حسین شریعتمداری: در آخرين ساعات روز شنبه- 11/9/91- آقاي رئيس جمهور با صدور چند حكم جداگانه، اسفنديار رحيم مشايي را به رياست دبيرخانه جنبش عدم تعهد، سيدحسن موسوي را به رياست دفتر رئيس جمهور و محمد شريف ملك زاده را به رياست سازمان ميراث فرهنگي منصوب كرد و همزمان با اين تغييرات، دكتر تقي پور وزير ارتباطات و فن آوري را عزل و سرپرستي اين وزارتخانه را با حفظ سمت به مهندس نيكزاد، وزير دو وزارتخانه ادغام شده راه و شهرسازي واگذار كرد. خبر اين اقدام پرشتاب آقاي احمدي نژاد بلافاصله پس از اعلام در صدر اخبار رسانه هاي داخلي و برخي از رسانه هاي فارسي زبان خارجي جاي گرفت و با تحليل ها و تفسيرهاي متفاوتي روبرو شد... و در اين باره گفتني هايي هست؛ 1- اگرچه رئيس جمهور محترم در متن احكام ياد شده- مخصوصا حكم انتصاب آقاي مشايي- اصرار دارند اين تغيير و تحولات را برخاسته از دلايل حساب شده اي معرفي كنند كه با نگاه ايشان به منافع اسلامي و ملي صورت پذيرفته است ولي با عرض پوزش بايد گفت برخلاف تصور ايشان در تغيير و تحولات مورد اشاره نه فقط كمترين نشانه اي از توجه به منافع اسلامي و ملي ديده نمي شود بلكه شواهد و قرائن فراواني حكايت از
آن دارند كه آقاي احمدي نژاد بار ديگر و براي چندمين بار در دوره دوم رياست جمهوري خويش پاي در چنبره فريب حلقه انحرافي پيرامون خود نهاده اند و بي آن كه متوجه باشند دست به اقدامي زده اند كه نمي تواند غير از تنش آفريني در شرايط حساس كنوني، نتيجه ديگري داشته باشد. اين اقدام هرچند كه خوشبختانه با بي اعتنايي و كم محلي نيروهاي اصيل و انقلابي روبرو شد ولي متاسفانه سوژه اي به دست بدخواهان مي دهد تا هوشمندي و مردم دوستي و خدمات فراوان رياست محترم جمهوري طي ساليان متمادي را زير سؤال ببرند. يعني دقيقا همان نقطه مشتركي كه در پيوند نانوشته اما غيرقابل انكار حلقه انحرافي و عوامل فتنه 88 دنبال مي شود. ولي چرا...؟! 2- بايد از جناب رئيس جمهور و يا مشاوران ايشان پرسيد براساس كدام توجيه و يا دليل منطقي، تغيير و تحولات اخير را بر ده ها اولويت اصلي و حياتي كشور كه مبارزه با گراني و برنامه ريزي براي مقابله با تحريم ها، از جمله آنهاست، ترجيح داده اند؟! متاسفانه مدتي است كه آقاي احمدي نژاد نيز در پاسخ به اين پرسش كه چرا دولت براي مقابله با مشكلات و دغدغه هاي معيشتي مردم دست به اقدام چشمگيري نمي زند؟ همان پاسخ رئيس دولت مدعي
اصلاحات را ارائه مي كند كه «مي خواستيم ولي نگذاشتند»! و باز هم، مانند آقاي خاتمي توضيح نمي دهند «قرار بود چه كاري انجام بدهيد كه نگذاشتند؟ و چه كساني مانع از انجام آن شدند»؟! گفتني است برخي از مدعيان اصلاحات- همان وطن فروشان فتنه 88- به اصولگرايان خرده مي گيرند چرا ابتدا از دولت احمدي نژاد حمايت جانانه كرديد ولي امروزه به آن انتقاد مي كنيد؟ و از اين رهگذر ادعا مي كنند حق با آنها بوده است كه از ابتدا با دولت نهم و دهم مخالفت كرده اند! و حال آن كه دولت هاي نهم و دهم منشأ خدمات فراوان و گاه بي نظيري بوده اند و انتقاد نيروهاي دلسوز و اصولگرا دقيقا به آن بخش از مواضع و عملكرد دولت كنوني است كه در آن به روش مدعيان اصلاحات روي آورده است. يعني آنچه منفور ملت است و اين نفرت را طي چند سال اخير در انتخابات متعدد نشان داده اند، راه و روش مدعيان اصلاحات است و چنانچه اين راه و روش در مواردي- هرچند اندك- از سوي دولت كنوني دنبال شود نيز با اعتراض و مخالفت همان مردم روبرو خواهد شد، كه شده است. انتظار آن است كه آقاي احمدي نژاد به اين نكته بديهي توجه كنند و مانند دولت اصلاحات، پرداختن به دغدغه هاي اصلي مردم و نيازهاي حياتي
كشور را كه وظيفه دولت است بر مسائل حاشيه اي و كم اهميت ترجيح ندهند. 3- رئيس جمهور محترم در حكم انتصاب آقاي مشايي خطاب به ايشان آورده است؛ «اينجانب جنابعالي را انساني موحد، مؤمن، پاك، صبور و داراي قلب و انديشه اي زلال، عاشق و دلبسته به ارزش هاي الهي و آحاد مردم جهان و عميقا عارف و متعهد به آرمان مهدوي، حاكميت جهاني توحيد، عدالت، عشق و آزادي و مديريت مشترك ملت ها و فردي شايسته، مدير، مدبر و امين و از جهات گوناگون توانمند مي شناسم و آشنايي و همكاري با شما را براي خود هديه اي الهي و افتخاري بزرگ مي شمارم.» در توصيف فوق دقت كنيد؛ گويي آقاي احمدي نژاد در گزاره ياد شده - نستجيربالله- مشخصات يكي از اولياء بزرگ الهي را بيان كرده اند! كه «آشنايي و همراهي با حضرتش را هديه اي الهي و افتخاري بزرگ»! تلقي مي كنند!... سخن اگرچه درباره آقاي مشايي نيست چرا كه پيش از اين كيهان به نمونه هاي مستندي از مواضع و عملكرد ايشان پرداخته است. ولي از آنجا كه جناب رئيس جمهور در حلقه اين جريان انحرافي محاصره شده است - يا به اين محاصره تن داده است- و جناب مشايي را در جايگاه اولياء الهي! معرفي كرده است بايد گفت، اين «ولي خدا»! كسي است
كه؛ اساسا دوران «اسلامگرايي» را تمام شده مي داند و با صراحت مي گويد «...من اينجا عرض مي كنم كه دوران اسلامگرايي به پايان رسيده است، معنايش اين نيست كه اسلامگرايي وجود ندارد يا رو به نضج نيست، نه؛ اسلام هست، اما دوره اش به پايان رسيده است اكنون دوره اسب سواري تمام شده، اما اسب هست. سوارش هم هست» دقت كنيد، به صراحت از پايان عمر اسلام در جهان سخن مي گويد! كه ان شاءالله متوجه نبوده و از روي بي دقتي باشد. ايشان سپس با كمال جسارت، اسلام را به «اسب» و مسلمانان را به اسب سواران تشبيه مي كند! يعني اگر هنوز اسلامي هست و مسلماناني هستند، مانند وجود اسب و اسب سواران است كه هستند ولي دوران آنها تمام شده است! ايشان در ادامه همين سخنراني كه فيلم آن موجود است، پا را فراتر گذاشته و حقانيت اسلام را نيز- ظاهرا بي آن كه بداند- زير سؤال برده و مي گويد «روند تحولات اين نيست كه بشريت مسلمان بشود تا به حقانيت برسد. بشر سرعتش بالا رفته و فهمش نيز به حقايقي مي رسد- دقت كنيد!- كه ديگر لازم نيست آن را از پوسته اسلام طي كند»! و در ادامه نتيجه مي گيرد؛ «يعني (بشر) دارد به يك عصاره اصلي مي رسد و در آن عصاره اصلي- كه به قول ايشان هرچه
هست، اسلام نيست- يك فهم بزرگ قرار دارد». اين بخش از اظهارات وي برگرفته اي- احتمالا ناخواسته- از آموزه هاي فراماسونري است. بعد از آن كه ريچارد رورتي، نظريه پرداز برجسته CIA در مصاحبه با روزنامه ايتاليايي كوريره دلاسرا- 3 تيرماه 86/24 ژوئن 2007- تصريح و توصيه مي كند كه «ملي گرايي تنها پادزهر اسلامگرايي در ايران است»! همين «عارف متعهد»!- به قول آقاي احمدي نژاد- در دومين همايش ايرانيان خارج از كشور، «مكتب ايران» را به جاي «مكتب اسلام» توصيه مي كند و همزمان با دعوت از «ريچارد فراي» جاسوس برجسته CIA كه اسناد آن نيز از سوي منابع آمريكايي منتشر شده است، براي شركت در همايش دعوت مي كند و كليد يك بناي تاريخي در اصفهان و كرانه زاينده رود را به وي هديه مي كند. اين آقاي ريچارد فراي، نويسنده كتاب معروف «عصر زرين فرهنگ ايران» است كه در آن براي اولين بار در تاريخ چند دهه اخير بر ضرورت جايگزيني «مكتب ايراني» به جاي «مكتب اسلام» تاكيد مي ورزد. همين جناب مشايي علاقه مند به ايران رد پاي شناخته شده اي در حيف و ميل بيت المال و حمايت از كلان مفسدان اقتصادي دارد كه در اين مختصر فقط اشاره مي كنيم ايشان در حالي كه كشور به اشتغال
آفريني نياز مبرم داشت، در ارديبهشت 87 با شركت اسپانيايي «گينجر و بونو» براي ساخت 1000 دستگاه سرويس بهداشتي بين راهي، وارد مذاكره مي شود و يا در كيش، بيت المال بي زبان را در اختيار برخي از ايرانيان مقيم خارج كشور نظير يحيي فيوضي و دخترش پانته آ مي گذارد. همين يحيي فيوضي بعد از افشاگري كيهان درباره آن قرارداد غيرقانوني و پس از اين كه آقايان از ايشان با عنوان يك ايراني متعهد ياد كرده بودند، طي مصاحبه اي در آمريكا گفت، وطن من آمريكاست. نه ايران! و ماجراهاي ديگري نظير بانك گردشگري و... فعلا بماند! اكنون تصور بفرمائيد كه جناب مشايي قرار است در جايگاه رياست دبيرخانه جنبش عدم تعهد چگونه دستور مندرج در حكم آقاي احمدي نژاد مبني بر «تبيين انديشه توحيد و عدالت براي جهانيان»! را اجرا و عملياتي كند؟! 4- همين جا، از برادر گرامي، جناب آقاي مهندس علي نيكزاد، وزير محترم وزارت راه و شهرسازي كه اخيراً با عزل آقاي دكتر تقي پور از وزارت ارتباطات، سرپرستي اين وزارتخانه هم با حفظ سمت به ايشان واگذار شده است بايد پرسيد؛ آيا حضرتعالي كه وزير دو وزارتخانه ادغام شده راه و مسكن هستيد، توان و ظرفيت لازم براي تصدي وزارت ارتباطات و فن
آوري را نيز داريد؟! اگر پاسخ منفي است- كه به يقين منفي است- چرا مسئوليت جديد را پذيرفته ايد؟ و آيا نتيجه اين پذيرش، بر زمين ماندن كار مردم و ايجاد اختلال در امور هر دو- بخوانيد هر سه- وزارتخانه نيست؟ اگر هست - كه هست- چرا پذيرفته ايد؟! 5- و بالاخره سخني دوستانه و برادرانه با رئيس جمهور محترم در ميان است و آن، اين كه، حضرتعالي، حضور حلقه انحرافي با توجه به هويت شناخته شده آن را چگونه در كنار خويش پذيرفته ايد؟! اين حلقه بارها نشان داده است كه نه فقط ارادتي به شما ندارد بلكه با روابط نانوشته، اما غيرقابل انكار خود با جريان فتنه، در پي تحميل پروژه هاي شكست خورده مدعيان اصلاحات به حضرتعالي است؛ پروژه هايي كه عقبه نظري و عملياتي بيروني دارد. جناب احمدي نژاد! اقداماتي نظير عزل و نصب هاي اخير به يقين راه به جايي نمي برد، چرا كه مردم بسيار هوشيارتر و بصيرتر از آنند كه حلقه انحرافي تصور مي كند. اين گونه اقدامات به جايگاه مردمي حضرتعالي آسيب مي رساند- كه رسانده است- و فقط فضا را به سود دشمنان اسلام و ايران و شما و مردم تيره نشان مي دهد بي آن كه بدخواهان بتوانند از اين فضاي كاذب بهره اي ببرند. اين ابرهاي تيره توان
باريدن ندارند و به قول شاعر «فضا را تيره مي دارد، ولي هرگز نمي بارد»!
دیدگاه تان را بنویسید