«معادله جدید قدرت» در خاورمیانه

کد خبر: 232777

این گزارش به بررسی معادله جدید قدرت در خاورمیانه پس از جنگ ۸ روزه غزه از سه بعد «قدرت نظامی»، «افکار عمومی» و «امنیت» اختصاص دارد.

فارس: تاریخ خاورمیانه جدید که پس از فروپاشی امپراطوری عثمانی یا همان «مرد بیمار اروپا» و قیمومیت فرانسه و بریتانیا بر بسیاری از سرزمین‌های اسلامی آغاز می‌شود، همواره با تثبیت موازنه قدرت به‌سود بلوک غرب مواجه بود. این تثبیت قدرت در جریان جنگ سرد، در مبارزه بلوک شرق و غرب در خاورمیانه شکل جدیدتری یافت. نبرد میان دو بلوک قدرت در زمان جنگ سرد در منطقه خاورمیانه، در نبرد میان اعراب و اسرائیل خود را متجلی کرد. جناح پان‌عرب خاورمیانه که از حمایت روس‌ها برخوردار بود در برابر رژیم صهیونیستی قرار می‌گرفت که غرب را پشت سر خود داشت. در سال 1967 و در جریان جنگ شش روزه، تنها چند سال پس از بحران موشکی کوبا و همچنین ناکامی‌های بلوک غرب در برابر کمونیسم در شرق آسیا، غرب با به‌دست آوردن یک پیروزی مهم توانست خاورمیانه را به عرصه شکست بلوک شرق بدل کند. شکست بلوک شرق بیش از هرچیز ناشی از اشتباه استراتژیک «جمال عبدالناصر» در جریان جنگ شش روزه بود که خود نیز به آن اعتراف کرد و صدالبته این اشتباه هم به دوران ناصر پایان داد و هم به ناصری سم، هرچند که ناصر اندک‌زمانی هم پس از این ماجرا در مصر حکومت کرد. شکست 1967 سپس با خروج مصر از حوزه نفوذ شرق همراه شد که در نتیجه آن، موازنه قدرت به‌طور کامل به نفع غرب تغییر کرد. این موازنه جدید تقریبا تا سال 2000 میلادی هم ادامه داشت اما روند ماجرا وقتی تغییر کرد که ارتش صهیونیستی مجبور به خروج از لبنان شد. نوعی از تفکر مقاومت که با انقلاب اسلامی ایران شکل گرفت و به مناطقی از خاورمیانه نفوذ پیدا کرد، توانست به مرور این باور را در میان مردم خاورمیانه به‌وجود آورد که علی‌رغم توانمندی‌های مادی بیشتر صهیونیست‌ها، می‌توان «کنترل نتایج» را از حیطه تصمیم‌سازی‌های آنان خارج کرد. به عبارت دیگر، نگاه نورئالیستی به قدرت که آن را «میزان اثرگذاری» تعریف می‌کند، به نوع نگاه کلاسیک بازگشت تا مردم خاورمیانه با اتکا به هویت اسلامی خود بپذیرند که علی‌رغم رنج و فشار می‌توانند نتایجی را به اشغالگران تحمیل کنند که خواسته آنان نیست. در این میان، فرهنگ مقاومت که ریشه در اسلام داشت، تعریف قدرت را در منطقه خاورمیانه بازنگری کرد و توانست روح مقاومت را بار دیگر در این منطقه بدمد. راهبرد «جنگ نامتقارن» که از سوی مقاومت اسلامی در منطقه خاورمیانه به‌عنوان راهکار کنترل نتایج و به عبارت بهتر، اجبار صهیونیسم و بلوک غرب به پذیرش شرایط مردم منطقه انتخاب شده بود، در جنگ سال 2006 رژیم صهیونیستی علیه لبنان پدیده‌ای را از خود بروز داد که تا پیش از آن سابقه‌ای نداشت. «استفاده از امواج موشک‌های کوچک» برای ضربه‌زدن به اهدافی در سرزمین‌های اشغالی خیلی سریع توانست ارتش صهیونیستی را که در برابر ارتش‌های بزرگ عربی تسلیم نشده بود، به زانو درآورد. با تعریف جدید قدرت، اگر چه رژیم صهیونیستی توانست خسارات زیادی به لبنان در جریان جنگ 33 روزه به بار آورد اما نتوانست نتیجه دلخواه خود را در این جنگ به‌دست آورد. این تجربه بار دیگر در سال 2008 و در جنگ 22 روزه غزه به منصه ظهور رسید. موشک‌های بسیار کوچک‌تر مقاومت اسلامی فلسطین در جنگ 22 روزه باز هم نتیجه را تغییر دادند و علی‌رغم خسارات سنگین وارد شده به نوار غزه، کنترل نتایج نبرد را از دست سران رژیم صهیونیستی خارج کردند. در جنگ اخیر که این بار تنها 8 روز ادامه داشت، مقاومت اسلامی فلسطین توانست با استفاده از موشک‌های پیشرفته‌تر، حتی بخشی از خواسته‌های خود را به رژیم صهیونیستی تحمیل کند و کار را به جایی برساند که صهیونیست‌ها برای حصول توافق آتش‌بس بیش از فلسطینیان که تحت وحشیانه‌ترین حملات قرار داشتند، عجله به خرج دهند. در چنین شرایطی، جا دارد نوع «معادله قدرت» در خاورمیانه پس از جنگ 8 روزه غزه مورد مداقه قرار گیرد. در این مقال، معادله احتمالی آینده قدرت در خاورمیانه پس از جنگ 8 روزه، از سه بعد «قدرت نظامی»، «افکار عمومی» و «امنیت» مورد بررسی قرار می‌گیرد. * معادله نظامی قدرت پس از جنگ 8 روزه غزه ارتش رژیم صهیونیستی بالاخص از سال 1967 به بعد خود را به عنوان ارتش شکست‌ناپذیر خاورمیانه معرفی کرده بود. صهیونیست‌ها علاوه بر امکانات متعارف تسلیحاتی، دارای 200 تا 400 کلاهک هسته‌ای هم هستند که توان نظامی آنها را در حد ایجاد وحشت‌ یک‌جانبه بالا می‌برد. ارتش‌های عربی همواره می‌خواستند با این ارتش کلاسیک قدرت‌مند به‌صورت کلاسیک مقابله کنند و به همین‌خاطر توان لازم را در مقابله با صهیونیست‌ها نمی‌یافتند اما استفاده از پاشنه آشیل صهیونیست‌ها که در خطر قرار گرفتن شهرهای صهیونیست‌نشین بود، توانست تمام این موازنه را تغییر دهد. این کاری بود که ابتدا حزب‌الله لبنان در جنگ 33 روزه انجام داد و مقاومت فلسطین نیز پی آن را گرفت. برای تبیین بیشتر این موضوع، باید به این نکته توجه کرد که صهیونیست‌ها یهودیان را از اقصی‌نقاط جهان برای به‌دست آوردن امکانات بیشتر و زندگی مرفه به «ارض موعود» آورده بودند. از بین بردن امنیت این مناطق مسکونی، به راحتی توانست همه‌چیز را برای صهیونیست‌ها تغییر دهد. جنگ 8 روزه غزه اوج توان‌مندی مقاومت را در به‌کار گرفتن تاکتیک‌های جنگ نامتقارن نشان داد. به عبارت بهتر، اکنون اسرائیل دیگر نمی‌تواند با خیال راحت از ابزار نظامی خود استفاده کند. سیستم پدافندی گنبد آهنین که هر سامانه آن 50 میلیون دلار و هر موشک آن 60 هزار دلار هزینه دربر دارد، تنها توانست یک‌سوم از موشک‌های کوچک مقاومت اسلامی را مهار کند. بیهوده نیست که اوباما از پرداخت پول بیشتر به اسرائیل برای سرمایه‌گذاری در گنبد پر خلل و فرج آهنینش خبر می‌دهد! به این ترتیب، اسرائیل دیگر در عرصه نظامی دارای دست برتر در خاورمیانه نیست و این یعنی تغییر موازنه قوا به نفع مقاومت اسلامی در خاورمیانه. معادله جدید قدرت در خاورمیانه به اسرائیل هشدار می‌دهد که هر تحرک نظامی علیه کشورهای اسلامی بالاخص مردم فلسطین، دارای هزینه‌ای سنگین است، پس ماجراجویی از این پس چندان مقرون به صرفه نخواهد بود. * افکار عمومی منطقه و جهان پس از جنگ 8 روزه غزه حتی پیش از ترور «احمد الجعبری» از فرماندهان گردانهای القسام و آغازجنگ 8 روزه اسرائیل علیه ملت فلسطین، خاورمیانه تحت تاثیر انقلاب‌های عربی به یک دیدگاه جدید در خصوص اسرائیل دست یافته بود که سال‌ها همچون «آتش زیرخاکستر» بود. اندیشه‌های گروه‌های اسلام‌گرا در کشورهای انقلابی، توانست نفرت عمومی از اسرائیل را در منطقه بیش از هر زمان دیگری به منصه ظهور رساند. در جریان همین جنگ 8 روزه، اگرچه موضع دولت مصر قابل انتقاد است اما قابل قیاس با موضعی که دولت مبارک در جریان جنگ 22 روزه اتخاذ کرده بود، نیست. مبارک اجازه نمی‌داد گذرگاه رفح حتی برای انتقال مجروحان، دارو و مواد غذایی بازگشایی شود اما دولت مرسی چنین عمل نکرد و سعی کرد از مقاومت حمایت لفظی به عمل آورد. دولت مصر همچنین نقش زیادی را در توافق آتش‌بس بین اسرائیل و فلسطینیان برعهده گرفت. با این حال، معادله جدید افکار عمومی را بیش از هرجای دیگر باید در «شبکه‌های اجتماعی» جست. شبکه خبری روسی راشاتودی به این ماجرا با دقت نسبتا زیادی پرداخته و از همان روزهای اول جنگ 8 روزه، آن را پایش و گزارش کرده است. بنابر گزارش راشاتودی، جنگ غزه تنها در نوار غزه و فلسطین اشغالی جریان نداشت بلکه به‌صورت آنلاین هم پیگیری می‌شد و این جنگ، اولین جنگی بود که به «شبکه اجتماعی توئیتر» هم کشیده شد. ارائه متقابل اخبار جنگ از سوی مقاومت اسلامی و ارتش صهیونیستی به جنگی در عرصه «روزنامه‌نگاری مدنی» (Civil Journalism) تبدیل شده بود. علی‌رغم آنکه در عرصه سایبری نیز صهیونیست‌ها همچون صحنه نبرد فیزیکی از امکانات بیشتری برخوردار بودند، آمارها از اقبال عمومی بیشتر به مطالبی حکایت داشت که مقاومت اسلامی در شبکه توئیتر منتشر می‌کرد. برچسب «غزه در آتش»، 10 برابر برچسب «اسرائیل در آتش» مخاطب پیدا کرد و برچسب «برای غزه دعا کنید»، 20 برابر برچسب «برای اسرائیل دعا کنید» طرفدار داشت. نباید از یاد برد که رسانه‌های جریان غالب چون همیشه در جریان جنگ 8 روزه نیز در جبهه اسرائیل قرار گرفتند و با این وجود بود که فلسطینیان افکار عمومی را در شبکه‌های اجتماعی از آن خود کردند. شبکه‌های اجتماعی فضایی مناسب فراهم آوردند تا مردم فلسطین مظلومیت خود را به جهان نشان دهند و جهانیان تصاویر قربانیان فلسطینی را در این شبکه‌ها مستقیما از گروه‌های فلسطینی و نه از طریق واسطه‌ها دریافت کردند. حمایت از مردم فلسطین در برابر تجاوز رژیم صهیونیستی تنها به شبکه‌های اجتماعی محدود نشد و به خیابان‌های بسیاری از کشورهای منطقه و حتی کشورهای اروپایی و آمریکایی کشیده شد. البته در همین شرایط، تظاهرات به نفع اسرائیل نیز بعضا در همان محل برگزار می‌شد اما اقبال مردم به حمایت از فلسطین پررنگ‌تر از حمایت از اسرائیل بود. به این ترتیب، افکار عمومی به عنوان یک مولفه دیگر تعیین‌کننده معادله قدرت، علی‌رغم حمایت رسانه‌های جریان غالب از اسرائیل، علیه این رژیم تغییر کرده است. بنابراین، ماجراجویی صهیونیست‌ها نه‌تنها در صحنه نظامی، بلکه در صحنه جلب افکار عمومی نیز برای این رژیم پرهزینه است و پرهزینه خواهد بود. * امنیت اسرائیل و فلسطینیان پس از جنگ 8 روزه امنیت برای مردم فلسطین و شهرک نشینان صهیونیست دو امر کاملا متفاوت است. در حالی که ملت فلسطین در بسیاری از امور دچار محرومیت است و بسیاری از شهروندان فلسطینی چیزی برای از دست دادن ندارند، نظام سرمایه‌داری شهرک‌نشینان صهیونیست را به‌خوبی پروار کرده است. امنیت برای مردم فلسطین بیش از هرچیز جنبه عینی دارد و این در حالی است که امنیت صهیونیست‌ها پدیده‌ای بیشتر ذهنی است. در واقع، «اندیشه تهدید» برای جامعه صهیونیستی «خود تهدید» است. هراس در این جامعه، عامل «فروپاشی اجتماعی» است؛ حال آنکه فلسطینی‌ها