شهیداحمدیروشن ازکجاهاپیشنهادداشت؟
توی جلسه اگر حس میکرد راه درست دارد کج میشود، رگ گردنی میشد. آستینهایش را بالا میزد و میگفت: «تماشا کنید! این پوست و استخوان مال طبقه سوم جامعه است. لای پر قو بزرگ نشدهام. درد را هم میفهمم. نمیگذارم راه مردم دور شود» یکبار هم دو تا از بچههای نطنز را ناحق اخراج کردند. آنقدر ایستاد و پا فشاری کرد تا با سلام و صلوات برشان گرداندند.
فارس: «آقا مصطفا» چند برگی از زندگی و شهادت دانشمند شهید مصطفی احمدیروشن است که در قالب مینی مال نگاشته شده و به بازروایی حوادث و رخدادهای تولد تا شهادت شهید احمدی روشن میپردازد. کتاب «آقا مصطفا» چند برگی از زندگی و شهادت دانشمند شهید مصطفی احمدی روشن به قلم احسان ترابی و مهدی نوری روانه کتابفروشیها شد. این کتاب که به بازروایی حوادث و رخدادهای تولد تا شهادت شهید احمدی روشن میپردازد در قالب مینی مال نگاشته شده است. نویسندگان کتاب در مقدمه نوشتهاند: مثل آن وقتها که هر روز شهیدی توی کوچه پس کوچهها تشییع میشد، آقا مصطفا که شهید شد حال و هوای شهر ما هم تغییر کرد. عدهای دوربین کول گرفتند و افتادند پی مستندسازی ماجرا، کسانی مجلس یادبود گرفتند. شاعرانی شعر گفتند. روزنامهنگارانی تیتر و مصاحبه تنظیم کردند. تصویرگران پوستر و بنر ساختند. ما هم شدیم قلمدار! مهم نبود که کی چه کار میکند و خوب میشود کارها یا نه! مهم این بود که هیچ کس به هیچ کس تکلیف نکرد که بنشین و یک کتاب و الخ بساز! هر کس هر کاری کرد، مثل همان سالها برای دل خودش کرد. در یکی از روایتهای کتاب آمده است: توی جلسه اگر حس میکرد راه درست دارد کج میشود، رگ گردنی میشد. آستینهایش را بالا میزد و میگفت: «تماشا کنید! این پوست و استخوان مال طبقه سوم جامعه است. لای پر قو بزرگ نشدهام. درد را هم میفهمم. نمیگذارم راه مردم دور شود» یکبار هم دو تا از بچههای نطنز را ناحق اخراج کردند. آنقدر ایستاد و پا فشاری کرد تا با سلام و صلوات برشان گرداندند. در بخش دیگری از این کتاب میخوانیم: گفتند بیا رئیس ایران خودرو باش! گفت: نه! گفتند توی وزارت نفت پست بگیر! گفت: نه! همین صنعت هستهای ماندن میخواهد. زرنگ بود مصطفا. بوهایی شنیده بود. نرفت و رسید! کتاب «آقا مصطفا» از سوی انتشارات یاران شاهد با شمارگان 3000 نسخه و به قیمت 2000 تومان راهی بازار نشر شده است.
دیدگاه تان را بنویسید