ما حقیم و همگی باطل/ هدف، وسیله را توجیه می‌کند!

کد خبر: 275266

وقتی طرف مخالف به راحتی مرتد می‌شود یعنی جواز صادر شده که آبرو و جان او را به اختیار خود بگیری به خصوص که فقط ما حقیم و سایرین باطل. هنگامی که مدیریتی در کار نباشد راه برای جولان نفس اماره باز می‌ماند و دیگر آبرو و جان طرف مقابل کاملا در اختیار میزان قدرت کسانی است که در راه هدفی که مقدسش می‌دانند از هروسیله‌ای استفاده کنند.

ما حقیم و همگی باطل/ هدف، وسیله را توجیه می‌کند!
سرویس سیاسی «فردا»: خوارج یکی از اولین گروه‌های مستقلی بودند که درون جامعه مسلمین و حاکمیت اسلامی تشکیل شدند و سال‌های سال در نقاط مختلف دنیای اسلام با همین نام تحرکاتی از خود بروز دادند. اگر چه خوارج در زمان‌های مختلف و در دوره‌های گوناگون حکومتی اعلام موجودیت می‌کردند اما در اکثر آنان اصول ثابتی دیده می‌شد که در مجموع آن گروه از سایرین متمایز می‌گشت و می‌توانست خود را خوارج بنامد.
در آغاز به‌جاست که نخست برخی از خصوصیات مثبت خوارج را ذکر نماییم. خوارج درد دین داشتند. آنان خواهان حکومت الهی و جامعه‌ای بودند که احکام الهی در آن رعایت شود. در میان خوارج معمولا افرادی دیده می‌شد که ظواهر شرعی را رعایت می‌کنند و به زندگی دیدندارانه بعضا شناخته می‌شدند. آن‌ها شدیدا طرفدار امربه معروف و نهی از منکر بودند و به خصوص نهی از منکر را در خصوص حاکم ظالم نیز واجب می‌دانستند. خوارج به قرآن گرایش داشته و نسبت به رعایت شعائر دینی در تمامی سطوح جامعه تاکید داشتند. آنان به هیچ وجه صرف ایمان را کافی نمی‌دانستند و معتقد بودند که مسلمان باید اسلام را به خوبی بشناسد و به این نیز قناعت نمی‌کردند و مسلمان باید از تمامی گناهان به دور باشد. پس از این مرور کلی باید به سراغ اصول حاکم بر تفکر خوارج برویم چیزی که در دوران حکومت حضرت علی (ع) موجب به بروز خوارج شد و تا سال‌ها بعد (حداقل صد سال بعد) در اشکال مختلف مبنای شکل‌گیری و تشخص خوارج محسوب می‌شد. در میان تفکرات پراکنده خوارج ۵ اصل جایگاه ویژه‌ای دارند: ۱- کسی که گناه کبیره کند و توبه نکند، مرتد است. خوارج با استناد به این اصل بسیار زود مردمان و نخبگان را طرد می‌کردند. این اصل در زمان حکومت امیرالمومنین بدین شکل متولد شد که عده‌ای اعلام کردند که علی (ع) در ماجرای حکمیت و در جنگ صفین دچار اشتباه شده پس باید توبه و عذرخواهی کند و هنگامی که امام علیه السلام چنین نکرد او را مرتد معرفی کردند. آن‌ها معاویه را نیز مرتد دانستند. همچنین خوارج دوران بعد بسیاری ازبزرگان جبهه حق و باطل را مرتد اعلام کردند. و اصولا کسی که بر این قاعده باشد چنین رفتاری از او طبیعی است زیرا هیچ حکومتی نیست که در آن اشتباه، خلاف شرع و یا فساد نباشد. پس با این روحیه تمامی حکومت‌ها و نخبگان سیاسی دیر یا زود توسط خوارج مرتد اعلام می‌شدند. معمولا کسی که چنین روحیه‌ای دارد و سیاستمداران