دهه‌هاست که به هراس و محرومیت عادت کرده‌اند. بنابراین، رسانه‌های صهیونیستی و بعضا مراجع امنیتی رژیم اشغالگر، آن‌گونه که «مکتب امنیتی کپنهاگ» تبیین کرده است، گاه در مقام یک «کنشگر امنیت‌ساز»، مسائلی را که تا پیش از این امنیتی نبوده‌اند، به راحتی می‌توانند امنیتی کنند. صهیونیست‌ها در خصوص برنامه هسته‌ای ایران این کار را کرده‌اند. اما این بعد از جامعه صهیونیستی مضرات جدی برای صهیونیست‌ها در پی دارد. وقتی اسرائیل با یک تهدید واقعی نظیر موشک‌های مقاومت مواجه می‌شود، واکنش ذهنی گسترده به این پدیده بیش از تلفات عینی تاثیر خود را برجای می‌گذارد. موشک‌های مقاومت در جنگ 8 روزه جان تعداد زیادی از صهیونیست‌ها را نگرفت اما در حد یک فاجعه بزرگ واکنش روانی از پی خود داشت. ذهنیت جامعه اسرائیل پس از جنگ‌های 33 روزه، 22 روزه و 8 روزه به‌شدت امنیتی‌تر شده است و تفکرات راست‌گرایانه دولت نتانیاهو نیز به این مشکل دامن می‌زند. به این ترتیب، معادله امنیتی به‌طور کامل بر ضد صهیونیست‌ها تغییر کرده است و این واقعیت نیز در فرمول کلی موازنه قدرت منطقه، به نفع اسرائیل نیست. اسرائیل، رژیمی است که همواره از بقای خود نگران است؛ چرا که نه‌تنها در مرزهای جعلی شکل گرفته است، بلکه جمعیت آن نیز عموما مهاجر و غیربومی هستند. بسیاری از صهیونیست‌ها دو ملیت دارند و اگر احساس خطر کنند، ممکن است گزینه بازگشت به سرزمین مادری خود را بررسی کنند. بر این اساس، نه‌تنها بقای سیاسی که بقای اجتماعی رژیم صهیونیستی در خطر است و امنیت ذهنی شهروندان این رژیم، از اهمیت به‌سزایی برای بغرنج نشدن شرایط برخوردار است. با این وصف، موازنه امنیتی نیز پس از جنگ 8 روزه غزه، به ضرر اسرائیل تغییر کرده و احتمال دارد اوضاع برای این رژیم بدتر هم بشود. * معادله قدرت جدید و قابلیت ماجراجویی اسرائیل پس از جنگ 8 روزه، اسرائیل در شرایطی که از قدرت سخت‌افزاری مناسبی بر ادامه ماجراجویی‌های گذشته خود است، از نظر نرم‌افزاری تا حدود زیادی قابلیت ماجراجویی را از دست داده است. افکار عمومی جامعه صهیونیستی از خود می‌پرسد که در شرایطی که این رژیم از پس حماس و موشک‌های نه‌چندان پیشرفته‌اش برنیامده، با کدام جرات از حمله نظامی به ایران سخن می‌گوید؟ از سوی دیگر، به نظر می‌رسد معادله جدید قدرت در میدان اختلافات بین اوباما و نتانیاهو به‌نفع اوباما تمام شده است. اثبات ناتوانی‌های اسرائیل بیش از هرچیز این رژیم را به متحد راهبردی خود متکی خواهد کرد و اوباما فرصت خوبی برای تسویه حساب شخصی با نتانیاهو به‌دست آورده است. نتانیاهو در جریان انتخابات نوامبر، سعی زیادی برای مخفی کردن حمایتش از رقیب اوباما به عمل نیاورد اما علی‌رغم این حمایت، اوباما با اختلاف قابل توجهی در انتخابات پیروز شد و نتانیاهو را مجبور کرد تا چهار سال دیگر تحملش کند. اکنون نتانیاهو یک برگه مهم دیگر را در برابر اوباما از دست داده است. نه‌تنها اوباما بلکه افکار عمومی جهان به‌خوبی می‌دانند که اسرائیل به‌تنهایی قادر به دفاع از خود نیست. نتانیاهو که تا‌چندی پیش درخصوص توان رژیمش در دفاع از خود عربده می‌کشید، اکنون به کودکی خردسال شبیه شده که برای راه رفتن به کمک نیاز دارد و طبعا تمام عربده‌هایش به جیغ‌های کودکانه تعبیر خواهند شد.

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت