جهاد مقدس موسی بن جعفر علیهالسلام
امام موسىبنجعفر (علیهالسّلام) نیز همهى زندگى خود را وقف این جهاد مقدس ساخته بود؛ درس و تعلیم و فقه و حدیث و تقیه و تربیتش در این جهت بود. البته، زمان او ویژگیهاى خود را داشت؛ پس جهاد او نیز به تناسب زمان مختصاتى مىیافت؛ عیناً مانند دیگر ائمهى هشتگانه، از زمان امام سجاد (علیهالسّلام) تا امام عسکرى (علیهالسّلام) که هر یک یا هر چند نفر، مختصاتى در زمان و به تبع آن، در جهادِ خود داشتند و مجموعاً زندگى آنان، دورهى چهارم از زندگى دویستوپنجاه ساله را تشکیل مىدهد که خود نیز به مرحلههایى تقسیم مىگردد.
رهبر معظم انقلاب در سال ۱۳۶۸ در پیامی به سومین کنگرهٔ امام رضا (ع) گفته بودند: «اینجانب، عازم و آرزومند شرکتى فعال در این مجمع و عرض ارادتى خاضعانه به مقام والاى حضرت علىبن موسىالرضا (علیهوعلىابیهالمطهّرالمظلوم الافالسّلام) بودم و چون طبعاً از چنین توفیقى محروم شدهام، بدین مختصر کوشیدم خود را در سلک شما خدمتگزاران به معارف اهلبیت (علیهمالسّلام) در این مجمع قرار دهم.» «این مختصر» یا پیام، حرفهای نو داشت و به حیات ائمه علیهمالسلام مثل حیات ممتد یک انسان ۲۵۰ ساله نگاه میکرد؛ سؤالهایی را جواب میداد و افقهایی را هم برای پژوهشگران باز میکرد. شاید هنوز بعد از این همه سال کار جامع و شایستهای در زمینههایی که مقام معظم رهبری آن روز مطرح کردند انجام نشده باشد. این پیام دوران امامت موسیبنجعفر علیهالسلام را مرکز توجه خود قرار داده و بازخوانی آن در سالروز میلاد این امام همام درس آموز است. پیام به سومین کنگرهى جهانى حضرت امام رضا (ع) بسماللَّهالرّحمنالرّحیم خداوند را با همهى وجود سپاسگزارم که بار دیگر مجمعى از اندیشمندان و صاحبنظران به بحث و فحص در تاریخ مظلوم حیات اهلبیت (علیهمالسّلام) قیام کرده و مقطعى از زندگینامهى مشعشعِ دویستوپنجاه سالهى ائمهى هدى و مُثُل عُلیا را مطمح انظار کاوشگرانهى محققان و دانشمندان ساخته است. این مقطع سىوپنج ساله (از ۱۴۸ تا ۱۸۳ هجرى) یعنى دوران امامت حضرت ابىالحسن موسىبن جعفر (علیهماالسّلام) یکى از مهمترین مقاطع زندگینامهى ائمه (علیهمالسّلام) است. دو تن مقتدرترین سلاطین بنى عباس - منصور و هارون - و دو تن از جبّارترین آنان - مهدى و هادى - در آن حکومت مىکردند. بسى از قیامها و شورشها و شورشگرها در خراسان، در افریقیه، در جزیرهى موصل، در دیلمان و جرجان، در شام، در نصیبین، در مصر، در آذربایجان و ارمنستان و در اقطارى دیگر، سرکوب و منقاد گردیده و در ناحیهى شرق و غرب و شمال قلمرو وسیع اسلامى، فتوحات تازه و غنایم و اموال وافر، بر قدرت و استحکام تخت عباسیان افزوده بود. جریانهاى فکرى و عقیدتى در این دوران، برخى به اوج رسیده و برخىزاده شده و فضاى ذهنى را از تعارضات، انباشته و حربهیى در دست قدرتمداران و آفتى در هوشیارى اسلامى و سیاسى مردم گشته و میدان را بر عَلَمدارانِ صحنهى معارف اصیل اسلامى و صاحبان دعوت علوى، تنگ و دشوار ساخته بود. شعر و هنر، فقه و حدیث و حتّى زهد و ورع، در خدمت ارباب قدرت درآمده و مکمل ابزار زر و زور آنان گشته بود. در این دوران، دیگر نه مانند اواخر دوران بنىامیه و نه همچون دهسالهى اول دوران بنىعباس و نه شبیه دوران پس از مرگ هارون که در هر یک، حکومت مسلط وقت، به نحوى تهدید مىشد؛ تهدیدى جدى دستگاه خلافت را نمىلرزاند و خلیفه را از جریان عمیق و مستمر دعوت اهل بیت (علیهمالسّلام) غافل نمىساخت. در این دوران، تنها چیزى که مىتوانست مبارزه و حرکت فکرى و سیاسى اهل بیت (علیهمالسّلام) و یاران صدیق آنان را مجال رشد و استمرار بخشد، تلاش خستگىناپذیر و جهاد خطیر آن بزرگواران بود و توسل به شیوهى الهى «تقیه». و بدین ترتیب است که عظمت حیرتآور و دهشتانگیز جهاد حضرتموسىبنجعفر (علیهوعلىابائهالتحیّةوالسّلام) آشکار مىگردد. باید عرض کنم که کاوشگران تاریخ اسلام، آنگاه که به فحص و شرح زندگى امام موسىبن جعفر (علیهماالسّلام) پرداختهاند، سهم شایستهیى از توجه و تفطن را که باید به حادثهى عظیم و بىنظیر «حبس طویلالمدّة» ى این امام هُمام اختصاص مىیافت، بدان اختصاص نداده و در نتیجه از جهاد خطیر آن بزرگوار غافل ماندهاند. در زندگینامهى آن امام عالىمقام، سخن از حوادث گوناگون و بىارتباط با یکدیگر و تأکید بر مقام علمى و معنوى و قدسى آن سلالهى پیامبر (صلّىاللَّهعلیه والهوسلّم) و نقل قضایاى خاندان و اصحاب و شاگردان و مباحثات علمى و کلامى و امثال آن، بدون توجه به خط جهاد مستمرى که همهى عمر سىوپنج سالهى امامت آن بزرگوار را فراگرفته بوده است، ناقص و ناتمام مىماند. تشریح و تبیین این خط است که همهى اجزاى این زندگى پرفیض را به یکدیگر مرتبط مىسازد و تصویرى واضح و متکامل و جهتدار که در آن هر پدیدهیى و هر حادثهیى و هر حرکتى، داراى معنایى است، ارایه مىکند. چرا حضرت امام صادق (علیهالسّلام) به «مفضّل» مىفرماید: امر امامت این جوانک را فقط به اشخاص مورد وثوق بگو؟ و به «عبدالرحمن بن حجاج» به جاى تصریح به کنایه مىگوید: زره بر تن او راست آمده است؟ و به یاران نزدیک چون «صفوان جمّال» او را به علامت و نشانه معرفى مىکند؟ و چرا بالاخره در وصیتنامهى خود، نام فرزندش را به عنوان وصى پس از نام چهار تن دیگر مىآورد که نخستین آنان «منصور عباسى» و سپس حاکم مدینه و سپس نام دو زن است؛ چنانکه پس از ارتحال آن حضرت، جمعى از بزرگان شیعه نمىدانند جانشین آن بزرگوار، همین جوان بیست ساله است؟ چرا در گفتگو با هارون که به او خطاب مىکند: «خلیفتان یجبى الیهما الخراج»، زبان به سخن نرم و انکارآمیز مىگشاید؛ اما ابتدائاً در خطاب به مرد زاهد نافذالکلمهیى به نام «حسنبن عبداللَّه» سخن را به معرفت امام مىکشاند و آنگاه خود را امام مفترضالطّاعة، یعنى صاحب مقامى که آن روز خلیفهى عباسى در آن متمکن بود، معرفى مىکند؟ چرا به «علىبنیقطین» که صاحبمنصب بلندپایهى دستگاه هارون و از شیفتگان امام است، عملى تقیه آمیز را فرمان مىدهد؛ اما «صفوان جمّال» را بر خدمت همان دستگاه شماتت مىکند و او را به قطع رابطه با خلیفه فرا مىخواند؟ چگونه و با چه وسیلهیى آن همه پیوند و رابطه در قلمرو گستردهى اسلام، میان دوستان و یاران خود پدید مىآورد و شبکهیى که تا چین گسترده است، مىسازد؟ چرا «منصور» و «مهدى» و «هارون» و «هادى»، هر کدام در برههیى از دوران خود، کمر به قتل و حبس و تبعید او مىبندند؟ و چرا چنان که از برخى روایات دانسته مىشود، آن حضرت در برههیى از دوران سىوپنج ساله، در اختفا بسر برده و در قراى شام یا مناطقى از طبرستان حضور یافته و از سوى خلیفهى وقت، مورد تعقیب قرار گرفته و به یاران خود سفارش کرده که اگر خلیفه دربارهى من از شما پرسید، بگویید او را نمىشناسیم و نمىدانیم کجاست؟ چرا هارون در سفر حجى، آن حضرت را در حدّ اعلى تجلیل مىکند و در سفر دیگرى دستور حبس و تبعید او را مىدهد و چرا آن حضرت در اوایل خلافت هارون که وى روش ملایمت و گذشت در پیش گرفته و علویان را از حبسها آزاد کرده بود، تعریفى از فدک مىکند که بر همهى کشور وسیع اسلامى منطبق است؛ تا آنجا که خلیفه به آن حضرت به تعریض مىگوید: پس برخیز و در جاى من بنشین؟ و چرا رفتار همان خلیفهى ملایم، پس از چند سال، چندان خشن مىشود که آن حضرت را به زندانى سخت مىافکند و پس از سالها حبس، حتّى تحمل وجود زندانى او را نیز بر خود دشوار مىیابد و او را جنایتکارانه مسموم و شهید مىکند؟ اینها و صدها حادثهى توجه برانگیز و پرمعنى و در عین حال ظاهراً بىارتباط وگاه متناقض با یکدیگر در زندگى موسىبنجعفر (علیهمالسّلام) هنگامى معنى مىشود و ربط مىیابد که ما آن رشتهى مستمرى را که از آغاز امامت آن بزرگوار تا لحظهى شهادتش ادامه داشته، مشاهده کنیم. این رشته، همان خط جهاد و مبارزهى ائمه (علیهمالسّلام) است که در تمام دوران دویستوپنجاه ساله و در شکلهاى گوناگون استمرار داشته و هدف از آن، اولاً تبیین اسلام ناب و تفسیر صحیح قرآن و ارایهى تصویرى روشن از معرفت اسلامى است و ثانیاً، تبیین مسألهى امامت و حاکمیت سیاسى در جامعهى اسلامى و ثالثاً، تلاش و کوشش براى تشکیل آنجامعه و تحقق بخشیدن به هدف پیامبر معظّم اسلام (صلّىاللَّهعلیهواله) و همهى پیامبران؛ یعنى اقامهى قسط و عدل و زدودن انداداللَّه از صحنهى حکومت و سپردن زمام ادارهى زندگى به خلفاءاللَّه و بندگان صالح خداوند. امام موسىبنجعفر (علیهالسّلام) نیز همهى زندگى خود را وقف این جهاد مقدس ساخته بود؛ درس و تعلیم و فقه و حدیث و تقیه و تربیتش در این جهت بود. البته، زمان او ویژگیهاى خود را داشت؛ پس جهاد او نیز به تناسب زمان مختصاتى مىیافت؛ عیناً مانند دیگر ائمهى هشتگانه، از زمان امام سجاد (علیهالسّلام) تا امام عسکرى (علیهالسّلام) که هر یک یا هر چند نفر، مختصاتى در زمان و به تبع آن، در جهادِ خود داشتند و مجموعاً زندگى آنان، دورهى چهارم از زندگى دویستوپنجاه ساله را تشکیل مىدهد که خود نیز به مرحلههایى تقسیم مىگردد. جاى آن است که این بحث اساسى، از این دیدگاه مورد توجه فضلا و محققان قرار گیرد و در آیینهى این دوران پرشکوه و این مجاهدت بىنظیر، راه کمال مسلمین و مخصوصاً پیروان و دوستداران اهل بیت پیامبر (صلّىاللَّهعلیهواله) آشکار گردد. بىشک مجامعى از این قبیل، فرصتهاى مغتنم و دیریابى را در اختیار پژوهندگان این حقیقت مىگذارد. در اینجا، لازم مىبینم از مدیریت اندیشمند و لایق و برجستهى آستان قدس رضوى (علیهالافالتحیّةوالثّناء) بهخاطر فراهم آوردن این مقدمهى لازم، صمیمانه تشکر کنم. اینجانب، عازم و آرزومند شرکتى فعال در این مجمع و عرض ارادتى خاضعانه به مقام والاى حضرت علىبن موسىالرضا (علیهوعلىابیهالمطهّرالمظلوم الافالسّلام) بودم و چون طبعاً از چنین توفیقى محروم شدهام، بدین مختصر کوشیدم خود را در سلک شما خدمتگزاران به معارف اهل بیت (علیهمالسّلام) در این مجمع قرار دهم. در پایان، ولادت با سعادت حضرت نبىّ اکرم (صلّىاللَّهعلیهوالهوسلّم) و میلاد مسعود حضرت ابى عبداللَّه الصادق (علیهالسّلام) را تبریک مىگویم و توفیق همهى حضار محترم را از خداوند مسألت مىکنم. هفدهم ربیعالمولود ۱۴۱۰ - سیّد على خامنهاى
دیدگاه تان را بنویسید