را با دیدن یکی دو کار خطا کنار می‌گذارد در عالم سیاست مرتب به دنبال چهره‌های جدید و شناخته نشده می‌رود زیرا فقط این چهره‌های جدید و بدون کارنامه عملی در حکومت هستند که می‌توان آن‌ها را پاک نامید و الا مابقی که از اول تا آخر ناپاکند. ۲- مدیریت نداریم. در نهروان مدیر خداست و کسی بر کسی مدیریت نمی‌کند. خوارج از آیه شریفه «لا حکم الا لله» برداشت کردند که تنها باید اراده الهی در جمع حاکم باشد و هیچ شخصی نباید بر دیگری حکومت داشته باشد. فرمایش حضرت حق که حکم را تنها از خدا می‌داند حقیقت است اما آنچه خوارج از آن برداشت کردند فارغ از حق و باطل بودنش در اجرا محال است. از این رو خوارج را در طول تاریخ می‌توان گروهی بی‌نظیر دانست که در جهت این اصل اقدامات عملی نیز انجام دادند این در حالی است که مکاتب دیگر در حذف مدیریت تا این شدت پیش نرفته بودند. حتی کمونیسم نیز که آرمان جامعه بی‌طبقه را مطرح می‌کند هیچ‌گاه در عمل به سمت حذف مدیریت نرفت. هنگامی که در یک جمع این روحیه حاکم می‌شود که تشکیلات و مدیریت چندان اهمیتی ندارد به زودی با حالتی روبه‌رو می‌شویم که هر شخصی با بیان اینکه حجت شرعی بر من تمام شده است راه خود را می‌گیرد و اهمیتی به سخن مدیر نمی‌دهد. در واقع اصالت یافتن حجت شرعی شخصی بر امر تشکیلاتی و فرمان مدیر،‌‌ همان آغاز شمارش معکوس از هم پاشیدن جمع است زیرا هر لحظه امکان دارد که هر عضوی از این مجموعه نظر دیگر را شرعی بداند و راه خود را در پیش گیرد. ناگفته نماند خوارج هر چه جلو‌تر رفتند از این عقیده فاصله گرفتند. ۳- ما حقیم و همگی باطل. خوارج همه را باطل می‌دانستند الا خودشان. البته این مطلب خاص خوارج نیست و در طول تاریخ فراوان بوده‌اند مکاتب و مرام‌هایی که این چنین بودند لیکن خوارج بر این امر تاکید دارند و از دسته بندی دیگر پرهیز می‌کنند. آن‌ها بد و بد‌تر ندارند. وقتش که برسد همه را از دم کافر اعلام می‌کنند. آن‌ها هم قصد جان علی را کردند و هم معاویه. غافل از اینکه تفاوت این دو دشمن از زمین تا آسمان است. هم وزن دیدن دشمنی این دو، از عجایب تفکرات خوارج است. اما خوارج کاری به این کار‌ها ندارند، آن‌ها بر اصول خود پافشاری دارند و همه را باطل می‌دانند و بر ایجاد این دو قطبی ما و دشمنان ما تاکید دارند. این رادیکالیسم خوارج که البته تنها مختص به آنان نیز نیست سبب خلق خشونت‌های پی در پی می‌شود که نهروان یکی از نمونه‌های بروز آن است. ۴- هدف، وسیله را توجیه می‌کند. البته این گرایش ماکیاویلیستی تنها منحصر به خوارج نیست بلکه مرام اهل قدرت غالبا بر همین بوده و هست. اما در مورد خوارج کمی با چاشنی تعجب باید ماجرا را دنبال کنیم. انسانی که به مومن بودن و دینداری مشهور است می‌آید دست به چنین جنایاتی می‌زند، آن‌وقت تعجب ما بیشتر می‌شود. هنگامی که جماعت نهروان این چنین افراد بی‌گناه را می‌کشند تا حدی که به زن حامله نیز رحم نمی‌کنند بهت ما بیشتر می‌شود که چه شد که جماعتی که تا دیروز این چنین بر حلال و حرام وسواس از خود نشان می‌دادند امروز بر روی جان انسان‌ها این گونه گستاخ شده‌اند. خشونت زاییده اصول قبلی خوارج است و از چنین تفکری غیر از این انتظار نداشتیم. منتها در این اصل آخر خشونت شکل فاجعه آمیزی به خود می‌گیرد و بسیار دردناک و وحشیانه می‌شود. وقتی طرف مخالف به راحتی مرتد می‌شود یعنی جواز صادر شده که آبرو و جان او را به اختیار خود بگیری به خصوص که فقط ما حقیم و سایرین باطل. هنگامی که مدیریتی در کار نباشد راه برای جولان نفس اماره باز می‌ماند و دیگر آبرو و جان طرف مقابل کاملا در اختیار میزان قدرت کسانی است که در راه هدفی که مقدسش می‌دانند از هروسیله‌ای استفاده کنند. ۵- اولویت دادن اقتدار دین بر مصالح جامعه. آنچه برای خوارج مهم بود اقتدار قرائت آنها از دین بود نه مصلحت جماعت یا اجتماع و اگر میان مصالح دین و جماعت مسلمین تناقضی پیش می‌آمد، قرائت خود را بر جماعت رجحان می‌دادند. در نظر ایشان آنچه خدا فرمان داده است بی‌چون و چرا باید انجام پذیرد، زیرا جز خدا حاکم دیگری بر حق نیست. در چنین شرایطی برای آنان ظرفیت پذیرش اجتماعی احکام اصلا دیگر موضوعیت نداشت و آنان بدون نظر جامعه راه خود را می‌رفتند و نظر خود را اعلام می‌کردند. بر طبق این نظر، احکام اسلامی و برداشت و تفاسیر از قرآن مطابق با زمانه تغییر نخواهد کرد و پیوسته دین نظر ثابتی دارد که بنا بر شرایط تغییرپذیر نیست و سایرین می‌بایست متناسب با این احکام الهی خود را تنظیم کنند. ریشه اشتباهات ؛ نگاه ظاهری به متون دینی ریشه تمام اشتباهات خوارج در طول تاریخ نگاه ظاهری و قشری به آیات قرآن بوده است. آنانی که پوسته دین را می‌نگرند و ازحقیقت آن و درک معانی باز می‌مانند. تفسیر شخصی خود را بر آیه «لاحکم الا لله» تحمیل می‌کنند و آیات دیگر را نیز در تکمیل پازل معرفتی خود ساده انگارانه به کار می‌گیرند. آن‌هایی که پیش بینی نشده رفتار می‌کنند و برعکس صوفیه که محو در استاد و مرادشان می‌شوند، این جماعت به شدت سرکش هستند و خود اجتهادی را در مرامشان می‌آموزند. روزی احساس می‌کنند که همراه با تشکیلات حرکت کنند و روزی به یک باره راه عوض می‌کنند و آن را اعلام می‌کنند. بسیار سریع نزدیک‌ترین کسانی که تا همین دیروز یار و یاورشان بوده را مطرود می‌کنند و به میزانی که صلاح بدانند از ابزاری که در اختیار دارند برای برخورد با او استفاده می‌کنند. فرقی ندارد که طرف با عقاید آن‌ها یک قدم فاصله دارد یا فرسنگ‌ها فاصله دارد. اهم و مهم ندارند، فاسد و افسد ندارند، آرمان‌گرایان افراطی همه را به یک چوب می‌رانند و با عنوان نهی از منکر دچار منکر می‌شوند. بر روی نعش رقیبی که حالا دیگر خارج از دین معرفی شده مشتاقانه گام برمی‌دارند و برای رفتن به جهنم احساس تکلیف می‌کنند.
۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت