سرویس سبک زندگی فردا؛ مریم کمالینژاد: «برویم سر اصل مطلب» این جمله معروف پس از صحبت از وضع آب و هوا، مسائل اقتصادی و سیاسی خاورمیانه و اوضاع متشنج جهان، مثل یک نسیم خنک در دل تابستان گرم است که اذهان مدعوین را از حواشی به سمت «اصل» متوجه میکند. آنچه بعد از این جمله میآید معمولا برای عروس و داماد مهمتر است و آن اینکه: «بهتر است دختر و پسر با هم صحبت کنند و سنگاشون رو وا بکنن»
بله؛ هر خواستگاریای بالاخره به صحبت دختر خانم و آقا پسر خواهد رسید و زوج جوان باید برای آشنایی بیشتر و یک تصمیم بسیار مهم و سرنوشت ساز با هم صحبت کنند. اما کم ندیدهایم که در اثر بیتجربگی یا کمرویی، اضطراب و استرس و... طرفین در کل زمانی که در اختیارشان گذاشته شده، سکوت میکنند و نمیدانند چه بپرسند و چه بگویند یا درباره نکاتی که اگر نگوییم اهمیتی ندارند، حداقل درجه اهمیتشان بسیار کم است، حرف میزنند. ما در یک سلسله یادداشت دنبالهدار به سوالاتی که باید در جلسه خواستگاری پرسید، میپردازیم و گفتنیها و نگفتنیها را عنوان خواهیم کرد، اما به عنوان مقدمه، نکاتی را درباره برگزاری جلسه خواستگاری مرور میکنیم.
خانه، امنترین و منطقیترین گزینه در اولین قدم باید درباره مسئلهای بگوییم که گویا دارد تبدیل به یک امر رایج میشود و آن هم قرار گذاشتن در کافیشاپ و رستوران و... جهت خواستگاری است. ما نمیخواهیم یک حکم کلی صادر کنیم و بگوییم هرگز در کافیشاپ و رستوران و محل کار و... از کسی خواستگاری نکنید یا نگذارید ازتان خواستگاری کنند، اما پیشنهادمان این است که جلسه خواستگاری را در خانه برگزار کنید و این بهترین گزینه است.
در واقع ما میگوییم خواستگاری سنتی و آشنایی اولیه با خانوادهٔ فرد، قبل از ورود به رابطه و درگیری در عواطف و احساساتی که راه را بر منطق میبندد، مطمئنتر است. قرار گرفتن در فضای خانه و خانواده، فینفسه بسیاری از نکات را برای شما روشن میکند، قبل از اینکه لازم باشد حتی سوالی بپرسید. نوع لباس پوشیدن، نوع رفتار و گفتار خانواده، ارتباط و احترام بین اعضاء، چیدمان و دکوراسیون خانه و... حدود فرهنگ غالب خانوادگی را به شما میگوید. هرگز با خودتان نگویید: «من میخوام با خودش زندگی کنم، به خانوادش چیکار دارم؟» این جمله را معمولا افرادی میگویند که در یک بنبست عاطفیگیر کردهاند، عقلشان تفاوتهای خانوادگی و فرهنگی را ردیف میکند، اما دلشان دنبال یک راه برونرفت از مشکل میگردد. حتی اگر بر فرض محال، شما هرگز با خانوادهٔ طرف مقابل روبهرو نشوید، باز هم قرار است نمایندهای از آن خانواده و فرهنگ را به عنوان همسر کنار خود داشته باشید، پس منطقی باشید.
پیوند قلبها یا پیوند عقلها بالاخره ازدواج یعنی پیوند قلبها یا پیوند عقلها، اگر ازدواج پیوند قلبهاست پس چرا همهی کارشناسان و مشاوران به نقش عقل در پروسه انتخاب، اصرار دارند؟ چرا میگویند قبل از اینکه عاشق شوید، عاقل شوید. راستش ازدواج همان پیوند قلب است، یعنی شما در نهایت باید کاری را کنید که دلتان بهتان میگوید؛ هرگز با کسی که قلبتان نمیپذیردش ازدواج نکنید. این همان به دل نشستن است. اما عجول هم نباشید. نه از همان اول بگویید: «من راضی نیستم، به دلم ننشست» و نه خیلی فوری اعلام کنید: «این همونیه که من میخوام» اجازه دهید عقل، به کمک قلب بیاید، بررسی کند، بشناساند، آگاهی بدهد و قلب با توجه به خروجیهای عقل تصمیم نهایی را بگیرد. چه بسا که بعد از شناخت صفات خوب و شباهتهای فرهنگی و... همدلیهایی ایجاد شود و دلتان هم راه بیاید. هرگز نمیتوانید منکر این نکته شوید که بسیاری از محبتها و دوستیهای ما ناشی از شناخت است. بالعکس این نکته هم محتمل است، اینکه کسی را که در نگاه اول گمان کردید همین است و دیگر هیچ، با شناخت تفاوتها و خصلتهایی که به با روحیه شما جور نیست، محبت اولیهتان هم رنگ ببازد. فراموش نکنید
که اگر دلدادگی شما را عقل و شناختتان تأیید نکند، راه به ترکستان خواهید برد.
خودشناسی خودشناسی را جدی بگیرید. اگر تا به حال خیلی جدی به این مسئله نپرداختهاید و گمان میکنید خودشناسی همین چهار جملهٔ کوتاهی است که درباره خودتان میتوانید بگویید، سخت در اشتباه هستید. شما تا ابعاد وجودی، عقلی، عاطفی و... خودتان را خیلی خوب نشناسید، تا بالا و پایین شخصیتتان را از حفظ نباشید، نمیتوانید تصمیم بگیرید که چه کسی برای ازدواج با شما مناسب است. گاهی لازم است برای خودشناسی به مشاور و روانشناس هم مراجعه کنید، مشورت کنید، تستهای مختلف را انجام دهید. بنابراین قبل از اینکه فردی دیگر را درگیر یک رابطهٔ بیسرانجام کنید، یا دست کسی را بگیرید و به او قول دهید که تا پایان با او خواهید ماند، خودتان را بشناسید.
واقعیت را ببین واقع بین باشید. در عصری که رسانه و تکنولوژی تا این حد بر زندگی شخصی و حتی ذهنیت، تصورات و عواطف ما مسلط شده است، واقع بین بودن امر حیاتی است. زندگی با آنچه که در سریال و فیلمها میبینید متفاوت است. آدمها از آنچه در وبلاگهایشان میخوانید و در اتاقکهای دربستهٔ کانالهای تلگرامی و صفحههای چت میبینید، زمین تا آسمان فرق دارند. روابط واقعی بین آدمها با آن روابطی که در رمانها و فیلمها به تصویر کشیده میشود، بسیار فرق دارد. اولین جملهای که به خودتان میگویید این است که انسانها و روابطشان پیچیدهتر از آن هستند که در یک رمان، سریال، فیلم، وبلاگ و ... جا شوند.
در یادداشتهای بعدی درباره این موضوع بیشتر برایتان خواهیم گفت.
دیدگاه تان را بنویسید