پسرم یک‌بار با بدن سالم به خانه برنگشت

کد خبر: 457489

پسرم علی‌اصغر در طول 6 سالی که در جبهه حضور داشت یک‌بار با بدن سالم در خانه نبود. حتی زمانی که مجروح می‌شد، تنها یک شب در خانه می‌ماند و قبل از بهبودی عازم جبهه می‌شد و می‌گفت: من در جبهه باشم زودتر خوب می‌شوم.

پسرم یک‌بار با بدن سالم به خانه برنگشت

ششمین محفل ستارگان بال گشودند با محوریت گرامیداشت تجلیل از ملوک محمدی مادر شهیدان صادقی در حسینیه فاطمه الزهرا(س) برگزار شد.

مادر شهید با اشاره به یازده بار مجروحیت فرزندش بزرگ علی‌اصغر بیان کرد: حاج علی‌اکبر که کوچک‌تر بود فرمانده بود و کمتر فرصت حضور در جبهه را داشت. ولی اصغر 6 سال در جبهه حضور داشت و بارها مجروحیت‌های سختی همچون قطعی دست، اصابت ترکش به گردن و پاره شدن شکم را داشت.

پسرم 6 سال در جبهه بود و یک‌بار با بدن سالم به خانه برنگشت

وی ادامه داد: در طول این 6 سال یک‌بار با بدن سالم در خانه نبود. حتی زمانی که مجروح می‌شد، تنها یک شب در خانه می‌ماند و قبل از بهبودی عازم جبهه می‌شد و می‌گفت: من در جبهه باشم زودتر خوب می‌شوم.

ملوک محمدی با اشاره به شهادت علی‌اصغر گفت: یک‌بار به برادرش علی‌اکبر خبر دادند که برادرش مفقود شده است. او به اهواز رفت و بعد از سه روز با پیکر برادرش به تهران برگشت.

وی تصریح کرد: علی‌اکبر که به خانه آمد، خانواده به دورش جمع شدند و آرام صحبت می‌کردند. به سمتشان رفتم و گفتم می‌دانم علی‌اصغر شهید شده است و از من پنهان نکنید.

مادر شهیدان صادقی با اشاره به مراسم تشییع پیکر فرزندش، اضافه کرد: علی‌اکبر به قبر کنار قبر برادرش اشاره کرد و گفت این‌جا را برای من نگه دارد که به زودی من هم پیش تو می‌آیم.

وی ادامه داد: خانه‌مان کوچک بود و اتاق خوابی نداشتیم، به همین دلیل علی‌اکبر برای خواندن نماز شب به حمام می‌رفت. او چهار ماه پس از شهادت برادرش، شهید شد.

مادر شهیدان صادقی با بیان رضایت از شهادت فرزندانش گفت: آن‌ها نزد ما امانت بودند و خوشحالم که در راه خدا به شهادت رسیدند. اگر ما چادر حضرت زینب(س) را سر می‌کنیم، باید راهش را هم ادامه دهیم.

وی ادامه داد: فرزند دیگرم حسین را هم به جبهه فرستادم. ولی خدا خواست او زنده بماند هرچند اگر هم شهید می‌شد باز خدا را شکر می‌کردم.

ملوک محمدی به گشودن چشم علی‌اکبر در قبر اشاره کرد و گفت: پیکرش را ابتدا به پادگان ابوذر بردند. در آنجا نزدیک نرفتم و اجازه دادم پاسداران با او وداع کنند و در منزل باز هم اجازه دادم تا اقوام و دوستان برای آخرین بار او را ببینند.

وی ادامه داد: زمانی که پدر و برادرش، علی‌اکبر را داخل قبر گذاشتند، رو به قبله ایستادم و پس از سلام به حضرت اباعبدالله(ع) به حضرت زینب(س) گفتم پسرم به حجله نرفته است و درخواست کردم که برای آخرین بار او را در لباس دامادی ببینم و هنگامی که درون قبر رفتم، علی‌اکبر چشمانش را باز کرد و عکاس‌ها هم آن صحنه را ثبت کردند.

مادر شهیدان صادقی در پایان به روزهای دلتنگی‌اش اشاره کرد و گفت: دو فرزند پسرم را در راه خدا دادم و ناراحت نشدم. و هربار دل‌تنگشان می‌شوم عکس‌هایشان را نگاه می‌کنم، ولی با فوت 2 دخترم در تصادف دل‌شکسته شدم.

در پایان این مراسم از مادر شهید محمد یزدان‌پناه و شهیدان صادقی تجلیل شد.

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت