعشان در دنیا گسترده هست میزان آسیب پذیری شان نیز بالاتر است. شما نگاه کنید کشته شدن سفیر این کشور در لیبی که ناشی از همین گسترش تفکر افراطی گری بود چه تاثیرات ناگواری بر دولت اوباما گذاشت. آمریکایی ها بسیار آسیب پذیرتر هستند. پس این آنها هستند که بیش از ما به مبارزه با این فاجعه نیازمند هستند. از سوی دیگر همانگونه که قبلا تشریح کردم امریکا دیگر آن قدرت گذشته را ندارد، نه از لحاظ اقتصادی و نه از لحاظ نفوذ منطقه ای و مشکلات داخلی امروز آمریکا نیز بقدری گسترش یافته است که بخش زیادی از امكانات و انرژی این کشور را صرف خود کرده است. لذا آمریکا ناچار به کمک گرفتن از کشوری مانند ایران برای مقابله با این پدیده است.

آیا گسترش داعش در منطقه دست بالا را به ایران می دهد؟ ایران همواره نشان داده است که می تواند از منافع خود دفاع کند و می کند. ایران همواره تاکید داشته که گسترش تروریسم و گروه های تروریستی خطری برای کل دنیا و منطقه است و حالا حقانیت ایران برای همگان در جهان ثابت شده و از این جهت می توان گفت که بله این موضوع دست بالا را به ایران می دهد چرا که همین حالا بسیاری از کسانی که مخالف حمایت های ایران از بشار اسد بودند به اشتباه خود اذعان می کنند و حتی برخی از متفکرین آمریکایی به خود من گفته اند که اگر ایران از اسد در برابر تروریست ها حمایت نمی کرد اکنون کل منطقه به دست این گروه ها افتاده بود. اما نکته ای که نباید از آن غافل شد نقش مقام معظم رهبری در این ایستادگی و مقاومت است که واقعا اگر اینگونه مقتدر در برابر تروریسم و تكفيري ها در سوریه نایستاده بودند وضعیت امروز عراق بسیار بدتر از این می شد و حتی این تروریست ها همانگونه که سیدحسن نصرالله نیز مطرح کرد تا بیروت آمده بودند. اين نکته را نيز بگویم که آمریکایی ها درباره داعش همان اشتباهی را که درباره القاعده مرتکب شدند تکرار کردند. آنها تا یکسال پیش با کمال اطمینان و به راحتی از از گروههاي افراطي شبيه داعش در سوریه حمایت می کردند چرا که فکر می کردند اینگونه از ایران انتقام می گیرند. اما اکنون گسترش برق آسای داعش در عراق آنها و متحدان اروپاییشان را به وحشت انداخته است. گسترش داعش در عراق بیش از اینکه به ضرر ایران باشد به ضرر آمریکا و متحدان آن است و خطري بيش از القاعده را متوجه آمريكا و كل جهان كرده است.

با این اوصاف شما همکاری با آمریکا درمبارزه با داعش را مشروط می دانید آیا منظورتان این است که آمریکا باید در قبال این همکاری امتیازی به ایران بدهد؟ دقیقا. ما نباید مفت و مجانی با آمریکایی ها همکاری کنیم و آنها میوه این همکاری را بچینند و بروند پی کارشان. مهمترين راهي که از طريق آن آمریکایی ها می توانند همکاری ما و حسن نیت ما نسبت به خودشان را جبران کنند در همین موضوع مذاکره هسته ای است. اگر امریکایی ها واقعا می خواهند با ما کار کنند، باید در عمل نشان دهند که نگاهشان عوض شده است و اگر واقعا می خواهند با افراط گرایی مبارزه کنند صادقانه و جدی و به صورت واقعی مبارزه کنند. بحث دیگری مطرح است که به نظر می رسد، سیاست های آمریکا نسبت به خاورمیانه تغییر کرده است. این اتفاق به ویژه پس از سخنرانی اوباما در سرزمین های اشغالی که گفته بود نگاه ما به شرق است، قابل مشاهده بوده است. این تغییر از ضعف این کشور نشات می گیرد یا اینکه واقعا ایالات متحده می خواهد بیشتر سیاست های خود را روی شرق آسیا متمرکز کند؟ نفوذ و اقتدار آمریکا بنا به دلایل متعدد کاهش یافته است. این یک حقیقت است. یکی اینکه قدرت آمریکا رو به کاهش است. از طرفي مشکلات داخلی این کشور رو به افزایش است. اشتباهات آمریکا در منطقه و جنگ های علیه عراق و افغانستان و هزینه هایی که انجام داده به اقتصاد آمریکا، نفوذ و همچنین جایگاه این کشور لطمه زده است. این مسئله سبب شده مسیری که آمریکا در حال طی کردن است قشر متوسط را رو به افول برده، در عوض قشر ثروتمند و فقیر در حال بزرگ شدن است. طبیعتا این روند در بلند مدت برای این کشور دردسرساز خواهد بود. رقبای آمریکا در این شرایط رشد کرده اند. برزیلی ها، هندی ها، روسیه و همچنین چین جایگاه خود را ارتقا بخشیده اند. از سوی دیگر وضعیت متحدین آمریکا هم خوب نیست. اروپایی ها نمی خواهند مقابل روسیه قرار بگیرند، چراکه وضعیت اقتصادی مناسبی ندارند و اقتصاد آسیب پذیری دارند، اما آمریکا اصرار دارد که اروپا رویکرد تقابلی با روسیه اتخاذ کند. یونان، پرتقال، اسپانیا، ایتالیا و قبرس به اندازه کافی مشکلات روی دست اروپا گذاشته اند و اتحادیه اروپا نمی تواند پذیرای هزینه هاي بیشتر باشد. ضمن اینکه قدرت چین به طور خاص به شدت رو به افزایش است و طبق پیش بینی های خود آمریکایی ها تا سال 2050، از پنج قدرت اول جهان، تنها یکی غربی و چهار قدرت دیگر غیر غربی خواهند بود و در آن چشم انداز آمریکا با فاصله بسیار زیادی پایین تر از چین خواهد بود. همچنین دلار آمریکا تا افق 2024 دیگر ارز برتر جهان نخواهد بود. بر این اساس و به ویژه با اتفاقاتی که در اوکراین و منطقه ما رخ داده آمریکا توان این را ندارد که به سمت آسيا يا چین برود. ولی آمریکایی ها روش دیگری را انتخاب کرده اند و سعی می کنند مناطق را به شکل کوچکتری تعریف کنند و با تمرکز روی آن مناطق کشور هراسی را ترویج کنند. به عنوان مثال همان پروسه ای که علیه ایران انجام شده بود علیه چین به اجرا گذاشته مي شود. در هر حال اغراق نیست اگر بگوییم قدرت آمریکا تا حد زیادی کاهش یافته است، البته این به معنای فروپاشی آمریکا نیست.

در خصوص مسئله سوریه تصمیم گیری های کاخ سفید در مسیر مستقیمی قرار نداشت و ما شاهد بودیم که دولتمردان آمریکا چندین بار نظر خود را در این رابطه تغییر دادند. سیاست های آمریکا در قبال سوریه را چگونه تحلیل می کنید؟ اولا باید به این نکته توجه کرد که مردم آمریکا به هیچ وجه موافق نبودند دولت این کشور جنگ دیگری را آغاز کند. ضمن اینکه به دلیل مشکلات فراوانی که دولت آمریکا با آن مواجه است و به برخی از آنها اشاره کردم، واشینگتن نمی توانست بدون پرداختن هزينه فوق العاده زياد به سوریه حمله کند. به همین دلیل چندین بار رویکردهای متفاوتی از خود نشان داد و در نهایت هم روسیه با طرحی که ایران هم در آن نقش داشت عملا به کمک آمریکا آمد و مسئله حمله به سوریه به فراموشی سپرده شد و این بیشتر به دلیل فشارهای مردم آمريكا بود. ایپک جدی ترین حامی حمله به سوریه بود، ولی به رغم فشار ایپک فشار مردمی باعث شد که دولت آمریکا منصرف شود. ایپک تلاش فراوانی کرد که دولت آمریکا را به انجام این حمله راضی کند.

اطلاعات و فکتی وجود دارد که ایپک چنین کاری انجام داده باشد؟ به نظر شما ایپک دقیقا همان سیاست اسرائیل را در پیش می گیرد؟ ایپک مسیر جداگانه ای از حكومت اسرائیل را در پیش نمی گیرد. ایپک یعنی اسرائیل. اولویت های اول تا دهم ایپک، همان منافع سیاست خارجی اسرائیل است. در نتیجه وقتی اسرائیل چیزی را بخواهد یا نخواهد، ایپک هم همین خواسته را پیگیری خواهد کرد و نمی توان آنرا تشکیلات مستقلی دانست. ايپك رسما و با تمام قوا از طرح حمله به سوريه حمايت كرد. از سوی دیگر مایلم به این نکته اشاره کنم که نگاه نژادپرستانه در آمریکا افزایش یافته است، چراکه وقتی شرایط اقتصادی کشور بدتر می شود و بيكاري افزايش پيدا مي كند، افراط گرایی معمولا بیشتر می شود. در شرایطی که وضعیت اقتصادی جامعه آمریکا نامناسب است، بسیاری از مردم این کشور به دنبال مقصر می گردند، در نتیجه این هم مشکل ديگري است که طی سالهای اخیر در آمریکا افزايش یافته است. بسياري از سفيد پوستان فقير و نژاد پرست مشكلات موجود را با حضور باراک اوباماي غير سفيد پوست در کاخ سفید مرتبط مي دانند. البته مشكلات آمريكا به عملكرد كل حاكميت بر مي گردد و ربطي به نژاد ندارد ولي اينكه مشكلات داخلي آمريكا در اين بعد هم رو به افزايش است مسئله قابل توجهي مي باشد.

بسیاری از تحلیل گران همین نظر شما را تایید می کنند و می گویند انجام دو جنگ توسط آمریکا باعث شده بود که مردم این کشور از این رویکرد خسته شوند. ضمن اینکه خود اوباما هم اظهار می داشت که می خواهد از خاورمیانه فاصله بگیرد. ضمن اینکه آمریکایی ها مدعی شدند که دیگر به نفت خاورمیانه احتیاجی ندارند. آیا واقعا واشینگتن دیگر به نفت عربستان و دیگر متحدان خاورمیانه ای خود احتیاجی ندارد و ترجیح می دهد که ثبات در منطقه ایجاد شود؟ به نظر من اهمیت منطقه از نظر آمریکا کاهش پیدا نکرده است. دلیلش هم این است که آمریکا نفت و گاز ارزانی تولید نمی کند و اگر قیمت نفت و گاز پایین تر بیاید، تولید برای این کشور به صرفه نیست و هزینه تولید آن به نسبت منطقه خاورمیانه بسیار بالاتر است. ضمن اینکه نفت و گاز منطقه با توجه به اینکه حجم بسيار بالاتري دارد، همچنان برای آمریکا ارزش بسيار زیادی دارد. از سوی دیگر حتی اگر آمریکایی ها به قول خودشان می خواهند به شرق حرکت يا چرخش کنند، از اهمیت منطقه خلیج فارس کاسته نخواهد شد. چین سوختش را از کجا تهیه می کند؟ عمدتا از روسیه و آنگولا و خاورمیانه. بنابراین اگر بخواهند گلوی کسی را بگیرند، باید خلیج فارس را در دست داشته باشند و این منطقه ابزار قدرت آمریکا است. گذشته از این، ارزی که دولت های عربی خلیج فارس از فروش نفت و گاز تهیه می کنند کجا خرج می شود؟ بيشتر آن در بانک های غربی جمع می شود. در نتیجه من اصلا به چنین چیزی باور ندارم و اصولا آمريكايي ها برای چرخش به چین به منطقه خاورمیانه و خلیج فارس احتیاج دارند. در برخی موارد مقامات آمریکایی صحبت هایی را مطرح می کنند، اما واقعا حقیقت آنگونه نیست. شما اگر داده ها را کنار هم بگذارید، نتیجه به سادگی به دست می آید. آمریکا به دلیل پیچیده تر شدن و افزایش درگیری و به عبارت صحیح تر چالش و رقابت با چین، کاملا به خاورمیانه و منابع انرژی آن وابسته است.

سفر آقای روحانی به چین و دیداری که ایشان با رهبران چین و روسیه شکل داد، زمزمه های تشکیل مثلثی متشکل از سه کشور را قوت بخشید. مثلثی که می تواند کارویژه ضد آمریکایی داشته باشد. چقدر می توان این مثلث را جدی گرفت؟ چین قطعا الآن به دنبال دردسر نیست، ولی دردسر گريبان چين را خواهد گرفت. وقتی آمریکایی ها، ایران را تحریم می کنند، به ضرر چین است، وقتی آمریکایی ها، روسها را تحریم می کنند، چینی ها به این فکر می کنند، که كشور بعدی کیست؟ وقتی آمریکایی ها با موفقیت می توانند بانک های کشورهای مختلف را مورد تحریم قرار دهند، طبیعتا پکن از ادامه این روند ابراز نگرانی مي کند. اما من خیلی محتمل نمی دانم که مثلثی که شما اشاره کردید شكل بگيرد و اصولا معادلات قدرت پیچیده تر از آن است که به عنوان مثال مجموعه ای این چنینی در مقابل آمریکا شکل گیرد. ولي دغدغه و نگراني مشترك اين كشورها يك سري منافع همسان و یکسانی ايجاد مي كند و اين مي تواند باعث تضعيف موقعيت آمريكا بشود.

به عنوان آخرین سوال، چه چشم اندازی می توان برای نقش و نفوذ آمریکا در معادلات آتی نظام بین الملل متصور شد؟ ببینید همانطور که اشاره کردم، آمریکا به دلیل افول هایی که داشته است، به تدریج در حال از دست دادن جایگاه خود در معادلات منطقه و جهان است. این مسئله با رصد اتفاقات و مشکلاتی که برای این کشور پدید آمده، به سادگی قابل هضم و درک است. در نتیجه سران کاخ سفید، چه دوست داشته باشند و چه نداشته باشند، باید بپذیرند که رقبایي جدی در کنار آنها به وجود آمده است. رقبایی که به طور جدی استمرار وضعیت هژمونیک واشنگیتن را تهدید می کنند. آمريكا يا متكبرانه حقيقت را نخواهد پذيرفت و بيشتر لطمه مي خورد و يا سياست خود را تغيير مي دهد و عاقلانه تر رفتار مي كند و در هر حال اين می تواند به سود كشورهاي مستقلي مثل جمهوري اسلامي ايران رقم بخورد.

منبع: خبرآنلاین

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت