مقابله ارتش رضاخان با ملت

کد خبر: 327171
سرویس سیاسی « فردا »:

پژوهشگر تاریخ معاصر ایران گفت: ارتشی که تشکیل دادند، برای سرکوب ملت بود. ارتش رضاخان حتی نتوانست یک گلوله به‌سوی بیگانه شلیک کند؛ کاملاً خودباخته و اسیر دست بیگانه بود. «پس از کشف نفت در سال 1285، انگلیسی‌ها احساس کردند که ایران کشوری غنی و پرمایه است و سرمایه‌ای دارد که سرشار از ارزش است و باید موانعی موجود را کنار زد». این مطلب سرآغاز گفت‌وگوی ما با حجت‌الاسلام والمسلمین سیدحمید روحانی پژوهشگر تاریخ معاصر ایران است. البته در این گفت‌وگو موارد زیادی از جمله دوران حاکمیتی رضاخان در ایران، چگونگی روی کار آمدن رضاخان، دلیل سرکوب عشایر توسط رضاخان، توان نظامی ارتش تعلیم دیده رضاخان، فساد در دوره پهلوی اول و دلایل گسترش فساد در این دوره و فرهنگ شاهنشاهی مورد بررسی قرار گرفت.

حجت‌الاسلام روحانی در ابتدای گفت‌وگو در مورد رضاخان گفت: در مورد رضاشاه و دولتش اولین نکته‌ای باید در نظر گرفت، بی‌سوادی و دائم‌الخمر بودن اوست. یکی از نوشته‌هایی که خود خارجی‌ها درباره رضاشاه نوشته‌اند،کاملا به این مسئله اذعان دارند که وقتی او دربان سفارت فرانسه بوده، نیم‌خورده غذای سفیر را با یک شیشه مشروب برای او می‌آوردند که او غذای مانده را ساندویچ می‌کرد و می‌بلعید و مشروب را هم سر می‌کشید.

وی با طرح این سؤال که آیا آدم بی‌سواد دائم‌الخمر می‌تواند ناگهان و یک‌روزه مدبر و مدیر و فرماندار شود و کشور را اداره کند؟! اظهار داشت: این با عقل نمی‌خواند آدمی اینگونه بتواند زمام کشوری را بر دوش بگیرد و بتواند کشورداری کند. بعد هم که می‌دانیم چه کسانی او را به قدرت رساندند؛ کتاب‌های زیادی در این زمینه نوشه شده و جای تردید نمی‌گذارد که استعمار انگلیس دنبال کسی می‌گشت که دیکتاتور و خونریز و سفاک باشد و بتواند انگلیس را به هدفش برساند.

پژوهشگر تاریخ معاصر ایران همچنین در مورد علت تلاش انگلیسی‌ها برای به سلطه نشاندن رضاخان تصریح کرد: پس از کشف نفت در سال 1285، انگلیسی‌ها احساس کردند که ایران کشوری غنی و پرمایه است و سرمایه‌ای دارد که سرشار از ارزش است و باید موانعی موجود را کنار زد. اینکه در جریان نهضت مشروطه شیخ فضل‌الله را اعدام می‌کنند به‌خاطر امتیازی بود که از انگلیس بر سر جنبش تنباکو گرفته شد. انگلیس نقش او را در رساندن پیام میرزای شیرازی و علمای اسلام به مردم و رساندن پیام مردم به میرزای شیرازی دیده بود. شیخ فضل‌الله نقش متنفذی داشت؛ لذا سرش را بالای دار بردند تا هم از او انتقام بگیرند و هم اینکه ریشه روحانیت را از بیخ و بن بخشکانند.

حجت‌الاسلام روحانی خاطر نشان کرد: حرف این است که رضاخان دنبال همین بود که دیکتاتوری را در ایران به قدرت برساند تا سد و مانعی را که در برابر منافع و امیال استعمار انگلستان وجود دارد، بشکند؛ مهمترین این موانع، روحانیت بود. لذا می‌بینید که رضاخان با همان شیوه‌ای که یادش دادند، با روحانیت مقابله کرد. آدم دائم‌الخمر که نمی‌تواند از خودش فکر کند و تصمیم بگیرد. او که به عقلش نمی‌رسد دست به فریبکاری بزند، گل به پیشانی‌اش زده و شام غریبان تشکیل دهد و از تهران تا شاه عبدالعظیم با دسته‌های سینه‌زنی برود.

وی در مورد تلاش رضاخان برای فروش کالاهای انگلیسی در ایران گفت: رضاخان با خونریزی‌ای که در مسجد گوهرشاد کرد، زمینه را فراهم کردند که کالاهای انگلیسی به فروش برسد و زمینه برای استعمار انگلیس که می‌خواست ایران را غارت کند و در ایران پایگاهی برای خود درست کند، فراهم شود. برای اینکه کالاهای انگلیسی در ایران بازار داشته باشد، به جاده و وسائل نقلیه نیاز داشتند. هر کاری که رضاخان انجام داد در جهت منافع استعماری انگلیس بود؛ اگر جاده‌ای ساختند و قطاری را درست کردند و راه‌آهن راه انداختند، همه در جهت این بود که کالاهای انگلیسی به ایران برسد و در بازار ایران فروش داشته باشد.

پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در مورد ارتش رضاخان نیز اظهار داشت: ارتشی که تشکیل دادند، برای سرکوب ملت بود. ارتش رضاخان حتی نتوانست یک گلوله به سوی بیگانه شلیک کند؛ کاملا خودباخته و اسیر دست بیگانه بود. به محض اینکه بعد از شهریور 1320 حادثه‌ای رخ داد و حمله متفقین شروع شد، ارتش یک ساعت هم نتوانست مقاومت کند. آن زمان معروف بود که سران ارتش رضاشاه چادر سر کرده و فرار کردند و این ارتشی نبود که برای ملت و کشور باشد.

حجت‌الاسلام روحانی در مورد فساد در خانواده رضاشاه نیز تصریح کرد: اشرف چند نمونه از فسادهای اخلاقی را می‌گوید که من در یکی از نشریات خارجی قبل انقلاب دیدم که اشرف مصاحبه کرده بود. من در دوران نوجوانی بودم که 10یا 12 سالم بیشتر نبود با مهتر رابطه داشتم.خواهرم شمس به پدرم خبر داد یک بار به بهانه اسبی که داشتم و با مهتر بودم، دیدیم پدرم می‌آید، زود لباس‌هایم را پوشیدم، رضاشاه وارد شد، من از آنجا بیرون رفتم و به من هیچی نگفت اما شلاق را برداشت و به جان مهتر افتاد و بعد هم دیگر او را ندیدم چه بلایی سرش آمد.

وی با بیان اینکه اگر در دوره رضاشاه خاطرات اعضای دستگاه سلطنتی را مطالعه کنید، می‌بینید که این‌ها چه اعترافات و آلودگی‌ها و کثافاتی داشتند، گفت: به طور کلی فساد و بدبختی مردم زمانی در ایران گسترش پیدا که رضاخان به قدرت رسید. امروز هم فساد وجود دارد و در دوران طاغوت نیز فساد بود اما تفاوتی که وجود داشت این است که آن زمان فساد از دربار شروع می‌شد و درمیان مردم گسترش پیدا می‌کرد و هدفشان هم این بود که مردم را به گونه‌ای به فساد بکشانند که کمتر کسی به سرنوشت کشور و ملتش فکر کند.

پژوهشگر تاریخ معاصر ایران همچنین در مورد فرهنگ شاهنشاهی در مواجه با منتقدین و مخالفان اظهار داشت: نظام شاهنشاهی منقرض شده اما فرهنگ شاهنشاهی هنوز در میان کسانی که به قدرت می‌رسند وجود دارد. محمدرضا و رضاخان وقتی که با مخالفین مواجه می‌شدند فورا این‌ها را متهم می‌کردند که به بیگانگان وابسته هستند. امروز می‌بینیم که بعضی از کسانی که تازه به قدرت رسیده‌اند مردم را متهم به کم‌سوادی می‌کند یا اینکه از جاهای دیگر تغذیه می‌شوند.

حجت‌الاسلام روحانی خاطر نشان کرد: این فرهنگ اسلامی و انسانی نیست، فرهنگ کشور و این ملت مترقی نیست، فرهنگ شاهنشاهی است که با مخالفین با حربه تهمت مواجهه می‌کنند، زیرا در کشوری که انتقاد و اعتراض نباشد به گورستان تبدیل می‌شود و کسانی که می‌خواهند امروز این نقشه‌های غیر ملی و انقلابی خود را پیش ببرند ناگزیرند به همان حربه‌هایی متوسل شوند که دشمنان این ملت و طاغوتیان متوسل می‌شدند و این‌ها باید از گذشته عبرت بگیرند.

وی در مورد سرکوب عشایر توسط رضاخان نیز گفت: قطعا انگلستان می‌خواست ایران به کشوری کاملاً ذلیل و ضعیف و عقب‌مانده و خودباخته تبدیل کند و این عشایر غیور زیر بار چنین ترفندهایی نمی‌رفتند، در نتیجه انگلیس تصمیم گرفت به دست رضاخان، این نیروهای غیور و وفادار به کشور را سرکوب کند و این کار را انجام داد که از یک‌سو سران و مردان عشایر را سرکوب کرد و با خفقانی که ایجاد کرد، راه را برای استعمار انگلیس هموار کرد.

پژوهشگر تاریخ معاصر ایران اضافه کرد: از سوی دیگر اقدام دیگری که انجام شد و نقشه انگلیس هم بود، وابسته کردن ایران از هر جهت بود، بنابراین دامداری و کشاورزی ایران به طور کلی مختل شود تا مردم حتی در نان شب محتاج آنها باشند، این هم سیاستی بود که رضاخان دنبال می‌کرد و سعی می‌کرد که راه را برای استعمار باز کند.

حجت‌الاسلام روحانی با بیان اینکه رضاخان تنها پادشاهی بود که دزدی را در کشور علنی انجام داد، تصریح کرد: اگر کسانی قبلا رشوه‌خواری می‌کردند و کارهای ناشایست انجام می‌دادند، رضاشاه رسماً مانند راه‌زن‌ها به مُلک و زمین مردم و املاک آنها دست دراز می‌کردند و همین مسئله زمینه‌ای شد که دولتمردان آن روز مثل او رفتار کنند. به مانند شعری که می‌گوید " اگر به باغ رعیت ملک خورد سیبی برآورند غلامان او درخت از بیخ".

وی افزود: حقیقت این است که رضاخان با دزدی که راه انداخت، دولتمردان را یک مشت دزد بار آورد و دزدی و غارت‌گری و تجاوز به مال مردم و بی‌قانونی و قانون شکنی را رواج داد. چگونه می‌گویند که در دوره او فساد نبود؟! فساد و دزدی و غارتگری علناً در سراسر کشور انجام می‌گرفت و مال و املاک مردم را می‌گرفت و به وزیر دادگستری سند درست می‌کرد و به آن جنبه قانونی می‌داد.

مشروح گفت‌وگوی با حجت‌الاسلام روحانی به شرح زیر است:

آقای روحانی در برهه‌ای از تاریخ معاصر ایران تلاش انگلیس را برای تسلط ایران می‌بینیم تا اینکه در این دوره انگلیس با کودتایی رضاخان را بر مسند قدرت کشور قرار داد. چه اتفاقی افتاد که توجه انگلیس به ایران جلب شد و چه شد که انگلیسی‌ها رضاخان را برای پادشاهی در ایران انتخاب کردند؟

- بسم‌الله الرحمن الرحیم.در مورد رضاشاه و دولتش اولین نکته‌ای باید در نظر گرفت، بی‌سوادی و دائم‌الخمر بودن اوست. یکی از نوشته‌هایی که خود خارجی‌ها درباره رضاشاه نوشته‌اند،کاملا به این مسئله اذعان دارند که وقتی او دربان سفارت فرانسه بوده، نیم‌خورده غذای سفیر را با یک شیشه مشروب برای او می‌آوردند که او غذای مانده را ساندویچ می‌کرد و می‌بلعید و مشروب را هم سر می‌کشید. آیا آدم بی‌سواد دائم‌الخمر می‌تواند ناگهان و یک‌روزه مدبر و مدیر و فرماندار شود و کشور را اداره کند؟! این با عقل نمی‌خواند که آدمی اینگونه بتواند زمام کشوری را بر دوش بگیرد و بتواند کشورداری کند. بعد هم که می‌دانیم چه کسانی او را به قدرت رساندند؛ کتاب‌های زیادی در این زمینه نوشه شده و جای تردید نمی‌گذارد که استعمار انگلیس دنبال کسی می‌گشت که دیکتاتور و خونریز و سفاک باشد و بتواند انگلیس را به هدفش برساند.

انگلستان از دوران قبل از جریان تنباکو در جنگ ایران و روس، از قدرت روحانیت و نفوذ آنها در میان مردم با خبر شد و ضربه‌های سنگینی هم خورد. در جریان تشکیل فراماسونری در ایران که علما فتوا دادند و مردم حکم آن را آتش زدند و همچنین مبارزاتی که علما در جریان قرارداد رویتر انجام دادند و منجر به این شد که این قرارداد لغو شود، ضربه‌ای سنگین به انگلستان وارد شد. در قرارداد رژی، نهضت عدالت‌خواهی و مشروطه تا ملی شدن نهضت جریان نفت مواردی بود که انگلیس ضربه‌های سنگینی را از روحانیت اسلام خورده بود. در نتیجه بزرگ‌ترین مساله‌ای که دنبال می‌کرد، این بود که بتواند ریشه روحانیت و اسلام را در ایران بخشکاند تا بتواند منافع خودش را در ایران به دست آورد.

*** تلاش انگلیسی‌ها برای برداشتن موانع خود در ایران پس از کشف نفت

از سوی دیگر، پس از کشف نفت در سال 1285، انگلیسی‌ها احساس کردند که ایران کشوری غنی و پرمایه است و سرمایه‌ای دارد که سرشار از ارزش است و باید موانعی موجود را کنار زد. اینکه در جریان نهضت مشروطه شیخ فضل‌الله را اعدام می‌کنند به‌خاطر امتیازی بود که از انگلیس بر سر جنبش تنباکو گرفته شد. انگلیس نقش او را در رساندن پیام میرزای شیرازی و علمای اسلام به مردم و رساندن پیام مردم به میرزای شیرازی دیده بود. شیخ فضل‌الله نقش متنفذی داشت؛ لذا سرش را بالای دار بردند تا هم از او انتقام بگیرند و هم اینکه ریشه روحانیت را از بیخ و بن بخشکانند.

حرف این است که رضاخان دنبال همین بود که دیکتاتوری را در ایران به قدرت برساند تا سد و مانعی را که در برابر منافع و امیال استعمار انگلستان وجود دارد، بشکند؛ مهمترین این موانع، روحانیت بود. لذا می‌بینید که رضاخان با همان شیوه‌ای که یادش دادند، با روحانیت مقابله کرد. آدم دائم‌الخمر که نمی‌تواند از خودش فکر کند و تصمیم بگیرد. او که به عقلش نمی‌رسد دست به فریبکاری بزند، گل به پیشانی‌اش زده و شام غریبان تشکیل دهد و از تهران تا شاه عبدالعظیم با دسته‌های سینه‌زنی برود. این‌ها چیزهایی بود که به او یاد دادند. مساله این بود که آنها دنبال چنین آدمی می‌گشتند و زمان طولانی روی خود این کشور مطالعه کردند که باید آدمی باشد که دین و ناموس برایش مطرح نباشد و راحت‌طلب باشد. این ویژگی‌ها را در رضاخان دیدند؛ هم دیکتاتور بود، هم آدم خونریزی بود و هم این که هیچ چیز برایش مطرح نبود.

به مسئله کشف نفت در سال 1285 اشاره کردید. گفتید که رضاخان در کودتایی در سال 1299 می‌آید و بعد از اینکه انگلیسی‌ها دیدند که ایران سرزمینی است که می‌تواند مستعمره باشد کودتا را مطرح کردند و دنبال پیدا کردن شخصی به نام رضاخان رفتند.

- بله؛ وقتی نفت کشف شد، احساس کردند در ایران موانعی وجود دارد که آنها نمی‌توانند به راحتی به امیال و اغراض استعماری خود دست پیدا کنند. ملت ایران و روحانیت در مقابل هر امتیازی که انگلیس و بیگانگان می‌خواهند از ایران بگیرند، مانع ایجاد کرده و مخالفت می‌کنند. فقط مساله نفت نبود. آنها دیدند که بازار ایران، بازار پر رونقی است. احساس می‌کردند که شرایطی که در ایران وجود دارد، اجازه نمی‌دهد که آنها بتوانند ایران را به عنوان بازار سیاه قرار دهند. یک مساله همین بحث لباس بود؛ انگلیس دوست داشت که در ایران کالاهای انگلیسی فروش داشته باشد.

فروش لباس‌های انگلیسی به مردمی که با لباس سنتی خو گرفتند و لباس مخصوص کشور خودشان را داشتند مشکل بود و باید کار دیگری می‌کردند. باید لباس‌های سنتی را گرفت و مردم لباس خارجی بپوشند تا لباس خارجی در ایران مشتری پیدا کند. قطعا لازم بود که یک نفر بتواند با دیکتاتوری، سرکوب، فشار و خفقان لباس مردم را از تنشان دربیاورد و کلاه خارجی بر سرشان بگذارد. برای این کار باید آدمی دیکتاتور باشد که هیچ چیز برایش مطرح نباشد. آنها این کار را کردند و وقتی رضاخان را به قدرت رساندند، اولین برنامه‌ای که برای پیشبرد نقشه‌های خودشان به او دادند، اولا سرکوب روحانیت و ثانیا لباس متحدالشکل بود.

برای رضاخان چه فایده‌ای داشت که مردم لباس سنتی را از دست داده و لباس خارجی بپوشند؟ درست است که ما از بعد مذهبی نگاه کردیم و گفتیم که کشف حجاب و مطرح کردن لباس متحدالشکل در جهت سیاست مبارزه با اسلام بود، ولی این برای انگلیس مهم بود که بتواند ایران دارای منابع غنی و ملت دارای منابع مختلف را به نحوی با کالاهای خارجی آشنا سازند تا بتوانند به دست رضاخان کالاهای انگلیس را رواج داده و زمینه را برای تبدیل ایران به بازار سیاه فراهم کنند. این کار را به دست رضاخان به خوبی انجام دادند، لباس متحدالشکل را مطرح کردند و لباس مردم را با زور و سرنیزه از تن مردم درآوردند.

*** رضاخان با خونریزی‌ای که در مسجد گوهرشاد کرد، زمینه را برای فروش کالاهای انگلیسی فراهم کرد

با خونریزی‌ای که در مسجد گوهرشاد کردند، زمینه را فراهم کردند که کالاهای انگلیسی به فروش برسد و زمینه برای استعمار انگلیس که می‌خواست ایران را غارت کند و در ایران پایگاهی برای خود درست کند، فراهم شود. برای اینکه کالاهای انگلیسی در ایران بازار داشته باشد، به جاده و وسائل نقلیه نیاز داشتند. هر کاری که رضاخان انجام داد در جهت منافع استعماری انگلیس بود؛ اگر جاده‌ای ساختند و قطاری را درست کردند و راه‌آهن راه انداختند، همه در جهت این بود که کالاهای انگلیسی به ایران برسد و در بازار ایران فروش داشته باشد.

وقتی مطالعه می‌کنیم می‌بینیم که کارهایی که به دست رضاخان انجام دادند، هیچ‌کدام در جهت منافع ملت نبود. جاده‌سازی و آوردن وسائل نقلیه و تاسیس راه‌آهن فقط برای وارد کردن کالاهای انگلیسی بود؛ لباس متحدالشکل، کنار زدن لباس سنتی مردم و وادار کردن مردم به پوشیدن لباس فرنگی در جهت اهداف استعماری انگلیس بود. از بین بردن روحانیت به خاطر این بود که اهداف استعماری انگلیس به راحتی در ایران محقق شود.

*** رضاخان ارتش را برای سرکوب ملت ایران تشکیل داد

ارتشی که تشکیل دادند، برای سرکوب ملت بود. ارتش رضاخان حتی نتوانست یک گلوله به سوی بیگانه شلیک کند؛ کاملا خودباخته و اسیر دست بیگانه بود. به محض اینکه بعد از شهریور 1320 حادثه‌ای رخ داد و حمله متفقین شروع شد، ارتش یک ساعت هم نتوانست مقاومت کند. آن زمان معروف بود که سران ارتش رضاشاه چادر سر کرده و فرار کردند و این ارتشی نبود که برای ملت و کشور باشد.

در هجوم متفقین به ایران بود که ارتش رضاشاه نتوانست مقاومت کند؟

- بله؛ زمانی که متفقین قبل از شهریور 1320 به ایران حمله کردند، ارتش په به فرار گذاشت و فقط یک اطلاعیه داد که جوک شده بود و مشاهده می‌شود که اطلاعیه اول صادر می‌شود و اطلاعیه دومی صادر نشد. در اطلاعیه شماره یک گفته است که کشور ما مورد حمله متفقین قرار گرفت؛ ارتش همین اطلاعیه را داد و دیگر هیچ. اطلاعیه دوم نرسید و پا به فرار گذاشتند و کشور را تسلیم بیگانه کردند. ارتش دیکتاتوری و شاهنشاهی و ارتشی که برای سرکوب ملت تشکیل شود، نتیجه‌ای جز این ندارد. تنها هنر ارتش رضاشاه خونریزی در گوهرشاد بود که مردم را آنطور به خاک و خون کشیدند و به چنین مکان مقدسی حمله کردند.

بسیاری از مورخین با اشاره به اسنادی که در تاریخ است، می‌گویند رضاخان بودجه خیلی هنگفتی را برای تعلیم ارتش اختصاص داده بود. به نظر شما چرا علی‌رغم این هزینه هنگفتی که رضاخان برای ارتش می‌کرد ولی ارتش ضعیفی بود؟

- ارتشی که دیکتاتور بالای سرش باشد و فقط از نظامیان توقع چاپلوسی و کرنش داشته باشد، یقیناً ارتش استقلال‌طلبی که بتواند در مقابل بیگانه بایستد به وجود نمی‌آید. همچنین وقتی که دائما خفقان باشد و تنها انتظار از ارتش این باشد که باید تواضع و کرنش کند و در مقابل دیکتاتور خم و راست شود، معلوم است چه به بار می‌آید.

از آن طرف خفقانی در دوره رضاشاه بود که من فقط یکی - دو نمونه آن را عرض می‌کنم. وقتی رضاشاه می‌خواست به شمال برود، زن و مرد را وادار می‌کردند که باید از کنار دریا ماسه بیاورند و در جاده بریزند که وقتی ماشین رضاشاه بیاید، گرد و خاک بلند نشود و بر چهره آن دیکتاتور گرد و خاکی ننشیند! مردم را وادار می‌کردند و بسیاری از افرادی که می‌رفتند از کنار دریا ماسه در گونی می‌ریختند و می‌آوردند کمر درد می‌گرفتند. از آن طرف مردم را وادار می‌کردند که در مسیر حرکت رضاشاه بایستند و برای رضاشاه سوت و کف بزنند و از او استقبال کنند.

یک زن بدبختی را مجبور کردند که بچه‌اش سر راه بایستد. بچه در آن گرما جیغ و داد راه انداخته بود و مأمورین به او می‌گفتند که بچه را ساکت کن، الان رضاشاه می‌رسد، او هم می‌گفت که چه جور ساکتش کنم؟! خلاصه! این بدبخت زن و بچه را توی انبار آهک انداختند و در آنجا را بست و یادشان رفت که او را بیرون آوردند تا اینکه فردا دیدند زن و بچه در این آهک خفه شدند.

نمونه دیگر از خفقان دوره رضاشاه این بود که یکی از ناشرین آمده بود اجازه نشر برای کتاب حافظ بگیرد، گفتند باشد این را مظالعه می‌کنیم. گفت کتاب حافظ که نیاز به مطالعه ندارد، شما فقط مهر بزنید که اجازه تجدید چاپ داشته باشد. گفتند: نه! بروید و چند روز دیگر بیایید. چند روز دیگر گفتند که می‌توانید آن را چاپ کنید ولیاین بیت را باید عوض کنید؛ مصرع این بیت این بود که «رضا به باده بده و از جبین گره بگشای". این بنده خدا گفته بود که شعر حافظ است و چطور آن را تغییر بدهم؟ گفتند که رضا را باید بردارید. گفته بود که به جای آن چه بگذارم؟ گفتند بنویسید " «تقی» به به باده بده". ببینید چقدر این‌ها بی‌سواد بودند و چقدر خفقان زیاد بوده است! این از مملکت داری رضاخان و خفقانی که ایجاد کرده بود.

یکی از بحث‌های دیگری که مطرح می‌شود فسادهای خانواده رضاشاه است. به نظر شما این نظر برخی مورخین صحت دارد و فسادها در دربار شاه وجود داشت؟

- اشرف چند نمونه از فسادهای اخلاقی را می‌گوید که من در یکی از نشریات خارجی قبل انقلاب دیدم که اشرف مصاحبه کرده بود. "من در دوران نوجوانی بودم که 10یا 12 سالم بیشتر نبود با مهتر رابطه داشتم.خواهرم شمس به پدرم خبر داد یک بار به بهانه اسبی که داشتم و با مهتر بودم، دیدیم پدرم می‌آید، زود لباس‌هایم را پوشیدم، رضاشاه وارد شد، من از آنجا بیرون رفتم و به من هیچی نگفت اما شلاق را برداشت و به جان مهتر افتاد و بعد هم دیگر او را ندیدم چه بلایی سرش آمد. خبرنگار پرسید شما دیگر سراغی از او نگرفتید؟ گفت که من دیگر جرات نکردم که سوال کنم. ببینید دختر 10-12 ساله رضاشاه اینقدر فساد داشته است."

و یا باز خود اشرف می‌گوید که من در اتاقم خوابیده بودم، افسر یا استواری بود خیلی خوش قیافه بود که او را به اتاقم احضار کردم و من روی تخت دراز کشیدم و نیمه برهنه بودم. گفتم بیا پیش من و او نیامد و ترسید و بهت زده بود، نه عقب می‌رفت و نه جلو. من هم با کمری که آنجا بود او را کشتم. از او سوال می‌کنند بعدا مورد بازخواست قرار نگرفتید؟گفت که نه! همه فکر کردند که او به قصد تجاوز وارد اتاق من شده است.

اگر در دوره رضاشاه خاطرات اعضای دستگاه سلطنتی را مطالعه کنید، می‌بینید که این‌ها چه اعترافات و آلودگی‌ها و کثافاتی داشتند. به طور کلی فساد و بدبختی مردم زمانی در ایران گسترش پیدا که رضاخان به قدرت رسید و به تعبیر امام(ره)، در سال 42 می‌خواستیم نهضت را آغاز کنیم، در روز 16 مهر 1341 علما و مراجع و عده‌ای را از طرف آیت‌الله حائری که بنیانگذار حوزه قم بودند، فراخواندند و نکته‌ای به ما گفت که اگر ما می‌خواهیم اسلام و ایران نجات پیدا کند باید دودمان پهلوی را از قدرت کنار بزنیم. استعمار انگلیس، پهلوی را در ایران به قدرت رساند و می‌خواهد اسلام را از بین ببرد و هم ایران را به روز سیاه بنشاند.

واقعا آمدن خاندان پهلوی به ایران فقط برای این بود که اسلام را از بین برده و ایران را به روز سیاه بنشانند و بلایی که آنها سر ما آوردند و در واقع در تاریخ ایران چنین قصدی داشتند. رضاشاه اولین پادشاهی بود که به دست بیگانگان بر تخت نشست و قبل از آن خود شاهان، چه صفوی و چه قاجار خود قدرت را به دست می‌آوردند. البته بعضی از آنها آلت دست بیگانگان قرار می‌گرفتند و به آنها فشار می‌آوردند اما رضاخان را رسماً بیگانگان بر تخت نشاندند.

گذشته از جنایتی که در دوره رضاخان کردند، بعدا هم نیز محمدرضا آمد که وی نیز بدتر از پدرش بود و مردم ایران با چه زحمتی او را از ایران، قبل از کودتای 28مرداد بیرون راندند و آمریکایی‌ها با دلاری که هزینه کردند و با صحنه آوردن اراذل اوباش او را برگرداندند و ایران را بعد از کودتا چاپیدند و غارت کردند.

برخی از مورخین می‌گویند استراتژی استعمار بر این بود که فساد در کشور گسترش یابد تا مردم به سرنوشت کشور توجه نکنند؟ همانطور که گفتید گسترش فساد با به قدرت رسیدن رضاخان گسترش پیدا کرد. آیا گسترش فساد بر اساس دستور استعمارگران بود؟

- وقتی این‌ها توانستند بر ایران مسلط شوند، به دست رضاخان خفقانی ایجاد کردند و با همه قدرت وطن‌خواهان و اسلام‌خواهان را کنار زدند و هر چه ایران داشت و نداشت را به غارت بردند، چه مسائل مادی که از هر جهت غارت کردند و منابع سرشار و و ذخایر ما را بردند و کالاها و اجناس ارزشمند ایران را غارت کردند و از آن طرف نیز فساد را به گونه‌ای گسترش دادند که کمتر سابقه داشت. اصلا هدف حکومت پهلوی گسترش فساد بود.

امروز هم فساد وجود دارد و در دوران طاغوت نیز فساد بود اما تفاوتی که وجود داشت این است که آن زمان فساد از دربار شروع می‌شد و درمیان مردم گسترش پیدا می‌کرد و هدفشان هم این بود که مردم را به گونه‌ای به فساد بکشانند که کمتر کسی به سرنوشت کشور و ملتش فکر کند. من گزارشی از سپهبد نصیری رئیس سازمان امنیت دیدم که از طرف مقامات ساواک به دانشگاه پلی‌تکنینک که حالا امیر کبیر است، فرستاده بود که دائما تظاهرات و اعتصاب دانشجوها شروع می‌شود و شیشه می‌شکستند. نصیری با کمال وقاحت زیر آن نوشته که آیا در دانشگاه دختر نیست یا دختر کم است؛ دختران بیشتری را به دانشگاه سوق دهید تا جوان‌ها به مسائل سیاسی فکر نکنند.

گسترش فساد هدف خاندان پهلوی بود، برای اینکه مردم را از سرنوشت کشور غافل کنند و به عیش‌و‌نوش بی‌بندو باری بکشانند تا مردم از سرنوشت کشورشان خبر نداشته باشند که چه چیزی غارت می‌شود. الان فساد هست اما الان حربه‌ای در دست بیگانگان است و دشمنان می‌دانند که اگر بخواهند مردم را از نظام جدا کنند باید هر چه بیشتر در میان جوانان ما فساد گسترش پیدا کند تا از نظام دور شوند.

نتیانیاهو نخست وزیر فعلی رژیم صهیونیستی که در آن زمان نمی‌دانم چه سمتی داشت، در کنگره امریکا گفت که یکی از بهترین راه‌های مبارزه با نظام اسلامی این است که در ایران هر چه بیشتر فساد گسترش یابد. در هر صورت این‌ها با تمام قدرت در جهت به بدبختی و تباهی کشاندن این ملت حرکت کردند و هنوز آثار شوم بی‌بندو‌باری و فسادی که خاندان پهلوی وجود داشت و با دست استعمار انگلیس در ایران گسترش یافت، ریشه دارد و هنوز اندیشه‌های طاغوتی در کشور ما وجود دارد.

نظام شاهنشاهی منقرض شده اما فرهنگ شاهنشاهی هنوز در میان کسانی که به قدرت می‌رسند وجود دارد. محمدرضا و رضاخان وقتی که با مخالفین مواجه می‌شدند فورا این‌ها را متهم می‌کردند که به بیگانگان وابسته هستند. امروز می‌بینیم که بعضی از کسانی که تازه به قدرت رسیده‌اند مردم را به کم‌سوادی متهم می‌کنند یا اینکه از جاهای دیگر تغذیه می‌شوند. این فرهنگ اسلامی و انسانی نیست، فرهنگ کشور و این ملت مترقی نیست، فرهنگ شاهنشاهی است که با حربه تهمت با مخالفین مواجهه می‌کنند، زیرا در کشوری که انتقاد و اعتراض نباشد به گورستان تبدیل می‌شود و کسانی که می‌خواهند امروز این نقشه‌های غیر ملی و انقلابی خود را پیش ببرند ناگزیرند به همان حربه‌هایی متوسل شوند که دشمنان این ملت و طاغوتیان متوسل می‌شدند و این‌ها باید از گذشته عبرت بگیرند.

اگر طاغوتیان توانستند با حربه تهمت و نسبت‌های ناروا ملت را سرکوب کرده و تاج و تخت‌شان را حفظ کنند، این‌ها هم می‌توانند با یک سلسله حرف‌های نامربوط و با تهمت‌ها و نسبت‌های ناروا و با اینکه مردم را بی‌سواد خواندن و افراطی و خشونت‌طلب خواندن، نفع خود را ببرند ولی اشتباه می‌کنند.

*** دلایل سرکوب عشایر توسط رضاخان

آقای روحانی برخورد با عشایر کشور از دیگر اقدامات رضاخان بود. در این دوره مشاهده می‌شود که رضاخان برخوردهای بسیار تندی با ایل بخیتاری و ...داردند تا جایی که ویلیام داگلاس، قاضی مشهور دیوان عالی آمریکا می‌گوید نحوه اسکان عشایر توسط رضاخان بسیار وحشیانه بود. دلیل برخورد رضاخان با عشایر چیست؟

- یکی از سیاست‌های استعماری انگلیس برای به قدرت رساندن رضاشاه این بود که وطن‌خواهان و انسان‌های غیرتمند را از سر راهش بردارد، یکی روحانیت بود و یکی دیگر از اقشاری که در ایران در مقابل استعمار به شدت مقابله می‌کردند، همین عشایر غیرتمندی بودند که زیر بار بی‌ناموسی‌ها و بی‌بندو باری‌ها و خیانت‌ها نمی‌رفتند و همیشه در مقابل فزون‌خواهی‌ها و استعمارگرهای بیگانگان و غارتگری آنها می‌ایستادند.

از این رو، برای استعمار انگلیس که می‌خواست بر ایران مسلط شده و ما را غارت کند مشکل ایجاد می‌کردند. گاهی بعضی از سران عشایر را می‌دید تا بتواند با آنها صحبت کند و نقشه‌های خود را اجرا کند ولی بسیاری از سران عشایر زیر بار نقشه‌ها و منافع استعماری انگلیس نرفته و تطمیع نمی‌شدند و از تهدید نمی‌ترسیدند و تحت تاثیرو آلت دست قرار نمی‌گرفتند.

قطعا انگلستان می‌خواست ایران به کشوری کاملاً ذلیل و ضعیف و عقب‌مانده و خودباخته تبدیل کند و این عشایر غیور زیر بار چنین ترفندهایی نمی‌رفتند، در نتیجه انگلیس تصمیم گرفت به دست رضاخان، این نیروهای غیور و وفادار به کشور را سرکوب کند و این کار را انجام داد که از یک‌سو سران و مردان عشایر را سرکوب کرد و با خفقانی که ایجاد کرد، راه را برای استعمار انگلیس هموار کرد.

از سوی دیگر اقدام دیگری که انجام شد و نقشه انگلیس هم بود، وابسته کردن ایران از هر جهت بود، بنابراین دامداری و کشاورزی ایران به طور کلی مختل شود تا مردم حتی در نان شب محتاج آنها باشند، این هم سیاستی بود که رضاخان دنبال می‌کرد و سعی می‌کرد که راه را برای استعمار باز کند.

*** رضاخان تنها پادشاهی بود که دزدی را در کشور علنی کرد

نکته‌ای که می‌خواستم عرض کنم این بود که رضاخان تنها پادشاهی بود که دزدی را در کشور علنی انجام داد. اگر کسانی قبلا رشوه‌خواری می‌کردند و کارهای ناشایست انجام می‌دادند، رضاشاه رسماً مانند راه‌زن‌ها به مُلک و زمین مردم و املاک آنها دست دراز می‌کردند و همین مسئله زمینه‌ای شد که دولتمردان آن روز مثل او رفتار کنند. به مانند شعری که می‌گوید " اگر به باغ رعیت ملک خورد سیبی برآورند غلامان او درخت از بیخ".

حقیقت این است که رضاخان با دزدی که راه انداخت، دولتمردان را یک مشت دزد بار آورد و دزدی و غارت‌گری و تجاوز به مال مردم و بی‌قانونی و قانون شکنی را رواج داد. چگونه می‌گویند که در دوره او فساد نبود؟! فساد و دزدی و غارتگری علناً در سراسر کشور انجام می‌گرفت و مال و املاک مردم را می‌گرفت و به وزیر دادگستری سند درست می‌کرد و به آن جنبه قانونی می‌داد. این‌ها کارهایی بود که به دست محمدرضا و رضاشاه انجام می‌گرفت.

کشاورزی و دامداری از بین رفت و هر چه بیشتر به بیگانگان متکی شد، محمدرضا با اصلاحات ارزی که راه انداخت، تیر خلاص را بر کشاورزی ایران زد و ایران به مدت طولانی از کشاورزی عقب راند. حتی من یادم هست که در نوفل لوشاتو خدمت امام (ره) بودیم که خبرنگاری تابع انگلیس به امام گفت من در ایران مطالعه کردم و دیدم که کشاورزی ایران به حدی عقب رانده شده و دیگر امکان ندارد به این سادگی آن را بازیابی کرد، شما چگونه می‌گویید که باید روی پای خود بایستید و وابسته نباشیم؟ چطور این وابستگی را می‌خواهید از بین ببرید؟ امام در یک کلمه گفتند که ما می‌توانیم و آن مصاحبه هنوز هست که خبرنگار این را گفت که کشاورزی ایران به کلی نابود شده و نمی‌توان ان را احیا کرد.

دوره رضاخان با سرکوب عشایر شروع شد و ایران را به ذلت و خاری مقابل بیگانه کشاندند و هم ایران را از نظر ترقی در دامداری و کشاورزی بازداشتند، ازایران کشوری عقب مانده و بدبخت ساختند که اسیر بیگانکان باشد و نمونه آن کاپیتولاسیون بود که به دست محمدرضا احیا شد و سرجوخه‌های عربده‌کش آمریکایی‌ها را بر جان و مال و ناموس مردم مسلط ساختند و این هدف را دنبال می‌کرد که هر چه بیشتر ملت ایران را تحقیر کنند.

یکی از اهدافی که استعمارگران دنبال می‌کنند، تحقیر ملت‌ها بود. الان در آمریکا می‌بینید با چه شیوه‌ها و شگردهایی دنبال تحقیر و سرکوب و ذلت ایران است و به بی‌هویت و پوچی بکشاند. یکی از بزرگترین رسالت‌هایی که امام به انجام رساند، این بود که به مردم هویت داد و رشد بخشید و کرامت انسانی را در ملت زنده کرد و ملت ایران فهماند که شما می‌توانید خیلی کارها انجام دهید و واقعا مردم راه امام (ره) را پیش گرفتند و دیدیم که چه حماسه‌هایی آفریدند و کارهایی که از نظر بیگانگان محال بود را ممکن سازند و استعدادی شکوفا شد که نمونه‌های آن را در فناوری‌های علمی، تکنولوژی، صنعتی و نظامی ایرانی‌ها مشاهده می‌کنیم که بی سابقه بود و غیر قابل تصور بود. این نشان می‌دهد که بیگانگان با به ذلت کشاندن ملت ما چه ضربه‌های جبران‌ناپذیری به ملت زدند.

آقای روحانی ممنون از فرصتی که به ما دادید...

- خواهش می‌کنم.

منبع:‌ تسنیم

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت