پارتیزان بازی به جای سیاست ورزی/ چرا اصلاح طلبان رادیکال نمیخواهند مشکلات کشور توسط جریان انقلابی حل شود؟
سعيد آجورلو، مدیر مسئول سایت فردا: اگر خانم آذر منصوری نگفته بودند که در صورت رفع نشدن تحریم ها، مجلس مقصر است باورم نمیشد "پاسخ گویی" در سیاست ورزی اصلاح طلبان جایی دارد. تا کنون گمان میکردم
سیاست ورزی اصلاح طلبانه چرخهای است از "تخریب رقیب- گرفتن رای- فرار از پاسخ گویی به مسئولیت" که بنای اصلی آن بر "مقصر انگاشتن" دیگران نهاده شده. با این سخنان خانم منصوری دریافتم که احتمالا این جریان به اینکه پاسخ گفتن هم جزو وظایف یک جریان سیاسی است، آگاه هستند؛ و احتمالا خود میدانند که رقابت انتخاباتی بعد از انتخابات تمام میشود و نمیتوان به سوالهای مردم با مدل "کمپین انتخاباتی" پاسخ گفت. متاسفانه این آگاهی از جنس "آگاهی وارونه" است و فقط در مقابل جریان رقیب کاربرد دارد. سه گانه "حرف و تحریف و تخریب" چونان شبح چنان اصلاح طلبان را تسخیر کرده که به جای "سیاست ورز" تبدیل به "چریک عملیات روانی" شده اند و به جای گلوله، کلمه شلیک میکنند. جملاتی از جنس صحبتهای خانم منصوری و البته نمونههایی پیشرفته تر، چون گفت و گوی جدید آقای محمد رضا جلایی پور که مصداق ترور کلامی جریان انقلابی است. قابل باور نیست این سخنان از زبان افرادی جاری میشود که روزگاری مدعی "آشتی ملی" بودند. بیان این هفت نکته از این جهت است سکوت مقابل تحریف جایگاه "متهم" و "شاکی" را تغییر میدهد.
۱-زمانی مرحوم هاشمی رفسنجانی در کابینه خود گفته بود؛ "شما کار سیاسی نکنید، من به اندازه همه شما کار سیاسی میکنم. " اصلاح طلبان امروز مصداق عمل وارونه به چنین توصیهای هستند. نگاه انتخاباتی و کمپینی به سیاست و اقتصاد و سیاست خارجی موجب شده که بزرگترین سرمایه اصلاحات ۲۳ سال پس از دوم خرداد نه "تساهل" و "رواداری" و "آزادی" که "تخریب رقیب" باشد؛ نوعی "زوال سیاست اصلاح طلبانه" و تقلیل یافتن در بازنمایی واقعیت به جای خود واقعیت. در فوتبال اصطلاحی هست که میگویند وقتی یک بازیکن بدن ناآمادهای دارد و پا به سن گذاشته شروع به حرف زدن میکند. این جمله درباره عملکرد اصلاح طلبان مصداق دارد؛ نسبت معکوس میان "حرف" و "کار". گرچه این تنها چاره برای پاسخ به ناکارآمدی شاید در کوتاه مدت ثمر دهد، اما در بلندمدت به زوال سیاست ورزی میانجامد. نگاه "پروژهای به سیاست" از سوی هر جناحی باشد نتیجه نامطلوبی خواهد داشت. چه چپ، چه راست. اکنون متاسفانه برجسته شدن وجه حرف و تحریف و تخریب به کاریکاتوری شدن این جناح انجامیده. زبان آنها بزرگتر از دست و پای شان شده. شاید اگر این میزان از انرژی به جای سخن گفتن و تهمت زدن مصروف کار کردن میشد نتایج بهتری داشت. در این مسیر منتقدان دانش ایدئولوژیک و " دانش فارغ از ارزش" خود به نگهبانهای زندان دانش تبدیل شده اند و افسار دانش را به هر سو که علاقهمند باشند، میکشند. گاهی مانند آقای جلایی پور برای پیش بینی پیروزی اصلاح طلبان در انتخابات مجلس یازدهم از آن بهره میگیرند و گاهی هم برای انداختن تقصیر مشارکت پایین بر گردن مردم. بدون اینکه نقش عملکرد دولت مورد حمایت اصلاحات را در پایین آمدن مشارکت تحلیل کنند. یا اگر فرصتی شد، دریابند که چرا رای آقای مجید انصاری به ۷۰ هزار نفر هم نرسید. همان گونه در انتخابات مجلس هفتم و هشتم هم به جای استفاده واقعی از دانش، "آگاهی کاذب" درست کردند. این کار یک نوع "تحریف" علم و استفاده ابزاری از آن است. علم و دانش برده سیاست و قدرت نیست. امید به اینکه سیاست ورزی از حالت پروژهای و کوتاه مدت به روند بلندمدت معطوف به بهبودی زندگی آدمیان و تدبیر امور تبدیل شود، نیازمند ورود سیاست مداران حرفهای به عرصه به جای چریکهای سیاست باز است. برای دست یابی به چنین سیاستی به شدت نیازمند سیاست ورزان ملی به جای سیاست مداران احساسی و رادیکال هستیم.
۲- به کار بردن کلیدواژه "دولت نظامی" روی دیگر هراس اصلاح طلبان رادیکال از حل مشکلات کشور بر اساس مدل مورد نظر رهبری مبتنی بر "علاج داخلی" است. این جریان سیاسی به شدت از حل مشکلات کشور با راه حلهای جهادی و انقلابی نگران است و موفقیت این راه حلها را به معنای حذف خود از سپهر سیاسی کشور قلمداد میکند و به همین واسطه تولید "آگاهی کاذب" برای آنها جنبه هویتی و حیثیتی پیدا کرده است. این عملیات روانی، واکنش تهاجمی به شکست الگوی تکنوکراتها و بوروکراتهای منفعت طلب و متکبر در اداره کشور است. سخنان آقای جلایی پور بیشتر از آنکه حاکی از نگرانی برای تحدید جمهوریت باشد هم نوعی "وارونه نمایی واقعیت" و هم نوعی "آپارتاید سیاسی" بر خلاف ادعای "دموکراسی خواهی" است. وارونه نمایی واقعیت است چرا که امکان نامزد شدن فردی که در نهادی نظامی شاغل باشد، وجود ندارد و نباید هم وجود داشته باشد و قانون وضعیت آن را مشخص کرده است؛ بنابراین محروم کردن یک مدیر یا فرد سیاسی به واسطه سابقه فعالیت نظامی، اساس کار خیلی از اصلاح طلبان در سیاست را زیر سوال میبرد. چرا که اکثر این افراد سابقه حضور در سپاه پاسداران را دارند و یا اینکه مرحوم هاشمی و آقای روحانی خود زمانی مسئولیت در جنگ تحمیلی به عهده داشته اند. همین نگرش در نهایت به نوعی انحصارطلبی و آپارتاید میانجامد و برای افرادی با سابقه نظامی ممنوعیت ایجاد میکند. آیا رواست برای فردی، چون دکترلاریجانی یا مهندس ضرغامی یا مهندس رستم قاسمی که سوابق مدیریتی فراوان دارند به واسطه همین سوابق، ممنوعیت فعالیت سیاسی ایجاد کنیم؟
بر خلاف جناب جلایی پور گمان میکنم که مساله اساسی کشور "کارآمدی" و احیای سیستم ورشکسته بوروکراتیک و افزایش سرانه درآمد ایرانیان است که به دولت مورد حمایت آقای جلایی پور نمره مناسبی در این امور تعلق نمیگیرد. ادبیات دولت نظامی تلاش برای زیر سایه بردن موضوع کارآمدی است که به تعبیری نقطه ضعف اصلاحات تلقی میشود. تلاش این جریان برای ساختن "موضوعات کاذب" و مصنوعی قطعا پروژهای انتخاباتی است و ریشه در توقعات و خواستههای عامه جامعه ندارد. البته اصلاح طلبان در این گونه موارد کم هنرمند نیستند.
بیان این نکته هم لازم است که برخی اصلاح طلبان که حل مشکلات کشور را در گروی نگاه به ظرفیتهای داخلی میدانند و خردورزانه سیاست ورزی میکنند یقینا میتوانند سهم و نقش مناسبی در روند قوی شدن ایران داشته باشند و تندروی بخشی از این طیف به معنای راندن بخش کارآمد این جریان نخواهد بود.
۳- ادبیات رادیکال آقای جلایی پور درباره عملکرد سپاه پاسداران تفاوتی با ادبیات یک اپوزیسیون جمهوری اسلامی نداشت؛ به گونهای که انگار نقد و سوال جای خود را به کینه و حسادت داده است. این حجم از خشونت کلامی از یک اصلاح طلب را من حتی در ادبیات مارکسیستهای جوان هم کمتر دیده ام چه برسد به فردی که خود را عضو خانواده جمهوری اسلامی میداند. اینکه ایشان گمان کرده اند با حفظ حرمت رهبری قادرند، میراث ایشان را به چالش بکشند، نشان میدهد او اندک هوشی برای مخاطب قائل نشده است. قصد تکرار این جملات را ندارم که خود کمک به گسترش حملات ناجوانمردانه ایشان است. اما خوب بود حالا که تمام تقصیرهای جناح شان را در اداره کشور به گردن سپاه انداختند، از موفقیتهای این نهاد در صنایع موشکی و هوا-فضا و قدرت منطقهای ایران و نقش این نهاد در سازندگی و عمران کشور هم سخن میگفتند. شنیده بودم حب و بغض، چشم و گوش را میبندد، ولی ندیده بودم که شنیدن کی بود مانند دیدن؟
همان گونه که با دستگیری یا خلع لباس شدن یک روحانی و یک پزشک و مهندس نمیتوان حکم به فساد هم صنفان داد، باید در تعمیم دادن و حکم کلی دادن و قیاس گرفتن حذر کرد و کمی خویشتندار بود. اگر از زندانی شدن برادر و فرزند رییس جمهور وقت و اسبق به جرم فساد بتوان نتیجه فساد خود رییس جمهور را مستفاد کرد از تخلف یک نظامی هم میتوان فساد همه نظامیان را نتیجه گرفت. بهتر بود ایشان به جای متهم کردن یک سیستم به فساد، به هوشیاری سیستم در برخورد به موقع هم سخن میگفت. با اینکه حتما حکم کلی ایشان درباره نهادهای اقتصادی نیروهای مسلح حتما با واقعیت فاصله فراوان دارد و شاید لازم باشد از جانب نهادهای مسئول درباره واقعیت این فعالیتها سخن گفته شود، این سوال را برای زمانی که آقای جلایی پور دور از هیجان سیاسی و عملیات روانی فرصتی برای پاسخ گفتن با منطق را داشته باشد، طرح میکنم؛ اگر امروز تعدادی از بانکها بدهکارند یا دو کمپانی اصلی خودروسازی در شرایط نامناسب اقتصادی قرار دارند و بسیاری از شرکتهای دولتی ضررده هستند، میتوان چنین حکم داد که تمام نظام بوروکراتیک و مدیریتی کشور فاسد است؟ سیستمی که حداقل برای سه دهه تحت مدیریت اجرایی دوستان ایشان بوده است.
۴- برجسته شدن ادبیات " ایران قوی" در سخنان رهبر انقلاب را باید واکنشی به ذهنیت استعمارزده برخی از جریانهای سیاسی دانست. این ذهنیت موجب رویکردی خوش بینانه در سطح سیاسی و اجتماعی شد و روند قوی شدن کشور را دچار دست اندازهایی کرد و پیغام نادرستی برای غرب صادر شد. نباید فراموش کنیم که برخی تجدیدنظرطلبان چگونه با سیاست شهید سلیمانی در مبارزه با داعش مقابله میکردند و از "مذاکره" با تروریستها به جای مبارزه با آنها سخن میگفتند. اگر قرار بود حاج قاسم مانند آنها ساده دل باشد اکنون داعش همسایه ایران میشد یا ایران حداقل چیزی شبیه سوریه و لیبی بود. روایت مبتنی بر تحریف اساتیدی مثل جلایی پور، اما اکنون ترور شهید سلیمانی و شهید فخری زاده را به صورت طلبکارانه ناشی از ضعف بخش نظامی میداند. حال آنکه بد نبود ایشان به تاثیر پیام ضعف در مقابل زیاده خواهی دشمن که موجب ادراک سازی برای غرب شد هم سخن میگفتند. در تناقض این جریان همین بس که با سیاست ایران در سوریه مقابل گروههای تکفیری مخالف بودند و حال گله میکنند که چرا امنیت در کشور برقرار نیست؟ تاریخ ده سال گذشته نشان میدهد که سیستمهای امنیتی و نظامی باید توصیههای اصلاح طلبان رادیکال را بشنوند و دقیقا عکس آن عمل کنند. متاسفانه سالها پس از استعمار همچنان اذهان استعمارزدهای وجود دارند که این چنین دست انداز و سرعت گیر مقابل پیشروی و قوی شدن ایران قرار داده اند. مدیران بی تدبیر و تنبلی که "کارشان"، حرف زدن و تخریب "کار" دیگران است و روشنفکرانی که بر این بی تدبیری و ضعف، جامعه عقلانیت و تدبیر میپوشانند. مشکل اصلی کشور نگرش و کارکرد مدیران بی تدبیر و تنبل و بی عرضهای است که به اندازه کار نکردن شان، منافع شخصی شان را تامین کرده اند و با لابی بازی، منفعت خود را بر منفعت ملت ترجیح داده اند و آخر سر هم طلبکار کشور شده اند. خوشبختانه تاریخ نویسان منصفی وجود داشته اند که از "شاه سلطان حسین" و "فتحعلی شاه" قهرمان نساخته باشند و عاقبت بی عرضگی آنها را روایت کرده باشند. این هم از بخت ماست وگرنه از "پارتیزانهای سیاسی" برمی آمد که از "ترکمانچای" هم حماسه بسازند.
۵- گمان میکردم که استاد دانشگاهی، چون آقای جلایی پور درک کرده باشند که حفظ دولت ضعیف حسن روحانی از سال ۹۷ تا کنون در راستای حفظ جمهوریت نظام بوده است. گرچه قانون اساسی راه برکناری رییس جمهور را باز گذاشته، اما حتما ضررهای برکناری رییس جمهوری با ۲۴ میلیون رای بیشتر از فوایدش است. حتی بیشتر از سه سال تحمل این دولت. چه بسا که چنین اقدامی زبانهای متورم را برای دشنام دادن باز میکند و جایگزین پاهای نشسته روی صندلی میشود. این اعتقاد البته باعث نمیشود که در مقابل این حجم از بی دولتی و آنارشی و بی نظمی سکوت کنیم. اگر ایشان ودوستان هم جناحی شان چشم روی دلار ۴۲۰۰ تومانی میبندند و نقش وزارت خارجه و دولت را در ماجرای قفقاز انکار میکنند، اما فراموش نکنیم هیچ دولتی به اندازه دولت مورد حمایت اصلاحات نتوانسته اقتصاد ایرانیان را " سرکوب " کند. پس اگر قرار به "سرکوب گر" دانستن یک دولت باشد آن دولت مورد حمایت اصلاح طلبان است که درآمد سرانه ایرانیان را بیش از ۵۰ درصد در مقیاس ارزی کاهش داده است. منطقی است که مردم را به جای ترساندن از یک "سرکوب خیالی" با یک "سرکوب واقعی" آشنا کنید؛ سرکوب تولید، سرکوب کسب و کار، سرکوب معیشت و در یک کلمه سرکوب امید. جالب است که در ادامه تحریفها در کلام ایشان هم جای حافظ جمهوریت عوض میشود هم جای سرکوب گر. امیدوارم این تعهد به جمهوریت نظام حداقل اگر برای اصلاح طلبان رادیکال آموزنده نیست، نیروهای اجتماعی را با واقعیت این جریان آشنا کند.
۶- بزرگترین ضربه اصلاح طلبان تندرو چه در مشروطه و چه پس از دوم خرداد، ضربهای بوده که به دموکراسی و مردم سالاری وارد کردند. از مشروطه که بگذریم زمان زیادی از روزهایی که در روزنامههای آقای جلایی پور و دوستانش " خون به خون شستن محال آمد، محال" و "عالیجناب خاکستری" و " کربلا انتقام بدر بود" نگذشته. هنوز ما جوانان آن دوره به خاطر داریم که ابراهیم اصغرزاده در پارک لاله چگونه فریاد میزد؛ " حتی علیه خدا هم میتوان تظاهرات کرد" و خوشبختانه هنوز آن قدر فراموشکار نشده ایم که پروژه "ملکه انگلیس سازی" آقای حجاریان از ولایت فقیه را از خاطر برده باشیم؛ و هنوز به خاطر داریم که آقای خاتمی در دانشگاه تهران خطاب به بدنه رادیکال اصلاحات چگونه روی ترش کرد. آنچه در بیان حجاریان و تاج زاده و جلایی پور میآید این پیام را میدهد که این تندروی را گویا پایانی نیست حتی اگر دموکراسی و آزادی و توسعه هم قربانی این تندروی و رادیکالیسم و انحصارطلبی شوند.
۷- برخی اصلاح طلبان با پذیرش این واقعیت که حمایت از دولت روحانی، آنها را در جامعه بی اعتبار کرده، مبارزه میکنند. در حالی که پذیرفتن واقعیت راهی برای بهره بردن از عنصر زمان به جای ضرر بردن از آن است؛ مثل بیماری که هر قدر زودتر از بیماری خود باخبر شود، فرصت بیشتری برای درمان دارد. اینکه اصلاح طلبان به جای پذیرش واقعیت راه تحریف آن یا پرخاش به حاکمیت یا رقیب را انتخاب میکنند فقط زمان را ازآنها میگیرد. مصاحبه جلایی پور و ادبیات تاج زاده بخشی از همین پرخاش و فرار از واقعیت است. اکنون که اصلاح طلبان پس از توشه نگرفتن از تحریم انتخابات به سوی مکانیسم اجماعی جدید حرکت میکنند، خوب است که یک بار برای همیشه به جای چریک بازی و سخن گفتن در رسانه، میان مسئولیت و قدرت رییس جمهور توازن برقرار کنند و پس از محاسبه با خودشان، از نامزدشان تا پایان دوره حمایت کنند و پاسخگوی عملکردش باشند. شکاف میان اختیارات رییس جمهور و پاسخ گویی نباید به اندازهای باشد که حضور اصلاح طلبان در فرآیند انتخابات را از نظر بدنه حامی و عامه مردم بی معنا کند؛ چرا که یا ادعای نداشتن قدرت کذب است یا دعوت به مشارکت، غیرصادقانه.
منبع: خبرگزاری تسنیم
دیدگاه تان را بنویسید