شمری که ۶۵ سال برای حسین (ع) گریست! +عکس

کد خبر: 958742

وقتی برگ‌های قطور تاریخ را نیم‌نگاهی می‌اندازیم، همه چیز بر اساس خیر و شر چیده شده و نمی‌توان بر آن ایرادی وارد کرد اما امروز تکرار برخی وقایع، تاریخ دیگری را برای ما در عصر کنونی رقم می‌زند.

شمری که ۶۵ سال برای حسین (ع) گریست! +عکس
خبرگزاری ایسنا: اربعین امسال هم تمام شد و این یعنی قطورتر شدن تاریخ کربلا که این روزها فصل جدیدی به نام پیاده‌روی اربعین را نیز به خود مزین کرده است. مرور تاریخ حاکی از آن است که افراد زیادی در شکل‌گیری این مقطع تاریخی، نقش‌آفرینی کرده‌اند که باز هم ردپای خیر و شر در آن مشهود است. خیری که بعد از چهارده قرن اشک‌ها را در چشمان هر انسان آزاده‌ای حلقه می‌زند و شمری که لعن و نفرینش بعد از گذشت چهارده قرن تمامی ندارد.

شاید خیلی‌ها هنوز محمد فیلی را که نقش‌آفرین «شمر» در مختارنامه بود، در خاطر دارند. این هنرمند هر آنچه را که در تاریخ آمده بود، در برهه کنونی نیز تداوم بخشید تا رنگ و بوی تازگی به خود بگیرد اما هنرمندانی هستند که سال‌ها است این نقش را بدون اینکه فیلم‌نامه‌اش را از تاریخ عاریه گرفته باشند، در صحنه روزگار به اجرا می‌گذارند، اما کارگردانی نیست که بازی این بزرگان را به خاطر زیر پا گذاشتن تاریخ، کات بدهد.

تعزیه‌خوانی، یکی از دیرینه‌ترین نمایش‌های آیینی است که در کشورمان به اجرا گذاشته می‌شود و همه نقش‌آفرینان آن همان کاراکترهایی هستند که در تاریخ و در صف خیر و شر قرار داشتند. اگر از تعزیه‌خوانی در ارمغانخانه که بیش از ۴۰۰ سال قدمت دارد، چشم‌پوشی کنیم، روستایی در زنجان به نام «مشکین» نیز از دیرباز تعزیه‌خوانانی را در دل خود جای داده است که امروز به گنجینه ارزشمند اما غبار گرفته تبدیل شده‌اند.

۶۵ سال شمر؛ ۶۵ سال سر بریدن

وقتی گزارش‌های تصویری مربوط به تعزیه‌خوانی را می‌دیدم، همیشه نقطه‌ای در این تصاویر توجه مرا به خود جلب می‌کرد و آن، نقطه قرمز رنگی بود در میان انبوهی از رنگ‌های سبز و سیاه. وقتی قرار بود این نقش‌آفرین قرمزپوش وارد صحنه شود، گویا تاریخ دوباره تکرار می‌شد، غافل از اینکه شمر تعزیه‌ها اختیاری از خود نداشتند و هر بار که می‌خواستند سر مبارک امام حسین (ع) را از تن جدا کنند، دست‌شان می‌لرزید.

سراغ یکی از نامداران تعزیه‌خوانی زنجان رفتیم، کسی که ۶۵ سال بود که هر سال در ماه محرم به هنگام بریدن سر مبارک امام حسین (ع)، دستش لرزید اما با خود عهده کرده بود که تاریخ را بدون کم و کاست و با همان بی‌رحمی دهه شصت هجری‌قمری به صحنه بیاورد. نام او محرمعلی باقری است؛ کسی که در پنجمین روز از اردیبهشت‌ماه سال ۱۳۱۱ در روستای مشکین به دنیا آمد و امروز ۸۷ سال از عمرش می‌گذرد.

وقتی زنگ خانه تنها پسر محرمعلی باقری را زدیم، او ما را به طرف زیرزمین هدایت کرد. پله‌های زیرزمین که تمام شد، نگاهم به نگاهی افتاد که فقط می‌توانست با نگاهش مرا همراهی کند. آری، پیرمرد قصه ما که زمانی با فریادهای خود، لرزه بر اندام تماشاگران می‌انداخت، امروز صدایش لرزان‌تر از همیشه به ما خوش‌آمد می‌گفت و با نگاهش از اینکه نمی‌توانست به احترام میهمان بلند شود، عذرخواهی کرد.

مردی برای تمام تاریخ

شمر داستان ما گوش‌هایش از بی‌اعتنایی شمرهای زمانه سنگین شده و پاهایش یارای ایستادن نداشت. او به همان اندازه که رکورددار اجرای نقش شمر در تعزیه‌ها بود، به همان اندازه نیز می‌توانست نام خود را در کتاب رکوردها به خاطر حضور دو ساله‌اش در زیرزمین به ثبت برساند. آری، محرمعلی قصه ما دو سال است که نتوانسته رنگ آفتاب را ببیند، حال اینکه ۶۵ سال برق شمشیرش، نقش‌آفرینی او را در تعزیه‌ها پررنگ می‌کرد.

سئوالات زیادی در ذهن داشتم اما همه آن سئوالات به یکباره کنار رفت و با دیدن این صحنه‌ها که خود می‌تواند برگی از یک تاریخ باشد، دستم خالی شد. نگاه محرمعلی ۸۷ ساله به من بود تا ببیند چه کسی به دیدار او آمده است. وقتی فرزندش با صدای بلند در گوش پدرش داستان حضور ما را توضیح داد، دستم را گرفت و فشرد. با صدای لرزانش به من فهماند که «آمدی جانم به ....».

شمری که ۶۵ سال برای حسین (ع) گریست

وقتی دست‌های پینه‌بسته‌اش در میان دستانم قرار گرفت، قدرت دستانش به من فهماند که چرا ۶۵ سال نقش شمر را در تعزیه‌ها عهده‌دار بوده است. با اینکه دو سال تجربه راه رفتن را از دست داده و شنیدن صدا برایش یک آرزو بود اما هنوز هم می‌توانست با صلابتی که در صدایش موج می‌زد، حضور خود را در صحنه روزگار به عنوان یک شمر واقعی اعلام کند، حضوری که امروز رنگ باخته و آخرین برگ خاطراتش در یک زیرزمین خلاصه می‌شد.

محرمعلی باقری در پنجمین روز از اردیبهشت‌ماه سال ۱۳۱۱ در روستای مشکین (شهرستان زنجان) چشم به جهان گشود. وی چهارمین فرزند یک خانواده بود، خانواده‌ای که هر چهار فرزندش ذکور بودند. شمر قصه ما از سیزده سالگی خود را با نقش‌های ریز و درشت در تعزیه‌ها مشغول کرد، تا اینکه با پا گذاشتن به دومین دهه زندگی، نقش شمر را به خاطر صلابتی که در صدای مردانه‌اش داشت، بر عهده گرفت و به همین سادگی ۶۵ سال گذشت.

تعزیه‌خوانی از گذشته تا به امروز چه تغییری کرده است؟

معتقدم تعزیه‌هایی که در گذشته اجرا می‌شد، به لحاظ اخلاص و سادگی از جایگاه ارزشمندی برخوردار بود و اجراکنندگان با جان و دل تعزیه‌خوانی می‌کردند و همانند امروز جنبه نمایشی تعزیه‌ها پررنگ نبود. با اینکه نمی‌توان تاریخ را دستخوش تغییر قرار داد اما می‌توان با نوع نگاه‌مان به وقایع تاریخی، نسل امروز را با موضوعات و واقعیت‌هایی که چندین قرن پیش اتفاق افتاده است، آشنا کرد.

چه وقت احساس کردید که می‌توانید در نقش شمر در تعزیه‌ها ظاهر شوید؟

از کودکی علاقه زیادی به تماشای تعزیه‌ها داشتم، تا جایی که وقتی کمی بزرگ‌تر شدم این علاقه به عشقی ابدی تبدیل شد و هر کاری می‌کردم تا در این تعزیه‌ها نقشی هم به من داده شود. زمانی که کودکی را پشت سر گذاشته و لحن صدایم تکامل پیدا کرد، نقش شمر را عهده‌دار شدم، نقشی که اجرای آن از هر جهت سخت و طاقت‌فرسا بود و باید بدون توجه به وابستگی‌هایت، همانی باشی که پسر ذی‌الجوشن بود.

تفاوت نقش شمر با سایر نقش‌هایی که در تعزیه اجرا می‌شود، چیست؟

بی‌تردید نقش شمر در تعزیه‌ها را باید متفاوت‌ترین و سخت‌ترین نقش دانست؛ چرا که همه نگاه‌ها متوجه این نقش است و با کاری که شمر در کربلا انجام می‌دهد، آخرین صفحات این واقعه تاریخی ورق می‌خورد. سختی کار نقش شمر زمانی دوچندان می‌شود که احساست بر نقش‌ات غلبه کند؛ آن‌وقت است که شمر تعزیه بیشتر به یک بازیگر شبیه است تا شمر واقعی و من تلاش کردم تا حس واقعی را در همه صحنه‌ها به اجرا بگذارم.

نگاه مردم به نقشی که ایفا می‌کردید، چگونه بود؟

هیچ‌کس از مردم توقع ندارد که شمر را تحسین کنند. من در طول این سال نقشی را بر عهده داشتم که وقتی پا به در میدان تعزیه می‌گذاشتم، کودکان به وحشت می‌افتادند و بزرگ‌ترها نیز اگر گریه مجال‌شان می‌داد، لعن و نفرین می‌کردند اما اعتقاد راسخ به این مهم داشتم که راهی که انتخاب کرده‌ام، همان راهی است که برایم مقدر شده است، چون تعزیه بدون شمر همانند تاریخ بدون واقعیت است و این یعنی اغراق و صحنه‌سازی.

شمری که ۶۵ سال برای حسین (ع) گریست

سخت‌ترین لحظه اجرای نقش‌تان، کدام لحظه بود؟

همه لحظه‌هایی که باید شمر باشی، سخت است اما سخت‌تر از همه این‌ها، زمانی است که مجبور باشی ۶۵ سال و هر سال برای چند بار سر مبارک امام حسین (ع) را از تن جدا کنی. چه کسی باور می‌کند که شمر به هنگام بریدن سر امام حسین (ع) اشک در چشمانش حلقه بزند و من سال‌ها این اشک‌ها را از دیدگان همه پنهان داشتم و با چشم دل به خاطر تکرار تلخ‌ترین صحنه تاریخ که به دست خود، آن را رقم می‌زدم، گریستم.

عبارت «شمر زمانه» را زیاد شنیده‌ایم، آیا به این عبارت اعتقاد دارید؟

وقتی حق طبیعی کسی را پایمال کنیم، شمر در درون انسان سکنی می‌گزیند. فراموش نکنیم که شمر زمانه شدن به مراتب راحت‌تر از شمر واقعه کربلا است. سرگذشت شمربن ذی‌الجوشن حاکی از آن است که شمر در برهه‌ای از زندگی خود و بعد از اینکه سال‌ها در رکاب پیامبر (ص) و امیرالمومنین (ع) بود، مسیر را گم کرد اما شمرهای زمانه، آگاهانه پای در مسیری می‌گذارند که خود به مقصد شوم و تباهی این راه آگاه‌اند.

در این چند سال که خانه‌نشین بودید، آیا کسی به سراغ‌تان آمده است؟

زمانی که به عنوان شمر در تعزیه‌ها به خواندن مشغول بودم، صدایم از فرسنگ‌ها آن‌ طرف‌تر شنیده می‌شد اما در این دو سال، یا صدای من لرزان و ضعیف شده و یا گوش مسئولان همانند گوش‌های من سنگین شده است. همسرم به خاطر وضعیت بد اقتصادی، از ادامه زندگی با من سر باز زد و امروز در خانه پسرم، بیش از دو سال است که رنگ آفتاب را ندیده‌ام. حتی از تهیه سمعک نیز عاجزم و همین موضوع باعث شده است تا نتوانم شنونده خوبی باشم.

۶۵ سال جلوی در امام حسین (ع) قدم زدم. همیشه اعتقاد داشتم که خداوند هر آنچه را که مصلحت انسان است، رقم خواهد زد. امروز روزگار سختی را در سن ۸۷ سالگی سپری می‌کنم. انتظار داشتم مسئولان فرهنگی استان فکری به حال کسانی که همانند من با عشق به اهل‌بیت (ع) روزگار گذرانده و بیمه‌ای برای آتیه خود ندارند، کنند. بی‌شک آنچه که امروز تجربه می‌کنم، نمی‌تواند در شأن تعزیه‌خوانی که ۶۵ سال با صداقت کار کرده است، باشد.

محرمعلی باقری چند دقیقه‌ای ما را مهمان ابیاتی کرد که به هنگام جوانی در قالب نقش شمر ادا می‌کرد. با اینکه زمین‌گیر شده بود اما هنوز صلابت صدایش همه را میخکوب می‌کند. تعزیه کم‌کم به لحظات پایانی خود رسید، گویا امروز محرمعلی باقری به تنهایی میدان‌دار این تعزیه بود اما نه از شمشیر خبری بود و نه اسبی که او را به این سو و آن سوی میدان ببرد. تعزیه امروز شمر قصه ما، داستان زندگی همه کسانی است که گمان نمی‌کردند در شلوغی روزگار به فراموشی سپرده شوند.

شمر قصه ما یک عاشق واقعی امام حسین (ع) است، چون راهش را از همان روزهای نخستین با راه اهل‌بیت (ع) گره زده است. محرمعلی و امثال او تلاش کردند در قالب بدترین انسان‌ها، بهترین‌ها را معرفی کنند اما امروز، خود از بد روزگار مشغول پاک کردن غبار فراموشی از شانه‌های افتاده خویش هستند و امید به این دارند که مسئولان، نیم‌نگاهی به وضعیت نه چندان خوشایند آن‌ها داشته باشند.

وقتی پله‌های زیرزمین را یکی پس از دیگری پایین می‌رفتم، گمان نمی‌بردم بعد از شنیدن داستان زندگی یک مرد، نای بالا رفتن از همان پله‌ها را داشته باشم. هر چقدر که پله‌ها را یکی پس از دیگری به سمت حیاط خانه می‌پیمودم، محرمعلی باقری کم‌کم از نظرم دور می‌شد. پیرمرد قصه ما تا زمانی که از دیدگانش دور شویم، نگاهش را از ما ندزدید، شاید با خود می‌گفت: آیا سرنوشت مختوم ما نیز با یک زیرزمین پر از تنهایی و انسان‌هایی که فراموش‌مان کرده‌اند، گره خواهد خورد.

وقتی سیمای محرمعلی باقری همانند کسی که در یک جزیره دورافتاده، تنها مانده است، کاملا از نظرم محو شد، یاد شعر دوست شاعری افتادم که نیک گفت:

گوش از فریاد نای یک سر بی‌تن پر است / چشم از افشاندن هر اشک بر دامن پر است

از امام روزگار خود دلا غافل مشو / ورنه دنیا همچنان از شمر ذی‌الجوشن پر است

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت