فردا : عماد افروغ، پژوهشگر و استاد دانشگاه در نشست رونمایی از دو اثر استاد شهید مرتضی مطهری، با عنوانهای «خدا در اندیشه انسان» و «خدا در زندگی انسان» که شامگاه دیروز سهشنبه، 16 اردیبهشتماه در فرهنگسرای شفق برگزار شد، اظهار داشت: سخن گفتن از شخصیتی که حیات معنوی و معقول خود را مدیون او هستم کار آسانی نیست، چرا که ممکن است شیفتگی ناشی از این دِین مانع شود منش استاد را در یک نگاه محققانه حتی نسبت به افکار و آراء ایشان دنبال کنیم. عدهای در این روزها این گونه القا میکنند که مطهری متفکر عصر خود است و امروز ما شاید چندان نیازی به مطهری و مطهریها نداشته باشیم، در حالی که مطهری متفکر زمان خود بود، ولی محدود به زمان خود نبود، آیا مقوله هویت ایرانی، آزادی، حق انسان، روحانیت و مسئله ای به نام تصدی گری یا نظارت و آسیب شناسی سازمان روحانیت و ... کماکان مسأله و مورد نیاز ما نیست؟ عمق فلسفی دیدگاه و آثار استاد مطهری افروغ یکی از ویژگیهای مهم شهید مطهری را عمق فلسفی دیدگاه و آثار ایشان عنوان کرد و گفت: این میتواند مهمترین ویژگی یک نویسنده باشد. اگر کسی نگرش فلسفی داشته باشد، اصلاً زمان و مکان نمیشناسد؛ چون
فلسفه زمان و مکان نمیشناسد و برای مثال آثار جامعهشناسانی باقی مانده است که صبغه فلسفی داشتهاند و یک نظریهپردازی فلسفی و بنیادین پشت سر اندیشه های آنها بوده است و نه جامعهشناسانی که رویکرد پوزیتیویستی و آماری داشتهاند. وی در مورد نگرش فلسفی استاد مطهری نیز گفت: نگرش فلسفی ایشان صدرایی است و این نگرش صدرایی یک دیدگاه کلگرایانه توحیدی ناثنویتگرا به ایشان داده است که با آن میشود خیلی از مسائل را تبیین و تحلیل کرد. باور مطهری به جامعیت محتوایی و فراگیری اسلام افروغ با بیان اینکه ویژگی دوم استاد این بود که واقعاً به جامعیت محتوایی و فراگیری اسلام اعتقاد داشت، اظهار کرد: ایشان دین اسلام را دین جامعی میدانستند که قادر است مسائل اصلی ما را پاسخ دهد؛ البته تا مسئله چه باشد، چون هر مسئلهای را نمیشود مسئله به حساب آورد و مسئله آدم بزرگ، بزرگ است و مسئله آدم کوچک، کوچک است. حقیقتگرایی و دوری از مصلحتاندیشی این استاد دانشگاه حقیقتگرایی و دوری از مصلحتاندیشی را یکی دیگر از ویژگیهای استاد مطهری دانست و گفت: ایشان به شدت حقیقتگرا و از مصلحتاندیشی و مصلحتگرایی بیزار بودند. این یک نکته است که باید به
آن توجه شود. ایشان به کرات بر این مسئله تأکید دارند که اسلام در ذات خود یک حقیقت است، نه یک مصلحت و باید مراقب بود که اسیر مصلحتاندیشیهای کاذب نشویم. باور استاد مطهری به قابلیت و حق انسان مورد دیگری که افروغ به آن اشاره کرد، عقلگرایی استاد مطهری و باور ایشان به قابلیت انسان بود و در این باره عنوان کرد: باور به انسان و تواناییهای او و بالطبع باور به حق او یکی دیگر از ویژگیهای فکری استاد است. این نگاه در مقابل نگاهی مطرح میشود که صرفاً تکلیفگراست و هیچ باوری به حق انسان ندارد. از همین زاویه است که شما نمیتوانید رگهای از اخباریگری و سطحینگری و جمود فکری و تحجر در ایشان ببینید. تأیید استاد مطهری نسبت به توجه غرب به حق وی درباره این که استاد مطهری با التقاط مبارزه کرده یا با تحجر، گفت: یکی از تجلیات تفکر التقاطی میتواند تحجر باشد، حتی یک قرائت مقابل با التقاطگرایی هم میتواند تحجر باشد. استاد مطهری در یک ساحت با التقاط مخالف است، اما در یک ساحت دیگر اگر امر مثبتی در غرب دیده است، گفته است. افروغ یکی از همین موارد را توجه غرب به حق دانست و گفت: استاد معتقد بود که غربیها خوب فهمیدهاند که انسان حق
دارد، اما متوجه نشدهاند که این حق یک تکیهگاه خدایی میخواهد. نفهمیدهاند که خدا و انسان با هم هستند و جداییناپذیرند. نسبت نگاه صرفاً تکلیفگرا با اومانیسم و نیهیلیسم/ چنگ زدن به خرد خدابنیاد؛ راه مقابله با اومانیسم وی افزود: بر این اساس، آن کسی که درد انسان دارد، درد خدا دارد و آن کسی که درد خدا دارد، درد انسان دارد و نباید به نام خدا انسان را ذبح کرد و نباید به نام مقابله با اومانیسم و لیبرالیسم برگردیم به یک دوران قرون وسطایی و یک نظرگاه صرفاً تکلیفگرا که به اومانیسم ختم شد و اومانیسم هم به نیهیلیسم ختم شد و با چنگ زدن به ریسمان پوسیده نیهیلیسم و قرائتهای پستمدرنیستی میشل فوکویی و هایدگری که نمیشود با اومانیسم مقابله کرد. نیهیلیسم میوه اومانیسم است و اگر میخواهید با خرد خودبنیاد مقابله کنید، باید به خرد خدابنیاد چنگ بزنید. این چیزی است که از مضمون و محتوای آثار استاد مطهری هم بر میآید. مقابله با عوامزدگی، خرافهگرایی، سنتها و عقاید غلط توسط شهید مطهری این استاد دانشگاه با اشاره به یکی دیگر از ویژگیهای شهید مطهری، بیان کرد: ویژگی دیگر ایشان مقابله با عوامزدگی، خرافهگرایی، سنتها و عقاید
غلط است. ایشان به دلیل همان تأکیدی که بر قابلیت انسان دارد تأکید زیادی بر آزادی تفکر دارد، اما هر عقیدهای را ناشی از تفکر و آزادی تفکر نمیداند. بنابراین اسیر قرائتهای هرمنوتیک چه تحلیلی و چه قارهای نمیشود که صرفاً بگوئیم آن چه هست زیستجهان است و هر فرهنگی برای خودش محترم است. نه، در لایههایی این قضیه درست است اما در لایههایی این طور نیست. این بحث بسیار مهمی است. نظر استاد مطهری درباره آزادی افروغ در مورد نظر استاد مطهری درباره آزادی نیز گفت: ایشان آزادی را قراردادی نمیداند و معتقد است که هر چیزی برای همان چیزی که خلق شده است باید آزاد باشد. مغز برای فکر کردن است و زبان برای بیان است. قرارداد نیست که عدهای قرارداد کنند و به اینها آزادی بدهند و عدهای این آزادی را سلب کنند. اما حق فقط ناظر به اینها و حیات فردی نیست. نقد عالمانه و منصفانه و نگرش انتقادی استاد نسبت به صنف خود وی نقد عالمانه و منصفانه را یکی دیگر از ویژگیهای استاد مطهری عنوان کرد و بیان کرد: ایشان مطالبی را که در نقد مطرح میکنند، به دلیل داشتن ذهنیت فلسفی و منصفانه و متعادل خود، به گونهای پیش میبرند که انگار با آن کسی که
میخواهند او را نقد کنند همنوا هستند. نکته مهم در این زمینه این است که ایشان نقد فکر میکنند و نه تخریب شخصیت. این مهم است. ما هنوز در این مسئله مشکل داریم و نمیتوانیم فکر را نقد کنیم و چون خودمان فکر نداریم و بزرگ نیستیم به همین دلیل تخریب شخصیت میکنیم. این استاد دانشگاه از نگرش انتقادی استاد نسبت به حتی صنف خودش به عنوان یکی دیگر از ویژگیهای استاد سخن گفت و گفت: ما باید ببینیم که آیا در شرایط فعلی نیاز به همین نگاه نداریم؟ استاد مطهری یک روشنفکر بود، نه یک فیلسوف برج عاج نشین/ آگاهیبخشی سقراط وار شهید مطهری وی در ادامه استاد مطهری را یک روشنفکر خواند و اظهار کرد: این گونه جا انداختهاند که روشنفکر کسی است که تحت تأثیر روشنگری غرب است؛ در حالی که روشنفکر یک تعریف مفهومی و اصطلاحی دارد و در واقع کسی است که در خدمت نیازهای مردم است و با شبکه اغوائی و القایی قدرت در میافتد و آگاهیبخشی میکند. افروغ بیان کرد: شهید مطهری یک فیلسوف برج عاج نشین نبود و به دلیل اینکه تفکر منظومهای داشت، سقراطوار وارد عرصه اجتماعی میشد و آگاهیبخشی میکرد و با زبان عامیانه و همهفهم حرفهای سخت را میزد. ایشان رسالت
احساس میکرد و فلسفه را مانند آن چه امروز مطرح است، برای این نمیخواست که پز بدهد و مرتبت علمی پیدا کند و درآمدش افزایش پیدا کند. برای انسان بزرگی که یک رسالت تاریخی بر دوش دارد اینها اهداف بسیار کوچکی هستند که شاید امروز به عنوان بزرگترین اهداف در آمدهاند و باعث شکاف میان مردم و قدرت شدهاند. افروغ اظهار داشت: خود استاد مطهری در آینده انقلاب اسلامی میگوید شیعه که بنیانگذاریش با ائمه(ع) است، با قدرتهای حاکم تضاد داشته و اتکا به خدا و مردم داشته است، ما اینجا تضاد نمیخواهیم یک نظارتی، سؤالی و ... داشته باشید، آیا این کشور براساس بنیان های انقلاب اداره میشود؟ روحانیت امروز همه کار میکند جز نظارت. پس وظیفه نظارتی آنها کجا رفته است؟ افروغ در ادامه به معرفی و ارزیابی دو کتاب خدا در اندیشه انسان و خدا در زندگی انسان پرداخت و در خصوص کتاب اول اظهار داشت: در این کتاب از خدا به عنوان غیب مطلق، نامحدود، همه جا بودن، هویدای ناهویدا و ناهویدای هویدا یاد شده است که راه شناسایی او از راه جهان و راه عرفان و راه امکان و احتیاج امکان پذیر است. به علاوه در این کتاب از امکان ابژه شدن عقل برای عقل و نقد عقل توسط عقل
و مخالفت با فروکاستن عقل به شرایط عینی- اجتماعی و ایده گرایی مطلق به خوبی سخن به میان آمده است. اما در این کتاب همانند آثار اکثر اندیشمندان و فیلسوفان اسلامی از تفکیک اندیشه به نظری و عملی یاد شده است. اندیشه نظری راجع به هستی و عملی راجع به حیات انسانی- اجتماعی و طبعاً اعتباری و قراردادی معرفی شده است و ناگزیر باعث طرح مسئله هست و باید و امکان استنباط یا عدم استنباط باید از هست و یا به عبارتی شبهه هیومی شده است که تاکنون هم ادامه داشته است. برای مثال، استاد مطهری در صفحه 45 این کتاب اظهار می دارد: «اندیشه عملی یعنی اندیشه ای که مربوط می شود به این که من این طور باید بکنم یا آن طور. در انیشه های نظری، حکم راجع به «است» است؛ این طور است و آن طور نیست. اما اندیشه های عملی راجع به «باید» و «نباید» است: این طور باید [ و آن طور نباید] در مباحث عملی مثلا از این بحث می کنند که باید راست گفت، نه این که راستی وجود دارد؛ آن یک مسئله دیگر است.» و یا در صفحه 47 می فرمایند: «بله. مسائل اجتماعی و مسائل اخلاقی این چنین است. چون مسائل اجتماعی و مسائل اخلاقی به عقیده فیلسوفان اسلامی اعتباری و قراردادی است و در مسائل
اعتباری و قراردادی است که انسان تابع شرایط ذهنی و عینی قرار می گیرد.» افروغ در ادامه اظهار داشت: در این جا دو مسئله وجود دارد که به اختصار به آن اشاره می کنم: 1. امکان معرفت تجربی نسبت به هستی مستقل از معرفت ما مورد مناقشه است. هستی مادی هم لایه لایه است و لایه اصلی و ناظر به سازوکارهای درونی اش غیر قابل مشاهده و درک مطابق با واقع است. 2. اخلاق علاوه بر برخاستن مشروط، با فرض بر اینکه یکی از مقدمتین ناظر به باید باشد( برای مثال، خدا واجب الوجود است، واجب الوجود را باید اطاعت کرد، لذا خدا را باید اطاعت کرد)، و طبعا مطلق( قطع نظر از صحت مواد قیاس، صورت قیاس معتبر است) از قیاس منطقی، به عنوان یک واقعیت عینی و معطوف به گواهی( evidential) و البته به صورت مشروط نیز از هست بر می خیزد. برای مثال جسدی را می بینیم و بلافاصله فردی تفنگ به دست می بینیم که از آن جا گذر می کند. بلافاصله حکم می کنیم که باید قاتل همین فرد باشد، مگر اینکه او ثابت کند که از تفنگ او گلوله ای شلیک نشده است. به علاوه، باید توجه داشت که وراء استدلال های فوق اخلاق یک حقیقت فی نفسه هم هست. یعنی، اخلاق در زیزین سطح خود وضع و اعتبار نمی شود، بلکه
کشف می شود. انسان در همه گستره اخلاق، اخلاق را وضع نمی کند، بلکه در قلمروی و اصولی اخلاق کشف می شود و به گونه ای خدا واضع اخلاق در طبیعت و در سطح ناگذرای آن است و خود نیز از آن تخطی نمی کند و این با قول اشعریون یکی نیست که حسن و قبح اخلاقی را با نقل و شرع گره می زنند. بیشتر با قول معتزله نزدیک است، به شرط آن که یادمان نرود که خدا واضع حقیقت است. بحث دیگر راجع به اعتباریات حقیقی است که جایش اینجا نیست. افروغ در خصوص کتاب دوم استاد مطهری نیز اظهار داشت که این کتاب به مراتب توحید ذاتی، صفاتی، افعالی و عبادی می پردازد و همانند کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران، گونه ای جهان بینی ثنوی را به ایرانیان قبل از اسلام نسبت می دهد که جای نقد دارد. حسب همین ثنویت و انتساب آتش پرستی است که ایشان شرک جاهلیت اعراب را تنها در عبادت و شرک جاهلیت ایران را علاوه بر عبادت در خالقیت هم می دانند( صفحه 315 کتاب خدمات متقابل)، اما باید توجه داشت که در اندیشه ایشان بین ثنویت در اخلاق و ثنویت در آفرینش خلط شده است و یا ثنویت در آفرینش مندرج در وندیداد و بندهش و آیین مزدک، مانوی و زروانی به گات های زرتشت نسبت داده شده است، هرچند در
مورد اخیر در کتاب خدمات متقابل با احتیاط برخورد شده است. در گذر زمان و به غلط، اهورامزدا به سپنتا مینیو( فروزه هستی بخش) تقلیل یافته و اهرمن یا انگره مینیو در برابر اهورامزدا قرار گرفته است. ضمن اینکه باید توجه داشت که انگره مینو، نیستی و نازندگی و مرگ و عدم است و هیچ هستی ای ندارد. بنابراین فرض ثنویت در آفرینش در آموزه های زرتشت که به تعبیر امام علی(ع) از انبیای الهی و به نقل از استاد مطهری در کتاب خدمات متقابل است منتفی می شود.
دیدگاه تان را بنویسید