سرویس سبکزندگی فردا؛ محمدرضا جوانآراسته: تاریخ همراه امام از خرابه بیرون آمده و چند قدم آن طرفتر منهال بن عمرو را دیده، خوشحالى را در چهره منهال دیده و سلام و ادبش به امام را شنیده. منهال از احوال روزهاى خرابه نشینى امام پرسیده و غم به چهرهاش دویده. تاریخ از امام شنیده که مثل بنىاسراییل در میان فرعونیان شدهاند، پسرانشان را ذبح کردهاند و زنانشان را به اسارت بردهاند.
تاریخ ندیده اما منهال درونش آتش شده، گُر گرفته، سوخته و همه وجودش آه شده. امام گفته عرب بر عجم افتخار داشت چون پیامبر از ایشان بود و قریش بر عرب افتخار مىکرد چون محمد(ص) فرزند آنان بود، حالا ما اهل بیت همان پیامبریم و این طور کشته و آواره شدهایم.
تاریخ چشمان منهال را دیده که به زمین مانده، بعد شنیده که امام گفتهاند "انا لله و انا الیه راجعون" و این براى منهال سختتر از هر کلمه دیگرى بوده.
تاریخ از پشت سر صداى تازهاى شنیده، صدایى که نگران بوده، صدایى که تنها بوده، صدا امام را خوانده و پرسیده کجا مىرود.
تاریخ زینب(س) را دیده که سر از خرابه بیرون آورده و نگران جان برادرزاده شده. منهال چیز بیشترى نشنیده و تاریخ قدمهاى تند امام را دیده که رفته تا نگرانى عمهاش را کم کند.
تاریخ منهال را دیده که همان میان راه مانده، تاریخ ندیده اما منهال پاى رفتن نداشته، حال رسیدن به خانه را نداشته، خانهاى که نور داشته، گرما داشته، فرش داشته.
با نگاهى به مقتل مقرم
دیدگاه تان را بنویسید